ABOUT THE SPEAKER
Shaka Senghor - Author
Using literature as a lifeline, Shaka Senghor escaped a cycle of prison and desperation. Now his story kindles hope in those who have little.

Why you should listen

At the age of 19, Shaka Senghor went to prison fuming with anger and despair. Senghor was a drug dealer in Detroit, and one night, he shot and killed a man who showed up on his doorstep. While serving his sentence for second-degree murder, Senghor discovered redemption and responsibility through literature -- starting with The Autobiography of Malcolm X -- and through his own writing.

Upon his release at the age of 38, Senghor reached out to young men following his same troubled path, and published Live in Peace as part of an outreach program bringing hope to kids in Detroit and across the Midwest. His activism attracted the attention of the MIT Media Lab, and as a Director’s Fellow, Senghor has collaborated on imagining creative solutions for the problems plaguing distressed communities. His memoir, Writing My Wrongs, was published in 2013.

More profile about the speaker
Shaka Senghor | Speaker | TED.com
TED2014

Shaka Senghor: Why your worst deeds don’t define you

شاکا سنگور: چرا بدترین گناهان معرف شما نیستند

Filmed:
1,611,403 views

در سال ۱۹۹۱، شاکا سنگور مردی را به ضرب گلوله به قتل رساند. او بر طبق گفته خودش "یک فروشنده مواد عصبی مزاج بود با یک هفت تیر نیمه اتوماتیک در دست". وی به عنوان متهم ردیف دوم زندانی شد که به خوبی می تواند پایان هر داستانی باشد. ولی پایان داستان او نبود. در عوض، شروع سفری طولانی برای رهایی بود، سفری پر از درس هایی از فروتنی و هشیاری برای همه ما.
- Author
Using literature as a lifeline, Shaka Senghor escaped a cycle of prison and desperation. Now his story kindles hope in those who have little. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
Twenty-threeبیست و سه yearsسالها agoپیش,
0
790
2605
بیست و سه سال پیش،
00:15
at the ageسن of 19,
1
3395
2755
در سن ۱۹ سالگی،
00:18
I shotشات and killedکشته شده a man.
2
6150
3301
من به یکی شلیک کردم و کشتمش.
00:21
I was a youngجوان drugدارو dealerفروشنده
3
9451
2143
من فروشنده جوان مواد مخدر بودم
00:23
with a quickسریع temperخلق و خوی
4
11594
2369
با یه اعصاب خراب و
00:25
and a semi-automaticنیمه خود کار pistolتپانچه.
5
13963
4055
و یه هفت تیر نیمه اتوماتیک همراه داشتم.
00:30
But that wasn'tنبود the endپایان of my storyداستان.
6
18018
2771
ولی اون پایان داستانم نبود.
00:32
In factواقعیت, it was beginningشروع,
7
20789
4141
در واقع، شروعش بود.
00:36
and the 23 yearsسالها sinceاز آنجا که
8
24930
2175
و ۲۳ سال از اون موقع
00:39
is a storyداستان of acknowledgmentتصدیق,
9
27105
3722
هنوز هم داستان اعتراف،
00:42
apologyعذرخواهی and atonementتمجید.
10
30827
3483
طلب مغفرت و تاوان است.
00:46
But it didn't happenبه وقوع پیوستن in the way
11
34310
1423
ولی اون طوری که شما ممکنه
00:47
that you mightممکن imagineتصور کن or think.
12
35733
3294
تصور کنید یا فکرشو بکنید، اتفاق نیافتاد.
00:51
These things occurredرخ داده است in my life
13
39027
1458
اینا در زندگی من طوری
00:52
in a way that was surprisingشگفت آور,
14
40485
2143
اتفاق افتادن که غافلگیر کننده بود.
00:54
especiallyبه خصوص to me.
15
42628
1635
مخصوصاً برای من.
00:56
See, like manyبسیاری of you,
16
44263
3141
ببینین، مثل خیلی از شماها،
00:59
growingدر حال رشد up, I was an honorافتخار rollرول studentدانشجو,
17
47404
2574
من به عنوان یه دانش آموز خوب، رشد کردم،
01:01
a scholarshipبورس تحصیلی studentدانشجو,
18
49978
1343
یه دانش آموز بورسیه
01:03
with dreamsرویاها of becomingتبدیل شدن به a doctorدکتر.
19
51321
2604
با آرزوی دکتر شدن.
01:05
But things wentرفتی dramaticallyبه طور چشمگیری wrongاشتباه
20
53925
2631
ولی همه چیز به طرز وحشتناکی غلط از آب دراومد
01:08
when my parentsپدر و مادر separatedجدا از هم
21
56556
2174
وقتی پدر و مادرم از هم جدا شدن
01:10
and eventuallyدر نهایت divorcedجدا شده.
22
58730
3837
و نهایتا طلاق گرفتند.
01:14
The actualواقعی eventsمناسبت ها are prettyبسیار straightforwardساده.
23
62567
2850
همه اتفاقات خیلی سر راست بودند.
01:17
At the ageسن of 17,
24
65417
2448
در ۱۷ سالگی،
01:19
I got shotشات threeسه timesبار
25
67865
1645
سه بار به من شلیک شد
01:21
standingایستاده on the cornerگوشه of my blockمسدود کردن in Detroitدیترویت.
26
69510
4625
وقتی که در گوشه ساختمانم در دیترویت ایستاده بودم
01:26
My friendدوست rushedعجله داشت me to the hospitalبیمارستان.
27
74135
2695
دوستم منو به بیمارستان رسوند
01:28
Doctorsپزشکان pulledکشیده the bulletsگلوله ها out,
28
76830
3224
دکترا گلوله ها رو در آوردن،
01:32
patchedتکه تکه شده me up,
29
80054
1791
من رو سر پا کردند،
01:33
and sentارسال شد me back to the sameیکسان
neighborhoodمحله where I got shotشات.
30
81845
4371
و دوباره فرستادندم به همون جایی که تیر خورده بودم
01:38
Throughoutدر تمام طول this ordealمصیبت,
31
86216
2755
تو این امتحان سخت،
01:40
no one huggedآغوش گرفت me,
32
88971
2060
هیچ کس منو بغل نکرد،
01:43
no one counseledمشاوره کرد me,
33
91031
2370
هیچ کس به من مشورت نداد،
01:45
no one told me I would be okay.
34
93401
2940
هیچ کس نگفت که همه چی رو به راه میشه
01:48
No one told me that I would liveزنده in fearترس,
35
96341
2924
هیچ کس نگفت که شاید با ترس زندگی کنم
01:51
that I would becomeتبدیل شدن به paranoidپارانوئید,
36
99265
2613
که شاید پارانویا (بدبینی بیمارگونه) بگیرم
01:53
or that I would reactواکنش نشان می دهند hyper-violentlyبیش از حد خشونت آمیز
37
101878
2993
یا در برابر تیر خوردن، با
01:56
to beingبودن shotشات.
38
104871
2378
خشونت زیاد واکنش نشان بدم.
01:59
No one told me that one day,
39
107249
2821
هیچ کس به من نگفت که یه روز،
02:02
I would becomeتبدیل شدن به the personفرد behindپشت the triggerماشه.
40
110070
4057
من اونی خواهم بود که دستش روی ماشه است
02:06
Fourteenچهارده monthsماه ها laterبعد,
41
114127
2674
چهارده ماه بعد،
02:08
at 2 a.m.,
42
116801
2610
در ساعت 2 صبح،
02:11
I firedاخراج شد the shotsعکس ها
43
119411
1636
من شلیک کردم
02:13
that causedباعث a man'sانسان deathمرگ.
44
121047
3853
که باعث مرگ مردی شد.
02:16
When I enteredوارد شد prisonزندان,
45
124900
1910
وقتی وارد زندان شدم،
02:18
I was bitterتلخ, I was angryخشمگین, I was hurtصدمه.
46
126810
5507
من تلخ، عصبانی و آسیب دیده بودم.
02:24
I didn't want to take responsibilityمسئوليت.
47
132317
2970
نمی خواستم مسئولیت کارم رو قبول کنم
02:27
I blamedسرزنش شد everybodyهمه from my parentsپدر و مادر
48
135287
2052
همه رو مقصر می دونستم از پدر و مادرم گرفته
02:29
to the systemسیستم.
49
137339
2973
تا سیستم.
02:32
I rationalizedمنطقی است my decisionتصمیم گیری to shootشلیک
50
140312
2212
من تصمیم به شلیک کردن رو توجیه می کردم
02:34
because in the hoodکاپوت ماشین where I come from,
51
142524
2439
چون در اون منطقه ای که من ازش اومده بودم،
02:36
it's better to be the shooterتیرانداز
52
144963
1626
بهتره که شلیک کننده باشی
02:38
than the personفرد gettingگرفتن shotشات.
53
146589
3312
تا اونی که بهش شلیک میشه.
02:41
As I satنشسته in my coldسرماخوردگی cellسلول,
54
149901
3322
و من در سلول سردم می نشستم،
02:45
I feltنمد helplessدرمانده,
55
153223
1647
احساس بیچارگی می کردم،
02:46
unlovedناخوشایند and abandonedرها شده.
56
154870
3387
طرد شده و وامانده
02:50
I feltنمد like nobodyهيچ كس caredمراقب باشید,
57
158257
3878
احساس می کردم که هیچ کس براش مهم نیست
02:54
and I reactedواکنش نشان داد
58
162135
2019
و پاسخ من
02:56
with hostilityخصومت to my confinementمحکومیت.
59
164154
3011
به زندانی شدنم با خصومت بود
02:59
And I foundپیدا شد myselfخودم gettingگرفتن
60
167165
1138
و فهمیدم که دارم
03:00
deeperعمیق تر and deeperعمیق تر into troubleمشکل.
61
168303
2315
بیشتر و بیشتر تو دردسر می افتم
03:02
I ranفرار کرد blackسیاه marketبازار storesمغازه ها,
62
170618
2780
اونجا بازار سیاه راه انداختم
03:05
I loanوام sharkedتکان داد,
63
173398
2719
قرض با بهره بالا می دادم،
03:08
and I soldفروخته شد drugsمواد مخدر that were illegallyغیرقانونی smuggledقاچاق
64
176117
2066
و موادی که غیرقانونی به داخل زندان قاچاق
03:10
into the prisonزندان.
65
178183
1861
شده بود رو می فروختم
03:12
I had in factواقعیت becomeتبدیل شدن به
66
180044
1570
من در واقع همونی شده بودم
03:13
what the wardenسرپرست of the Michiganمیشیگان Reformatoryاصلاحطلب calledبه نام
67
181614
2681
که نگهبان مرکز بازپروری میشیگان می گفت
03:16
"the worstبدترین of the worstبدترین."
68
184295
2837
بدترینِ بدترین ها
03:19
And because of my activityفعالیت,
69
187132
2325
و به خاطر کارهام
03:21
I landedفرود آمد in solitaryمنفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی confinementمحکومیت
70
189457
2692
به سلول انفرادی فرستاده شدم
03:24
for sevenهفت and a halfنیم yearsسالها
71
192149
2429
برای هفت سال و نیم
03:26
out of my incarcerationزندان.
72
194578
3212
در کل دوره زندانی بودنم.
03:29
Now as I see it, solitaryمنفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی confinementمحکومیت
73
197790
1669
حالا که نگاه می کنم، سلول انفرادی
03:31
is one of the mostاکثر inhumaneغیر انسانی and barbaricوحشیانه placesمکان ها
74
199459
1940
یکی از غیر انسانی ترین و وحشیانه ترین جاهاست
03:33
you can find yourselfخودت,
75
201399
2899
که می تونی توش باشی
03:36
but find myselfخودم I did.
76
204298
2891
ولی من خودم رو پیدا کردم.
03:39
One day, I was pacingقدم زدن my cellسلول,
77
207189
3511
یک روز در سلولم راه می رفتم،
03:42
when an officerافسر cameآمد and deliveredتحویل داده شده mailپست الکترونیکی.
78
210700
4517
وقتی افسر نگهبان اومد و بهم نامه هام رو داد.
03:47
I lookedنگاه کرد at a coupleزن و شوهر of lettersنامه ها
79
215217
1737
من چندتایی نامه رو نگاه کردم
03:48
before I lookedنگاه کرد at the letterنامه
80
216954
1914
قبل از این که به نامه ای که
03:50
that had my son'sپسران squigglyچاقو handwritingدست خط on it.
81
218868
3062
دست خط ابتدایی پسرم رویش بود برسم
03:53
And anytimeهر زمان I would get a letterنامه from my sonفرزند پسر,
82
221930
1437
و هر وقتی که یک نامه از پسرم رو دریافت می کردم
03:55
it was like a rayاشعه of lightسبک
83
223367
1905
برام مثل یک شعاع نور بود
03:57
in the darkestتاریک ترین placeمحل you can imagineتصور کن.
84
225272
2757
در تاریک ترین جایی که میتونین تصور کنین
04:00
And on this particularخاص day, I openedافتتاح شد this letterنامه,
85
228029
3815
و در اون روز به خصوص، من نامه را باز کردم
04:03
and in capitalسرمایه، پایتخت lettersنامه ها, he wroteنوشت,
86
231844
3106
و با حروف بزرگ، نوشته بود:
04:06
"My mamaمامان told me why you was in prisonزندان:
87
234950
3255
"مامان بهم گفت که چرا تو زندان هستی:
04:10
murderآدم کشی."
88
238205
2694
قتل."
04:12
He said, "Dadبابا, don't killکشتن.
89
240899
1919
بهم گفته بود: "بابا، آدما رو نکش!
04:14
Jesusعیسی watchesساعت what you do. Prayنماز خواندن to Him."
90
242818
5447
عیسی مسیح می بینه که چی کار می کنی، به درگاهش دعا کن."
04:20
Now, I wasn'tنبود religiousدینی at that time,
91
248265
1835
حالا، من که اون موقع مذهبی نبودم،
04:22
norنه am I religiousدینی now,
92
250100
1707
الان هم نیستم،
04:23
but it was something so profoundعمیق
93
251807
2484
ولی یه چیز عمیقی در
04:26
about my son'sپسران wordsکلمات.
94
254291
2762
کلمات پسرم بود.
04:29
They madeساخته شده me examineمعاینه کردن things about my life
95
257063
1622
باعث شدن دنبال چیزهایی در زندگیم بگردم
04:30
that I hadn'tتا به حال نیست consideredدر نظر گرفته شده.
96
258685
1936
که هیچ وقت بهش فکر نکرده بودم.
04:32
It was the first time in my life
97
260621
1936
اولین بار بود در زندگیم
04:34
that I had actuallyدر واقع thought about the factواقعیت
98
262557
1972
که در واقع به این واقعیت فکر کردم که
04:36
that my sonفرزند پسر would see me as a murdererقاتل.
99
264529
3666
پسرم من رو در جایگاه یه قاتل می بینه.
04:40
I satنشسته back on my bunkحیاط خلوت
100
268195
2054
روی تختم نشستم
04:42
and I reflectedمنعکس شده است on something I had readخواندن
101
270249
2019
و به چیزی فکر کردم که قبلاً در
04:44
in [Platoافلاطون],
102
272268
2597
افلاطون خونده بودم،
04:46
where Socratesسقراط statedاظهار داشت in "Apologyعذرخواهی"
103
274865
1975
جاییکه سقراط در خطابه دفاعیه خود "Apology" میگه
04:48
that the unexaminedبررسی نشده life isn't worthارزش livingزندگي كردن.
104
276840
4271
زندگی آزموده نشده، ارزش زندگی نداره.
04:53
At that pointنقطه is when the transformationدگرگونی beganآغاز شد.
105
281111
5832
و در اون نقطه، تحول شروع شد.
04:58
But it didn't come easyآسان.
106
286943
2920
ولی به همین سادگی ها هم نبود.
05:03
One of the things I realizedمتوجه شدم,
107
291920
1844
یکی از چیزایی که فهمیدم
05:05
whichکه was partبخشی of the transformationدگرگونی,
108
293764
2157
که بخشی از تحول هم محسوب میشه،
05:07
was that there were fourچهار keyکلیدی things.
109
295921
3742
این بود که چهار چیز کلیدی هست
05:11
The first thing was,
110
299663
2307
اولین چیز:
05:13
I had great mentorsمربیان.
111
301970
2313
من معلم های بزرگی داشتم
05:16
Now, I know some of you all are probablyشاید thinkingفكر كردن,
112
304283
1876
می دونم که حالا شاید تعدادی از شماها فکر کنید
05:18
how did you find a great mentorمربی in prisonزندان?
113
306159
3169
چطور تو زندان معلم بزرگ گیر آوردی؟
05:21
But in my caseمورد,
114
309328
2865
ولی در مورد من،
05:24
some of my mentorsمربیان
115
312193
1230
تعدادی از معلم هایم
05:25
who are servingخدمت life sentencesجمله ها
116
313423
1877
که حبس ابد رو می گذروند
05:27
were some of the bestبهترین people
to ever come into my life,
117
315300
2709
تعدادی از بهترین آدمایی بودن که وارد زندگیم شدند،
05:30
because they forcedمجبور شدم me to look at my life honestlyصادقانه,
118
318009
3264
چون مجبورم کردن که به زندگیم صادقانه نگاه کنم،
05:33
and they forcedمجبور شدم me to challengeچالش myselfخودم
119
321273
1825
و مجبورم کردند که خودم رو به چالش بکشم
05:35
about my decisionتصمیم گیری makingساخت.
120
323098
2515
درباره تصمیم گیریهام.
05:37
The secondدومین thing was literatureادبیات.
121
325613
4254
دومین چیز ادبیات بود.
05:41
Priorقبلا to going to prisonزندان,
122
329867
1743
قبل از رفتن به زندان
05:43
I didn't know that there were so manyبسیاری brilliantدرخشان
123
331610
1997
نمی دونستم که این همه شاعر، نویسنده و
05:45
blackسیاه poetsشاعران, authorsنویسندگان and philosophersفیلسوفان,
124
333607
3281
فیلسوف سیاه پوست با استعداد وجود داره،
05:48
and then I had the great fortuneثروت
125
336888
3019
و شانس بزرگی داشتم که
05:51
of encounteringمواجهه Malcolmمالکوم X'sایکس autobiographyزندگینامه,
126
339907
4167
اتوبیوگرافی مالکوم ایکس را مطالعه کردم،
05:56
and it shatteredخراب شده everyهرکدام
stereotypeکلیشه I had about myselfخودم.
127
344074
4547
و اونجا هر کلیشه ای که من راجع به خودم داشتم، شکسته شد.
06:00
The thirdسوم thing was familyخانواده.
128
348621
2441
سومین چیز خانواده بود.
06:03
For 19 yearsسالها, my fatherپدر stoodایستاد by my sideسمت
129
351062
4676
برای ۱۹ سال، پدرم کنارم ایستاد
06:07
with an unshakableمحرمانه faithایمان,
130
355738
2429
با ایمان نفوذناپذیر
06:10
because he believedمعتقد that I had what it tookگرفت
131
358167
1664
چون باور داشت که من اون چیزی رو که
06:11
to turnدور زدن my life around.
132
359831
2294
باعث میشه زندگیم برگرده رو دارم
06:14
I alsoهمچنین metملاقات کرد an amazingحیرت آور womanزن
133
362125
2893
به علاوه من با زن فوق العاده ای آشنا شدم
06:17
who is now the motherمادر of
my two-year-oldدو ساله sonفرزند پسر Sekouسکو,
134
365018
3434
که الان مادر پسر دو ساله ام سکو است
06:20
and she taughtتدریس کرد me how to love myselfخودم
135
368452
2228
و اون بهم یاد داد که چطور خودم رو دوست داشته باشم
06:22
in a healthyسالم way.
136
370680
4278
به شیوه ای سالم.
06:26
The finalنهایی thing was writingنوشتن.
137
374958
2696
آخرین چیز نوشتن بود.
06:29
When I got that letterنامه from my sonفرزند پسر,
138
377654
1414
وقتی نامه ی پسرم رو دریافت کردم،
06:31
I beganآغاز شد to writeنوشتن a journalمجله
139
379068
2210
شروع کردم به نوشتن خاطرات روزانه
06:33
about things I had experiencedبا تجربه in my childhoodدوران کودکی
140
381278
2801
درباره چزهایی که در بچگی و در زندان
06:36
and in prisonزندان,
141
384079
2793
تجربه کرده بودم.
06:38
and what it did is it openedافتتاح شد up my mindذهن to the ideaاندیشه
142
386872
3266
و اون ذهن من را به ایده
06:42
of atonementتمجید.
143
390138
2968
تاوان باز کرد.
06:45
Earlierپیشتر in my incarcerationزندان, I had receivedاخذ شده
144
393106
2082
پیشتر، در دوره حبس، من یک نامه
06:47
a letterنامه from one of the relativesبستگان of my victimقربانی,
145
395188
3807
از یکی از بستگان قربانی ام دریافت کرده بودم،
06:50
and in that letterنامه,
146
398995
2845
و در اون نامه
06:53
she told me she forgaveگمراه me,
147
401840
1845
اون بهم گفته بود که من رو بخشیده،
06:55
because she realizedمتوجه شدم I was a youngجوان childکودک
148
403685
1949
چون اونفهمیده بود که من نوجونی بودم
06:57
who had been abusedمورد آزار قرار گرفته
149
405634
1337
که مورد سوء استفاده قرار گرفته بودم
06:58
and had been throughاز طریق some hardshipsمشکلات
150
406971
1792
و دوران سختی رو گذرونده بودم
07:00
and just madeساخته شده a seriesسلسله of poorفقیر decisionsتصمیمات.
151
408763
2738
و یک سری تصمیم غلط گرفته بودم.
07:03
It was the first time in my life
152
411501
2471
برای اولین بار در زندگیم بود
07:05
that I ever feltنمد openباز کن to forgivingبخشش myselfخودم.
153
413972
7729
که فکر کردم می تونم خودم را ببخشم.
07:13
One of the things that happenedاتفاق افتاد
154
421701
1244
یکی از چیزهایی که بعد از اون
07:14
after that experienceتجربه is that
155
422945
2323
تجربه اتفاق افتاد، این بود که
07:17
I thought about the other menمردان who were incarceratedزندانی
156
425268
1888
به بقیه آدمایی که در حبس همراه من
07:19
alongsideدر کنار of me,
157
427156
1812
بودن، فکر کردم،
07:20
and how much I wanted to shareاشتراک گذاری this with them.
158
428968
2922
و این که چقدر میخواهم اینا رو با اونا تقسیم کنم.
07:23
And so I startedآغاز شده talkingصحبت کردن to them about
159
431890
1754
و شروع کردم به حرف زدن با اونا
07:25
some of theirخودشان experiencesتجربیات,
160
433644
1927
درباره تجربیاتشون
07:27
and I was devastatedویران to realizeتحقق بخشیدن
161
435571
1482
و داغون شدم تا بفهمم که
07:29
that mostاکثر of them cameآمد from
the sameیکسان abusiveسوءاستفاده environmentsمحیط ها,
162
437053
3378
اکثر اونا از همان محیط سوء استفاده گر اومدند،
07:32
And mostاکثر of them wanted help
and they wanted to turnدور زدن it around,
163
440431
3539
و اکثر اونا کمک می خوان و می خوان به زندگی برگردند،
07:35
but unfortunatelyمتاسفانه the systemسیستم
164
443970
1740
ولی متاسفانه سیستم
07:37
that currentlyدر حال حاضر holdsدارای 2.5 millionمیلیون people in prisonزندان
165
445710
3218
که در حال حاضر ۲/۵ میلیون نفر را در زندان نگه میداره
07:40
is designedطراحی شده to warehouseانبار
166
448928
2200
طوری طراحی شده که یه انبار باشه
07:43
as opposedمخالف to rehabilitateبازسازی or transformتبدیل.
167
451128
4292
برخلاف این که باید اصلاح کننده یا متحول کننده باشه.
07:47
So I madeساخته شده it up in my mindذهن
168
455420
1891
بنابراین تصمیم گرفتم که
07:49
that if I was ever releasedمنتشر شد from prisonزندان
169
457311
1754
اگر روزی از زندان آزاد شدم
07:51
that I would do everything in my powerقدرت
170
459065
2457
هر کاری از دستم برمیاد بکنم
07:53
to help changeتغییر دادن that.
171
461522
3701
تا این روند رو تغییر بدم.
07:57
In 2010, I walkedراه می رفت out of prisonزندان
172
465223
2766
در سال ۲۰۱۰، از زندان آزاد شدم
07:59
for the first time after two decadesچند دهه.
173
467989
3078
برای اولین بار بعد از دو دهه.
08:03
Now imagineتصور کن, if you will,
174
471067
1588
حالا در نظر بگیرید، اگه می تونید
08:04
Fredفرد FlintstoneFlintstone walkingپیاده روی into an episodeقسمت
175
472655
2582
فرد فلینستون رو که وارد یه اپیزود از
08:07
of "The Jetsonsجتسون."
176
475237
2383
"جتسون ها" میشه.
08:09
That was prettyبسیار much what my life was like.
177
477620
2935
خیلی شبیه وضع اون موقع زندگی من بود.
08:12
For the first time, I was exposedدر معرض to the Internetاینترنت,
178
480555
3315
برای اولین بار، با اینترنت مواجه شدم،
08:15
socialاجتماعی mediaرسانه ها,
179
483870
1736
رسانه های اجتماعی،
08:17
carsماشین ها that talk like KITTKITT from "Knightشوالیه Riderرایدر."
180
485606
4137
ماشین هایی که شبیه KITT در سریال شوالیه سوار حرف می زدند.
08:21
But the thing that fascinatedمجذوب me the mostاکثر
181
489743
1784
ولی چیزی که خیلی من رو مجذوب خودش کرد
08:23
was phoneتلفن technologyتکنولوژی.
182
491527
1783
فناوری تلفن بود.
08:25
See, when I wentرفتی to prisonزندان,
183
493310
1272
می دونید، وقتی که من به زندان افتادم،
08:26
our carماشین phonesتلفن ها were this bigبزرگ
184
494582
1775
تلفن های همراه بزرگ بودند
08:28
and requiredضروری two people to carryحمل them.
185
496357
2601
و باید دو تا آدم حملشون می کردند.
08:30
So imagineتصور کن what it was like when I first grabbedگرفتار شد
186
498958
2088
حالا در نظر بگیرید که چطوری بودم وقتی
08:33
my little Blackberryتوت سیاه
187
501046
2126
بلک بری کوچیکم را در دست گرفتم
08:35
and I startedآغاز شده learningیادگیری how to textمتن.
188
503172
1951
و شروع کردم به یادگیری پیامک فرستادن.
08:37
But the thing is, the people around me,
189
505123
1667
ولی مسئله اینه که آدمای دور و برم
08:38
they didn't realizeتحقق بخشیدن that I had no ideaاندیشه
190
506790
1596
نمی فهمیدن که من هیچ ایده ای
08:40
what all these abbreviatedبه اختصار textsمتون meantبه معنای,
191
508386
2694
راجع به اون همه متن خلاصه شده ندارم،
08:43
like LOLلعنتی, OMGآه خدای من, LMAOLMAO,
192
511080
5030
مثل LOL، OMG یا .LMAO
08:48
untilتا زمان one day I was havingداشتن a conversationگفتگو
193
516110
1742
تا روزی که با یکی از دوستانم
08:49
with one of my friendsدوستان viaاز طريق textمتن,
194
517852
2256
از طریق پیامک صحبت می کردم
08:52
and I askedپرسید: him to do something,
and he respondedپاسخ داد back, "K."
195
520108
4031
و ازش خواستم که کاری رو انجام بده و اون جواب داد: K
08:56
And I was like, "What is K?"
196
524139
3179
من این طوری بودم: "K دیگه چیه؟"
08:59
And he was like, "K is okay."
197
527318
1962
و اون این طوری بود "K اوکی است!"
09:01
So in my headسر, I was like,
198
529280
999
و من تو کله ام این طوری بودم:
09:02
"Well what the hellجهنم is wrongاشتباه with K?"
199
530279
3018
"خب، K دیگه چه مرگش شده؟"
09:05
And so I textمتن him a questionسوال markعلامت.
200
533297
2513
و برایش یک علامت سئوال فرستادم
09:07
And he said, "K = okay."
201
535810
3671
و اون گفت: K یعنی اوکی!
09:11
And so I tapشیر back, "FUFU." (Laughterخنده)
202
539481
4689
و من برایش فرستادم: FU (خنده حضار)
09:16
And then he textsمتون back, and he asksمی پرسد me
203
544170
1756
و اون برایم پاسخ فرستاد و پرسید
09:17
why was I cussingcussing him out.
204
545926
1674
که چرا بهش فحش میدهم.
09:19
And I said, "LOLلعنتی FUFU,"
205
547600
2660
و من گفتم: LOL FU!
09:22
as in, I finallyسرانجام understandفهمیدن.
206
550260
1699
و بالاخره آخرش فهمیدم.
09:23
(Laughterخنده)
207
551959
2037
(خنده حضار)
09:25
And so fastسریع forwardرو به جلو threeسه yearsسالها,
208
553996
3265
و سه سال مثل برق و باد گذشت،
09:29
I'm doing relativelyبه طور نسبی good.
209
557261
1874
من نسبتاً خوب عمل کردم
09:31
I have a fellowshipمشارکت at MITMIT Mediaرسانه ها Labآزمایشگاه,
210
559135
2678
دوره تکمیلی تخصصی در آزمایشگاه رسانه ای MIT رو می گذرونم،
09:33
I work for an amazingحیرت آور companyشرکت calledبه نام BMeBMe,
211
561813
3217
دارم برای یه شرکت باحال به اسم BMe کار می کنم،
09:37
I teachتدریس کنید at the Universityدانشگاه of Michiganمیشیگان,
212
565030
2330
در دانشگاه میشیگان درس میدم،
09:39
but it's been a struggleتقلا
213
567360
1977
که یه کشمکش واقعی بوده
09:41
because I realizeتحقق بخشیدن that there are more
214
569337
1463
چون که فهمیدم که زنان و مردان
09:42
menمردان and womenزنان comingآینده home
215
570800
1635
زیادی که زندان بیرون میان
09:44
who are not going to be
affordedارائه شده those opportunitiesفرصت ها.
216
572435
3161
همچین موقعیت هایی براشون پیش نمیاد.
09:47
I've been blessedمبارک to work with some amazingحیرت آور
217
575596
1805
من خیلی خوش شانسم که با زنان و مردان
09:49
menمردان and womenزنان,
218
577401
2684
شگفت انگیز فوق العاده ای کار می کنم
09:52
helpingکمک othersدیگران reenterدوباره وارد شوید societyجامعه,
219
580085
1762
که به بقیه کمک می کنند دوباره به جامعه برگردند.
09:53
and one of them is my friendدوست namedتحت عنوان Calvinکالوین Evansایوانز.
220
581847
4213
و یکی از اونا دوستم هست کالوین اوانز
09:58
He servedخدمت کرده است 24 yearsسالها for a crimeجرم he didn't commitمرتکب شدن.
221
586060
2955
که 24 سال به خاطر جرمی که مرتکب نشده زندانی بوده
10:01
He's 45 yearsسالها oldقدیمی. He's currentlyدر حال حاضر enrolledثبت نام کرد in collegeکالج.
222
589015
3768
الان ۴۵ سالشه و در حال حاضر میره کالج.
10:04
And one of the things that we talkedصحبت کرد about
223
592783
1724
و یکی از چیزهایی که ما راجع بهش صحبت کردیم
10:06
is the threeسه things that I foundپیدا شد importantمهم
224
594507
1712
اون سه تا چیزی هست که من در
10:08
in my personalشخصی transformationدگرگونی,
225
596219
1620
تحول شخصی ام مهم می دونم،
10:09
the first beingبودن acknowledgmentتصدیق.
226
597839
1939
اولین نکته اعتراف است.
10:11
I had to acknowledgeاذعان that I had hurtصدمه othersدیگران.
227
599778
2426
من باید اعتراف کنم که به دیگران آسیب رسوندم
10:14
I alsoهمچنین had to acknowledgeاذعان that I had been hurtصدمه.
228
602204
2796
و همچنین خودم هم آسیب دیده ام.
10:17
The secondدومین thing was apologizingعذرخواهی کن.
229
605000
2421
دومین نکته طلب عفو است.
10:19
I had to apologizeعذر خواهی کردن to the people I had hurtصدمه.
230
607421
2150
باید از آدمایی که بهشون آسیب رسوندم پوزش بخواهم
10:21
Even thoughگرچه I had no expectationsانتظارات
of them acceptingپذیرش it,
231
609571
2072
گرچه انتظار نداشته باشم که پوزش من را قبول کنند.
10:23
it was importantمهم to do because it was the right thing.
232
611643
2752
مهمه این کار انجام بشه، چون کار درست اینه.
10:26
But I alsoهمچنین had to apologizeعذر خواهی کردن to myselfخودم.
233
614395
2959
ولی باید از خودم هم پوزش بخواهم
10:29
The thirdسوم thing was atoningاتهام.
234
617354
2817
سومین نکته تاوان دادن است.
10:32
For me, atoningاتهام meantبه معنای
235
620171
1683
برای من،تاوان به معنای
10:33
going back into my communityجامعه
236
621854
1593
برگشت به جامعه
10:35
and workingکار کردن with at-riskدر خطر youthجوانان
237
623447
1543
و کار کردن با جوانان در خطر
10:36
who were on the sameیکسان pathمسیر,
238
624990
1800
که همان مسیر را طی می کنند،هست،
10:38
but alsoهمچنین becomingتبدیل شدن به at one with myselfخودم.
239
626790
3740
ولی اونی باشم که با خودم هستم.
10:42
Throughاز طریق my experienceتجربه of beingبودن lockedقفل شده است up,
240
630530
1764
در تجربه ی زندانی شدنم
10:44
one of the things I discoveredکشف شده is this:
241
632294
2181
یکی از چیزهایی که کشف کردم این بود:
10:46
the majorityاکثریت of menمردان and womenزنان
242
634475
1216
اکثر زنان و مردانی که
10:47
who are incarceratedزندانی are redeemableبازپرداخت,
243
635691
3421
زندانی می شوند، را می شود آزاد کرد.
10:51
and the factواقعیت is,
244
639112
1260
و واقعیت اینه که
10:52
90 percentدرصد of the menمردان and
womenزنان who are incarceratedزندانی
245
640372
2351
۹۰ درصد زنان و مردان زندانی
10:54
will at some pointنقطه returnبرگشت to the communityجامعه,
246
642723
2688
به نحوی به جامعه بر می گردند
10:57
and we have a roleنقش in determiningتعیین کردن what kindنوع
247
645411
1915
و نقش ما تعیین می کنه که چه جور
10:59
of menمردان and womenزنان returnبرگشت to our communityجامعه.
248
647326
3619
زنان و مردانی به جامعه مون برگرده
11:02
My wishآرزو کردن todayامروز
249
650945
2611
آرزوی امروز من
11:05
is that we will embraceپذیرفتن
250
653556
3653
اینه که ماراهکاری دلسوزانه تر رو
11:09
a more empatheticدلسرد کننده approachرویکرد
251
657209
2149
در آغوش بکشیم.
11:11
towardبه سمت how we dealمعامله with massجرم incarcerationزندان,
252
659358
3220
در قبال این که چگونه با زندانی کردن دسته جمعی برخورد کنیم.
11:14
that we will do away with
253
662578
1144
که ما با زندانی کردن و دور انداختن کلید ذهنی
11:15
the lock-them-up-and-throw-away-the-keyقفل کردن آنها و پرتاب کردن کلید mentalityذهنیت,
254
663722
2315
از این کار اجتناب می کنیم،
11:18
because it's provenاثبات شده it doesn't work.
255
666037
3923
چون ثابت شده که این روش کار نمیکنه.
11:21
My journeyسفر is a uniqueمنحصر بفرد journeyسفر,
256
669960
2453
سفر من سفر منحصر بفردی است،
11:24
but it doesn't have to be that way.
257
672413
2665
ولی نباید این طوری باشه.
11:27
Anybodyهر شخصی can have a transformationدگرگونی
258
675078
2406
هر کسی می تونه متحول بشه
11:29
if we createايجاد كردن the spaceفضا for that to happenبه وقوع پیوستن.
259
677484
2840
اگه ما برای این اتفاق فضا فراهم کنیم.
11:32
So what I'm askingدرخواست todayامروز
260
680324
1762
بنابراین اونچه که من امروز می خوام
11:34
is that you envisionتجسم
261
682086
1707
اینه که شما شاهد دنیایی
11:35
a worldجهان where menمردان and womenزنان
262
683793
2340
باشید که زنان و مردانش
11:38
aren'tنه heldبرگزار شد hostageگروگان to theirخودشان pastspasts,
263
686133
3696
اسیر گذشته هاشون نیستند
11:41
where misdeedsاشتباهات and mistakesاشتباهات
264
689829
1433
که گناهان و اشتباهات
11:43
don't defineتعريف كردن you for the restباقی مانده of your life.
265
691262
2768
شما رو برای بقیه زندگی تون تعریف نمیکنه.
11:46
I think collectivelyمجموعا, we can createايجاد كردن that realityواقعیت,
266
694030
3191
من در کل فکر می کنم که ما می تونیم اون واقعیت رو ایجاد کنیم
11:49
and I hopeامید you do too.
267
697221
1703
و امیدوارم شما هم بتونید.
11:50
Thank you.
268
698924
1766
متشکرم.
11:52
(Applauseتشویق و تمجید)
269
700690
3083
(تشویق حضار)
Translated by Parissa Kalaee
Reviewed by Leila Ataei

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Shaka Senghor - Author
Using literature as a lifeline, Shaka Senghor escaped a cycle of prison and desperation. Now his story kindles hope in those who have little.

Why you should listen

At the age of 19, Shaka Senghor went to prison fuming with anger and despair. Senghor was a drug dealer in Detroit, and one night, he shot and killed a man who showed up on his doorstep. While serving his sentence for second-degree murder, Senghor discovered redemption and responsibility through literature -- starting with The Autobiography of Malcolm X -- and through his own writing.

Upon his release at the age of 38, Senghor reached out to young men following his same troubled path, and published Live in Peace as part of an outreach program bringing hope to kids in Detroit and across the Midwest. His activism attracted the attention of the MIT Media Lab, and as a Director’s Fellow, Senghor has collaborated on imagining creative solutions for the problems plaguing distressed communities. His memoir, Writing My Wrongs, was published in 2013.

More profile about the speaker
Shaka Senghor | Speaker | TED.com