ABOUT THE SPEAKER
Amy Tan - Novelist
Amy Tan is the author of such beloved books as The Joy Luck Club, The Kitchen God's Wife and The Hundred Secret Senses.

Why you should listen

Born in the US to immigrant parents from China, Amy Tan rejected her mother's expectations that she become a doctor and concert pianist. She chose to write fiction instead. Her much-loved, best-selling novels have been translated into 35 languages. In 2008, she wrote a libretto for The Bonesetter's Daughter, which premiered that September with the San Francisco Opera.

Tan was the creative consultant for Sagwa, the Emmy-nominated PBS series for children, and she has appeared as herself on The Simpsons. She's the lead rhythm dominatrix, backup singer and second tambourine with the Rock Bottom Remainders, a literary garage band that has raised more than a million dollars for literacy programs.

More profile about the speaker
Amy Tan | Speaker | TED.com
TED2008

Amy Tan: Where does creativity hide?

(آمی تن) به مبحث خلاقیت می پردازد

Filmed:
3,221,031 views

داستان نویس ، (آمی تن) روند خلاقیت را می کاود، او به نشانه های خلاقیتی که در خود او تکامل یافته می پردازد.
- Novelist
Amy Tan is the author of such beloved books as The Joy Luck Club, The Kitchen God's Wife and The Hundred Secret Senses. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:18
The Valueارزش of Nothing: Out of Nothing Comesبیا Something.
0
0
4000
ارزش هیچ: از هیچ ممکن است نتایجی حاصل شود!
00:22
That was an essayمقاله I wroteنوشت when I was 11 yearsسالها oldقدیمی
1
4000
4000
این انشایی بود که وقتی من 11 ساله بودم ، نوشتم
00:26
and I got a B+. (Laughterخنده)
2
8000
2000
و یک نمره +B گرفتم. (خنده)
00:28
What I'm going to talk about: nothing out of something, and how we createايجاد كردن.
3
10000
4000
چیزی که می خواiم در موردش حرف بزنم: ساختن چیزی از هیچ است! و اینکه ما چگونه می توانیم خلق می کنیم.
00:32
And I'm gonna try and do that withinدر داخل
4
14000
2000
من تلاش خودم را خواهم کرد تا این کار را را در
00:34
the 18-minuteدقیقه time spanطول that we were told to stayاقامت کردن withinدر داخل,
5
16000
5000
این 18 دقیقه ای که گفته اند صحبتتان را در آن خلاصه کنید، انجام بدهم
00:39
and to followدنبال کردن the TEDTED commandmentsدستورات:
6
21000
2000
و البته با پیروی از دستورات و فرامین TED
00:41
that is, actuallyدر واقع, something that createsایجاد می کند
7
23000
3000
که این دستور، بعضا باعث می شود که
00:44
a near-deathنزدیک مرگ experienceتجربه,
8
26000
2000
شما تجربه شخص در حال مرگ را داشته باشید،
00:46
but near-deathنزدیک مرگ is good for creativityخلاقیت.
9
28000
2000
و البته این برای خلاقیت خوب است.
00:48
(Laughterخنده) OK.
10
30000
4000
(خنده) خوب.
00:52
So, I alsoهمچنین want to explainتوضیح,
11
34000
2000
همچنین مایلیم برای شما توضیح بدهم،
00:54
because Daveدیو Eggersتخم مرغ said he was going to heckleحشره کشیدن me
12
36000
3000
(داوید اگار) به من گفته است که او قصد دارد مرا سوال پیچ کند،
00:57
if I said anything that was a lieدروغ, or not trueدرست است to universalجهانی است creativityخلاقیت.
13
39000
5000
اگر که من دروغی گفته باشم ، یا اینکه حرفی زده باشم که در عالم خلاقیت درست نبود است.
01:02
And I've doneانجام شده it this way for halfنیم the audienceحضار, who is scientificعلمی.
14
44000
3000
و من این کار را برای نیمی از حضاری که دانشمند بودند، انجام دادم.
01:05
When I say we, I don't mean you, necessarilyلزوما;
15
47000
4000
وقتی من میگم ما ، الزاما منظورم شما نیست ،
01:09
I mean me, and my right brainمغز, my left brainمغز
16
51000
3000
بلکه منظورم خودم ، نیم کره راست مغزم و نیم کره چپ مغزم است،
01:12
and the one that's in betweenبین that is the censorسانسور
17
54000
2000
و البته آن یکی که در میانه قرار دارد و نقش حسگر رو ایفا می کند
01:14
and tellsمی گوید me what I'm sayingگفت: is wrongاشتباه.
18
56000
2000
و به من میگوید که کدام یکی از از چیز هایی که دارم می گویم اشتباه است.
01:16
And I'm going do that alsoهمچنین by looking at
19
58000
3000
من میخواهم این کار رو با توجه به
01:19
what I think is partبخشی of my creativeخلاقانه processروند,
20
61000
3000
آن چیزی که فکر می کنم بخشی از عملیات خلاقیت هست انجام بدهم
01:22
whichکه includesشامل می شود a numberعدد of things that happenedاتفاق افتاد, actuallyدر واقع --
21
64000
3000
در واقع شامل برخی اتفاقات رخ داده میشود ،
01:25
the nothing startedآغاز شده even earlierقبلا than the momentلحظه
22
67000
3000
حضور "هیچی" خیلی قبل تر از این لحظه که من
01:28
in whichکه I'm creatingپدید آوردن something newجدید.
23
70000
3000
شروع به ساختن چیز جدیدی می کنم، آغاز می شود.
01:31
And that includesشامل می شود natureطبیعت, and nurtureپرورش دهید,
24
73000
5000
و این شامل طبیعت است و طبیعتی که
01:36
and what I referمراجعه کنید to as nightmaresکابوس ها.
25
78000
3000
من از آن به عنوان یک کابوس یاد می کنم.
01:39
Now in the natureطبیعت areaمنطقه, we look at whetherچه or not
26
81000
4000
حال در بازه طبیعت، ما به هر چیزی که نگاه کنیم
01:43
we are innatelyذاتا equippedمجهز بودن with something, perhapsشاید
27
85000
3000
احتمالا ما به یک چیزی به صورت مادرزاد در مغزمان مجهز شده ایم
01:46
in our brainsمغز, some abnormalغیر طبیعی chromosomeکروموزوم
28
88000
3000
شاید برخی کروموزم های غیرمعمولی باعث
01:49
that causesعلل this muse-likeمثل موزیک effectاثر.
29
91000
4000
باعث این حس شگفتی منجر به خلق اثر می شود.
01:53
And some people would say that we're bornبدنیا آمدن with it in some other meansبه معنای.
30
95000
6000
برخی می گویند که ما با این حس خلاقیت برای منظور های دیگری به دنیا آمده ایم،
01:59
And othersدیگران, like my motherمادر,
31
101000
2000
و برخی دیگر ، مانند مثل مادرم ،
02:01
would say that I get my materialمواد from pastگذشته livesزندگی می کند.
32
103000
6000
می گویند که ما این خلاقیت را از زندگی های گذشته خود به ارث برده ایم.
02:07
Some people would alsoهمچنین say that creativityخلاقیت
33
109000
3000
برخی از مردم می گویند که خلاقیت
02:10
mayممکن است be a functionعملکرد of some other neurologicalعصبی quirkدمدمی مزاجی --
34
112000
5000
ممکن است نوعی علمکرد متناقض سیستم عصبی باشد ،
02:15
vanون Goghگوگ syndromeسندرم -- that you have a little bitبیت of, you know, psychosisروانپریشی, or depressionافسردگی.
35
117000
5000
--معروف به سندروم ونگوک-- که شما ممکن است کمی روان پریشی یا افسردگی داشته باشید.
02:20
I do have to say, somebodyکسی -- I readخواندن recentlyبه تازگی
36
122000
3000
باید بگویم که اخیرا جایی خواندم که
02:23
that vanون Goghگوگ wasn'tنبود really necessarilyلزوما psychoticروانپریشی,
37
125000
3000
ون گوک لزوما بیمار روانی نبوده،
02:26
that he mightممکن have had temporalموقتی lobeلوب seizuresتشنج,
38
128000
2000
بلکه ممکنه است یک حمله های ناگهانی و موقتی در گیجگاهش داشته است،
02:28
and that mightممکن have causedباعث his spurtاسپرد of creativityخلاقیت, and I don't --
39
130000
4000
که احتمالا باعث افزایش ناگهانی خلاقیتش شده ، نمیدانم،
02:32
I supposeفرض کنید it does something in some partبخشی of your brainمغز.
40
134000
3000
به نظرم این حمله ها با بخش هایی از مغز شما یک کارهایی می کند.
02:35
And I will mentionاشاره that I actuallyدر واقع developedتوسعه یافته
41
137000
2000
و باید این نکته را متذکر شوم که من واقعا این
02:37
temporalموقتی lobeلوب seizuresتشنج a numberعدد of yearsسالها agoپیش,
42
139000
4000
حمله های موقت و ناگهانی مغزی را چندین بار در چند سال گذشته داشته ام،
02:41
but it was duringدر حین the time I was writingنوشتن my last bookکتاب,
43
143000
3000
و این در حین نوشتن آخرین کتابم بود، و
02:44
and some people say that bookکتاب is quiteکاملا differentناهمسان.
44
146000
4000
برخی از مردم می گویند که آن کتاب کاملا متفاوت بوده است.
02:48
I think that partبخشی of it alsoهمچنین beginsشروع می شود with a senseاحساس of identityهویت crisisبحران:
45
150000
5000
فکر کنم آن قسمتش با یک جور بحران هویتی شروع شده:
02:53
you know, who am I, why am I this particularخاص personفرد,
46
155000
4000
می دانید، که من که هستم و چرا اینگونه شخص خاصی هستم،
02:57
why am I not blackسیاه like everybodyهمه elseچیز دیگری?
47
159000
5000
چرا مثل بقیه سیاه نیستم ؟
03:02
And sometimesگاه گاهی you're equippedمجهز بودن with skillsمهارت ها,
48
164000
2000
بعضی وقت ها شما مجهز به یک سری مهارت هستید،
03:04
but they mayممکن است not be the kindنوع of skillsمهارت ها that enableفعال کردن creativityخلاقیت.
49
166000
4000
ولی لزوما مهارت هایی نیستند که خلایت شما رو بر انگیزند.
03:08
I used to drawقرعه کشی. I thought I would be an artistهنرمند.
50
170000
3000
من قبلا نقاشی می کردم. فکر می کردم یک روز نقاش میشوم.
03:11
And I had a miniatureمینیاتوری poodleپودل.
51
173000
2000
و یک سگ پشمالوی کوچولو داشتم.
03:13
And it wasn'tنبود badبد, but it wasn'tنبود really creativeخلاقانه.
52
175000
2000
زیاد بد نبود ، ولی خیلی خلاقانه نبود.
03:15
Because all I could really do was representنمایندگی in a very one-on-oneیک به یک way.
53
177000
5000
چون تنها کاری که میتونستم بکنم، بیان حسم در یک حالت دو تایی (دو طرفه) بود.
03:20
And I have a senseاحساس that I probablyشاید copiedکپی شده this from a bookکتاب.
54
182000
4000
و حسی به من میگوید این را از یک کتابی کپی کرده بودم.
03:24
And then, I alsoهمچنین wasn'tنبود really shiningدرخشان in a certainمسلم - قطعی areaمنطقه that I wanted to be,
55
186000
6000
علاوه بر این، من زیاد در آن حیطه ای که خودم می خواستم نمایان و شکوفا نبودم،
03:30
and you know, you look at those scoresنمرات, and it wasn'tنبود badبد,
56
192000
4000
و میدونید ، شما به این نمره ها نگاه کنید ، زیاد بد نیستند،
03:34
but it was not certainlyقطعا predictiveپیش بینی that I would one day make
57
196000
4000
ولی قطعا نشانه این چیزی نبودند که من در آینده
03:38
my livingزندگي كردن out of the artfulهنرمندانه arrangementآرایش of wordsکلمات.
58
200000
4000
لغات رو هنرمندانه کنار هم می چینیم !
03:42
Alsoهمچنین, one of the principlesاصول of creativityخلاقیت is to have a little childhoodدوران کودکی traumaتروما.
59
204000
6000
همچنین یکی از اصول خلاقیت اینه که شما در کودکی دچار ضربه روحی شده باشید.
03:48
And I had the usualمعمولی kindنوع that I think a lot of people had,
60
210000
4000
و من هم به یک نوع مرسوم از آن ، که فکر می کنم آدم های زیادی بهش دچار هستند ، دچار بودم.
03:52
and that is that, you know, I had expectationsانتظارات placedقرار داده شده on me.
61
214000
4000
و این بود که من از خودم توقع هایی داشتم.
03:56
That figureشکل right there, by the way,
62
218000
3000
این مجسمه ای که میبینید ،
03:59
figureشکل right there was a toyاسباب بازی givenداده شده to me when I was but nineنه yearsسالها oldقدیمی,
63
221000
5000
این اسباب بازی رو من در سن 9 سالگی گرفتم،
04:04
and it was to help me becomeتبدیل شدن به a doctorدکتر from a very earlyزود ageسن.
64
226000
5000
و برای این بود که من از همان کودکی به این فکر باشم که در آینده یه دکتر بشوم.
04:09
I have some onesآنهایی که that were long lastingماندنی: from the ageسن of fiveپنج to 15,
65
231000
5000
من یکسری برنامه های طولانی مدت هم داشتم : از سن 5 سالگی تا 15 سالگی
04:14
this was supposedقرار است to be my sideسمت occupationاشتغال,
66
236000
3000
در واقع باید این را در کنار کارهای اصلیم انجام میدادم
04:17
and it led to a senseاحساس of failureشکست.
67
239000
3000
که آن هم به شکست انجامید.
04:20
But actuallyدر واقع, there was something quiteکاملا realواقعی in my life
68
242000
3000
ولی در واقع یه واقعیت هایی هم در زندگی من وجود داشت
04:23
that happenedاتفاق افتاد when I was about 14.
69
245000
2000
که زمانی که 14 ساله بودم اتفاق افتاد.
04:25
And it was discoveredکشف شده that my brotherبرادر, in 1967, and then my fatherپدر,
70
247000
5000
و این بود که فهمیدیم برادرم در سال 1967 و البته
04:30
sixشش monthsماه ها laterبعد, had brainمغز tumorsتومورها.
71
252000
2000
6 ماه بعدش هم پدرم، تومور مغزی دارد.
04:32
And my motherمادر believedمعتقد that something had goneرفته wrongاشتباه,
72
254000
5000
و مادرم معتقد بود که یک چیزی ایراد پیدا کرده است،
04:37
and she was gonna find out what it was, and she was gonna fixثابت it.
73
259000
3000
و میخواست که بفهمهد که آن چیز چیست . و می خواست که آن را درست کنه.
04:40
My fatherپدر was a Baptistباپتیست ministerوزیر, and he believedمعتقد in miraclesمعجزه ها,
74
262000
4000
پدر من باپتیست (فرقه مسیحی) بود که به معجزات اعتقاد داشت.
04:44
and that God'sخدایا will would take careاهميت دادن of that.
75
266000
3000
و اینکه خدا مراقب این مسئله هست.
04:47
But, of courseدوره, they endedبه پایان رسید up dyingدر حال مرگ, sixشش monthsماه ها apartجدا از هم.
76
269000
3000
ولی خوب، البته آنها ششماه بعد فوت کردند.
04:50
And after that, my motherمادر believedمعتقد that it was fateسرنوشت, or cursesلعنت
77
272000
4000
و بعد از آن مادرم فکر کرد که این اتفاق به خاطر سرنوشت بوده ، یا یک جور طلسم
04:54
-- she wentرفتی looking throughاز طریق all the reasonsدلایل in the universeجهان
78
276000
3000
و او دنبال تمام دلایلی که میتونست به این مسئله مربوط باشد، رفت
04:57
why this would have happenedاتفاق افتاد.
79
279000
2000
تا بفهمد که چرا این اتفاقات افتاده.
04:59
Everything exceptبجز randomnessتصادفی بودن. She did not believe in randomnessتصادفی بودن.
80
281000
5000
دنبال هر دلیلی رفت ، جز بخت. او به بخت ، اعتقاد نداشت.
05:04
There was a reasonدلیل for everything.
81
286000
2000
برای هر چیزی باید یه دلیلی وجود می داشت.
05:06
And one of the reasonsدلایل, she thought, was that her motherمادر,
82
288000
2000
و یکی از دلایلی که مادرم بهش فکر می کرد ،مادر خودش بود،
05:08
who had diedفوت کرد when she was very youngجوان, was angryخشمگین at her.
83
290000
5000
این بود که مادرش که در سن جوانی فوت کرده بود ، از دستش بسیار ناراحت می بوده است.
05:13
And so, I had this notionایده of deathمرگ all around me,
84
295000
3000
و اینکه من تمام این حس مرگ رو در اطراف خودم حس می کردم
05:16
because my motherمادر alsoهمچنین believedمعتقد that I would be nextبعد, and she would be nextبعد.
85
298000
5000
چون مادرم فکر می کرد که نفر بعدی منم ، و بعدش هم خودش
05:21
And when you are facedدر مواجهه with the prospectچشم انداز of deathمرگ very soonبه زودی,
86
303000
3000
و در زمانی که شما مدام در انتظار مرگ هستید،
05:24
you beginشروع to think very much about everything.
87
306000
5000
شروع به فکر کردن درباره خیلی چیزها می کنید.
05:29
You becomeتبدیل شدن به very creativeخلاقانه, in a survivalبقاء senseاحساس.
88
311000
4000
شما با حس نجات و تلاش برای بقا ، بسیار خلاق خواهید شد.
05:33
And this, then, led to my bigبزرگ questionsسوالات.
89
315000
4000
و این حس من را به سمت سوالات بزرگی هدایت کرد.
05:37
And they're the sameیکسان onesآنهایی که that I have todayامروز.
90
319000
3000
سوالاتی که هنوز برخی از آنان را با خود دارم.
05:40
And they are: why do things happenبه وقوع پیوستن, and how do things happenبه وقوع پیوستن?
91
322000
5000
چرا مسائل اتفاق می افتند ؟ چطور این حوادث اتفاق می افتند؟
05:45
And the one my motherمادر askedپرسید:: how do I make things happenبه وقوع پیوستن?
92
327000
7000
و سوالی که مادرم می پرسیدم : چطور من باعث این اتفاقات میشوم؟
05:52
It's a wonderfulفوق العاده way to look at these questionsسوالات, when you writeنوشتن a storyداستان.
93
334000
5000
نگاه به این سوالات ، زمانی که مشغول نوشتن هستید، بسیار نگاه شگفت انگیزی است.
05:57
Because, after all, in that frameworkچارچوب, betweenبین pageصفحه one and 300,
94
339000
6000
چون بالاخره در این چهارچوب،باید از صفحه 1 تا 300
06:03
you have to answerپاسخ this questionسوال of why things happenبه وقوع پیوستن, how things happenبه وقوع پیوستن,
95
345000
4000
شما باید که به این سوال که چرا حوادث اتفاق می افتند و چگونه اتفاق می افتند ، پاسخ دهید،
06:07
in what orderسفارش they happenبه وقوع پیوستن. What are the influencesتأثیرات?
96
349000
3000
به چه ترتیبی اینها اتفاق می افتند. چه اثری داردن ؟
06:10
How do I, as the narratorراوی, as the writerنویسنده, alsoهمچنین influenceنفوذ that?
97
352000
4000
چگونه من به عنوان یا گوینده داستان یا نویسنده تحت تاثیر قرار خواهم گرفت؟
06:14
And it's alsoهمچنین one that, I think, manyبسیاری of our scientistsدانشمندان have been askingدرخواست.
98
356000
4000
و البته سوالی است که بسیاری از دانشمندان نیزپرسیده اند.
06:18
It's a kindنوع of cosmologyکیهانشناسی, and I have to developتوسعه a cosmologyکیهانشناسی of my ownخودت universeجهان,
99
360000
6000
این یک نوع از جهان بینی است، و من باید که این جهان بینی را در دنیای خودم بسط دهم،
06:24
as the creatorایجاد کننده of that universeجهان.
100
366000
2000
به عنوان آفرینده آن دنیا(دنیای خودم).
06:26
And you see, there's a lot of back and forthچهارم
101
368000
4000
و همان طور که میبینید ، صعود ها و تنزل های
06:30
in tryingتلاش کن to make that happenبه وقوع پیوستن, tryingتلاش کن to figureشکل it out
102
372000
3000
برای به وقوع پیوستن آن انجام شده است، تلاش برای شکل دهی آن سالها و
06:33
-- yearsسالها and yearsسالها, oftentimesاغلب اوقات.
103
375000
4000
سالها انجام شده است.
06:37
So, when I look at creativityخلاقیت, I alsoهمچنین think that it is this senseاحساس or this inabilityعجز
104
379000
7000
و نهایتا وقتی به خلاقیت نگاه می کنم، فکر می کنم این یک حس یا یک شکلی از ناتوانی
06:44
to repressسرکوب کردن, my looking at associationsانجمن ها in practicallyعملا anything in life.
105
386000
4000
برای سرکوب کردن دیدگاه من به یک چیز خاص در زندگی است.
06:48
And I got a lot of them duringدر حین what's been going on
106
390000
4000
و تعداد زیادی از همین حس ها، درباره اتفاقاتی که در حال روی دادن در همین
06:52
throughoutدر سراسر this conferenceکنفرانس,
107
394000
3000
کنفرانس است،
06:55
almostتقریبا everything that's been going on.
108
397000
2000
تقریبا همه چیزی که در حال روی دادن است.
06:57
And so I'm going to use, as the metaphorاستعاره, this associationاتحادیه:
109
399000
4000
و لذا برای تشبیه ، مایلم که از این مثال استفاده کنم:
07:01
quantumکوانتومی mechanicsمکانیک, whichکه I really don't understandفهمیدن,
110
403000
4000
فیزیک کوانتوم، که من واقعا چیزی از آن سر در نمی آورم،
07:05
but I'm still gonna use it as the processروند
111
407000
2000
اما به هر حال می خواهم در این روند از آن استفاده کنم
07:07
for explainingتوضیح دادن how it is the metaphorاستعاره.
112
409000
4000
برای توضیح اینکه تشابه چگونه است.
07:11
So, in quantumکوانتومی mechanicsمکانیک, of courseدوره, you have darkتاریک است energyانرژی and darkتاریک است matterموضوع.
113
413000
7000
خوب ما در فیزیک کوانتوم، انرژی تیره و ماده تیره داریم.
07:18
And it's the sameیکسان thing in looking at these questionsسوالات of how things happenبه وقوع پیوستن.
114
420000
4000
و دقیقا در اینکه وقایع زندگی چطور رخ میدهند، نیز چنین مسئله ای وجود دارد.
07:22
There's a lot of unknownناشناخته, and you oftenغالبا don't know what it is exceptبجز by its absenceغیبت.
115
424000
6000
چیزای ناشناخته زیادی وجود دارد که گاها" شما نمی دانید باید منتظر چه چیزی در نبود آنها باشید.
07:28
But when you make those associationsانجمن ها,
116
430000
2000
ولی وقتی رابطه همه این ها را کنار هم میگذاریم،
07:30
you want them to come togetherبا یکدیگر in a kindنوع of synergyهمکاری in the storyداستان,
117
432000
4000
شما می خواهید که همه آنها به هم به شکلی از اشتراک در داستان برسند،
07:34
and what you're findingیافته is what mattersمسائل. The meaningبه معنی.
118
436000
4000
و در واقع چیزی که شما به دست می آورید مساله است، مفهوم است.
07:38
And that's what I look for in my work, a personalشخصی meaningبه معنی.
119
440000
4000
و این همان چیزی است که من در کارم به دنبالش بوده ام، یک مفهوم شخصی.
07:42
There is alsoهمچنین the uncertaintyعدم قطعیت principleاصل, whichکه is partبخشی of quantumکوانتومی mechanicsمکانیک,
120
444000
5000
به علاوه یک اصل عدم قطعیت وجود دارد که باز بخشی از فیزیک کوانتم است.
07:47
as I understandفهمیدن it. (Laughterخنده)
121
449000
2000
آنگونه که من آن را می فهمم(خنده حضار)
07:49
And this happensاتفاق می افتد constantlyبه طور مداوم in the writingنوشتن.
122
451000
4000
و این به کرات در نوشتن رخ می دهد.
07:53
And there's the terribleوحشتناک and dreadedتهمت زد observerمشاهده کننده effectاثر,
123
455000
3000
و اینجا یک وحشت و همینطور اثر ترس مشاهده کننده وجود دارد،
07:56
in whichکه you're looking for something, and
124
458000
2000
که یعنی وقتی شما دنبال چیزی هستید،
07:58
you know, things are happeningاتفاق می افتد simultaneouslyهمزمان,
125
460000
3000
شما می دانید که خیلی اتفاقات همزمان می افتند،
08:01
and you're looking at it in a differentناهمسان way,
126
463000
2000
و شما از نقطه نظر های متفاوتی به آن می نگرید،
08:03
and you're tryingتلاش کن to really look for the about-nessدرباره ناس,
127
465000
4000
و سعی خواهید نمود که دراین باره خوب برانداز کنید.
08:07
or what is this storyداستان about. And if you try too hardسخت,
128
469000
4000
و یا داستان در چه مورد است. و اگر سخت تلاش کنید،
08:11
then you will only writeنوشتن the about.
129
473000
3000
آنگاه شما فقط در اینباره خواهید نوشت.
08:14
You won'tنخواهد بود discoverكشف كردن anything.
130
476000
3000
شما چیز جدیدی را کشف نخواهید کرد.
08:17
And what you were supposedقرار است to find,
131
479000
2000
و چیزی را که شما قرار بوده بیابید،
08:19
what you hopedامیدوار بودم to find in some serendipitousserendipitous way,
132
481000
3000
چیزی که امید به یافتنش داشتید، بر حسب یک خوش شانسی،
08:22
is no longerطولانی تر there.
133
484000
3000
دیگر وجود نخواهد داشت.
08:25
Now, I don't want to ignoreچشم پوشی
134
487000
2000
خوب، من قصد ندارم
08:27
the other sideسمت of what happensاتفاق می افتد in our universeجهان,
135
489000
3000
یک بعد از اتفاقات روی داده در دنیا را نادیده بگیرم،
08:30
like manyبسیاری of our scientistsدانشمندان have.
136
492000
3000
مانند بسیاری از دانشمندان.
08:33
And so, I am going to just throwپرت كردن in stringرشته theoryتئوری here,
137
495000
3000
و لذا مایلم که نظریه ریسمان رو اینجا مطرح کنم،
08:36
and just say that creativeخلاقانه people are multidimensionalچند بعدی,
138
498000
3000
و فقط بگویم که افراد خلاق، افرادی با چند بعد هستند،
08:39
and there are 11 levelsسطوح, I think, of anxietyاضطراب.
139
501000
4000
و فکر می کنم اضطراب ، یازده مرحله دارد.
08:43
(Laughterخنده) And they all operateکار کن at the sameیکسان time.
140
505000
4000
(خنده) در واقع همه آنها در یک زمان عمل می کنند.
08:47
There is alsoهمچنین a bigبزرگ questionسوال of ambiguityابهام.
141
509000
3000
و همچنین یک سوال بسیار بزرگ دیگری نیز وجود دارد، و آن ابهام است.
08:50
And I would linkارتباط دادن that to something calledبه نام the cosmologicalکیهانشناسی constantثابت.
142
512000
6000
و من مایلم که آنرا مربوط به چیزی بدانم که (ثابت کیهان شناختی)نامیده می شود.
08:56
And you don't know what is operatingعامل, but something is operatingعامل there.
143
518000
2000
و شما نمی دانید که چه چیزی اداره کننده است، اما یک چیزی است که همه گیتی را اداره می کند.
08:58
And ambiguityابهام, to me, is very uncomfortableناراحت
144
520000
4000
و این ابهام برای من در زندگیم بسیار ناخوشایند
09:02
in my life, and I have it. Moralاخلاقی ambiguityابهام.
145
524000
3000
است و من آنرا به همراه دارم،ابهام اخلاقی.
09:05
It is constantlyبه طور مداوم there. And, just as an exampleمثال,
146
527000
4000
به طور ثابت وجود دارد. به عنوان مثال،
09:09
this is one that recentlyبه تازگی cameآمد to me.
147
531000
3000
این چیز است که اخیرا به سراغم آمده است.
09:12
It was something I readخواندن in an editorialسرمقاله by a womanزن
148
534000
2000
چیزی که در یه سرمقاله از یک خانمی خواندم
09:14
who was talkingصحبت کردن about the warجنگ in Iraqعراق. And she said,
149
536000
4000
که داشت از جنگ در عراق صحبت می کرد. می گفت:
09:18
"Saveصرفه جویی a man from drowningغرق شدن, you are responsibleمسئول to him for life."
150
540000
3000
"او را از غرق شدن نجات بده، تو در برابر جان او مسئولی."
09:21
A very famousمشهور Chineseچینی ها sayingگفت:, she said.
151
543000
3000
که یک ضرب المثل معروف چینی است.
09:24
And that meansبه معنای because we wentرفتی into Iraqعراق, we should stayاقامت کردن there
152
546000
4000
و این یعنی اینکه چون ما به عراق رفته ایم، باید انجا بمانیم
09:28
untilتا زمان things were solvedحل شد. You know, maybe even 100 yearsسالها.
153
550000
4000
تا وقتی که همه چیز درست بشود. می دانید، ممکن است که حتی 100 سال هم طول بکشد.
09:32
So, there was anotherیکی دیگر one that I cameآمد acrossدر سراسر,
154
554000
5000
بعدش یه سخن معروف دیگر به ذهنم آمد،
09:37
and it's "savingصرفه جویی در fishماهی from drowningغرق شدن."
155
559000
3000
که میگوید : "نجات دادن ماهی از غرق شدن"
09:40
And it's what Buddhistبودایی fishermenماهیگیران say,
156
562000
2000
که سخن ماهیگیران بودایی است.
09:42
because they're not supposedقرار است to killکشتن anything.
157
564000
3000
به دلیل اینکه آنها حق ندارند که هیچ جانوری را بکشند.
09:45
And they alsoهمچنین have to make a livingزندگي كردن, and people need to be fedتغذیه شده.
158
567000
3000
و خوب انها باید که زندگی کنند و انسان ها نیاز به غذا خوردن دارند.
09:48
So theirخودشان way of rationalizingعقلانی کردن that is they are savingصرفه جویی در the fishماهی from drowningغرق شدن,
159
570000
4000
و اینطوری خودشون رو توجیه می کنند که دارند ماهی ها رو از غرق شدن نجات میدهند،
09:52
and unfortunatelyمتاسفانه, in the processروند the fishماهی dieمرگ.
160
574000
3000
و متاسفانه حین انجام این کار ماهی ها میمیرند.
09:55
Now, what's encapsulatedبسته بندی شده in bothهر دو these drowningغرق شدن metaphorsاستعاره ها
161
577000
5000
حالا چه تفسیری تو این کنایه های "غرق شدن" وجود دارد؟
10:00
-- actuallyدر واقع, one of them is my mother'sمادر interpretationتفسیر,
162
582000
3000
در واقع یکی از این ضرب المثل ها تفسیر مادر من است،
10:03
and it is a famousمشهور Chineseچینی ها sayingگفت:, because she said it to me:
163
585000
3000
که یه سخن معروف چینی است که مادرم به من می گفت:
10:06
"saveصرفه جویی a man from drowningغرق شدن, you are responsibleمسئول to him for life."
164
588000
3000
"او را از غرق شدن نجات بده، تو در برابر جان او مسئولی."
10:09
And it was a warningهشدار -- don't get involvedگرفتار in other people'sمردم businessکسب و کار,
165
591000
4000
که دارد هشدار میدهد -- توی کار دیگران دخالت نکن،
10:13
or you're going to get stuckگیر.
166
595000
2000
و الا توش گیر می کنی.
10:15
OK. I think if somebodyکسی really was drowningغرق شدن, she'dاو می خواهد saveصرفه جویی them.
167
597000
4000
خوب. البته فکر می کنم اگر کسی واقعا داشت غرق می شد، مادرم نجاتش میداد.
10:19
But, bothهر دو of these sayingsسخنان -- savingصرفه جویی در a fishماهی from drowningغرق شدن,
168
601000
4000
هر دوی این سخن ها، یعنی نجات ماهی از غرق شدن،
10:23
or savingصرفه جویی در a man from drowningغرق شدن -- to me they had to do with intentionsاهداف.
169
605000
4000
یا نجات کسی از غرق شدن، برای من مربوط به به قصد و نیت داشتن است.
10:27
And all of us in life, when we see a situationوضعیت, we have a responseواکنش.
170
609000
5000
همه ما در زندگی، وقتی با واقعه ای مواجه میشویم، یک عکس العملی نشان میدهیم.
10:32
And then we have intentionsاهداف.
171
614000
2000
و خوب ما یک نیت و منظوری نیز داریم.
10:34
There's an ambiguityابهام of what that should be that we should do,
172
616000
5000
یک ابهامی وجود دارد درباره کاری که انجام داده ایم و کاری که باید انجام می دادیم،
10:39
and then we do something.
173
621000
2000
و بعد ما کاری را انجام خواهیم داد.
10:41
And the resultsنتایج of that mayممکن است not matchهمخوانی داشتن what our intentionsاهداف had been.
174
623000
3000
که ممکنه نتیجه با آن چیزی که نیتش رو داشته ایم، یکی نباشد.
10:44
Maybe things go wrongاشتباه. And so, after that, what are our responsibilitiesمسئولیت ها?
175
626000
5000
شاید کارها خوب پیش نرود. و لذا، وظیفه و مسئولیت ما چیست ؟
10:49
What are we supposedقرار است to do?
176
631000
2000
باید چه کار کنیم؟
10:51
Do we stayاقامت کردن in for life,
177
633000
2000
آیا تا آخر عمر پای این مسولیت بایستیم ؟
10:53
or do we do something elseچیز دیگری and justifyتوجیه and say, well, my intentionsاهداف were good,
178
635000
5000
یا اینکه یک کار دیگه میکنیم و خودمون را تبرئه می کنیم و می گویم، نیت های من
10:58
and thereforeاز این رو I cannotنمی توان be heldبرگزار شد responsibleمسئول for all of it?
179
640000
6000
خوب بودند و دیگر مسدولیت بعدش با من نیست؟
11:04
That is the ambiguityابهام in my life
180
646000
2000
این ابهام زندگی من است
11:06
that really disturbedمختل me, and led me to writeنوشتن a bookکتاب calledبه نام
181
648000
4000
که واقعا مرا آزار میداد و مرا به این سمت برد که یک کتاب به اسم
11:10
"Savingصرفه جویی در Fishماهی From Drowningغرق شدن."
182
652000
2000
"نجات یک ماهی از غرق شدن" بنویسم.
11:12
I saw examplesمثال ها of that. Onceیک بار I identifiedشناخته شده است this questionسوال, it was all over the placeمحل.
183
654000
7000
من مثال آنرا همه جا می دیدم که زمانی که این سوال را شناختم، این سوال همه جا بوده است.
11:19
I got these hintsنکات everywhereدر همه جا.
184
661000
2000
این نشان ها را همه جا دیده ام.
11:21
And then, in a way, I knewمی دانست that they had always been there.
185
663000
3000
و بعد ، در این راه، من می دانستم که آنها همیشه خواهند بود.
11:24
And then writingنوشتن, that's what happensاتفاق می افتد. I get these hintsنکات, these cluesسرنخ,
186
666000
3000
و بعد هنگام نوشتن ، چیزی که اتفاق می افتاد، من همه جا این نشان ها و راهنمایی ها را دریافت می کردم،
11:27
and I realizeتحقق بخشیدن that they'veآنها دارند been obviousآشکار, and yetهنوز they have not been.
187
669000
7000
و با درمی یافتم که اینها واضح بوده اند، اما تا قبل از این واضح نبودند.
11:34
And what I need, in effectاثر, is a focusتمرکز.
188
676000
4000
و چیزی که در نهایت برای اثرگذاری میخواستم، تمرکز بود.
11:38
And when I have the questionسوال, it is a focusتمرکز.
189
680000
2000
و وقتی سوال خود را مشخص می کنید، به همراهش تمرکز هم پیدا خواهید کرد.
11:40
And all these things that seemبه نظر می رسد to be flotsamflotsam and jetsamجتام in life actuallyدر واقع go throughاز طریق
190
682000
5000
و همه اینها به نظر می آمدند که کالای آب آورده و شناور بر آب در زندگی واقعی هستند که در هم مسیر زندگی من قرار گرفته اند که
11:45
that questionسوال, and what happensاتفاق می افتد is those particularخاص things becomeتبدیل شدن به relevantمربوط.
191
687000
5000
آن سوال و اینکه چه چیزی بعد از آن قرار است اتفاق بیفتد، مرتبط هستند.
11:50
And it seemsبه نظر می رسد like it's happeningاتفاق می افتد all the time.
192
692000
2000
و این به نظر می رسد که همیشه در حال اتفاق افتادن است.
11:52
You think there's a sortمرتب سازی of coincidenceاتفاقی going on, a serendipityسرگذشت,
193
694000
3000
شما فکر می کنید که یه سری همرویدادی در جریان است، با یک خوش شانسی ،
11:55
in whichکه you're gettingگرفتن all this help from the universeجهان.
194
697000
3000
در حالیکه هم این کمک ها را از دنیا می گیرید.
11:58
And it mayممکن است alsoهمچنین be explainedتوضیح داد that now you have a focusتمرکز.
195
700000
3000
و این ممکن است که توضیحی باشد برای اینکه شما تمرکز دارید.
12:01
And you are noticingمتوجه شدم it more oftenغالبا.
196
703000
4000
و هر چه میگذرد بیشتر حسش میکنید.
12:05
But you applyدرخواست this.
197
707000
3000
اما شما این کار را انجام می دهید.
12:08
You beginشروع to look at things havingداشتن to do with your tensionsتنش.
198
710000
3000
شما شروع به بررسی چیزهایی می کنید که با دلمشغولی شما ارتباط دارند.
12:11
Your brotherبرادر, who'sچه کسی است fallenافتاده in troubleمشکل, do you take careاهميت دادن of him?
199
713000
3000
برادر شما، کسی که درگیر مشکلاتی است، آیا شما از او مراقبت می کنید؟
12:14
Why or why not?
200
716000
2000
چرا؟ چرا که نه ؟
12:16
It mayممکن است be something that is perhapsشاید more seriousجدی
201
718000
4000
این امکان وجود دارد که زمانی برای مسایل مهمتری این اتفاق بیفتد،
12:20
-- as I said, humanانسان rightsحقوق in Burmaبرمه.
202
722000
3000
همانطوری که گفتم، مثلا موضوع حقوق بشر در برمه.
12:23
I was thinkingفكر كردن that I shouldn'tنباید go because somebodyکسی said, if I did, it would showنشان بده
203
725000
4000
من به این فکر می کردم که من نباید به برمه بروم ، چرا که برخی می گفتند اگر بروم، ممکن است
12:27
that I approvedتایید کرد of the militaryنظامی regimeرژیم there.
204
729000
3000
اینگونه تعبیر شود که من رژیم نظامی حاکم بر برمه را تایید می کنم.
12:30
And then, after a while, I had to askپرسیدن myselfخودم,
205
732000
3000
بعد از مدتی، من از خودم پرسیدم،
12:33
"Why do we take on knowledgeدانش, why do we take on assumptionsمفروضات
206
735000
2000
چرا ما باید بر بینش دیگران تکیه کنیم، چرا باید که بر پیشبینی که
12:35
that other people have givenداده شده us?"
207
737000
3000
دیگران به ما می دهند ، تکیه کنیم ؟
12:38
And it was the sameیکسان thing that I feltنمد when I was growingدر حال رشد up,
208
740000
3000
و این همان احساسی بود که من زمانی که در حال رشد بودم ، داشتم،
12:41
and was hearingشنیدن these rulesقوانین of moralاخلاقی conductهدایت from my fatherپدر,
209
743000
5000
و در قوانین و رفتارهای اخلاقی را از پدرم می شنیدم،
12:46
who was a Baptistباپتیست ministerوزیر.
210
748000
2000
پدری که خودش یک کشیش بود.
12:48
So I decidedقرار بر این شد that I would go to Burmaبرمه for my ownخودت intentionsاهداف,
211
750000
5000
لذا تصمیم گرفتم که من می توانم به برمه بروم بر اساس تصمیم خودم،
12:53
and still didn't know that if I wentرفتی there,
212
755000
3000
و هنوز نمی دانستم که اگر من به برمه بروم ،
12:56
what the resultنتيجه of that would be, if I wroteنوشت a bookکتاب --
213
758000
3000
چه چیزی ماحصل من می شد، اگر که کتابی می نوشتم،
12:59
and I just would have to faceصورت that laterبعد, when the time cameآمد.
214
761000
4000
و من این ماحصل را دریافتم، درست به وقتش.
13:03
We are all concernedنگران with things that we see in the worldجهان that we are awareمطلع of.
215
765000
5000
ما همه نگرانی هایی داریم درباره چیزهایی که در دنیا می بینم و از آن آگاه هستیم.
13:08
We come to this pointنقطه and say, what do I as an individualفردی do?
216
770000
5000
و همه ما به این نقطه رسیده ایم که بگوییم: من به عنوان یک شخص، چه می توانم بکنم ؟
13:13
Not all of us can go to Africaآفریقا, or work at hospitalsبیمارستان ها,
217
775000
4000
همه ما نمی توانیم به آفریقا برویم و یا در بیمارستان کار کنیم،
13:17
so what do we do, if we have this moralاخلاقی responseواکنش, this feelingاحساس?
218
779000
7000
لذا ما چه کاری در جواب این احساس مسولیت اخلاقی باید انجام دهیم؟
13:24
Alsoهمچنین, I think one of the biggestبزرگترین things we are all looking at,
219
786000
3000
و همینطور ،فکر می کنم یکی از بزرگترین چیزهایی که ما در جستجوی آن هستیم،
13:27
and we talkedصحبت کرد about todayامروز, is genocideقتل عام.
220
789000
3000
و امروز درباره اش صحبت کردیم، موضوع نسل کشی است.
13:30
This leadsمنجر می شود to this questionسوال.
221
792000
3000
این موضوع به این سوال منتج می شود که ،
13:33
When I look at all these things that are morallyاخلاقی ambiguousمبهم and uncomfortableناراحت,
222
795000
5000
زمانی که من به همه این چیزهایی که اخلاقا تاریک و ناراحت کننده است، می نگرم،
13:38
and I considerدر نظر گرفتن what my intentionsاهداف should be,
223
800000
2000
و این نکته را در نظر می گیرم که هدف من چه چیزی باید باشد،
13:40
I realizeتحقق بخشیدن it goesمی رود back to this identityهویت questionسوال that I had when I was a childکودک
224
802000
5000
به این نتیجه می رسم که من باید به دوران کودکی ایم برگردم و به این سوال پایه ای بپردازم ،
13:45
-- and why am I here, and what is the meaningبه معنی of my life,
225
807000
3000
که چرا من اینجایم؟ و معنای زندگی چیست ؟
13:48
and what is my placeمحل in the universeجهان?
226
810000
2000
و جایگاه من در هستی ، کجاست؟
13:50
It seemsبه نظر می رسد so obviousآشکار, and yetهنوز it is not.
227
812000
3000
جواب این سوال، به نظر بسیار واضح می آید، در صورتی که چنین نیست.
13:53
We all hateنفرت moralاخلاقی ambiguityابهام in some senseاحساس,
228
815000
5000
همه ما از ابهامات اخلاقی به یک شکل متنفریم،
13:58
and yetهنوز it is alsoهمچنین absolutelyکاملا necessaryلازم است.
229
820000
4000
و به نظر می آید که قطعا به آن نیاز داریم.
14:02
In writingنوشتن a storyداستان, it is the placeمحل where I beginشروع.
230
824000
4000
در نوشتن یک داستام، در جایی که من شروع به نوشتن می کنم،
14:06
Sometimesگاهی I get help from the universeجهان, it seemsبه نظر می رسد.
231
828000
4000
به نظر می رسد که من کمک هایی از دنیایی بیرون می گیرم.
14:10
My motherمادر would say it was the ghostشبح of my grandmotherمادر بزرگ from the very first bookکتاب,
232
832000
3000
مادرم از زمان نوشتن کتاب اولم می گوید، این روح مادربزرگت است.
14:13
because it seemedبه نظر می رسید I knewمی دانست things I was not supposedقرار است to know.
233
835000
3000
چرا که به نظر می رسد من چیزهایی را می دانم که قرار نیست بدانم.
14:16
Insteadبجای of writingنوشتن that the grandmotherمادر بزرگ diedفوت کرد accidentallyبه طور تصادفی,
234
838000
3000
به جای اینکه بنویسم مادربزرگم از مصرف بیش از اندازه
14:19
from an overdoseمصرف بیش از حد of opiumتریاک, while havingداشتن too much of a good time,
235
841000
3000
مواد افیونی در زمانی که دوران خیلی خوشی داشته است، می نویسم او اتفاقی مرده است،
14:22
I actuallyدر واقع put down in the storyداستان that the womanزن killedکشته شده herselfخودش,
236
844000
5000
در واقع من در داستانم نوشته ام که آن زن خودش را کشته است.
14:27
and that actuallyدر واقع was the way it happenedاتفاق افتاد.
237
849000
2000
و در واقع این همان چیزی است که اتفاق افتاده است.
14:29
And my motherمادر decidedقرار بر این شد that that informationاطلاعات mustباید have come from my grandmotherمادر بزرگ.
238
851000
5000
ومادرم معتقد بود که این اطلاعات از طرف مادربزرگم به من رسیده است.
14:34
There are alsoهمچنین things, quiteکاملا uncannyغیر طبیعی,
239
856000
3000
به علاوه چیزهای غیر عادی دیگری نیز هستند،
14:37
whichکه bringآوردن me informationاطلاعات that will help me in the writingنوشتن of the bookکتاب.
240
859000
4000
که به من اطلاعتی می دهند که کمک می کند من کتابم را بنویسم.
14:41
In this caseمورد, I was writingنوشتن a storyداستان
241
863000
2000
درباره این موضوع، یکبار من داشتم داستانی را می نوشتم
14:43
that includedمشمول some kindنوع of detailجزئیات, periodدوره زمانی of historyتاریخ, a certainمسلم - قطعی locationمحل.
242
865000
4000
که شامل جزئیاتی درباره یک مکان و و یک بازه زمانی مشخص و یک سری توضیحات بود.
14:47
And I neededمورد نیاز است to find something historicallyتاریخی that would matchهمخوانی داشتن that.
243
869000
3000
و من نیاز داشتم که یک چیز تاریخی پیدا کنم که با آن هماهنگ باشد.
14:50
And I tookگرفت down this bookکتاب, and I --
244
872000
2000
و من این کتاب را برداشتم و
14:52
first pageصفحه that I flippedتلنگر it to was exactlyدقیقا the settingتنظیمات, and the time periodدوره زمانی,
245
874000
6000
اولین صفحه ای که ورق زدم دقیقا همان فضا و دوره زمانی بود!
14:58
and the kindنوع of characterشخصیت I neededمورد نیاز است -- was the Taipingتاپینگ rebellionشورش,
246
880000
3000
و دقیقا همان شخصیتی که من نیاز داشت درباره شورش تایپه(یک جنگ طولانی در چین)بود،
15:01
happeningاتفاق می افتد in the areaمنطقه nearنزدیک Guilinگیلین, outsideخارج از of that,
247
883000
4000
که در ناحیه کوالین روی داده بود، خارج از آن ،
15:05
and a characterشخصیت who thought he was the sonفرزند پسر of God.
248
887000
3000
یک شخصیت که فکر می کرد پسر خدا است.
15:08
You wonderتعجب, are these things randomتصادفی chanceشانس?
249
890000
3000
شما تعجب خواهید کرد، آیا همه اینها اتفاقی بوده است؟
15:11
Well, what is randomتصادفی? What is chanceشانس? What is luckشانس?
250
893000
4000
خوب، تصادف چیست؟ شانس چیست؟ بخت چیست؟
15:15
What are things that you get from the universeجهان that you can't really explainتوضیح?
251
897000
4000
چه چیزهایی در دنیا وجود دارد که شما با آنها برخورد می کنید، اما نمی توانید به درستی آنها را توضیح دهید ؟
15:19
And that goesمی رود into the storyداستان, too.
252
901000
2000
و خوب این نکته (بخت و شانس) نیز به قصه راه می یابد.
15:21
These are the things I constantlyبه طور مداوم think about from day to day.
253
903000
3000
اینها چیزهایی است که من روزانه به آنها فکر می کنم،
15:24
Especiallyبخصوص when good things happenبه وقوع پیوستن,
254
906000
2000
خصوصا زمانی که اتفاقات خوب رخ می دهد،
15:26
and, in particularخاص, when badبد things happenبه وقوع پیوستن.
255
908000
4000
و به صورت خاص، زمانی که اتفاقات بد روی می دهد.
15:30
But I do think there's a kindنوع of serendipityسرگذشت,
256
912000
2000
اما در کل من فکر می کنم یک نوعی از خوشبختی اتفاقی وجود دارد،
15:32
and I do want to know what those elementsعناصر are,
257
914000
3000
و من می خواهم بدانم که این خوشبختی از چه اجزایی تشکیل شده است،
15:35
so I can thank them, and alsoهمچنین try to find them in my life.
258
917000
5000
لذا من قدردان این خوشبختی اتفاقی هستم و تلاش می کنم که در زندگیم از آنها استفاده کنم.
15:40
Because, again, I think that when I am awareمطلع of them, more of them happenبه وقوع پیوستن.
259
922000
4000
چراکه، فکر می کنم زمانی که شما از وجود آنها مطلع باشید، این خوشبختی های اتفاقی بیشتر روی می دهند.
15:44
Anotherیکی دیگر chanceشانس encounterرویارویی is when I wentرفتی to a placeمحل
260
926000
4000
یکی دیگر از خوش شانسی هایی که روی داد، زمانی بود که من به جایی رفته بودم
15:48
-- I just was with some friendsدوستان, and we droveرانندگی کرد randomlyبه طور تصادفی to a differentناهمسان placeمحل,
261
930000
4000
من با چند تا از دوستان بودم و ما به صورت اتفاقی به جاهای مختلفی می رفتیم،
15:52
and we endedبه پایان رسید up in this non-touristغیر توریستی locationمحل,
262
934000
4000
و در نهایت به یک جای غیر توریستی رسیدیم،
15:56
a beautifulخوشگل villageدهکده, pristineتر و تازه.
263
938000
2000
یک روستای بسیار زیبا به نام (پریستین).
15:58
And we walkedراه می رفت threeسه valleysدره ها beyondفراتر,
264
940000
2000
و ما سه خیابان پشت سر گذاشتیم،
16:00
and the thirdسوم valleyدره, there was something quiteکاملا mysteriousمرموز and ominousشوم,
265
942000
3000
و در خیابان سوم، چیز بسیار اسرار آمیز و بدشگونی بود،
16:03
a discomfortناراحتی I feltنمد. And then I knewمی دانست that had to be [the] settingتنظیمات of my bookکتاب.
266
945000
6000
یک احساس ناراحتی داشتم، و دانستم که باید این احساس را در کتابم جا دهم.
16:09
And in writingنوشتن one of the scenesصحنه های, it happenedاتفاق افتاد in that thirdسوم valleyدره.
267
951000
3000
و زمانی که یکی از صحنه ها را می نوشتم، این صحنه در آن خیابان سوم اتفاق افتاد.
16:12
For some reasonدلیل I wroteنوشت about cairnsارنس -- stacksپشته ها of rocksسنگ ها -- that a man was buildingساختمان.
268
954000
7000
به دلایلی راجع به "تل سنگ" می نوشتم. توده ای از سنگ ها که یک مرد آنها را می ساخت.
16:19
And I didn't know exactlyدقیقا why I had it, but it was so vividزنده.
269
961000
3000
من دقیقا یادم نیست چرا این احساس را داشتم، اما خوب، خیلی واضح بود.
16:22
I got stuckگیر, and a friendدوست, when she askedپرسید: if I would go for a walkراه رفتن with her dogsسگ ها,
270
964000
5000
من گیر کرده بودم، و یکی از دوستانم، زمانی که او خواست برای قدم زدن با سکگش برویم،
16:27
that I said, sure. And about 45 minutesدقایق laterبعد,
271
969000
3000
و من قبول کردم و بعد از 45 دقیقه،
16:30
walkingپیاده روی alongدر امتداد the beachساحل دریا, I cameآمد acrossدر سراسر this.
272
972000
4000
در حالی که کنار ساحل قدم میزدیم، به این برخوردم.
16:34
And it was a man, a Chineseچینی ها man,
273
976000
2000
یک مرد بود، یک مرد چینی ،
16:36
and he was stackingپشتهسازی these things, not with glueچسب, not with anything.
274
978000
3000
و او داشت چیزهای را روی هم می چید، بدون چسب یا چیز دیگری.
16:39
And I askedپرسید: him, "How is it possibleامکان پذیر است to do this?"
275
981000
3000
و من از او پرسیدم که چگونه چنین چیزی ممکن است؟
16:42
And he said, "Well, I guessحدس بزن with everything in life, there's a placeمحل of balanceتعادل."
276
984000
4000
و او گفت: خوب، فکر می کند که برای همه چیز در دنیا، یک نقطه تعادلی وجود دارد.
16:46
And this was exactlyدقیقا the meaningبه معنی of my storyداستان at that pointنقطه.
277
988000
5000
و این دقیقا معنای داستانی بود که من در حال نوشتنش بودم.
16:51
I had so manyبسیاری examplesمثال ها -- I have so manyبسیاری instancesنمونه ها like this, when I'm writingنوشتن a storyداستان,
278
993000
5000
من کلی مثال شبیه این سراغ دارم. نمونه هایی مثل این که وقتی دارم داستانی می نویسم
16:56
and I cannotنمی توان explainتوضیح it.
279
998000
2000
و نمی توانم آنها را توضیح بدهم.
16:58
Is it because I had the filterفیلتر کردن that I have suchچنین a strongقوی coincidenceاتفاقی
280
1000000
4000
آیا به این خاطره که من یک جور صافی دارم که باعث جذب این اتفاقات
17:02
in writingنوشتن about these things?
281
1004000
3000
و نوشتن درباره آنها می شود ؟
17:05
Or is it a kindنوع of serendipityسرگذشت that we cannotنمی توان explainتوضیح, like the cosmologicalکیهانشناسی constantثابت?
282
1007000
7000
یا اینکه این یک جور خوش شانسی است که ما نمی توانیم توضیحش بدهیم، مانند همان (ثابت کیهان شناختی)؟
17:12
A bigبزرگ thing that I alsoهمچنین think about is accidentsحوادث.
283
1014000
3000
یک نکته مهم دیگر که خیلی بهش فکر می کنم موضوع تصادف است.
17:15
And as I said, my motherمادر did not believe in randomnessتصادفی بودن.
284
1017000
3000
و همان طور که گفتم مادر من به اتفاقات تصادفی اعتقاد نداشت.
17:18
What is the natureطبیعت of accidentsحوادث?
285
1020000
2000
ماهیت حوادث چیست ؟
17:20
And how are we going to assignاختصاص دادن what the responsibilityمسئوليت and the causesعلل are,
286
1022000
4000
و اینکه چگونه ما قرار است مسولیت و دلایل را تعیین کنیم،
17:24
outsideخارج از of a courtدادگاه of lawقانون?
287
1026000
3000
خارج از بحث قانون و دادگاه؟
17:27
I was ableتوانایی to see that in a firsthandدست اول way,
288
1029000
3000
من قادر بودم که به یک روش اصلی این را ببینم،
17:30
when I wentرفتی to beautifulخوشگل Dongدونگ villageدهکده, in Guizhouگوئیزو, the poorestفقیرترین provinceاستان of Chinaچين.
289
1032000
6000
زمانی که به روستای زیبای (دونگ-dong)واقع دراستان (گیجو-guizhou) رفته بودم. یکی از فقیرترین استان های چین.
17:36
And I saw this beautifulخوشگل placeمحل. I knewمی دانست I wanted to come back.
290
1038000
2000
و این مکان زیبا رو دیدم. می دانستم که مجددا به آنجا برخواهم گشت.
17:38
And I had a chanceشانس to do that, when Nationalملی Geographicجغرافیایی askedپرسید: me
291
1040000
3000
و این شانی را زمانی داشتم که نشریه نشنوال جیوگرافیک از من خواست که
17:41
if I wanted to writeنوشتن anything about Chinaچين.
292
1043000
2000
اگر دوست دارم چیزی درباره چین بنویسم.
17:43
And I said yes, about this villageدهکده of singingآواز خواندن people, singingآواز خواندن minorityاقلیت.
293
1045000
5000
و من پاسخم مثبت بود، میخواستم درباره این روستا بنویسم. روستای مردمان نغمه سرا.
17:48
And they agreedتوافق کرد, and betweenبین the time I saw this placeمحل and the nextبعد time I wentرفتی,
294
1050000
5000
و آنها پذیرفتند، و در فاصله زمانی که من مجددا به روستا برگشتم،
17:53
there was a terribleوحشتناک accidentتصادف. A man, an oldقدیمی man, fellسقوط asleepخواب,
295
1055000
4000
یک اتفاق بدی افتاده بود، یک مرد، مرد پیر، خوابش برده بود،
17:57
and his quiltدمپایی droppedکاهش یافته است in a panماهی تابه of fireآتش that keptنگه داشته شد him warmگرم.
296
1059000
3000
و ملحفه اش به درون آتشی که او را گرم نگه می داشت، افتاده بود.
18:00
60 homesخانه ها were destroyedنابود, and 40 were damagedآسیب دیده.
297
1062000
6000
60 خانه از نابود شده بود و چهل خانه نیز آسیب دیده بود.
18:06
Responsibilityمسئوليت was assignedاختصاص داده to the familyخانواده.
298
1068000
2000
مسولیت این اتفاق نیز به خانواده ی پیر مرد بود.
18:08
The man'sانسان sonsپسران were banishedتبعید شد to liveزنده threeسه kilometersکیلومتر away, in a cowshedگاو نر.
299
1070000
4000
و پسر آن مرد به طویله گاو ها در سه کیلومتری تبعید شده بودند.
18:12
And, of courseدوره, as Westernersغربی ها, we say, "Well, it was an accidentتصادف. That's not fairنمایشگاه.
300
1074000
4000
البته که در غرب ما می گوییم که این یک حادثه بوده و این تصمیم عادلانه نیست.
18:16
It's the sonفرزند پسر, not the fatherپدر."
301
1078000
2000
این کسی که دارد تنبیه می شود، پسر است ، نه پدر.
18:18
When I go on a storyداستان, I have to let go of those kindsانواع of beliefsاعتقادات.
302
1080000
6000
و زمانی که من شروع به نوشتن یک داستانن می کنم، باید که بی توجه به این باورها شوم.
18:24
It takes a while, but I have to let go of them and just go there, and be there.
303
1086000
4000
کمی طول می کشد، اما من باید که بی توجه به اینها شوم و فقط به داستان بپردازم،
18:28
And so I was there on threeسه occasionsموارد, differentناهمسان seasonsفصل ها.
304
1090000
3000
و لذا من به در سه فصل متفاوت در آنجا بودم،
18:31
And I beganآغاز شد to senseاحساس something differentناهمسان about the historyتاریخ,
305
1093000
4000
و شروع به داشتن احساسی متفاوت درباره تاریح آنجا و
18:35
and what had happenedاتفاق افتاد before, and the natureطبیعت of life in a very poorفقیر villageدهکده,
306
1097000
4000
اینکه چه بر سر آنها گذشته و طبیعت زندگی در یک روستای فقیر چگونه است، کردم.
18:39
and what you find as your joysشادی, and your ritualsآداب و رسوم, your traditionsرسم و رسوم, your linksلینک ها
307
1101000
3000
و اینکه شما چه چیزی را برای شادی و مراسم مذهبی و سنتی پیدا می کنید، این شما را متصل می کند با
18:42
with other familiesخانواده ها. And I saw how this had a kindنوع of justiceعدالت, in its responsibilityمسئوليت.
308
1104000
10000
دیگر خانواده ها . و من دید که چگونه این ارتباط چگونه عدالت در مسولیت ها را دارد.
18:52
I was ableتوانایی to find out alsoهمچنین about the ceremonyمراسم that they were usingاستفاده كردن,
309
1114000
5000
همچنین من قادر بودم که چیزهایی را راجع به مراسم های آنها بفهمم که چگونه آنها از مراسم های سنتی که 29 سال بود
18:57
a ceremonyمراسم they hadn'tتا به حال نیست used in about 29 yearsسالها. And it was to sendارسال some menمردان
310
1119000
8000
استفاده نکرده بودند ، استفاده کردند. و آن مراسم سنتی ، فرستادن چند نفر
19:05
-- a Fengفنگ Shuiشویی masterاستاد sentارسال شد menمردان down to the underworldجهان زیرزمینی on ghostشبح horsesاسب ها.
311
1127000
4000
--یک استاد فنگ شویی یک نفر را به عالم ارواح اسب ها می فرستاد.
19:09
Now you, as Westernersغربی ها, and I, as Westernersغربی ها,
312
1131000
3000
اکنون شما، به عنوان یک غربی، و من به عنوان یک غربی،
19:12
would say well, that's superstitionخرافات. But after beingبودن there for a while,
313
1134000
3000
ممکن است که بگوییم، این خرافه است، اما بعد از اینکه مدتی آنجا باشید،
19:15
and seeingدیدن the amazingحیرت آور things that happenedاتفاق افتاد,
314
1137000
3000
و ببینید که چه اتفاقات شگفت انگیزی رخ می دهد،
19:18
you beginشروع to wonderتعجب whoseکه beliefsاعتقادات are those that are in operationعمل in the worldجهان,
315
1140000
5000
شما نیز شروع می کنید به حیرت زده شدن که اعتقاد چه کسانی است که دارد دنیا را اداره می کند،
19:23
determiningتعیین کردن how things happenبه وقوع پیوستن.
316
1145000
3000
مشخص می کند که حوادث چطور اتفاق بیفتند.
19:26
So I remainedباقی مانده است with them, and the more I wroteنوشت that storyداستان,
317
1148000
3000
لذا من با آنها مدتی زندگی کردم، و هر چه بیشتر داستان می نوشتم،
19:29
the more I got into those beliefsاعتقادات, and I think that's importantمهم for me
318
1151000
4000
بیشتر اعتقادات آنها را قبول می کردم، و فکر می کنم این مهم است برای من که
19:33
-- to take on the beliefsاعتقادات, because that is where the storyداستان is realواقعی,
319
1155000
3000
اعتقادات آنها را باور کنم، چه آنکه باعث می شود داستان ها واقعی تر بشوند(به نظر بیایند)،
19:36
and that is where I'm gonna find the answersپاسخ ها
320
1158000
2000
و این همان جایی است که من می خواهم جواب ها را بیابم که
19:38
to how I feel about certainمسلم - قطعی questionsسوالات that I have in life.
321
1160000
5000
من چه احساسی درباره سوالات خاصی در زندگیم دارم.
19:43
Yearsسال ها go by, of courseدوره, and the writingنوشتن, it doesn't happenبه وقوع پیوستن instantlyفورا,
322
1165000
3000
البته که عمر در حال گذر است، و نوشتن یکباره اتفاق نمی افتد،
19:46
as I'm tryingتلاش کن to conveyانتقال it to you here at TEDTED.
323
1168000
4000
و من دارم تلاش می کنم که اینجا در کنفرانس (تد) این مفهوم را به شما منتقل کنم.
19:50
The bookکتاب comesمی آید and it goesمی رود. When it arrivesمی رسد, it is no longerطولانی تر my bookکتاب.
324
1172000
5000
کتاب ها خواهند آمد و خواهند رفت، زمانی که بدست شما می رسند، دیگر کتاب من نیست.
19:55
It is in the handsدست ها of readersخوانندگان, and they interpretتفسیر it differentlyمتفاوت است.
325
1177000
4000
در دستان خوانندگان قرار می گیرد و آنها به طرق مختلف تفسیرش می کنند.
19:59
But I go back to this questionسوال of, how do I createايجاد كردن something out of nothing?
326
1181000
6000
دوباره به این سوال بر می گردم که چطور من از هیچی ، یک چیزی را خلق می کنم و می آفرینم؟
20:05
And how do I createايجاد كردن my ownخودت life?
327
1187000
3000
چطور زندگی خودم را میسازم؟
20:08
And I think it is by questioningسوال کردن,
328
1190000
2000
من فکر می کنم که این آفرینش و این ساختن با سوال کردن به وجود می آید،
20:10
and sayingگفت: to myselfخودم that there are no absoluteمطلق truthsحقایق.
329
1192000
5000
و گفتن این به خودمان است که هیچ چیزی حقیقت محض نیست.
20:15
I believe in specificsمشخصات, the specificsمشخصات of storyداستان,
330
1197000
4000
من به محدودیت ها اعتقاد دارم، به محدودیت داستان ها،
20:19
and the pastگذشته, the specificsمشخصات of that pastگذشته,
331
1201000
3000
به گذشته و خاص بودن گذشته،
20:22
and what is happeningاتفاق می افتد in the storyداستان at that pointنقطه.
332
1204000
4000
و اینکه چه اتفاقی در داستان در آن نقطه رح می دهد.
20:26
I alsoهمچنین believe that in thinkingفكر كردن about things --
333
1208000
3000
من همچنین به فکر کردن درباره مسائل اعتقاد دارم،
20:29
my thinkingفكر كردن about luckشانس, and fateسرنوشت, and coincidencesوقایع and accidentsحوادث,
334
1211000
4000
طرز فکر من درباره شانس، سرنوشت، بخت و اتفاقات،
20:33
God'sخدایا will, and the synchronyهماهنگ of mysteriousمرموز forcesنیروها --
335
1215000
4000
خواست خدا و تقارنش با نیروهای رمزآلود،
20:37
I will come to some notionایده of what that is, how we createايجاد كردن.
336
1219000
6000
و من بالاخره یک روز یک نظریه که ما چگونه خلق می کنیم، را کشف خواهم کرد.
20:43
I have to think of my roleنقش. Where I am in the universeجهان,
337
1225000
4000
من باید درباره نقش خودم فکر کنم. اینکه من کجای دنیا هستم،
20:47
and did somebodyکسی intendقصد دارم for me to be that way, or is it just something I cameآمد up with?
338
1229000
5000
و اینکه آیا کسی مرا مجبور کرده که اینگونه باشم یا اینکه این صرفا| چیزی است که من به این شکل به وجود آمده ام؟
20:52
And I alsoهمچنین can find that by imaginingتصور کردن fullyبه طور کامل, and becomingتبدیل شدن به what is imaginedتصور --
339
1234000
8000
و همچنین من اینها را تمام" به وسیله تجسم خواهم فهمید، و به چیزی که تجسم کرده ام، خواهم رسید،
21:00
and yetهنوز is in that realواقعی worldجهان, the fictionalتخیلی worldجهان.
340
1242000
3000
و اکنون این دنیای واقعی است، دنیای تخیلات.
21:03
And that is how I find particlesذرات of truthحقیقت, not the absoluteمطلق truthحقیقت, or the wholeکل truthحقیقت.
341
1245000
8000
و این روشی است که من به بخش هایی از حقیقت دست پیدا می کنم و نه حقیقت محض و نه کل حقیقت.
21:11
And they have to be in all possibilitiesامکانات,
342
1253000
2000
و اینها باید که در همه احتمالات وجود داشته باشند،
21:13
includingشامل those I never consideredدر نظر گرفته شده before.
343
1255000
3000
این حتی شامل آنهایی نیز می شود که من آنها را لحاظ نکرده ام.
21:16
So, there are never completeتکمیل answersپاسخ ها.
344
1258000
3000
پس هیچ وقت جواب های کامل وجود ندارد.
21:19
Or ratherنسبتا, if there is an answerپاسخ, it is to remindیادآوری کن
345
1261000
5000
و یا بهتر است بگویم، اگر جوابی است، این برای یادآوری به خودم است که
21:24
myselfخودم that there is uncertaintyعدم قطعیت in everything,
346
1266000
4000
در همه چیز عدم قطعیت وجود دارد،
21:28
and that is good, because then I will discoverكشف كردن something newجدید.
347
1270000
5000
و این البته خوب است، چه آنکه من در نهایت چیزهای جدیدی را کشف می کنم.
21:33
And if there is a partialجزئي answerپاسخ, a more completeتکمیل answerپاسخ from me,
348
1275000
4000
و اگر جواب ناقصی وجود دارد، جواب کاملتر برای من یک تصور ساده
21:37
it is to simplyبه سادگی imagineتصور کن.
349
1279000
3000
خواهد بود.
21:40
And to imagineتصور کن is to put myselfخودم in that storyداستان,
350
1282000
4000
و برای تصور کردن باید خودم را قاطی داستان کنم،
21:44
untilتا زمان there was only -- there is a transparencyشفافیت betweenبین me and the storyداستان that I am creatingپدید آوردن.
351
1286000
6000
تا زمانی که تنها بین من و داستانی که می نویسم،شفافیت وجود داشته باشد.
21:50
And that's how I've discoveredکشف شده that if I feel what is in the storyداستان
352
1292000
6000
و این نکته ای است که من کشف کردم که اگر من من هرچه در داستان است را حس کنم،
21:56
-- in one storyداستان -- then I come the closestنزدیکترین, I think,
353
1298000
6000
--- در یک داستان فقط---آنگاه من نزدیک تر خواهم شد، و فکر می کنم
22:02
to knowingدانستن what compassionمحبت is, to feelingاحساس that compassionمحبت.
354
1304000
4000
برای اینکه بفهمیم دلسوزی و غمخواری چیست، باید که غمخواری را حس کنیم.
22:06
Because for everything,
355
1308000
2000
چون برای همه چیز،
22:08
in that questionسوال of how things happenبه وقوع پیوستن, it has to do with the feelingاحساس.
356
1310000
4000
برای پاسخ به اینکه چطور افتاق می افتند، باید که آنها را حس کرد.
22:12
I have to becomeتبدیل شدن به the storyداستان in orderسفارش to understandفهمیدن a lot of that.
357
1314000
6000
من باید که تبدیل به یک داستان شودم، تا بتوانم چیزهایی زیادی از آن داستان را درک کنم،
22:18
We'veما هستیم come to the endپایان of the talk,
358
1320000
2000
به آخر این سخنرانی رسیده ایم،
22:20
and I will revealآشکار ساختن what is in the bagکیسه, and it is the museموز,
359
1322000
4000
و من آنچه در چنته دارم را برای شما آشکار می کنم، و آن توان الهام گرفتن است، و این توان الهام گرفتن است که
22:24
and it is the things that transformتبدیل in our livesزندگی می کند,
360
1326000
3000
باعث دگرگونی زندگی ما می شود، و این حس الهام
22:27
that are wonderfulفوق العاده and stayاقامت کردن with us.
361
1329000
10000
گرفتن است که شگفت انگیز است و با ما خواهد ماند.
22:37
There she is.
362
1339000
1000
و این شما و این حس الهام گرفتن.
22:38
Thank you very much!
363
1340000
2000
بسیار سپاسگذارم.
22:40
(Applauseتشویق و تمجید)
364
1342000
6000
(تشویق حضار)
Translated by AmirH Hassaneini
Reviewed by saman dadbin

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Amy Tan - Novelist
Amy Tan is the author of such beloved books as The Joy Luck Club, The Kitchen God's Wife and The Hundred Secret Senses.

Why you should listen

Born in the US to immigrant parents from China, Amy Tan rejected her mother's expectations that she become a doctor and concert pianist. She chose to write fiction instead. Her much-loved, best-selling novels have been translated into 35 languages. In 2008, she wrote a libretto for The Bonesetter's Daughter, which premiered that September with the San Francisco Opera.

Tan was the creative consultant for Sagwa, the Emmy-nominated PBS series for children, and she has appeared as herself on The Simpsons. She's the lead rhythm dominatrix, backup singer and second tambourine with the Rock Bottom Remainders, a literary garage band that has raised more than a million dollars for literacy programs.

More profile about the speaker
Amy Tan | Speaker | TED.com