ABOUT THE SPEAKER
Hyeonseo Lee - Activist
As a child growing up in North Korea, Hyeonseo Lee thoght her country was the "best on the planet." It wasn't until the famine of the 90s that she began to wonder. She escaped the country at 17-years-old to begin a life in hiding as a refugee in China. Hers is a harrowing, personal tale of survival and hope -- and a powerful reminder of those who face constant danger, even when the border is far behind.

Why you should listen

 

Hyeonseo Lee grew up in North Korea but escaped to China in 1997. In 2008, when she was 28-years-old, she came to Seoul, South Korea, where she struggled to adjust to life in the bustling city. North Korean defectors often have a hard time in South Korea, she noted in the Wall Street Journal: "We defectors have to start from scratch. Prejudice against North Koreans and icy stares were other obstacles that were hard to cope with."
 
Now a student at Hankuk University of Foreign Studies, she has become an advocate for fellow refugees, even helping close relatives leave North Korea after they were targeted. Her dream? As she told the Korea Times, she'd like to work at the UN or an NGO that advocates for the human rights of North Koreans, including their right to be treated as political refugees.

She has a new book called The Girl with Seven Names.

More profile about the speaker
Hyeonseo Lee | Speaker | TED.com
TED2013

Hyeonseo Lee: My escape from North Korea

هیونسو لی: فرار من از کره ی شمالی

Filmed:
13,915,716 views

به عنوان کودکی که در کره ی شمالی در حال بزرگ شدن بود هیونسو لی فکر می‌کرد که کشورش "بهترین کشور بر روی کره زمین" است . زمانی که قحطی دهه ۹۰ رخ داد او متعجب شد. او در سن ۱۴ سالگی از کشور فرار کرد تا زندگی در خفا را به عنوان یک پناهنده در چین شروع کند. این داستان دلخراش شخصی او از بقا و امید است - و یادآور قدرتمند کسانیست که با خطر دائمی روبرو هستند، حتی زمانی که راه زیادی تا مرز ها باقیست.
- Activist
As a child growing up in North Korea, Hyeonseo Lee thoght her country was the "best on the planet." It wasn't until the famine of the 90s that she began to wonder. She escaped the country at 17-years-old to begin a life in hiding as a refugee in China. Hers is a harrowing, personal tale of survival and hope -- and a powerful reminder of those who face constant danger, even when the border is far behind. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:16
When I was little,
0
357
1351
وقتی بچه بودم،
00:17
I thought my countryکشور was the bestبهترین on the planetسیاره,
1
1708
3362
فکر می‌کردم که کشورم بهترین کشور جهان است،
00:20
and I grewرشد کرد up singingآواز خواندن a songترانه calledبه نام "Nothing To Envyحسادت."
2
5070
3375
من با ترانه‌ای به نام "چیزی برای حسودی نیست" بزرگ شدم.
00:24
And I was very proudمغرور.
3
8445
2635
و من بسیار مغرور و مفتخر بودم.
00:26
In schoolمدرسه, we spentصرف شده a lot of time
4
11080
1788
در مدرسه، ما زمان زیادی را صرف
00:28
studyingدر حال مطالعه the historyتاریخ of Kimکیم Il-Sungایل سونگ,
5
12868
1761
مطالعه ی تاریخ "کیم ایل-سونگ" (دیکتاتور سابق کره ی شمالی) می‌کردیم،
00:30
but we never learnedیاد گرفتم much about the outsideخارج از worldجهان,
6
14629
3942
ولی هرگز در مورد دنیای بیرون چیزی یاد نمی‌گرفتیم،
00:34
exceptبجز that Americaآمریکا, Southجنوب Koreaکشور کره, Japanژاپن are the enemiesدشمنان.
7
18571
4950
به غیر از آمریکا، کره ی جنوبی، و ژاپن که دشمنانمان بودند.
00:39
Althoughبا اينكه I oftenغالبا wonderedشگفت زده about the outsideخارج از worldجهان,
8
23521
3214
اگرچه اغلب من در مورد دنیای بیرون کنجکاو بودم،
00:42
I thought I would spendخرج کردن my entireکل life in Northشمال Koreaکشور کره,
9
26735
4148
ولی فکر می‌کردند باید همه ی عمرم را در کره ی شمالی بگذرانم،
00:46
untilتا زمان everything suddenlyناگهان changedتغییر کرد.
10
30883
3704
تا این که ناگهان همه چیز تغییر کرد.
00:50
When I was sevenهفت yearsسالها oldقدیمی, I saw my first publicعمومی executionاجرا,
11
34587
4760
وقتی که ۷ ساله بودم، من برای اولین بار اعدام درملاء عام را دیدم،
00:55
but I thought my life in Northشمال Koreaکشور کره was normalطبیعی.
12
39347
3258
اما فکر می‌کردم که زندگیم در کره شمالی یک زندگی عادیست.
00:58
My familyخانواده was not poorفقیر,
13
42605
2112
خانواده ام فقیر نبودند،
01:00
and myselfخودم, I had never experiencedبا تجربه hungerگرسنگی.
14
44717
3533
و من هرگز گرسنگی را تجربه نکرده بودم.
01:04
But one day, in 1995, my momمامان broughtآورده شده home a letterنامه
15
48250
4503
ولی یک روز، در سال ۱۹۹۵، مادرم نامه‌ی
01:08
from a coworker'sهمکار sisterخواهر.
16
52753
2063
خواهر یکی از همکارانش را به خانه آورد.
01:10
It readخواندن, "When you readخواندن this, all fiveپنج familyخانواده membersاعضا
17
54816
5134
در آن نوشته شده بود،"هنگامی که این نامه را می خوانید، همه ی پنج نفر اعضای این خانواده
01:15
will not existوجود دارد in this worldجهان,
18
59950
2740
دیگر در این جهان نخواهند بود،
01:18
because we haven'tنه eatenخورده شده for the pastگذشته two weeksهفته ها.
19
62690
4151
زیرا طی دو هفته ی گذشته چیزی نخورده ایم.
01:22
We are lyingدروغ گویی on the floorکف togetherبا یکدیگر,
20
66841
2472
ما با همدیگر روی زمین دراز می‌کشیم،
01:25
and our bodiesبدن are so weakضعیف we are readyآماده to dieمرگ."
21
69313
8711
بدن هایمان بسیار ضعیف است و آماده مردن هستیم."
01:33
I was so shockedبهت زده.
22
78024
3307
من شوکه شدم.
01:37
This was the first time I heardشنیدم
23
81331
2146
این اولین باری بود که می شنیدم
01:39
that people in my countryکشور were sufferingرنج کشیدن.
24
83477
4237
که مردم کشورم رنج می‌کشند.
01:43
Soonبه زودی after, when I was walkingپیاده روی pastگذشته a trainقطار stationایستگاه,
25
87714
3310
خیلی زود بعد از آن، هنگامی که پیاده از یک ایستگاه قطار می‌گذشتم،
01:46
I saw something terribleوحشتناک
26
91024
1385
چیز وحشتناکی دیدم
01:48
that I can't eraseپاک کردن from my memoryحافظه.
27
92409
3824
که نمی توانم آن را از ذهنم پاک کنم.
01:52
A lifelessبی حوصله womanزن was lyingدروغ گویی on the groundزمینی,
28
96233
3168
زن بی‌جانی با کودکی لاغر و نحیفی در آغوشش بر زمین افتاده بود،
01:55
while an emaciatedخسته کننده childکودک in her armsبازوها
29
99401
3189
زن بی‌جانی با کودکی لاغر و نحیفی در آغوشش بر زمین افتاده بود،
01:58
just staredخیره شدم helplesslyبی تردید at his mother'sمادر faceصورت.
30
102590
4410
که با درماندگی به چهره ی مادرش نگاه می‌کرد.
02:02
But nobodyهيچ كس helpedکمک کرد them, because they were so focusedمتمرکز شده است
31
107000
4240
اما کسی به آن ها کمک نمی‌کرد، زیرا مردم
02:07
on takingگرفتن careاهميت دادن of themselvesخودشان and theirخودشان familiesخانواده ها.
32
111240
4625
فقط به خودشان و خانواده‌شان اهمیت می دادند.
02:11
A hugeبزرگ famineقحطی hitاصابت Northشمال Koreaکشور کره in the mid-اواسط1990s.
33
115865
4117
قحطی بزرگی در کره ی شمالی در اواسط دهه ی ۹۰ رخ داد.
02:15
Ultimatelyدر نهایت, more than a millionمیلیون Northشمال Koreansکره ای ها
34
119982
2735
و در نهایت، بیش از یک میلیون نفر از مردم کره شمالی
02:18
diedفوت کرد duringدر حین the famineقحطی, and manyبسیاری only survivedجان سالم به در برد
35
122717
3317
در اثر قحطی مردند، و خیلی از آن ها با
02:21
by eatingغذا خوردن grassچمن, bugsاشکالات and treeدرخت barkپارس سگ.
36
126034
5649
خوردن علف، سوسک و پوست درختان زنده ماندند.
02:27
Powerقدرت outagesقطع برق alsoهمچنین becameتبدیل شد more and more frequentمکرر,
37
131683
3284
قطعی برق بیشتر و بیشتر می‌شد.
02:30
so everything around me was completelyبه صورت کامل darkتاریک است at night
38
134967
4357
همه جا در شب تاریک بود
02:35
exceptبجز for the seaدریا of lightsچراغ ها in Chinaچين,
39
139324
2552
به جز دریایی از نور در چین،
02:37
just acrossدر سراسر the riverرودخانه from my home.
40
141876
2480
که در طرف دیگر رودخانه ی نزدیک خانه ی ما بود.
02:40
I always wonderedشگفت زده why they had lightsچراغ ها but we didn't.
41
144356
5324
همیشه متعجب بودم که چرا چینی‌ها برق دارند و ما نداریم.
02:45
This is a satelliteماهواره pictureعکس showingنشان دادن Northشمال Koreaکشور کره at night
42
149680
4344
این تصویر ماهواره‌ای است که کره ی شمالی را در شب نشان می‌دهد.
02:49
comparedمقایسه کرد to neighborsهمسایه ها.
43
154024
3412
که با همسایه‌اش مقایسه شد.
02:53
This is the Amrokامروک Riverرودخانه,
44
157436
1943
این رود "آمروک" است،
02:55
whichکه servesخدمت as a partبخشی of the borderمرز
45
159379
2371
که بخشی از مرز بین
02:57
betweenبین Northشمال Koreaکشور کره and Chinaچين.
46
161750
2684
کره ی شمالی و چین را تشکیل می‌دهد.
03:00
As you can see, the riverرودخانه can be very narrowباریک
47
164434
2464
همان طور که می بینید، رودخانه در برخی قسمت ها
03:02
at certainمسلم - قطعی pointsنکته ها, allowingاجازه می دهد Northشمال Koreansکره ای ها to secretlyمخفیانه crossصلیب.
48
166898
5996
خیلی باریک است و به مردم کره شمالی اجازه میدهد که پنهانی از آن عبور کنند.
03:08
But manyبسیاری dieمرگ.
49
172894
1624
اما خیلی‌ها هم می‌میرند.
03:10
Sometimesگاهی, I saw deadمرده bodiesبدن floatingشناور down the riverرودخانه.
50
174518
7466
گاهی من جسد هایی که بر روی آب شناور بودند را می‌دیدم.
03:17
I can't revealآشکار ساختن manyبسیاری detailsجزئیات [about] how I left Northشمال Koreaکشور کره,
51
181984
4940
نمی‌توانم درباره ی بسیاری از جزئیات مربوط به این که چگونه کره ی شمالی را ترک کردم حرف بزنم،
03:22
but I only can say that duringدر حین the uglyزشت yearsسالها of the famineقحطی
52
186924
4263
اما تنها می‌توانم بگویم که در طول سال‌های وحشتناک قحطی
03:27
I was sentارسال شد to Chinaچين to liveزنده with distantدور relativesبستگان.
53
191187
5303
من به چین فرستاده شدم تا با فامیل‌های دورم زندگی کنم.
03:32
But I only thought
54
196490
1700
اما تنها فکر می‌کردم که
03:34
that I would be separatedجدا از هم from my familyخانواده for a shortکوتاه time.
55
198190
4287
برای مدت کوتاهی از خانواده ام دور خواهم بود.
03:38
I could have never imaginedتصور
56
202477
1692
من هرگز تصور نمی‌کردم
03:40
that it would take 14 yearsسالها to liveزنده togetherبا یکدیگر.
57
204169
4493
که زندگی بدون آن ها ۱۴ سال طول بکشد.
03:44
In Chinaچين, it was hardسخت livingزندگي كردن as a youngجوان girlدختر withoutبدون my familyخانواده.
58
208662
4424
در چین، زندگی بدون خانواده برای یک دختر جوان بسیار مشکل بود.
03:48
I had no ideaاندیشه what life was going to be like
59
213086
3343
من نمی دانستم که زندگی
03:52
as a Northشمال Koreanکره ای refugeeپناهنده,
60
216429
1837
یک پناهنده از کره ی شمالی چگونه خواهد بود،
03:54
but I soonبه زودی learnedیاد گرفتم it's not only extremelyفوق العاده difficultدشوار,
61
218266
3536
اما خیلی زود فهمیدم که نه تنها خیلی مشکل است،
03:57
it's alsoهمچنین very dangerousخطرناک است,
62
221802
2647
بلکه بسیار خطرناک هم هست،
04:00
sinceاز آنجا که Northشمال Koreanکره ای refugeesپناهندگان are consideredدر نظر گرفته شده in Chinaچين
63
224449
4890
زیرا مردم پناهنده از کره ی شمالی در چین
04:05
as illegalغیر مجاز migrantsمهاجران.
64
229339
2839
به عنوان مهاجرین غیرقانونی محسوب می‌شدند.
04:08
So I was livingزندگي كردن in constantثابت fearترس
65
232178
2274
بنابراین من در ترس دائمی
04:10
that my identityهویت could be revealedنشان داد,
66
234452
2543
از این که هویتم آشکار شود،
04:12
and I would be repatriatedrepatriated to a horribleناگوار fateسرنوشت
67
236995
3137
و به سرنوشت وحشناکی که
04:16
back in Northشمال Koreaکشور کره.
68
240132
2756
در کره ی شمالی در انتظارم بود، زندگی می‌کردم.
04:18
One day, my worstبدترین nightmareکابوس cameآمد trueدرست است,
69
242888
2712
یک روز، بدترین کابوس من به حقیقت پیوست،
04:21
when I was caughtگرفتار by the Chineseچینی ها policeپلیس
70
245600
2838
و هنگامی بود که توسط پلیس چین دستگیر شدم
04:24
and broughtآورده شده to the policeپلیس stationایستگاه for interrogationبازجویی.
71
248438
3999
و به دفتر پلیس برای بازجویی برده شدم.
04:28
Someoneکسی had accusedمتهم me of beingبودن Northشمال Koreanکره ای,
72
252437
3438
یک نفر مظنون شده بود که اهل کره ی شمالی هستم،
04:31
so they testedتست شده my Chineseچینی ها languageزبان abilitiesتوانایی ها
73
255875
3685
بنابراین آن ها زبان چینی مرا امتحان کردند
04:35
and askedپرسید: me tonsتن of questionsسوالات.
74
259560
3323
و هزاران سؤال از من پرسیدند.
04:38
I was so scaredترسیده,
75
262883
2273
من به شدت ترسیده بودم،
04:41
I thought my heartقلب was going to explodeمنفجر شود.
76
265156
3008
فکر می‌کردم که قلبم درحال انفجار است.
04:44
If anything seemedبه نظر می رسید unnaturalغیر طبیعی است, I could be imprisonedزندانی
77
268164
3498
اگر چیزی غیر طبیعی به نظر می‌رسید، من زندانی
04:47
and repatriatedrepatriated.
78
271662
2184
و به کشورم بازگردانده می‌شدم.
04:49
I thought my life was over,
79
273846
2447
فکر کردم که زندگیم تمام شده،
04:52
but I managedاداره می شود to controlکنترل all the emotionsاحساسات insideداخل me
80
276293
3239
اما توانستم تمامی احساسات را در درونم کنترل کنم
04:55
and answerپاسخ the questionsسوالات.
81
279532
1958
و به سؤالات پاسخ دهم.
04:57
After they finishedتمام شده questioningسوال کردن me,
82
281490
2172
بعد از اینکه سؤالاتشان از من تمام شد،
04:59
one officialرسمی said to anotherیکی دیگر,
83
283662
2125
یکی از افسر ها به دیگری گفت،
05:01
"This was a falseنادرست reportگزارش.
84
285787
2078
"این یگ گزارش غلط بود،
05:03
She's not Northشمال Koreanکره ای."
85
287865
1932
او اهل کره ی شمالی نیست."
05:05
And they let me go. It was a miracleمعجزه.
86
289797
4222
و به من اجازه دادند که بروم. و این یک معجزه بود.
05:09
Some Northشمال Koreansکره ای ها in Chinaچين seekبه دنبال asylumپناهندگی
87
294019
2871
برخی از مردم کره ی شمالی در چین به دنبال پناهندگی
05:12
in foreignخارجی embassiesسفارتخانه ها,
88
296890
2323
در سفارت‌خانه های خارجی هستند،
05:15
but manyبسیاری can be caughtگرفتار by the Chineseچینی ها policeپلیس
89
299213
3316
اما خیلی از آنها توسط پلیس چین دستگیر شده
05:18
and repatriatedrepatriated.
90
302529
1460
و به کره ی شمالی بازگردانیده می‌شوند.
05:19
These girlsدختران were so luckyخوش شانس.
91
303989
2177
این دختران بسیار خوش شانس بودند.
05:22
Even thoughگرچه they were caughtگرفتار,
92
306166
1616
با این که دستگیر شدند،
05:23
they were eventuallyدر نهایت releasedمنتشر شد
93
307782
1354
در نهایت به دلیل
05:25
after heavyسنگین internationalبین المللی pressureفشار.
94
309136
3348
فشارهای شدید بین‌المللی آزاد شدند.
05:28
These Northشمال Koreansکره ای ها were not so luckyخوش شانس.
95
312484
3341
این افراد خیلی خوش شانس نبودند.
05:31
Everyهرکدام yearسال, countlessبی شماری Northشمال Koreansکره ای ها are caughtگرفتار in Chinaچين
96
315825
3915
هر سال، تعداد بی شماری از مردم کره ی شمالی در چین دستگیر شده
05:35
and repatriatedrepatriated to Northشمال Koreaکشور کره,
97
319740
2712
و به آن جا بازگردانده می‌شوند،
05:38
where they can be torturedشکنجه شده, imprisonedزندانی
98
322452
3534
جایی که می‌توانند شکنجه شوند، زندانی شوند
05:41
or publiclyبه طور عمومی executedاجرا شده.
99
325986
2791
و یا در ملأ عام اعدام شوند.
05:44
Even thoughگرچه I was really fortunateخوش شانسی to get out,
100
328777
3104
اگرچه من واقعا خوش شانس بودم که از کشور خارج شدم،
05:47
manyبسیاری other Northشمال Koreansکره ای ها have not been so luckyخوش شانس.
101
331881
3058
بسیاری از مردم کره ی شمالی خیلی خوش شانس نبودند.
05:50
It's tragicغم انگیز that Northشمال Koreansکره ای ها have to hideپنهان شدن theirخودشان identitiesهویت ها
102
334939
3801
این بسیارغم‌انگیز بود که مردم کره ی شمالی باید هویتشان را پنهان کرده
05:54
and struggleتقلا so hardسخت just to surviveزنده ماندن.
103
338740
4194
و برای زنده ماندن به سختی مبارزه کنند.
05:58
Even after learningیادگیری a newجدید languageزبان and gettingگرفتن a jobکار,
104
342934
3038
حتی پس از یاد گرفتن زبان چینی و به دست آوردن کار،
06:01
theirخودشان wholeکل worldجهان can be turnedتبدیل شد upsideبالا رفتن down in an instantفوری.
105
345972
3881
در یک لحظه تمام زندگی‌شان می‌تواند نابود گردد.
06:05
That's why, after 10 yearsسالها of hidingقایم شدن my identityهویت,
106
349853
3736
و این دلیلی است که چرا پس از پنهان کردن هویتم به مدت ده سال،
06:09
I decidedقرار بر این شد to riskخطر going to Southجنوب Koreaکشور کره,
107
353589
4282
تصمیم گرفتم که خطر کرده و به کره ی جنوبی بروم،
06:13
and I startedآغاز شده a newجدید life yetهنوز again.
108
357871
3075
و دوباره زندگی جدیدی را شروع کنم.
06:16
Settlingاستقرار down in Southجنوب Koreaکشور کره was a lot more challengingچالش برانگیز
109
360946
3143
مستقر شدن در کره ی جنوبی بسیار مشکل‌تر از آن بود
06:19
than I had expectedانتظار می رود.
110
364089
2060
که انتظارش را داشتم.
06:22
Englishانگلیسی was so importantمهم in Southجنوب Koreaکشور کره,
111
366149
3429
انگلیسی در کره جنوبی بسیار مهم بود،
06:25
so I had to startشروع کن learningیادگیری my thirdسوم languageزبان.
112
369578
3283
من می‌بایستی سومین زبان را هم یاد می‌گرفتم.
06:28
Alsoهمچنین, I realizedمتوجه شدم there was a wideوسیع gapشکاف
113
372861
3177
همچنین، فهمیدم که فاصله ی بسیار زیادی
06:31
betweenبین Northشمال and Southجنوب.
114
376038
1983
بین کره ی شمالی و کره ی جنوبی وجود دارد.
06:33
We are all Koreanکره ای, but insideداخل,
115
378021
2177
ما همگی کره‌ای هستیم، اما در درون،
06:36
we have becomeتبدیل شدن به very differentناهمسان
116
380198
1840
به دلیل ۶۷ سال جدایی کشور ها از هم،
06:37
dueناشی از to 67 yearsسالها of divisionتقسیم.
117
382038
3592
ما بسیار متفاوت شده‌ایم.
06:41
I even wentرفتی throughاز طریق an identityهویت crisisبحران.
118
385630
4039
حتی من با بحران هویتی مواجه شدم.
06:45
Am I Southجنوب Koreanکره ای or Northشمال Koreanکره ای?
119
389669
3240
من اهل کره ی شمالیم یا کره ی جنوبی؟
06:48
Where am I from? Who am I?
120
392909
2959
من اهل کجا هستم؟ من که هستم؟
06:51
Suddenlyناگهان, there was no countryکشور
121
395868
2036
و ناگهان، هیچ کشوری وجود نداشت
06:53
I could proudlyبا افتخار call my ownخودت.
122
397904
5411
که بتوانم خود را متعلق به آن بنامم.
06:59
Even thoughگرچه adjustingتنظیم to life in Southجنوب Koreaکشور کره was not easyآسان,
123
403315
3991
با این که کنار آمدن با زندگی در کره ی جنوبی آسان نبود،
07:03
I madeساخته شده a planطرح.
124
407306
1176
من نقشه ای کشیدم.
07:04
I startedآغاز شده studyingدر حال مطالعه for the universityدانشگاه entranceورود examامتحان.
125
408482
3453
من شروع به درس خواندن برای امتحان ورودی به دانشگاه کردم.
07:07
Just as I was startingراه افتادن to get used to my newجدید life,
126
411935
4015
تازه داشتم به زندگی جدیدم عادت می کردم،
07:11
I receivedاخذ شده a shockingتکان دهنده phoneتلفن call.
127
415950
2543
که تماس تکان دهنده ای با من گرفته شد.
07:14
The Northشمال Koreanکره ای authoritiesمسئولین
128
418493
1421
مقامات کره شمالی
07:15
interceptedمتوقف شد some moneyپول that I sentارسال شد to my familyخانواده,
129
419914
2712
پولی را که من برای خانواده‌ام فرستاده بودم را برگرداندند،
07:18
and, as a punishmentمجازات, my familyخانواده was going
130
422626
2732
و به عنوان مجازات، خانواده‌ام
07:21
to be forciblyاجباری removedحذف شده
131
425358
2337
قرار بود به منطقه ای متروکه
07:23
to a desolateویرانگر locationمحل in the countrysideحومه شهر.
132
427695
3468
در خارج از شهر نقل مکان کنند.
07:27
They had to get out quicklyبه سرعت,
133
431163
2720
آن ها می‌بایست خیلی سریع از آن جا می رفتند،
07:29
so I startedآغاز شده planningبرنامه ریزی how to help them escapeدر رفتن.
134
433883
3565
پس من شروع کردم به نقشه کشیدن که به آن ها کمک کنم تا فرار کنند.
07:33
Northشمال Koreansکره ای ها have to travelمسافرت رفتن incredibleباور نکردنی distancesفاصله ها
135
437448
3482
مردم کره ی شمالی می‌بایستی سفر فوق‌العاده طولانی را
07:36
on the pathمسیر to freedomآزادی.
136
440930
2629
برای آزادی طی کنند.
07:39
It's almostتقریبا impossibleغیرممکن است to crossصلیب the borderمرز
137
443559
2823
تقریباً عبور از مرز
07:42
betweenبین Northشمال Koreaکشور کره and Southجنوب Koreaکشور کره,
138
446382
2858
بین کره ی شمالی و کره ی جنوبی غیرممکن است،
07:45
so, ironicallyاز قضا, I tookگرفت a flightپرواز back to Chinaچين
139
449240
3466
پس من با پروازی به چین برگشتم
07:48
and I headedهدایت towardبه سمت the Northشمال Koreanکره ای borderمرز.
140
452706
3622
و به طرف مرز کره شمالی رفتم.
07:52
Sinceاز آنجا که my familyخانواده couldn'tنمی توانستم speakصحبت Chineseچینی ها,
141
456328
2864
به دلیل این که خانواده ی من نمی‌توانستند چینی حرف بزنند،
07:55
I had to guideراهنما them,
142
459192
2216
من می‌بایستی به هر طریقی که شده،
07:57
somehowبه نحوی, throughاز طریق more than 2,000 milesمایل in Chinaچين
143
461408
3803
آن ها را در مسیری بیش از ۳٫۲۰۰ کیلومتر در چین
08:01
and then into Southeastجنوب شرقی Asiaآسیا.
144
465211
3263
و سپس به جنوب شرقی آسیا هدایت می‌کردم.
08:04
The journeyسفر by busاتوبوس tookگرفت one weekهفته,
145
468474
2542
این سفر یک هفته با اتوبوس طول کشید،
08:06
and we were almostتقریبا caughtگرفتار severalچند timesبار.
146
471016
3015
و چندین بار نزدیک بود که دستگیر شویم.
08:09
One time, our busاتوبوس was stoppedمتوقف شد
147
474031
2641
یک بار، اتوبوس ما ایستاد
08:12
and boardedسوار شده by a Chineseچینی ها policeپلیس officerافسر.
148
476672
4459
و یک افسر پلیس وارد آن شد.
08:17
He tookگرفت everyone'sهر کس I.D. cardsکارت ها,
149
481131
2103
او همه ی کار‌ت‌های شناسایی را گرفت،
08:19
and he startedآغاز شده askingدرخواست them questionsسوالات.
150
483234
2633
و شروع به سؤال پرسیدن آن ها کرد.
08:21
Sinceاز آنجا که my familyخانواده couldn'tنمی توانستم understandفهمیدن Chineseچینی ها,
151
485867
3595
از آنجا که خانواده ی من چینی نمی‌فهمیدند،
08:25
I thought my familyخانواده was going to be arrestedبازداشت شد.
152
489462
4134
فکر کردم که آن ها دستگیر خواهند شد.
08:29
As the Chineseچینی ها officerافسر approachedنزدیک شدم my familyخانواده,
153
493596
2981
همین که افسر چینی به خانواده ی من رسید،
08:32
I impulsivelyمهاجم stoodایستاد up, and I told him
154
496577
2509
بدون اختیار من بلند شدم و به او گفتم
08:34
that these are deafکر and dumbگنگ people
155
499086
2667
که آنها کر و لال هستند
08:37
that I was chaperoningchaperoning.
156
501753
2205
و به همین دلیل من همراهی‌شان می‌کنم.
08:39
He lookedنگاه کرد at me suspiciouslyمشکوک,
157
503958
2174
او با شک به من نگاه کرد،
08:42
but luckilyخوشبختانه he believedمعتقد me.
158
506132
3884
اما خوشبختانه مرا باور کرد.
08:45
We madeساخته شده it all the way to the borderمرز of Laosلائوس,
159
510016
3111
ما تمام مسیر را تا مرز لائوس رفتیم،
08:49
but I had to spendخرج کردن almostتقریبا all my moneyپول
160
513127
4627
اما من مجبور بودم تمامی پولم را
08:53
to bribeرشوه the borderمرز guardsنگهبانان in Laosلائوس.
161
517754
2744
برای رشوه دادن به مرزبانان لائوس میدادم.
08:56
But even after we got pastگذشته the borderمرز,
162
520498
2853
اما حتی پس از عبور از مرز،
08:59
my familyخانواده was arrestedبازداشت شد and jailedزندانی شده
163
523351
2905
خانواده ی من به دلیل عبورغیر قانونی از مرز
09:02
for illegalغیر مجاز borderمرز crossingعبور.
164
526256
2509
دستگیر و روانه ی زندان شدند.
09:04
After I paidپرداخت شده the fine and bribeرشوه,
165
528765
2216
پس از اینکه من جریمه و رشوه را پرداختم،
09:06
my familyخانواده was releasedمنتشر شد in one monthماه,
166
530981
3589
خانواده‌ام را پس از یک ماه آزاد کردند،
09:10
but soonبه زودی after, my familyخانواده was arrestedبازداشت شد and jailedزندانی شده again
167
534570
3816
اما خیلی زود پس از آن خانواده‌ام در پایتخت لائوس دوباره دستگیر
09:14
in the capitalسرمایه، پایتخت of Laosلائوس.
168
538386
2439
و به زندان فرستاده شدند.
09:16
This was one of the lowestپایین ترین pointsنکته ها in my life.
169
540825
4568
این یکی از بدترین دوران زندگی من بود.
09:21
I did everything to get my familyخانواده to freedomآزادی,
170
545393
5389
من همه کاری کردم تا خانواده‌ام را آزاد کنم،
09:26
and we cameآمد so closeبستن,
171
550782
2374
و به آزادی آن ها خیلی نزدیک شدیم،
09:29
but my familyخانواده was thrownپرتاب شده in jailزندان
172
553156
2297
اما خانواده‌ام تنها در فاصله ی کوتاهی
09:31
just a shortکوتاه distanceفاصله from the Southجنوب Koreanکره ای embassyسفارت.
173
555453
3544
از سفارت کره ی جنوبی به زندان افتادند.
09:34
I wentرفتی back and forthچهارم betweenبین the immigrationمهاجرت officeدفتر
174
558997
3026
من بین دفتر امور مهاجرت و اداره ی پلیس
09:37
and the policeپلیس stationایستگاه,
175
562023
1731
دائم در رفت و آمد بودم،
09:39
desperatelyبه شدت tryingتلاش کن to get my familyخانواده out,
176
563754
3028
بدون امید تلاش می‌کردم که خانواده ام را از زندان بیرون بیاورم،
09:42
but I didn't have enoughکافی moneyپول
177
566782
1452
اما من پول کافی
09:44
to payپرداخت a bribeرشوه or fine anymoreدیگر.
178
568234
2627
برای پراخت رشوه یا جریمه نداشتم.
09:46
I lostکم شده all hopeامید.
179
570861
1794
تمام امیدم را از دست دادم.
09:48
At that momentلحظه, I heardشنیدم one man'sانسان voiceصدای askپرسیدن me,
180
572655
3701
در آن لحظه، من صدای مردی را شنیدم که از من پرسید،
09:52
"What's wrongاشتباه?"
181
576356
1491
"مشکل هست؟"
09:53
I was so surprisedغافلگیر شدن
182
577847
1597
من خیلی تعجب کردم
09:55
that a totalجمع strangerغریبه caredمراقب باشید enoughکافی to askپرسیدن.
183
579444
3933
که یک فرد کاملاً غریبه آن قدر اهمیت می‌داد که چنین سؤالی بپرسد.
09:59
In my brokenشکسته شده Englishانگلیسی, and with a dictionaryفرهنگ لغت,
184
583377
2554
با انگلیسی دست و پا شکسته، و با کمک یک فرهنگ لغات،
10:01
I explainedتوضیح داد the situationوضعیت, and withoutبدون hesitatingتردید,
185
585931
3954
شرایطم را توضیح دادم، و بدون هیچ تردیدی،
10:05
the man wentرفتی to the ATMدستگاه خودپرداز
186
589885
2053
مرد به طرف ماشین خودپرداز رفت
10:07
and he paidپرداخت شده the restباقی مانده of the moneyپول for my familyخانواده
187
591938
2995
و باقی کسری پول را برای خانواده ی من
10:10
and two other Northشمال Koreansکره ای ها to get out of jailزندان.
188
594933
4064
و دو نفر دیگر اهل کره ی شمالی پرداخت تا از زندان آزاد شوند.
10:14
I thankedمتشکرم him with all my heartقلب, and I askedپرسید: him,
189
598997
3404
من با همه‌ی وجودم از او تشکر کردم، و از او پرسیدم،
10:18
"Why are you helpingکمک me?"
190
602401
2374
"چرا به من کمک می‌کنی؟"
10:20
"I'm not helpingکمک you," he said.
191
604775
2295
او گفت، "من به تو کمک نمی‌کنم."
10:22
"I'm helpingکمک the Northشمال Koreanکره ای people."
192
607070
3251
"من به مردم کره ی شمالی کمک می‌کنم."
10:26
I realizedمتوجه شدم that this was a symbolicنمادین momentلحظه in my life.
193
610321
4498
من متوجه شدم که این لحظه‌ی نمادین در زندگی من بود.
10:30
The kindنوع strangerغریبه symbolizedنمادین newجدید hopeامید for me
194
614819
3589
غریبه ی مهربان نماد امید تازه برای من
10:34
and the Northشمال Koreanکره ای people when we neededمورد نیاز است it mostاکثر,
195
618408
3398
و مردم کره ی شمالی بود هنگامی که بیشترین نیاز را داشتیم،
10:37
and he showedنشان داد me the kindnessمهربانی of strangersغریبه ها
196
621806
3251
و او به من محبت غریبه ها و حمایت و پشتبانی
10:40
and the supportحمایت کردن of the internationalبین المللی communityجامعه
197
625057
2610
جامعه ی جهانی را که حقیقتاً روزنه‌های امیدی
10:43
are trulyبراستی the raysاشعه ها of hopeامید we Northشمال Koreanکره ای people need.
198
627667
5221
برای ما مردم کره شمالی‌ ‌بود و نیازمند آن هستیم نشان داد.
10:48
Eventuallyدر نهایت, after our long journeyسفر,
199
632888
2486
و در نهایتاً بعد از یک سفر طولانی
10:51
my familyخانواده and I were reunitedدوباره متحد شد in Southجنوب Koreaکشور کره,
200
635374
3397
خانواده‌ام و من به کره ی جنوبی برگشتیم،
10:54
but gettingگرفتن to freedomآزادی is only halfنیم the battleنبرد.
201
638771
3454
اما رسیدن به آزادی تنها نیمی از راه است.
10:58
Manyبسیاری Northشمال Koreansکره ای ها are separatedجدا از هم from theirخودشان familiesخانواده ها,
202
642225
3623
خیلی از مردم کره شمالی از خانواده‌ایشان جدا هستند،
11:01
and when they arriveرسیدن in a newجدید countryکشور,
203
645848
2813
هنگامی که آن ها به کشور جدیدی می‌رسند،
11:04
they startشروع کن with little or no moneyپول.
204
648661
3644
با پول کم یا بدون پول شروع می‌کنند.
11:08
So we can benefitسود from the internationalبین المللی communityجامعه
205
652305
3026
خُب ما می توانیم از جوامع بین المللی
11:11
for educationتحصیلات, Englishانگلیسی languageزبان trainingآموزش,
206
655331
3005
برای تحصیل، آموزش زبان انگلیسی،
11:14
jobکار trainingآموزش, and more.
207
658336
2363
فراگیری شغل، و خیلی چیزهای دیگر بهرمند شویم.
11:16
We can alsoهمچنین actعمل کن as a bridgeپل
208
660699
2114
ما همچنین می‌توانیم به عنوان پُلی برای
11:18
betweenبین the people insideداخل Northشمال Koreaکشور کره
209
662813
2125
ارتباط مردم کره ی شمالی
11:20
and the outsideخارج از worldجهان,
210
664938
1980
و باقی دنیا عمل کنیم،
11:22
because manyبسیاری of us stayاقامت کردن in contactتماس
211
666918
2724
زیرا هنوز خیلی از ما با اعضای خانواده هایمان
11:25
with familyخانواده membersاعضا still insideداخل,
212
669642
2769
در داخل کشور در تماس هستیم،
11:28
and we sendارسال informationاطلاعات and moneyپول
213
672411
2182
و ما اطلاعات و پول می فرستیم
11:30
that is helpingکمک to changeتغییر دادن Northشمال Koreaکشور کره from insideداخل.
214
674593
4568
که به تغییر کره ی شمالی از درون کمک می کند.
11:35
I've been so luckyخوش شانس, receivedاخذ شده so much help
215
679161
3037
من بسیار خوش‌شانس بودم، من کمک‌های زیادی را دریافت کرده‌ام
11:38
and inspirationالهام بخش in my life,
216
682198
2205
که الهام بخش زندگی من بودند،
11:40
so I want to help give aspiringمشتاق Northشمال Koreansکره ای ها
217
684403
3344
پس می‌خواهم با حمایت جامعه ی بین المللی
11:43
a chanceشانس to prosperرونق
218
687747
2776
به مردم مشتاق کره ی شمالی
11:46
with internationalبین المللی supportحمایت کردن.
219
690523
3038
شانسی برای سعادتمند شدن بدهم.
11:49
I'm confidentمطمئن that you will see more and more
220
693561
2486
من مطمئنم که شما انسان های موفقِ بیشتر و بیشتری را
11:51
Northشمال Koreansکره ای ها succeedingموفقیت all over the worldجهان,
221
696047
2757
از کره ی شمالی در سراسر جهان‌،
11:54
includingشامل the TEDTED stageمرحله.
222
698804
2351
از جمله بر روی صحنه ی TED خواهید دید.
11:57
Thank you.
223
701155
2622
متشکرم.
11:59
(Applauseتشویق و تمجید)
224
703777
9722
( تشویق تماشاگران)
Translated by soheila Jafari
Reviewed by Amirpouya Ghaemiyan

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Hyeonseo Lee - Activist
As a child growing up in North Korea, Hyeonseo Lee thoght her country was the "best on the planet." It wasn't until the famine of the 90s that she began to wonder. She escaped the country at 17-years-old to begin a life in hiding as a refugee in China. Hers is a harrowing, personal tale of survival and hope -- and a powerful reminder of those who face constant danger, even when the border is far behind.

Why you should listen

 

Hyeonseo Lee grew up in North Korea but escaped to China in 1997. In 2008, when she was 28-years-old, she came to Seoul, South Korea, where she struggled to adjust to life in the bustling city. North Korean defectors often have a hard time in South Korea, she noted in the Wall Street Journal: "We defectors have to start from scratch. Prejudice against North Koreans and icy stares were other obstacles that were hard to cope with."
 
Now a student at Hankuk University of Foreign Studies, she has become an advocate for fellow refugees, even helping close relatives leave North Korea after they were targeted. Her dream? As she told the Korea Times, she'd like to work at the UN or an NGO that advocates for the human rights of North Koreans, including their right to be treated as political refugees.

She has a new book called The Girl with Seven Names.

More profile about the speaker
Hyeonseo Lee | Speaker | TED.com