ABOUT THE SPEAKER
Jean-Paul Mari - Journalist and psychologist
Jean-Paul Mari has reported on conflicts in more than three dozen countries.

Why you should listen

Journalist and international correspondent, psychologist and physiotherapist, Jean-Paul Mari published several hundred reports abroad and several works.

He produced a documentary, Irak: quand les soldats meurent (Iraq, wen the soldiers die), as well as a movie, Sans blessures apparentes (Without Visible Wounds), based on his book of the same name, for which he won the 2010 Grand Prix et le Prix du Public. In 2009, he was the recipient of the Grand prix des lectrices de Elle

He is the creator and the manager of grands-reporters.com and has just published a novel, La Tentation d'Antoine (The Temptation of Antoine).

More profile about the speaker
Jean-Paul Mari | Speaker | TED.com
TEDxCannes

Jean-Paul Mari: The chilling aftershock of a brush with death

ژان-پل ماری: پساشوکِ مایوس‌کننده تماس نزدیک با مرگ

Filmed:
848,656 views

در آوریل۲۰۰۳، هم زمان با ورود نیروهایی آمریکایی به بغداد، خمپاره‎ای ساختمانی را متلاشی کرد که نویسنده و خبرنگار جنگی ژان-پل ماری از آنجا گزارش می‎داد. آنجا او مواجه‎ای رو در رو با مرگ داشت، آغاز آشنایی او با شبحی که آنانی ر ا تسخیر می‎کرد که زندگیشان از دوران کهن در میادین نبرد به خطر انداخته بودند. « چیست این چیزی که بدون به جای گذاشتن هیچ زخم قابل‎رویتی شما را بکشد؟» ماری می‎پرسد. ما آن را به عنوان اختلال استرسی پس از ضایعه روانی می‎دانیم -- یا آنطوری که ماری شرح می‎دهد، تجربه‎ی خلا مرگ. در این سخنرانی کاوشگرانه او به دنبال پاسخهایی درباره فناپذیری و روان پریشی‎ها و پیامدهای ترس و ضربه روحی می‎باشد.
- Journalist and psychologist
Jean-Paul Mari has reported on conflicts in more than three dozen countries. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
It was Aprilآوریل 8, 2003.
0
1063
4119
٨ آوريل ٢٠٠٣ بود.
00:17
I was in Baghdadبغداد,
coveringپوشش the warجنگ in Iraqعراق.
1
5856
4525
در بغداد بودم، براى پوشش دادن جنگ در عراق.
00:22
That day, Americansآمریکایی ها tanksمخازن
startedآغاز شده arrivingرسیدن in Baghdadبغداد.
2
10405
4658
آن روز، تانكهاى آمريكايى داشتند
وارد بغداد می‎شدند.
00:28
We were just a fewتعداد کمی journalistsروزنامه نگاران
in the Palestineفلسطین Hotelهتل,
3
16039
5294
ما تعدادى خبرنگار در هتل فلسطين بوديم،
00:35
and, as happensاتفاق می افتد in warجنگ,
4
23435
2423
و آنطور كه در جنگ اتفاق ميفتد،
00:37
the fightingدعوا کردن beganآغاز شد to approachرویکرد
outsideخارج از our windowsپنجره ها.
5
25882
3004
نبرد تا پشت پنجره‌هایمان نزدیک شده بود.
00:42
Baghdadبغداد was coveredپوشش داده شده
in blackسیاه smokeدود and oilنفت.
6
30327
4198
بغداد فرو رفته در سیاهی نفت و دود بود.
00:46
It smelledبوی awfulخیلی بد و ناخوشایند.
7
34955
1158
بوی وحشتناکی می‌داد.
00:48
We couldn'tنمی توانستم see a thing,
but we knewمی دانست what was happeningاتفاق می افتد.
8
36137
2691
چیزی نمی‌توانستیم ببینیم،
اما می‌دانستیم چه اتفاقی رخ می‌داد.
00:50
Of courseدوره, I was supposedقرار است
to be writingنوشتن an articleمقاله,
9
38852
2490
البته، قرار بود مقاله‌ای بنویسم،
00:53
but that's how it always goesمی رود --
10
41366
1536
اما خب همیشه همینطور است--
00:54
you're supposedقرار است to be writingنوشتن
and something bigبزرگ happensاتفاق می افتد.
11
42926
2638
تو قرار است چیزی بنویسی
و اتفاق بزرگی رخ‌ می‌دهد.
00:57
So I was in my roomاتاق on the 16thth floorکف,
12
45588
2727
در اتاقم در طبقه ١٦ام بودم،
01:00
writingنوشتن and looking out the windowپنجره
everyهرکدام now and then
13
48339
2882
مشغول نوشتن و در عين حال
نگاه كردن به بيرون از پنجره
01:03
to see what was happeningاتفاق می افتد.
14
51245
1784
تا ببينم چه مى‌شود.
01:05
Suddenlyناگهان, there was a hugeبزرگ explosionانفجار.
15
53053
2470
ناگهان، انفجاری عظیم شد.
01:07
Duringدر حین the previousقبلی threeسه weeksهفته ها,
16
55547
1936
طی سه هفته گذشته،
01:09
there had been shellingگلوله
with half-tonنیم تن missilesموشک ها,
17
57507
4119
پرتاب خمپاره و
موشک‌هایی به وزن نیم تنُ داشتیم،
01:13
but this time, the shockشوکه شدن --
18
61650
2190
اما این بار فرق داشت،
01:16
I feltنمد it insideداخل of me,
19
64728
2497
شوک را درونم حس کردم،
01:19
and I thought, "It's very closeبستن.
20
67249
2001
و فکر کردم، « خيلى نزديك بود.
01:21
It's very, very closeبستن."
21
69274
1998
خيلى خيلى نزديك بود.»
01:23
So I wentرفتی down to see what was happeningاتفاق می افتد.
22
71296
2380
پس رفتم پايين ببينم چى شده.
01:25
I wentرفتی down to the 15thth floorکف
23
73700
2689
به طبقه ١٥ام رفتم
01:29
to take a look.
24
77671
1348
تا نگاهى بياندازم.
01:31
And I saw people, journalistsروزنامه نگاران,
screamingجیغ زدن in the hallwaysراهروها.
25
79043
3152
مردم و خبرنگارها را ديدم كه
در راه‌روها جیغ می‌کشیدند.
01:34
I walkedراه می رفت into a roomاتاق
26
82670
2231
توی اتاقی رفتم
01:36
and realizedمتوجه شدم that it had
been hitاصابت by a missileموشک.
27
84925
4200
و متوجه شدم که مورد اصابت موشک قرار گرفته.
01:42
Someoneکسی had been woundedمجروح.
28
90169
2001
کسی مجروح شده بود.
01:45
There was a man nearنزدیک the windowپنجره,
29
93304
2068
مردی دم پنجره بود،
01:47
a cameramanفیلمبردار namedتحت عنوان Tarasتاراس Protsyukپروسیووک,
30
95396
3183
فیلمبرداری به اسم تاراس پروتسیک،
01:52
lyingدروغ گویی face-downچهره به پایین.
31
100245
2002
با صورت روى زمين افتاده بود.
01:58
Havingداشتن workedکار کرد in a hospitalبیمارستان before,
I wanted to help out.
32
106796
4176
با تجربه قبلى‌ام از كار كردن در بيمارستان،
خواستم به او کمک کنم.
02:02
So I turnedتبدیل شد him over.
33
110996
1501
پس او را به رو برگرداندم.
02:04
And when I turnedتبدیل شد him over,
34
112521
1702
و وقتی این كار را کردم،
02:08
I noticedمتوجه شدم that he was openباز کن
from sternumگلو درد to pubisپاولیس,
35
116334
3151
متوجه شدم که از جناغ سینه
تا شرمگاه‌اش شکافته
02:11
but I couldn'tنمی توانستم see anything,
nothing at all.
36
119509
2110
اما قادر به دیدن چیزی نبودم، به هیچ وجه.
02:14
All I saw was a whiteسفید, pearlyمروارید,
shinyبراق spotنقطه that blindedکور me,
37
122467
6754
تنها چیزی که دیدم یک نقطه درخشان،
مرواریدوار سپید بود که کورم کرد،
02:21
and I didn't understandفهمیدن what was going on.
38
129245
2007
و نفهمیدم چی شد.
02:23
Onceیک بار the spotنقطه disappearedناپدید شد
and I could see his woundزخم,
39
131879
2652
وقتی نقطه ناپدید شد و زخم را دیدم،
02:26
whichکه was very seriousجدی,
40
134555
1577
که خیلی وخیم بود،
02:28
my buddiesدوستانی and I put a sheetورق
underneathدر زیر him,
41
136156
2095
من و رفقایم ملافه‌ای زیرش انداختیم،
02:30
and we carriedانجام him ontoبه سوی an elevatorآسانسور
that stoppedمتوقف شد at eachهر یک of the 15 floorsطبقه.
42
138275
3785
و او را به آسانسوری که در
هر ۱۵ طبقه توقف می‌کرد بردیم.
02:34
We put him in a carماشین
that tookگرفت him to the hospitalبیمارستان.
43
142616
2344
توی ماشین گذاشتیم و بردیمش بیمارستان.
02:36
He diedفوت کرد on the way to the hospitalبیمارستان.
44
144984
1762
او در راه بیمارستان مرد.
02:38
The Spanishاسپانیایی cameramanفیلمبردار Josیوزé Cousoکوزو,
who was on the 14thth floorکف and alsoهمچنین hitاصابت --
45
146770
4990
حوزه کوسو فیلمبردار اسپانیایی که در طبقه ۱۴ام بود
و هم مورد اصابت قرار گرفته بود--
02:43
because the shellپوسته had explodedمنفجر شد
betweenبین the two floorsطبقه --
46
151784
3310
چون خمپاره بین دو طبقه منفجر شده بود--
02:47
diedفوت کرد on the operatingعامل tableجدول.
47
155118
1936
او روی تخت جراحی مرد.
02:49
As soonبه زودی as the carماشین left, I wentرفتی back.
48
157078
2397
به محضی که ماشین رفت، برگشتم.
02:51
There was that articleمقاله
I was supposedقرار است to writeنوشتن --
49
159499
2333
مقاله‌ام که قرار بود آن را بنویسم--
02:53
whichکه I had to writeنوشتن.
50
161856
1666
مانده بود.
02:56
And so --
51
164117
1729
و خب
02:57
I returnedبازگشت to the hotelهتل lobbyلابی
with my armsبازوها coveredپوشش داده شده in bloodخون,
52
165870
6898
برگشتم به لابی هتل با دستان غرق در خون،
03:04
when one of the hotelهتل gofersکوهنوردان stoppedمتوقف شد me
53
172792
2540
وقتی یکی از پادوهای هتل جلویم را گرفت
03:07
and askedپرسید: me to payپرداخت the taxمالیات
I hadn'tتا به حال نیست paidپرداخت شده for 10 daysروزها.
54
175356
3847
و ازم خواست مالیاتی که ۱۰ روز بود
نپرداخته بودم را بپردازم
03:11
I told him to get lostکم شده.
55
179227
1808
به او گفتم گورش را گم کند.
03:13
And I said to myselfخودم:
"Clearپاک کردن your headسر, put it all asideگذشته از.
56
181059
4610
و به خودم گفتم: «بخودت بیا،
ذهنت را متمرکز کن.
03:19
If you want to writeنوشتن,
you need to put it all asideگذشته از."
57
187097
2449
اگر قصد نوشتن داری،
باید اینها را کنار بگذاری.»
03:21
And that's what I did.
58
189570
1215
و این کاری بود که کردم.
03:22
I wentرفتی upstairsاز پله ها, wroteنوشت
my articleمقاله and sentارسال شد it off.
59
190809
2904
رفتم طبقه بالا، مقاله‌ام را نوشتم
و فرستادمش.
03:27
Laterبعد, asideگذشته از from the feelingاحساس
of havingداشتن lostکم شده my colleaguesهمکاران,
60
195077
3921
بعدا، علاوه بر حس از دست دادن همکارانم،
03:31
something elseچیز دیگری was botheringمزاحم me.
61
199895
2523
چیز دیگری هم آزارم می‌داد.
03:34
I keptنگه داشته شد seeingدیدن that shinyبراق, pearlyمروارید spotنقطه,
62
202442
3767
مدام آن نقطه مرواریدوار درخشان را می‌دیدم،
03:40
and I couldn'tنمی توانستم understandفهمیدن what it meantبه معنای.
63
208735
2388
و نمی‌فهمیدم چه معنایی دارد.
03:43
And then, the warجنگ was over.
64
211731
2515
و بعد، جنگ تمام شد.
03:48
Laterبعد, I thought: "That's not possibleامکان پذیر است.
I can't just not know what happenedاتفاق افتاد."
65
216572
6096
بعدا، فکر کردم: امکان ندارد.
نمی‌توانم از اتفاقی که افتاد بی‌خبر بمانم.»
03:54
Because it wasn'tنبود the first time,
and it didn't only happenبه وقوع پیوستن to me.
66
222692
3461
چون اولین بار نبود، و تنها
هم برای من پیش نیامده بود.
03:58
I have seenمشاهده گردید things like that
happenبه وقوع پیوستن to othersدیگران
67
226177
3905
دیدم که چیزهایی مثل این برای دیگران
درطی این ۲۰ الی
04:02
in my 20 to 35 yearsسالها of reportingگزارش نویسی.
68
230106
2668
۳۵ سال گزارشگری‌ام رخ داده است.
04:04
I have seenمشاهده گردید things
that had an effectاثر on me too.
69
232798
3286
شاهد چیزهایی بوده‌ام که
روی من هم اثر گذاشته.
04:08
For exampleمثال, there was this man
I knewمی دانست in Lebanonلبنان,
70
236108
3045
براى مثال، این مردى كه در لبنان مى‌شناختم،
04:11
a 25-year-oldساله veteranکهنه سرباز
who had been fightingدعوا کردن for fiveپنج yearsسالها --
71
239177
2906
یک سرباز سابق ۲۵ ساله
که پنج سال جنگیده بود--
04:14
a realواقعی veteranکهنه سرباز -- who we would
followدنبال کردن everywhereدر همه جا.
72
242107
2343
یک کهنه سرباز واقعی--
که همه جا دنبالش می‎رفتیم.
04:16
He would crawlخزیدن in the darkتاریک است
with confidenceاعتماد به نفس --
73
244474
3486
در تاریکی با اعتماد
به نفس سینه خیز می‎رفت--
04:20
he was a great soldierسرباز, a trueدرست است soldierسرباز --
74
248731
2412
سرباز فوق‎العاده‎ای بود، یک سرباز حقیقی--
04:23
so we would followدنبال کردن him,
knowingدانستن that we would be safeبی خطر with him.
75
251167
3357
پس دنبالش می‎رفتیم، با این آگاهی
که با او بودن برایمان امنیت میاورد.
04:26
And one day, as I was told --
76
254548
2308
و یک روز، اینطور که برایم گفتند--
04:28
and I've seenمشاهده گردید him again sinceاز آنجا که --
77
256880
1596
و البته او را دوباره از آنوقت دیده‎ام--
04:30
he was back in the campاردوگاه, playingبازی کردن cardsکارت ها,
78
258500
2341
از کمپ برگشته بود و مشغول ورق بازی بود،
04:32
when someoneکسی cameآمد in nextبعد doorدرب,
79
260865
1881
که یک نفر تو میاد
04:36
and dischargedتخلیه شده theirخودشان weaponسلاح.
80
264158
2136
و شروع به تیراندازی می‎کند.
04:38
As the gunاسلحه wentرفتی off,
81
266318
1508
موقعی که شلیک صورت می‎گیرد،
04:39
that blastانفجار, that one shotشات,
madeساخته شده him duckاردک quicklyبه سرعت underزیر the tableجدول,
82
267850
5555
آن انفجار، آن یک گلوله،
باعث می‎شود که سریع زیر میز پناه بگیرد،
04:46
like a childکودک.
83
274204
1214
مثل یک کودک.
04:47
He was shakingتکان دادن, panickingترساندن.
84
275442
1891
او می‎لرزید، از ترس.
04:49
And sinceاز آنجا که then, he has never
been ableتوانایی to get up and fightمبارزه کردن.
85
277357
4808
و از آن به بعد، هیچوقت نتوانسته
عادی شود و بجنگد.
04:54
He endedبه پایان رسید up workingکار کردن as a croupierکروپه
86
282189
2692
عاقبت به شغل کارت‎پخش کنی در
کازینو بیروت
04:56
in a Beirutبیروت casinoکازینو
where I laterبعد foundپیدا شد him,
87
284905
2122
مشغول شد، جایی که بعدا او را یافتم،
04:59
because he couldn'tنمی توانستم sleepبخواب,
so it was quiteکاملا a suitableمناسب jobکار.
88
287051
2869
چون نمی‎توانست بخوابد.
05:02
So I thought to myselfخودم,
89
290378
1817
پس با خودم فکر کردم،
05:04
"What is this thing that can killکشتن you
90
292957
2261
«این چه که می‎تواند شما را به کشتن دهد
05:08
withoutبدون leavingترک
any visibleقابل رویت scarsزخم ها?
91
296035
4557
بدون این که زخم قابل رویتی باقی بگذارد؟
05:12
How does that happenبه وقوع پیوستن?
92
300974
1983
این اتفاق چطور ممکن است؟
05:16
What is this unknownناشناخته thing?"
93
304040
2000
این چیز ناشناخته چیست؟»
05:19
It was too commonمشترک to be coincidentalتصادفی.
94
307206
4367
برای تصادفی بودن زیادی عادی بود.
05:23
So I startedآغاز شده to investigateتحقیق کردن --
95
311597
1658
پس شروع به تحقیق کردم--
05:25
that's all I know how to do.
96
313279
1994
این همه کاری هست که بلدم.
05:27
I startedآغاز شده to investigateتحقیق کردن
97
315297
1843
شروع به تحقیق کردم
05:29
by looking throughاز طریق booksکتاب ها,
98
317164
2547
با نگاه انداختن به کتابها،
05:32
reachingرسیدن به out to psychiatristsروانپزشکان,
99
320836
2342
با روانپزشکها تماس گرفتم،
05:35
going to museumsموزه ها, librariesکتابخانه ها, etcو غیره.
100
323202
2562
به موزه‌ها، کتابخانه‎ها و غیره رفتم.
05:38
Finallyسرانجام, I discoveredکشف شده
that some people knewمی دانست about this --
101
326224
4099
سرانجام، پی بردم که
عده‎ای از آن باخبر بودند--
05:42
oftenغالبا militaryنظامی psychiatristsروانپزشکان --
102
330950
1930
اغلب روانپزشکان ارتش--
05:44
and that what we were dealingمعامله with
was calledبه نام traumaتروما.
103
332904
4889
و آنچه ما با آن سروکار داشتیم
ضربه ی روحی نام داشت.
05:49
Americansآمریکایی ها call it PTSDPTSD
or traumaticتروماتیک neurosisنوروزی.
104
337817
4826
آمریکاییها آن را روان‎رنجوری تروما‎تیک یا
اختلال استرسی پس از ضایعه روانی می‎خوانند.
05:54
It was something
105
342667
1865
چیزی بود
05:58
that existedوجود داشت,
106
346262
1396
که وجود داشت،
06:00
but that we never spokeصحبت کرد about.
107
348206
2182
اما هرگز راجع به آن حرف نمی‎زدیم.
06:04
So, this traumaتروما --
108
352206
1404
پس این ضربه روحی--
06:06
what is it?
109
354452
1157
چی هست؟
06:07
Well, it's an encounterرویارویی with deathمرگ.
110
355633
2811
خب، مواجه با مرگ است.
06:11
I don't know if you've ever had
an experienceتجربه with deathمرگ --
111
359126
2802
نمی‌دانم هیچوقت تجربه‌
مربوط به مرگ داشته‌اید--
06:13
I'm not talkingصحبت کردن about deadمرده bodiesبدن,
112
361952
1883
منظورم جسد نیست،
06:15
or someone'sکسی هست grandfatherبابا بزرگ
lyingدروغ گویی in a hospitalبیمارستان bedبستر,
113
363859
3601
یا پدربزرگ یکی که روی
تخت بیمارستان دراز کشیده،
06:19
or someoneکسی who got hitاصابت by a carماشین.
114
367484
3574
یا کسی که ماشین به او زده.
06:24
I'm talkingصحبت کردن about facingروبرو شدن
the voidخالی of deathمرگ.
115
372134
4460
درباره مواجه با خلا مرگ صحبت می‎کنم.
06:29
And that is something
no one is supposedقرار است to see.
116
377688
6173
و آن چیزی است که کسی قرار نیست ببیند.
06:35
People used to say,
117
383885
1842
مردم قبلا می‎گفتند،
06:37
"Neitherنه نه the sunآفتاب, norنه deathمرگ
can be lookedنگاه کرد at with a steadyثابت eyeچشم."
118
385751
3975
«به خورشید و مرگ نمی شود
با چشم خیره نگاه کرد.»
06:41
A humanانسان beingبودن should not
have to faceصورت the voidخالی of deathمرگ.
119
389750
4234
بشر نباید با خلا مرگ روبرو شود.
06:46
But when that happensاتفاق می افتد,
120
394008
1841
اما وقتی که این اتفاق رخ می‎هد،
06:49
it can remainماندن invisibleنامرئی for a while --
121
397801
3748
برای مدتی نامرئی میماند--
06:53
daysروزها, weeksهفته ها, monthsماه ها, sometimesگاه گاهی yearsسالها.
122
401573
2768
روزها، هفته‎ها، ماهها، گاهی سالها.
06:56
And then, at some pointنقطه,
123
404365
1761
و بعد، در جایی،
06:59
it explodesمنفجر می شود,
124
407587
1286
منفجر می‎شود،
07:00
because it's something
that has enteredوارد شد your brainمغز --
125
408897
3744
زیرا چیزی که وارد مغز شما شده--
07:04
a sortمرتب سازی of windowپنجره betweenبین an imageتصویر
and your mindذهن --
126
412665
4651
یک نوع پنجره بین تصویر و ذهن شما--
07:09
that has penetratedنفوذ کرد your brainمغز,
127
417340
2325
که به مغز شما رخنه کرده،
07:11
stayingاقامت there and takingگرفتن up
all the spaceفضا insideداخل.
128
419689
4590
آنجا می‎ماند و
همه فضا داخل را اشغال می‎کند.
07:17
And there are people --
menمردان, womenزنان,
129
425541
2649
و آدمهایی هستند اعم از زن و مرد
07:20
who suddenlyناگهان no longerطولانی تر sleepبخواب.
130
428858
2638
که دیگر خواب به چشم ندارند.
07:24
And they experienceتجربه
horribleناگوار anxietyاضطراب attacksحملات --
131
432376
2345
و دچار اختلال اضطراب وحشتناک می‎شوند--
07:26
panicوحشت attacksحملات, not just minorجزئی fearsترس.
132
434745
3030
حملات وحشت زدگی و نه ترسهای جزیی.
07:29
They suddenlyناگهان don't want to sleepبخواب,
133
437799
2306
به یکباره دیگر نمی‎خواهند بخوابند،
07:32
because when they do, they have
the sameیکسان nightmareکابوس everyهرکدام night.
134
440129
4534
چون اگر بخوابند،
همان کابوس شبانه را هر شب خواهند داشت.
07:36
They see the sameیکسان imageتصویر everyهرکدام night.
135
444687
1920
همان تصویر را هر شب می‎بینند.
07:38
What typeتایپ کنید of imageتصویر?
136
446631
1627
چه نوع تصویری؟
07:40
For exampleمثال, a soldierسرباز
who entersوارد می شود a buildingساختمان
137
448282
2803
برای مثال، سربازی که وارد ساختمان می‎شود
07:43
and comesمی آید faceصورت to faceصورت
with anotherیکی دیگر soldierسرباز aimingهدف at him.
138
451109
2834
به سرباز دیگری روبرو می‎شود که
او را هدف گرفته.
07:45
He looksبه نظر می رسد at the gunاسلحه,
straightسر راست down the barrelبشکه.
139
453967
2563
به تفنگ نگاه می‎کند،
مستقیم به لوله.
07:48
And this barrelبشکه suddenlyناگهان
becomesتبدیل می شود enormousعظیم, deformedناقص شده.
140
456554
3584
و لوله یکهو عظیم و بد شکل می‎شود.
07:52
It becomesتبدیل می شود fluffyکرکی, swallowingبلع everything.
141
460162
2754
کرکی می‎شود و همه چیز را می‎بلعد.
07:54
And he saysمی گوید --
142
462940
1600
و او می‎گوید--
07:58
laterبعد he will say, "I saw deathمرگ.
143
466376
2342
بعدا خواهد گفت،« مرگ را دیدم.
08:00
I saw myselfخودم deadمرده, thereforeاز این رو I'm deadمرده."
144
468742
2501
خودم را دیدم که مردم،
پس مردم.»
08:03
And from then on, he knowsمی داند he is deadمرده.
145
471267
3857
و از آن پس می‎داند که مرده است.
08:07
It is not a perceptionادراک --
he is convincedمتقاعد that he is deadمرده.
146
475148
4885
این یک مشاهده نیست--
او قانع شده که مرده است.
08:12
In realityواقعیت, someoneکسی cameآمد in,
the guy left or didn't shootشلیک, whateverهر چه,
147
480057
3532
در واقعیت، کسی تو آمده
اما بهرحال رفته یا شلیک نکرده
08:15
and he didn't actuallyدر واقع get shotشات --
148
483613
1647
و او هم راستش تیر نخورده--
08:17
but to him, he diedفوت کرد in that momentلحظه.
149
485284
1708
اما برای او، مرگش
در آن لحظه اتفاق افتاده.
08:19
Or it can be the smellبو
of a massجرم graveقبر --
150
487016
2107
یا می‎تواند بوی یک گور جمعی باشد--
08:21
I saw a lot of that in Rwandaرواندا.
151
489147
1805
کلی از آنها را در رواندا دیدم.
08:23
It can be the voiceصدای of a friendدوست callingصدا زدن,
152
491510
2992
می‎تواند صدای فریاد دوستی باشد،
08:27
and they're beingبودن slaughteredکشتار شد
and there's nothing you can do.
153
495113
3760
و آنها سلاخی می‎شوند و
کاری از دستت بر نمیاید.
08:30
You hearشنیدن that voiceصدای,
154
498897
1206
آن صدا را می‎شنوی،
08:32
and you wakeاز خواب بیدار up everyهرکدام night --
for weeksهفته ها, monthsماه ها --
155
500127
5506
و هر شب بیدار می‎شوی--
برای هفته‎ها، ماهها--
08:37
in a trance-likeترانس مانند stateحالت,
anxiousمشتاق and terrifiedوحشت زده,
156
505657
2757
در وضعیتی خلسه‎وار،
مضطرب و وحشت‎زده،
08:40
like a childکودک.
157
508438
1355
مثل یک کودک.
08:41
I have seenمشاهده گردید menمردان cryگریه کردن --
158
509817
1579
شاهد گریه مردان بوده‎ام،
08:44
just like childrenفرزندان --
159
512652
1363
درست مثل کودکان--
08:46
from seeingدیدن the sameیکسان imageتصویر.
160
514442
1696
از دیدن یک عکس تکراری.
08:48
So havingداشتن that imageتصویر
of horrorوحشت in your brainمغز,
161
516162
4766
پی داشتن آن تصویر وحشت
در مغزتان،
08:54
seeingدیدن the voidخالی of deathمرگ --
162
522659
1838
مشاهده باطل بودن مرگ--
08:56
that analogueآنالوگ of horrorوحشت
whichکه is hidingقایم شدن something --
163
524521
3705
آن همسانی وحشت که
چیزی را مخفی می‎کند--
09:00
will completelyبه صورت کامل take over.
164
528250
1254
تمام کنترل را
در اختیار می‎گیرد.
09:01
You cannotنمی توان do anything, anything at all.
165
529528
2307
چیزی از دستتان بر نمیاید، هیچ چیز.
09:03
You cannotنمی توان work anymoreدیگر,
166
531859
1294
دیگر قادر به
کار کردن نیستید،
09:05
you cannotنمی توان love anymoreدیگر.
167
533177
1283
دیگر نمی‎توانید عاشق باشید.
09:06
You go home and don't recognizeتشخیص anyoneهر کسی.
168
534484
1927
به خانه می‎روید و
کسی را به جا نمی‎آورید.
09:08
You don't even recognizeتشخیص yourselfخودت.
169
536435
2007
حتی خودتان را.
09:13
You hideپنهان شدن and don't leaveترک کردن the houseخانه,
you lockقفل کردن yourselfخودت in, you becomeتبدیل شدن به illبیمار.
170
541181
3524
مخفی می‎شوید و از خانه بیرون نمی‎روید،
در را به روی خود قفل می‎کنید، بیمار می‎شوید.
09:16
I know people who placedقرار داده شده smallکوچک cansقوطی ها
outsideخارج از theirخودشان houseخانه with coinsسکه ها insideداخل,
171
544729
4414
کسانی را می‎شناسم که قوطی‎های کوچکی
حاوی سکه را دم منزلشان قرار می‎دهند،
09:21
in caseمورد someoneکسی triedتلاش کرد to get in.
172
549167
1866
در صورتیکه خواست وارد خانه‎شان شود
خبردار شوند.
09:23
All of a suddenناگهانی, you feel
like you want to dieمرگ or killکشتن
173
551057
2872
یکهو، دلتان می‎خواهد بمیرید یا بکشید
09:25
or hideپنهان شدن or runاجرا کن away.
174
553953
1548
یا مخفی شده یا فرار کنید.
09:27
You want to be lovedدوست داشتنی,
but you hateنفرت everyoneهر کس.
175
555525
2151
دوست دارید دوست داشته شوید
اما از همه متنفرید.
09:29
It's a feelingاحساس that seizesمیگیره you entirelyبه طور کامل
176
557700
3913
این احساسی است که شما را شب و روز
09:34
day in and day out,
177
562644
1731
از درون می‎خورد
09:36
and you sufferرنج بردن tremendouslyفوق العاده.
178
564399
3904
و شدیدا در عذابید.
09:41
And no one understandsدرک می کند.
179
569351
1477
و کسی شما را درک نمی‎کند.
09:42
They say, "There's nothing wrongاشتباه with you.
You seemبه نظر می رسد fine, you have no injuriesصدمات.
180
570852
3768
آنها می‎گویند، « چیزیت نیست. صحیح و سالمی.
جراحتی برنداشتی.
09:46
You wentرفتی to warجنگ, cameآمد back; you're fine."
181
574644
2494
رفتی جنگ و برگشتی؛ حالت خوبه.»
09:50
These people sufferرنج بردن tremendouslyفوق العاده.
182
578231
1882
این افراد شدیدا رنج می‎برند.
09:52
Some commitمرتکب شدن suicideخودکشی کردن.
183
580137
1579
عده‎ای خودکشی می‎کنند.
09:54
After all, suicideخودکشی کردن is like updatingدر حال بروز رسانی
your dailyروزانه plannerبرنامه ریز --
184
582035
2714
بالاخره، خودکشی مثل به روز کردن
برنامه روزانه شماست--
09:56
I'm alreadyقبلا deadمرده,
I mightممکن as well commitمرتکب شدن suicideخودکشی کردن.
185
584773
2311
من که مرده‎ام،
شاید خودکشی هم کردم.
09:59
Plusبه علاوه, there is no more painدرد.
186
587108
1935
علاوه بر این که دیگر
رنجی در میان نخواهد بود.
10:01
Some commitمرتکب شدن suicideخودکشی کردن,
othersدیگران endپایان up underزیر the bridgeپل, drinkingنوشیدن.
187
589067
4030
عده‎ای خودکشی می‎کنند، عده‎ای هم
کارشان به زیر پلها و الکلی شدن مکشد.
10:05
Everyoneهر کس remembersبه یاد داشته باشید
that grandfatherبابا بزرگ or uncleدایی or neighborهمسایه
188
593121
4372
همه تجربه پدربزرگ، عمو
یا همسایه‎ای را داریم
10:09
who used to drinkنوشیدن, never said a wordکلمه,
189
597517
1970
که عادت به مشروب داشت و دم بر نمیاورد،
10:11
always in a badبد moodحالت, beatضرب و شتم his wifeهمسر
190
599511
1769
همیشه گنده اخلاق بود،
زنش را کتک می‎زد
10:13
and who would endپایان up eitherیا sinkingغرق شدن
into alcoholismمشروبات الکلی or dyingدر حال مرگ.
191
601304
4129
و عاقبتش هم دائم‎الخمری یا مرگ بود.
10:17
And why do we not talk about this?
192
605457
2780
و چرا درباره این حرف نمی‎زنیم؟
10:20
We don't talk about it because it's tabooتابو.
193
608261
3119
درباره‎ش حرف نمی‎زنیم چون تابو است.
10:24
It's not like we don't have the wordsکلمات
to expressبیان the voidخالی of deathمرگ.
194
612157
3767
اینطور نیست که ما کلمات لازم برای بیان
مواجه با خلا مرگ را نداریم.
10:27
But othersدیگران don't want hearشنیدن it.
195
615948
1768
بلکه بقیه مایل به شنیدن آن نیستند.
10:29
The first time I returnedبازگشت
from an assignmentوظیفه,
196
617740
2114
اولین باری که از ماموریتی برگشتم،
10:31
They said, "Oh! He's back."
197
619878
1526
گفتند، «اوه! او برگشته.»
10:33
There was a fancyتفننی dinnerشام --
whiteسفید tableclothسفره, candlesشمع ها, guestsمهمانان.
198
621428
3096
شام مفصلی ترتیب داده شد--
رومیزی، شمعها و میهمانان.
10:36
"Tell us everything!"
199
624548
1192
«همه چیز را برایمان بگو.»
10:37
Whichکدام I did.
200
625764
1323
که گفتم.
10:40
After 20 minutesدقایق, people
were givingدادن me dirtyکثیف looksبه نظر می رسد,
201
628075
2484
بعد از بیست دقیقه، آدمها نگاهشان
به من ناجور شد،
10:42
the hostessمیزبان had her noseبینی in the ashtrayزیر سیگاری.
202
630583
2005
خانم میزبان دماغش را توی جا سیگاری کرد.
10:44
It was horribleناگوار and I realizedمتوجه شدم
I ruinedخراب the wholeکل eveningشب.
203
632612
2971
من وحشتناک بودم و فهمیدم
که مهمانی را خراب کرده بودم.
10:47
So I don't talk about it anymoreدیگر.
204
635607
1909
پس دیگر درباره آن حرف نزدم.
10:49
We're just not readyآماده to listen.
205
637540
1541
ما آمادگی گوش دادن را ندارم.
10:51
People say outrightکاملا: "Please, stop."
206
639105
1728
مردم بلادرنگ می‎گویند:
«لطفا، بس کن.»
10:52
Is that a rareنادر occurrenceوقوع?
207
640857
2097
آیا یک رخداد نادر است؟
10:54
No, it's extremelyفوق العاده commonمشترک.
208
642978
2402
نه، بی‎نهایت متداول است.
10:57
One thirdسوم of the soldiersسربازان
who diedفوت کرد in Iraqعراق --
209
645404
2153
یک سوم سربازانی که در عراق مردند--
10:59
well, not "diedفوت کرد," let me re-phraseاصطلاح مجدد that --
210
647581
2522
خب راستش «نمردند»، اجازه دهید
اینطور آن را بیان کنم--
11:02
one thirdسوم of the US soldiersسربازان
who wentرفتی to Iraqعراق
211
650127
3140
یک سوم سربازان آمریکایی که به عراق رفتند
11:05
sufferرنج بردن from PTSDPTSD.
212
653291
1638
از اختلال استرسی پس از
ضایعه روانی رنج می‎برند.
11:06
In 1939, there were still 200,000 soldiersسربازان
from the First Worldجهان Warجنگ
213
654953
5921
در ۱۹۳۹، هنوز ۲۰۰٫۰۰۰ سرباز
از جنگ جهانی اول بودند
11:12
that were beingبودن treatedتحت درمان
in Britishانگلیس psychiatricروانپزشکی hospitalsبیمارستان ها.
214
660898
3375
که در بیمارستانهای وابسته به روانپزشکی
بریتانیا تحت مداوا بودند.
11:17
In Vietnamویتنام, 54,000 people diedفوت کرد --
215
665066
2434
در ویتنام، وابسته به روانپزشکی انسان مرد--
11:19
Americansآمریکایی ها.
216
667524
1343
آمریکاییها.
11:20
In 1987, the US governmentدولت
identifiedشناخته شده است 102,000 --
217
668891
4173
در ۱۹۸۷، دولت ایالات متحده
۱۰۲٫۰۰۰ نفر را شناسایی کرد--
11:25
twiceدو برابر as manyبسیاری --
218
673088
1214
رقمی دو برابر آن --
11:26
102,000 veteransجانبازان who diedفوت کرد
from committingمرتکب شدن suicideخودکشی کردن.
219
674326
2624
۱۰۲٫۰۰۰ کهنه سرباز که از اقدام به خودکشی
کردند( بیش از نیمی از این افراد درگذشتند).
11:28
Twiceدو برابر as manyبسیاری deathsمرگ و میر by suicideخودکشی کردن
than by combatمبارزه کن in Vietnamویتنام.
220
676974
2816
دو برابر کشته‎های نبرد ویتنام بواسطه
مرگ با خودکشی بود.
11:31
So you see, this relatesمربوط می شود to everything,
221
679814
3158
پس می‎بینید که این مساله به همه
چیز مرتبط است،
11:34
not just modernمدرن warfareجنگ,
but alsoهمچنین ancientباستانی warsجنگ --
222
682996
2339
نه تنها به رفاه مدرن بلکه به جنگهای کهن--
11:37
you can readخواندن about it,
the evidenceشواهد is there.
223
685359
2999
می‎توانید درباره‎اش اینجا بخوانید،
شواهد موجود است.
11:40
So why do we not talk about it?
224
688382
2245
پس چرا راجع به آن حرف نمی‎زنیم؟
11:42
Why have we not talkedصحبت کرد about it?
225
690651
2445
چرا راجع به آن حرف نزده‎ایم؟
11:45
The problemمسئله is that
if you don't talk about it,
226
693120
4468
مشکل این است که اگر
راجع به آن حرف نزنیم،
11:50
you're headingعنوان for disasterفاجعه.
227
698642
1595
پیش بسوی فاجعه می‎روید.
11:53
The only way to healالتیام --
228
701528
2815
تنها روش التیام یافتن--
11:56
and the good newsاخبار here
is that this is treatableقابل درمان است --
229
704367
3198
و خبر خوب این است که قابل مداواست--
12:00
think Munch'sمونک The Screamجیغ کشیدن, Goyaگویا, etcو غیره. --
230
708829
2071
به گویا نقاش، به تابلو جیغ مونک
و غیره فکر کنید--
12:02
it's indeedدر واقع treatableقابل درمان است.
231
710924
1285
در واقع قابل مداواست.
12:04
The only way to healالتیام from this traumaتروما,
232
712233
4560
تنها روش التیام یافتن از این ضربه روحی،
12:08
from this encounterرویارویی with deathمرگ
that overwhelmsغرق شدن, petrifiesسنگریزه ها and killsمی کشد you
233
716817
5056
از این رویایی با مرگ که باعث
درهم شکستن، منگ شدن و کشتنان می‎شود
12:13
is to find a way to expressبیان it.
234
721897
4000
بدنبال راهی است تا آن را ابراز کند.
12:18
People used to say,
235
726540
1739
قبلا می‎گفتند،
12:20
"Languageزبان is the only thing
that holdsدارای all of us togetherبا یکدیگر."
236
728303
3567
«زبان تنها چیزی است که
همه ما را با هم نگه ‎می‎دارد.»
12:23
Withoutبدون languageزبان, we're nothing.
237
731894
2341
بدون زبان، ما هیچ هستیم.
12:26
It's the thing that makesباعث می شود us humanانسان.
238
734259
2617
چیزی هست که از ما انسان می‎سازد.
12:28
In the faceصورت of suchچنین a horribleناگوار imageتصویر --
239
736900
1977
در چهره چنین تصویر هولناکی--
12:30
a wordlessبی ادب imageتصویر of oblivionفراموشی
that obsessesوسواس us --
240
738901
5526
تصویری بی‎کلام از نسیان
که روحمان را تسخیر می‎کند--
12:36
the only way to copeمقابله کن with it
241
744451
2459
تنها روش برخورد با آن
12:40
is to put humanانسان wordsکلمات to it.
242
748109
2101
ابراز کردن در قالب کلام است.
12:42
Because these people
feel excludedحذف شد from humanityبشریت.
243
750234
2426
زیرا این مردم خود را
بیرون از بشریت تصور می‎کنند.
12:44
No one wants to see them anymoreدیگر
and they don't want to see anyoneهر کسی.
244
752684
3206
کسی دیگر مایل به دیدن آنها نیست
و آنها نیز مایل به دیدن کسی نیستند.
12:47
They feel dirtyکثیف, defiledنفرین شده, ashamedشرمنده.
245
755914
2421
احساس ناپاکی، گمراهی و شرمندگی می‎کنند.
12:50
Someoneکسی said, "Doctorدکتر,
I don't use the subwayمترو anymoreدیگر
246
758359
3244
یکنفر گفته،«دکتر،
من دیگر از مترو استفاده نمی‎کنم
12:53
because I'm afraidترسیدن people
will see the horrorوحشت in my eyesچشم ها."
247
761627
3214
چون از این وحشت دارم که مردم
وحشت را در چشمهایم ببینند.»
12:56
Anotherیکی دیگر guy thought he had
a terribleوحشتناک skinپوست diseaseمرض
248
764865
2866
شخص دیگری فکر کرد که بیماری
پوستی وحشتناکی دارد
12:59
and spentصرف شده sixشش monthsماه ها with dermatologistsمتخصصین پوست,
going from doctorدکتر to doctorدکتر.
249
767755
3837
و شش ماه را با متخصصان پوست گذراند،
با رفتن از این دکتر به آن دکتر.
13:03
And then one day, they sentارسال شد him
to a psychiatristروانپزشک.
250
771616
2539
و بعد یک روز، آنها او را
نزد روانپزشک فرستادند.
13:06
Duringدر حین his secondدومین sessionجلسه,
he told the psychiatristروانپزشک
251
774179
2405
طی جلسه دوم،
به روانپزشک گفت
13:08
he had a terribleوحشتناک skinپوست diseaseمرض
from headسر to toeپا.
252
776608
2330
او از فرق سر تا نوک پا
مرض پوستی وحشتناکی داشت.
13:10
The psychiatristروانپزشک askedپرسید:,
"Why are you in this stateحالت?"
253
778962
2919
روانپزشک پرسید،« چرا تو این وضعیتی؟»
13:13
And the man said, "Well, because
I'm deadمرده, so I mustباید be rottingپوسیدگی away."
254
781905
3326
و مرد گفت: «خب، چون مرده‌ام،
پس باید بپوسم.»
13:17
So you see this is something
that has a profoundعمیق effectاثر on people.
255
785255
4413
خب می‌بینید که این اتفاق چه
تاثیر عمیقی بر انسانها دارد.
13:21
In orderسفارش to healالتیام,
we need to talk about it.
256
789692
2409
برای التیام یافتن،
باید درباره‌اش حرف بزنیم.
13:24
The horrorوحشت needsنیاز دارد to be put into wordsکلمات --
257
792125
3944
وحشت لازم است که در قالب کلمات بیان شود--
13:28
humanانسان wordsکلمات, so we can organizeسازمان دادن it
and talk about it again.
258
796093
4183
واژه‌های انسانی، تا بتوانیم آن را
سازماندهی کنیم و درباره آن باز حرف بزنیم.
13:32
We have to look deathمرگ in the faceصورت.
259
800300
4142
باید به چهره مرگ نگاه کنیم.
13:37
And if we can do that,
if we can talk about these things,
260
805061
5095
و اگر این کار را کنیم،
اگر بتوانیم راجع به این چیزها بگویی،
13:42
then stepگام by stepگام,
by workingکار کردن it out verballyبه صورت شفاهی,
261
810180
3425
بعد گام به گام، با بررسی کلامی آن،
13:45
we can reclaimاحیای our placeمحل in humanityبشریت.
262
813629
2928
قادریم از نو مدعی
جایگاه‌مان در بشریت باشیم.
13:49
And it is importantمهم.
263
817549
1264
و این مهم است.
13:50
Silenceسکوت killsمی کشد us.
264
818837
1688
سکوت ما را می‎کشد.
13:53
So what does this mean?
265
821789
1422
خب این به چه معناست؟
13:55
It meansبه معنای that after a traumaتروما,
266
823235
2016
این به آن معناست که بعد از ضربه روحی،
13:57
withoutبدون questionسوال, we loseاز دست دادن
our "unbearableغير قابل تحمل lightnessسبک of beingبودن,"
267
825275
3635
بدون شک، ما «سبکی تحمل‌ناپذیر هستی»
خویش را از دست می‎دهیم،
14:00
that senseاحساس of immortalityجاودانگی
that keepsنگه می دارد us here --
268
828934
2754
آن مفهوم فناناپذیری
که ما را روی پا نگه می‎دارد--
14:03
meaningبه معنی, if we're here, we almostتقریبا feel
like we're immortalجاویدان, whichکه we're not,
269
831712
3912
به این معنا که اگر اینجا هستیم، تقریبا به خاطر
حس فناناپذیربودمان است،در حالی که نیستیم،
14:07
but if we didn't believe that,
we'dما می خواهیم say, "What's the pointنقطه of it all?"
270
835648
3343
اما اگر آن را باور نداشته باشیم،
خواهیم گفت،« اصلا چه فایده‎ای دارد؟»
14:11
But traumaتروما survivorsبازماندگان have lostکم شده
that feelingاحساس of immortalityجاودانگی.
271
839015
2790
اما نجات یافتگان ضربه روحی آن حس
فناناپذیری را از دست داده‎اند.
14:13
They'veآنها دارند lostکم شده theirخودشان lightnessسبک.
272
841829
1395
سبکی‎شان را از دست داده‎اند.
14:15
But they have foundپیدا شد something elseچیز دیگری.
273
843248
1739
اما چیزی دیگری را یافته‎اند.
14:17
So this meansبه معنای that if we manageمدیریت کردن
to look deathمرگ in the faceصورت,
274
845011
3260
پس این به آن معناست که اگر موفق شویم
به چهره مرگ بنگریم،
14:21
and actuallyدر واقع confrontروبرو شدن با it,
ratherنسبتا than keep quietساکت and hideپنهان شدن,
275
849546
4902
و راستش با آنمقابله کنیم،
جای این که آرام و پنهان نگهش داریم،
14:26
like some of the menمردان or womenزنان I know did,
276
854472
2479
مثل برخی از مردان و زنانی که می‎شناختم،
14:28
suchچنین as Michaelمایکل from Rwandaرواندا,
Caroleکارول from Iraqعراق, Philippeفیلیپه from the Congoکنگو
277
856975
6654
از قبیل مایکل از رواندا،
کارول از عراق، فیلپ از کنگو
14:35
and other people I know,
278
863653
1226
و سایر کسانی که می‎شناسم،
14:36
like Sorjسورج ChalandonChalandon, now a great writerنویسنده,
279
864903
2098
مقی سورج شالاندون که الان
یک نویسنده عالی است،
14:39
who gaveداد up fieldرشته assignmentsتکالیف
after a traumaتروما.
280
867025
2291
که بعد از یک ضربه روحی دست از
ماموریتهای میدانی کشید.
14:41
Fiveپنج friendsدوستان of mineمال خودم committedمرتکب شده suicideخودکشی کردن,
281
869340
2218
پنج تن از دوستانم خودکشی کردند،
14:43
they're the onesآنهایی که
who did not surviveزنده ماندن the traumaتروما.
282
871582
2576
آنها کسانی هستند
که از ضربه روحی نجات نیافتند.
14:46
So if we can look deathمرگ in the faceصورت,
283
874182
5546
پس اگر بتوانیم به چهره مرگ نگاه کنیم،
14:51
if we, mortalفانی humansانسان, humanانسان mortalsمرگ و میر,
284
879752
2778
اگر ما، انسانهای فانی، فناپذیرهای بشری،
14:54
understandفهمیدن that we are humanانسان
and mortalفانی, mortalفانی and humanانسان,
285
882554
2841
بفهمیم که انسان هستیم و فانی، فناپذیر
هستیم و بشر،
14:57
if we can confrontروبرو شدن با deathمرگ
and identifyشناسایی it onceیک بار again
286
885419
6247
اگر بتوانیم با مرگ تقابل داشته باشیم
و آن را بار دیگر شناسایی کنیم
15:03
as the mostاکثر mysteriousمرموز placeمحل
of all mysteriousمرموز placesمکان ها,
287
891690
3063
بعنوان اسرارآمیزترین مکان
در بین کلیه اسرارآمیزترین مکانها،
15:07
sinceاز آنجا که no one has ever seenمشاهده گردید it --
288
895570
2556
چون هرگز کسی آن را ندیده--
15:10
if we can give it back this meaningبه معنی,
289
898150
2663
اگر بتوانیم به آن این معنا را ببخشیم
15:12
yes, we mayممکن است dieمرگ,
290
900837
2841
که بله ما شاید بمیریم،
15:17
surviveزنده ماندن
291
905686
1595
نجات پیدا کنیم
15:20
and come back to life,
292
908011
1427
و به زندگی برگردیم،
15:21
but we'llخوب come back strongerقوی تر than before.
293
909462
3093
که البته قویتر از قبل باز خواهیم گشت.
15:24
Much strongerقوی تر.
294
912579
1310
خیلی قویتر.
15:25
Thank you.
295
913913
1154
سپاسگزارم.
15:27
(Applauseتشویق و تمجید)
296
915091
1767
(تشویق)
Translated by Leila Ataei
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Jean-Paul Mari - Journalist and psychologist
Jean-Paul Mari has reported on conflicts in more than three dozen countries.

Why you should listen

Journalist and international correspondent, psychologist and physiotherapist, Jean-Paul Mari published several hundred reports abroad and several works.

He produced a documentary, Irak: quand les soldats meurent (Iraq, wen the soldiers die), as well as a movie, Sans blessures apparentes (Without Visible Wounds), based on his book of the same name, for which he won the 2010 Grand Prix et le Prix du Public. In 2009, he was the recipient of the Grand prix des lectrices de Elle

He is the creator and the manager of grands-reporters.com and has just published a novel, La Tentation d'Antoine (The Temptation of Antoine).

More profile about the speaker
Jean-Paul Mari | Speaker | TED.com