ABOUT THE SPEAKER
Lidia Yuknavitch - Author
In her acclaimed novels and memoir, author Lidia Yuknavitch navigates the intersection of tragedy and violence to draw new roadmaps for self­-discovery.

Why you should listen

Writer Lidia Yuknavitch discovered her calling after an interrupted journey as a would­-be Olympic swimmer. Her prose erases the boundaries between memoir and fiction, explodes gender binaries and focuses on the visceral minutiae of the body.

She was inspired by Ken Kesey (with whom she collaborated on a collective novel project at Oregon University); her latest book, The Small Backs of Children, stands as a fictional counterpoint to her memoir The Chronology of Water, which has garnered her a cult following for its honesty and intensity.

More profile about the speaker
Lidia Yuknavitch | Speaker | TED.com
TED2016

Lidia Yuknavitch: The beauty of being a misfit

لیدیا یوکناویچ: زیباییِ وصله ناجور بودن

Filmed:
3,273,349 views

روی صحبتم با افرادیه که حس می کنن سر جاشون نیستن: در وصله ناجور بودن یک زیبایی وجود داره. لیدیا یوکناویچ نویسنده، سفر خودسرانه خودش در قالب یک تجدیدخاطره از داستانهای وصله پینه شده درباره زیان، شرم و فرآیند آهسته خودپذیری باهاتون در میون میذاره. اون میگه: "حتی در لحظه شکستت، تو زیبا هستی، هنوز ازش خبر نداری اما تو این توانایی رو داری که خودت رو از نو بسازی، تا بی نهایت. این زیبایی توئه".
- Author
In her acclaimed novels and memoir, author Lidia Yuknavitch navigates the intersection of tragedy and violence to draw new roadmaps for self­-discovery. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
So I know TEDTED is about a lot
of things that are bigبزرگ,
0
841
3731
میدونم که TED درباره
خیلی چیزهاییه که بزرگن،
00:16
but I want to talk to you
about something very smallکوچک.
1
4596
3530
اما من میخوام درباره چیزی باهاتون
صحبت کنم که خیلی کوچیکه.
00:20
So smallکوچک, it's a singleتنها wordکلمه.
2
8150
2158
اونقدر کوچیک که در حد یک کلمه است.
00:23
The wordکلمه is "misfitاشتباه."
3
11093
1556
اون کلمه "وصله ناجور"ـه.
00:25
It's one of my favoriteمورد علاقه wordsکلمات,
because it's so literalلفظی.
4
13347
3619
این یکی از کلمات مورد علاقمه
چون خیلی معناداره.
00:29
I mean, it's a personفرد
who sortمرتب سازی of missedاز دست رفته fittingمناسب in.
5
17403
3946
یعنی آدمی که یه جورایی
نتونسته با بقیه جور بشه.
00:33
Or a personفرد who fitsمتناسب است in badlyبدی.
6
21752
2296
یا آدمی که سازگاری خوبی پیدا نکرده.
00:36
Or this: "a personفرد who is poorlyضعیف adaptedسازگار
7
24658
2923
یا "آدمی که با شرایط و محیط جدید
00:39
to newجدید situationsموقعیت ها and environmentsمحیط ها."
8
27605
2868
سازگاری ضعیفی داشته."
00:43
I'm a card-carryingکارت حمل misfitاشتباه.
9
31298
2222
من یکی از پرچمداران وصله ناجورم.
00:46
And I'm here for the other
misfitsاشتباه in the roomاتاق,
10
34307
2833
و امروز از طرف بقیه
وصله های ناجور اینجا هستم،
00:49
because I'm never the only one.
11
37164
1811
چون هیچ وقت من تنها وصله ناجور نیستم.
00:51
I'm going to tell you a misfitاشتباه storyداستان.
12
39995
1885
میخوام براتون داستان
یه وصله ناجورو بگم.
00:55
Somewhereجایی in my earlyزود 30s,
13
43237
2532
سی و چند سالم بود که
00:57
the dreamرویا of becomingتبدیل شدن به a writerنویسنده
cameآمد right to my doorstepآستانه.
14
45793
3562
رؤیای نویسنده شدن
صاف اومد در خونمو زد.
01:02
Actuallyدر واقع, it cameآمد to my mailboxصندوق پستی
15
50198
1604
در واقع اومد توی صندوق پستی م
01:03
in the formفرم of a letterنامه that said
I'd wonبرنده شد a giantغول literaryادبیات prizeجایزه
16
51826
3659
به شکل یه نامه که توش نوشته بود
یه جایز ادبی بزرگ برنده شدم
01:07
for a shortکوتاه storyداستان I had writtenنوشته شده است.
17
55509
1925
بخاطر داستان کوتاهی که نوشته بودم.
01:10
The shortکوتاه storyداستان was about my life
as a competitiveرقابتی swimmerشناگر
18
58183
3761
داستان کوتاه درباره زندگیم
به عنوان یک شناگرِ مسابقات بود
01:14
and about my crappyکم ارزش home life,
19
62632
2055
و درباره زندگی تلخ خانوادگیم،
01:17
and a little bitبیت about how griefغم و اندوه
and lossاز دست دادن can make you insaneدیوانه.
20
65258
4897
و کمی درباره اینکه چطورغم و ضرر
می تونه آدمو به دیوونگی بکشونه.
01:23
The prizeجایزه was a tripسفر to Newجدید Yorkیورک Cityشهر
to meetملاقات big-timeبزرگ زمان editorsسردبیران and agentsعاملان
21
71829
4673
جایزش سفر به نیویورک ستی بود برای ملاقات
سردبیران و نماینده های بزرگ
01:28
and other authorsنویسندگان.
22
76526
1324
و بقیه نویسنده ها.
01:30
So kindنوع of it was the wannabeشگفت انگیز
writer'sنویسنده dreamرویا, right?
23
78278
3064
خوب یه جورایی رؤیای اونایی بود که
میخواستن نویسنده بشن، درسته؟
01:34
You know what I did the day
the letterنامه cameآمد to my houseخانه?
24
82573
2840
می دونید روزی که نامه رسید
چی کار کردم؟
01:38
Because I'm me,
25
86037
1798
چو من، من هستم،
01:39
I put the letterنامه on my kitchenآشپزخانه tableجدول,
26
87859
2197
نامه رو گذاشتم روی میز آشپزخونه،
01:42
I pouredریخته myselfخودم a giantغول glassشیشه of vodkaودکا
27
90080
3442
یه لیوان بزرگ وُدکا برای خودم ریختم
01:45
with iceیخ and limeاهک,
28
93922
2370
با یخ و لیمو،
01:48
and I satنشسته there in my underwearزیر شلواری
for an entireکل day,
29
96722
4204
و کل روز رو با لباس زیرم نششستم اونجا،
01:52
just staringخیره شدن at the letterنامه.
30
100950
2082
و فقط به نامه ذل زدم.
01:56
I was thinkingفكر كردن about all the waysراه ها
I'd alreadyقبلا screwedپیچ my life up.
31
104608
3145
به تمام روشهایی فکر میکردم
که تا اون موقع به زندگیم گند زده بودم.
01:59
Who the hellجهنم was I to go to Newجدید Yorkیورک Cityشهر
32
107777
3174
آخه من کی بودم که برم نیویورک سیتی
02:02
and pretendوانمود کنید to be a writerنویسنده?
33
110975
1730
و وانمود کنم یه نویسنده م؟
02:05
Who was I?
34
113681
1365
من کی بودم؟
02:07
I'll tell you.
35
115070
1198
بهتون میگم.
02:08
I was a misfitاشتباه.
36
116745
1167
من یه وصله ناجور بودم.
02:10
Like legionsلژیون ها of other childrenفرزندان,
37
118625
2363
مثل لژیون های بقیه بچه ها،
02:13
I cameآمد from an abusiveسوءاستفاده householdلوازم منزل
38
121908
2368
من از یه خانواده خشن بودم
02:16
that I narrowlyدقیقا escapedفرار کرد with my life.
39
124300
2656
که به سختی ازش جون سالم به در بردم
02:19
I alreadyقبلا had two epicallyحقیقتا
failedناموفق marriagesازدواج underneathدر زیر my beltکمربند.
40
127727
4491
توی کارنامه م دو شکست فجیع
در ازدواج داشتم.
02:24
I'd flunkedافتادن out of collegeکالج
not onceیک بار but twiceدو برابر
41
132242
2966
از دانشگاه اخراج شدم
اونم نه یه بار، بلکه دوبار
02:27
and maybe even a thirdسوم time
that I'm not going to tell you about.
42
135232
3192
وشایدم بار سومی هم هست که
نمیخوام راجبش صحبت کنم.
02:30
(Laughterخنده)
43
138448
1810
(خنده حضار)
02:32
And I'd doneانجام شده an episodeقسمت
of rehabتوانبخشی for drugدارو use.
44
140582
3661
یه دورانی هم به خاطر استفاده
از مواد مخدر در بازپروری بودم.
02:36
And I'd had two lovelyدوست داشتني
staycationsstaycations in jailزندان.
45
144795
4450
دو بارم که تعطیلات بسیار
لذت بخشی رو در زندان گذروندم.
02:42
So I'm on the right stageمرحله.
46
150228
1904
خوب پس جای درستی وایستادم.
02:45
(Laughterخنده)
47
153680
2090
(خنده حضار)
02:48
But the realواقعی reasonدلیل,
I think, I was a misfitاشتباه,
48
156744
3493
اما چیزی که واقعا باعث شد
فکر کنم که یه وصله ناجورم
02:52
is that my daughterفرزند دختر diedفوت کرد
the day she was bornبدنیا آمدن,
49
160261
3262
اینه که دخترم همون روزی
که به دنیا اومد از دنیا رفت،
02:55
and I hadn'tتا به حال نیست figuredشکل گرفته out
how to liveزنده with that storyداستان yetهنوز.
50
163547
3119
و هنوز هم نمیدونستم چطور باید
با این قصه کنار بیام.
03:00
After my daughterفرزند دختر diedفوت کرد
I alsoهمچنین spentصرف شده a long time homelessبی خانمان,
51
168233
5127
بعد از مردن دخترم،
مدت زیادی آواره بودم،
03:05
livingزندگي كردن underزیر an overpassعبور از
52
173384
1944
و زیر یه پل زندگی می کردم
03:07
in a kindنوع of profoundعمیق stateحالت
of zombieزامبی griefغم و اندوه and lossاز دست دادن
53
175352
4218
در یه جور حالت ناراحتی و زیان عمیق
03:11
that some of us encounterرویارویی alongدر امتداد the way.
54
179594
2514
حالتی که بعضی هامون توی مسیر
باهاش روبرو می شیم.
03:14
Maybe all of us, if you liveزنده long enoughکافی.
55
182132
2731
شایدم همه مون، البته
اگه به اندازه کافی عمر کنیم.
03:18
You know, homelessبی خانمان people
are some of our mostاکثر heroicقهرمانانه misfitsاشتباه,
56
186240
3997
می دونید، بی خانمان ها از قهرمان ترین
وصله های ناجور ما هستن،
03:22
because they startشروع کن out as us.
57
190261
3096
چونکه اونا هم زندگی رو مثل
ماها شروع کردن.
03:26
So you see, I'd missedاز دست رفته fittingمناسب in
to just about everyهرکدام categoryدسته بندی out there:
58
194670
5418
خوب می بینید که من توی هیچ حوزه ای
نتونستم سازگار بشم:
03:32
daughterفرزند دختر, wifeهمسر, motherمادر, scholarمحقق.
59
200112
4468
به عنوان دختر، همسر، مادر و دانشجو.
03:37
And the dreamرویا of beingبودن a writerنویسنده
60
205474
2499
و رؤیای نویسنده شدن
03:39
was really kindنوع of like a smallکوچک,
sadغمگین stoneسنگ in my throatگلو.
61
207997
5441
واقعاً مثل یه سنگ کوچولوی غمناک
توی گلوی من بود.
03:46
It was prettyبسیار much in spiteببخشید of myselfخودم
that I got on that planeسطح
62
214906
3469
برخلاف میلم سوار اون هواپیما شدم
03:50
and flewپرواز کرد to Newجدید Yorkیورک Cityشهر,
63
218399
2387
و رفتم نیویورک سیتی،
03:52
where the writersنویسندگان are.
64
220810
1556
همونجایی که نویسنده ها بودن.
03:55
Fellowهمکار misfitsاشتباه, I can almostتقریبا
see your headsسر glowingدرخشان.
65
223168
3675
هم وصله های ناجور، می تونم ببینم
چشماتون داره برق میزنه.
03:58
I can pickانتخاب کنید you out of a roomاتاق.
66
226867
1912
میتونم از بین جمعیت
توی سالن پیداتون کنم.
04:00
At first, you would'veمی خواهم lovedدوست داشتنی it.
67
228803
2438
اول، عاشقش میشی.
04:03
You got to chooseانتخاب کنید the threeسه
famousمشهور writersنویسندگان you wanted to meetملاقات,
68
231265
2952
میتونی از بین نویسنده هایی که
میخوای ببینی، سه نفرو انتخاب کنی،
04:06
and these guys wentرفتی
and foundپیدا شد them for you.
69
234241
2358
بعدش می رفتن اونها رو
برات پیدا می کردن.
04:08
You got setتنظیم up at the Gramercyگرامری Parkپارک Hotelهتل,
70
236623
2790
مراسم در هتل پارک گرامرسی برگزار میشد،
04:11
where you got to drinkنوشیدن Scotchاسکاچ
lateدیر است in the night
71
239437
2634
جایی که میتونستی نصفه شب
بری ویسکی اسکاتلندی بخوری
04:14
with coolسرد, smartهوشمندانه, swankسارا people.
72
242095
2491
اونم با آدمای باحال، با هوش و شیک و پیک.
04:16
And you got to pretendوانمود کنید you were coolسرد
and smartهوشمندانه and swankسارا, too.
73
244610
4509
و وانمود کنی که تو هم مثل اونا
باحال، با هوش و شیک و پیکی.
04:21
And you got to meetملاقات a bunchدسته ای
of editorsسردبیران and authorsنویسندگان and agentsعاملان
74
249143
3188
میتونستی یه عالمه سردبیر و
نویسنده و نماینده رو ملاقات کنی
04:24
at very, very fancyتفننی lunchesناهار and dinnersشام.
75
252355
4063
اونم موقع نهارها و شام های
خیلی خیلی رؤیایی.
04:29
Askپرسیدن me how fancyتفننی.
76
257377
1628
ازم بپرسید چقدر رؤیایی؟
04:31
Audienceحضار: How fancyتفننی?
77
259735
1961
حضار: چقدر رؤیایی؟
04:34
Lidiaلیدیا YuknavitchYuknavitch: I'm makingساخت a confessionاعتراف:
I stoleدزدیده شد threeسه linenکتانی napkinsدستمال سفره --
78
262077
4318
لیدیا یوکناویچ: بذارید یه اعترافی بکنم:
سه تا دستمال سفره بلند کردم...
04:38
(Laughterخنده)
79
266419
1571
(خنده حضار)
04:40
from threeسه differentناهمسان restaurantsرستوران ها.
80
268014
1657
از سه رستوران مختلف.
04:42
And I shovedزد a menuفهرست down my pantsشلوار.
81
270430
2266
یه مِنو هم چپوندم توی شلوارم.
04:44
(Laughterخنده)
82
272720
2076
(خنده حضار)
04:46
I just wanted some keepsakesیادداشت ها
so that when I got home,
83
274820
3706
فقط می خواستم چندتا یادگاری داشته باشم
تا وقتی رسیدم خونه،
04:50
I could believe it had really
happenedاتفاق افتاد to me.
84
278550
2285
باورم شه که همه اون چیزا
واقعا برام اتفاق افتاده.
04:53
You know?
85
281241
1229
میدونید؟
04:55
The threeسه writersنویسندگان I wanted to meetملاقات
86
283467
1664
سه نویسنده ای که میخواستم ببینمشون
04:57
were Caroleکارول Masoماسو, Lynneلن Tillmanتیلمن
and Peggyپگی Phelanفلامن.
87
285155
2809
اینا بودن: کارول ماسو،
لین تیلمن و پگی فیلان.
05:00
These were not famousمشهور,
best-sellingبهترین فروش authorsنویسندگان,
88
288496
3054
اینا از این نویسنده های معروف
و پرفروش نبودن،
05:03
but to me, they were women-writerزن نویسنده titansتیتان ها.
89
291574
3307
اما برای من توی نویسنده های زن،
اینا خدا بودن.
05:07
Caroleکارول Masoماسو wroteنوشت the bookکتاب
that laterبعد becameتبدیل شد my artهنر bibleکتاب مقدس.
90
295700
3562
کارول ماسو کتابی نوشت که
بعدها تبدیل شد به کتاب مقدس هنری من.
05:12
Lynneلن Tillmanتیلمن gaveداد me
permissionمجوز to believe
91
300056
2501
لین تیلمن بهم اجازه داد باور کنم
05:14
that there was a chanceشانس
my storiesداستان ها could be partبخشی of the worldجهان.
92
302581
3481
که داستان من هم این شانس رو داره
که بخشی از این دنیا باشه.
05:18
And Peggyپگی Phelanفلامن remindedیادآور شدم me
93
306839
1954
و پگی فیلان یادم انداخت که
05:20
that maybe my brainsمغز
could be more importantمهم than my boobsمشاعره.
94
308817
5009
شاید مغزم بتونه مهمتر از سینه هام باشه.
05:27
They weren'tنبودند mainstreamمسیر اصلی womenزنان writersنویسندگان,
95
315500
2684
اونها نویسنده های زن سرشناسی نبودن،
05:30
but they were cuttingبرش دادن a pathمسیر
throughاز طریق the mainstreamمسیر اصلی
96
318208
3777
ولی راهی را به شاهراه نویسندگی باز کردن
05:34
with theirخودشان bodyبدن storiesداستان ها,
97
322009
1333
اونم با داستانهای خودشون.
05:36
I like to think, kindنوع of the way
waterاب cutبرش the Grandگراند Canyonکانیون.
98
324294
4135
مثل جریان آبی که دره های
گراند کانیون رو میشکافه.
05:41
It nearlyتقریبا killedکشته شده me with joyشادی
99
329371
1711
نزدیک بود از ذوق بمیرم
05:43
to hangآویزان شدن out with these threeسه
over-بر فراز-50-year-oldساله womenزنان writersنویسندگان.
100
331106
3841
که داشتم با این سه نویسنده زن
بالای پنجاه سال میچرخیدم.
05:46
And the reasonدلیل it nearlyتقریبا
killedکشته شده me with joyشادی
101
334971
2926
و دلیل ذوق مرگ شدنم هم این بود که
05:49
is that I'd never knownشناخته شده a joyشادی like that.
102
337921
2069
تا اون موقع اونقدر
ذوق نکرده بودم.
05:52
I'd never been in a roomاتاق like that.
103
340014
1682
تا اون موقع همچین سالنی نرفته بودم.
05:54
My motherمادر never wentرفتی to collegeکالج.
104
342350
1758
مادرم هیچ وقت به دانشگاه نرفت.
05:56
And my creativeخلاقانه careerحرفه to that pointنقطه
105
344747
2489
و کار خلاقانه من تا اون موقع
05:59
was a sortمرتب سازی of smallکوچک, sadغمگین, stillbornمرده thing.
106
347260
4452
یه چیز کوچک و غمگینی بود
که در نطفه مرده بود.
06:05
So kindنوع of in those first nightsشب ها
in Newجدید Yorkیورک I wanted to dieمرگ there.
107
353394
3279
یه جورایی شبهای اول دوست داشتم
همونجا توی نیویورک بمیرم.
06:08
I was just like, "Killکشتن me now.
I'm good. This is beautifulخوشگل."
108
356697
3440
حسم اینطوری بود: "همین الان منو بکُشید.
حالم خوبه. این خیلی قشنگه."
06:13
Some of you in the roomاتاق
will understandفهمیدن what happenedاتفاق افتاد nextبعد.
109
361187
3148
بعضیهاتون که اینجایید
شاید بدونید بعدش چی شد.
06:16
First, they tookگرفت me to the officesدفاتر
of Farrarفرار, Strausاستراوس and Girouxگریو.
110
364935
4295
اولش، منو بردن دفتر فِرار، استراس و جیرو.
06:21
Farrarفرار, Strausاستراوس and Girouxگریو
was like my mega-dreamمگا رویا pressمطبوعات.
111
369863
3175
انتشارات فِرار، استراس و جیرو
غول رسانه ای رؤیاهای من بودن.
06:25
I mean, T.S. Eliotالیوت and Flanneryلوازم آرایشی و بهداشتی O'Connorاوکانر
were publishedمنتشر شده there.
112
373062
3691
منظورم اینه که آثار تی اس الیوت
و فلانری اُ کُرنر اونجا چاپ شده بود.
06:29
The mainاصلی editorسردبیر guy satنشسته me down
and talkedصحبت کرد to me for a long time,
113
377418
4375
سردبیر اصلی منو نشوند و
مدت زیادی باهام حرف زد،
06:33
tryingتلاش کن to convinceمتقاعد کردن me I had a bookکتاب in me
114
381817
2318
سعی میکرد متقاعدم کنه که در
وجودم یه کتابی هست
06:36
about my life as a swimmerشناگر.
115
384159
1705
درباره زندگیم به عنوان یه شناگر.
06:38
You know, like a memoirخاطرات.
116
386498
1287
میدونید، چیزی مثل شرح حال.
06:40
The wholeکل time he was talkingصحبت کردن to me,
117
388630
2236
کل مدتی رو که باهام حرف میزد
06:42
I satنشسته there smilingخندان and noddingتکان دادن
like a numbبی حس idiotادم سفیه و احمق,
118
390890
3705
نشسته بودم و مثل یه احمق خنگ
لبخند میزدم و سرمو تکون می دادم،
06:47
with my armsبازوها crossedعبور کرد over my chestقفسه سینه,
119
395509
1852
در حالت دست به سینه،
06:49
while nothing, nothing, nothing
cameآمد out of my throatگلو.
120
397385
4917
و هیچ چیزی، هیچ چیزی، هیچ کلمه ای،
از دهنم در نیومد.
06:55
So in the endپایان, he pattedپته me
on the shoulderشانه
121
403875
3367
آخرشم زد رو شونه م
06:59
like a swimشنا کردن coachمربی mightممکن.
122
407266
1581
مثل یه مربی شنا.
07:01
And he wishedآرزو کرد me luckشانس
123
409580
1835
و برام آرزوی موفقیت کرد
07:03
and he gaveداد me some freeرایگان booksکتاب ها
124
411439
2438
و چندتا کتاب رایگان بهم داد
07:05
and he showedنشان داد me out the doorدرب.
125
413901
1791
و درب خروجی رو بهم نشون داد.
07:09
Nextبعد, they tookگرفت me
to the officesدفاتر of W.W. Nortonنورتون,
126
417588
3267
بعدش منو بردن دفتر دابلیو دابلتو نورتون،
07:12
where I was prettyبسیار sure
I'd be escortedاسکورت from the buildingساختمان
127
420879
2700
جایی که کاملا مطمئن بودم
از اون ساختمون منو اسکورت میکنن
07:15
just for wearingپوشیدن Docدکتر Martensمارپنس.
128
423603
1889
فقط برای اینکه داک مارتینز پوشیده بودم.
07:18
But that didn't happenبه وقوع پیوستن.
129
426190
1449
اما همچین اتفاقی نیفتاد.
07:20
Beingبودن at the Nortonنورتون officesدفاتر
130
428512
2429
تو دفتر نورتون بودن
07:22
feltنمد like reachingرسیدن به up into the night skyآسمان
and touchingلمس کردن the moonماه
131
430965
4472
مثل اینه که توی آسمون شب
دستتودراز کنی و ماه رو لمس کنی
07:27
while the starsستاره ها stitchedدوخته شده your nameنام
acrossدر سراسر the cosmosکیهان.
132
435461
3637
در حالیکه ستاره ها اسمت رو
روی آسمونها مینویسن.
07:31
I mean, that's how bigبزرگ
a dealمعامله it was to me.
133
439599
2145
اینو می گم که بدونید چقدر برام اهمیت داشت.
07:33
You get it?
134
441768
1181
متوجه هستین؟
07:35
Theirآنها leadسرب editorسردبیر, Carolکارول Houckهواک Smithاسمیت,
135
443567
2498
سردبیر اصلی، کارول هوک اسمیت،
07:38
leanedتکیه داده است over right in my faceصورت
with these beadyکثیف, brightروشن است, fierceشدید eyesچشم ها
136
446089
4343
با اون چشای درشت و براق و خشنش
صاف اومد توی صورتم
07:42
and said, "Well, sendارسال me
something then, immediatelyبلافاصله!"
137
450456
3110
و گفت: "خوب، یه چیزی برام بفرست، فوری!"
07:46
See, now mostاکثر people,
especiallyبه خصوص TEDTED people,
138
454328
2292
خوب، بیشتر آدما،
بخصوص آدمای TED،
07:48
would have runاجرا کن to the mailboxصندوق پستی, right?
139
456644
2340
سریع میرن سراغ صندوق پستی شون، درسته؟
07:51
It tookگرفت me over a decadeدهه to even imagineتصور کن
140
459651
3278
بیشتر از یه دهه طول کشید
تا حتی تصور کنم
07:54
puttingقرار دادن something in an envelopeپاكت نامه
and lickingلیس زدن a stampمهر.
141
462953
3877
که دارم یه چیزی میذارم تو پاکت
و بهش تمبرمیزنم.
08:00
On the last night,
142
468741
1574
شب آخر،
08:02
I gaveداد a bigبزرگ readingخواندن
at the Nationalملی Poetryشعر Clubباشگاه.
143
470339
3269
در کلوپ شعر ملی، یک بازخوانی بزرگ داشتم.
08:06
And at the endپایان of the readingخواندن,
144
474342
1947
و در انتهای بازخوانی،
08:08
Katharineکاترین KiddeKidde of KiddeKidde,
Hoytهویت & Picardپیکارد Literaryادبیات Agencyآژانس,
145
476313
4303
کاترین کیدی از آژانس ادبی
کیدی، هویت و پیکارد،
08:12
walkedراه می رفت straightسر راست up to me and shookتکان داد my handدست
146
480640
2587
مستقیم اومد به طرفم و باهام دست داد
08:15
and offeredارایه شده me representationنمایندگی,
like, on the spotنقطه.
147
483251
3178
و بهم پیشنهاد داد یه ارائه داشته باشم،
همینطور بی مقدمه.
08:20
I stoodایستاد there and I kindنوع of wentرفتی deafکر.
148
488558
2987
همینطوری وایستادم
و یه جورایی کر شدم.
08:23
Has this ever happenedاتفاق افتاد to you?
149
491569
1586
تا حالا اینجوری شدین؟
08:25
And I almostتقریبا startedآغاز شده cryingگریان
150
493703
2112
و دیگه داشت گریه م میگرفت
08:27
because all the people in the roomاتاق
were dressedلباس پوشیده so beautifullyزیبایی,
151
495839
3925
چون تمام آدمای اونجا
لباسای قشنگ تنشون بود،
08:31
and all that cameآمد out of my mouthدهان was:
152
499788
3153
و تنها چیزی که از دهانم
خارج شد این بود:
08:34
"I don't know. I have to think about it."
153
502965
3110
"نمیدونم. باید راجبش فکر کنم."
08:38
And she said, "OK, then," and walkedراه می رفت away.
154
506805
4292
اون هم گفت: "خب، باشه"
و رفت.
08:44
All those openباز کن handsدست ها out to me,
that smallکوچک, sadغمگین stoneسنگ in my throatگلو ...
155
512884
6519
اون همه دستهایی که به طرفم دراز شده بود،
اون سنگ کوچولوی غمناک هنوز در گلوی من بود.
08:51
You see, I'm tryingتلاش کن to tell you something
about people like me.
156
519427
3938
می بینید، میخوام یه چیزی درباره
آدمایی مثل خودم بهتون بگم.
08:55
Misfitاشتباه people -- we don't always know
how to hopeامید or say yes
157
523389
4053
ماها، وصله های ناجور، خیلی وقتا
نمی دونیم چطور امیدوار باشیم و بگیم بله،
08:59
or chooseانتخاب کنید the bigبزرگ thing,
158
527466
1611
یا اون بزرگه رو انتخاب کنیم،
09:01
even when it's right in frontجلوی of us.
159
529101
2146
حتی وقتی درست جلومون هستن.
09:03
It's a shameشرم آور we carryحمل.
160
531271
1619
این شرم همیشه با ماست.
09:04
It's the shameشرم آور of wantingمیخواهم something good.
161
532914
1991
شرم از خواستن یه چیز خوب.
09:06
It's the shameشرم آور of feelingاحساس something good.
162
534929
1992
شرم از داشتن یه احساس خوب.
09:08
It's the shameشرم آور of not really believingباور کردن
we deserveسزاوار to be in the roomاتاق
163
536945
4382
شرم از این که واقعا باور کنیم
حقمونه جایی باشیم که
09:13
with the people we admireتحسین.
164
541351
2117
آدمای مورد تحسین مون هستن.
09:16
If I could, I'd go back
and I'd coachمربی myselfخودم.
165
544472
2926
اگر میتونستم، برمی گشتم
و خودمو تعلیم می دادم.
09:19
I'd be exactlyدقیقا like those
over-بر فراز-50-year-oldساله womenزنان who helpedکمک کرد me.
166
547422
4343
می شدم درست مثل اون خانم های بالای
پنجاه سالی که بهم کمک کردن.
09:23
I'd teachتدریس کنید myselfخودم how to want things,
167
551789
1901
به خودم یاد می دادم چطور چیزی رو بخوام،
09:25
how to standایستادن up, how to askپرسیدن for them.
168
553714
2340
چطور بلند شم و چطور درخواستشون کنم.
09:28
I'd say, "You! Yeah, you!
You belongتعلق داشتن in the roomاتاق, too."
169
556078
4306
می گفتم: "تو، آره خود تو!
جای تو هم اینجاست."
09:32
The radianceتابش آفتاب fallsسقوط on all of us,
170
560408
2272
همه مون یه خورشید داریم،
09:34
and we are nothing withoutبدون eachهر یک other.
171
562704
2911
و بدون هم هیچی نیستیم.
09:39
Insteadبجای, I flewپرواز کرد back to Oregonاورگان,
172
567041
3272
بجاش، من با هواپیما برگشتم به اورگن،
09:42
and as I watchedتماشا کردم the evergreensهمیشه سبز
and rainباران come back into viewچشم انداز,
173
570337
5692
و همونطور که به مناطق همیشه سبز نگاه
می کردم و بارون که داشت نزدیک می شد،
09:48
I just drankنوشید manyبسیاری tinyکوچک bottlesبطری
of airplaneهواپیما "feel sorry for yourselfخودت."
174
576053
4292
فقط چندتا از بطریهای کوچولوی
"غصه خودتو بخور" هواپیمارو خوردم
09:53
I thought about how, if I was a writerنویسنده,
I was some kindنوع of misfitاشتباه writerنویسنده.
175
581491
4842
به این فکر کردم اگه نویسنده هم میشدم،
یه جورایی یه نویسنده وصله ناجور می شدم.
09:59
What I'm sayingگفت: is,
176
587244
1159
می خوام بگم که،
10:00
I flewپرواز کرد back to Oregonاورگان withoutبدون a bookکتاب dealمعامله,
177
588427
2004
من بدون قرارداد کتاب به اورگن برگشتم،
10:02
withoutبدون an agentعامل,
178
590455
1151
بدون هیچ نماینده ای
10:03
and with only a headfulسرحال است
and heart-fulقلب of memoriesخاطرات
179
591630
2485
و تنها با ذهن و قلبی مملو از خاطرات
10:06
of havingداشتن satنشسته so nearنزدیک
180
594139
3148
از نشستن در نزدیکی
10:09
the beautifulخوشگل writersنویسندگان.
181
597311
2270
اون نویسندهای زیبا.
10:12
Memoryحافظه was the only prizeجایزه
I allowedمجاز myselfخودم.
182
600278
3406
خاطره تنها جایزه ای بود
که من به خودم روا میدونستم.
10:17
And yetهنوز, at home in the darkتاریک است,
183
605175
3129
و باز توی خونه، توی تاریکی،
10:21
back in my underwearزیر شلواری,
184
609272
1563
دوباره با لباس زیرم،
10:23
I could still hearشنیدن theirخودشان voicesصدای.
185
611788
1730
می تونستم صداشون رو بشنوم.
10:26
They said, "Don't listen to anyoneهر کسی
who triesتلاش می کند to get you to shutبسته شدن up
186
614264
4041
اونا می گفتن: "به حرف کسایی که
میخوان ساکتت کنن گوش نده یا اونایی که
10:30
or changeتغییر دادن your storyداستان."
187
618329
1551
میخوان داستانتو عوض کنن."
10:32
They said, "Give voiceصدای to the storyداستان
only you know how to tell."
188
620861
3679
اونا میگفتن:" به داستانی که فقط خودت
میدونی چطور تعریف کنی، صدا بده."
10:36
They said, "Sometimesگاهی tellingگفتن the storyداستان
189
624564
2430
اونا میگفتن:"بعضی وقتا گفتن داستان
10:39
is the thing that savesموجب صرفه جویی در your life."
190
627018
3046
همون چیزیه که زندگیتو نجات میده."
10:43
Now I am, as you can see,
the womanزن over 50.
191
631703
3690
و حالا، همونطوری که می بینید،
یک زن بالای پنجاه سالم.
10:48
And I'm a writerنویسنده.
192
636278
1175
و یه نویسنده م.
10:50
And I'm a motherمادر.
193
638516
1227
و یه مادرم.
10:52
And I becameتبدیل شد a teacherمعلم.
194
640441
1537
و یه معلم شدم.
10:54
Guessحدس بزن who my favoriteمورد علاقه studentsدانش آموزان are.
195
642970
1881
حدس بزنید شاگردای مورد علاقم کیا هستن.
10:58
Althoughبا اينكه it didn't happenبه وقوع پیوستن the day
196
646604
1628
اگرچه این اتفاق اون روزی نیفتاد که
11:00
that dreamرویا letterنامه cameآمد throughاز طریق my mailboxصندوق پستی,
197
648256
2254
نامه رویایی اومد توی صندق پستی م
11:02
I did writeنوشتن a memoirخاطرات,
198
650534
1673
با این وجود، من شرح حالمو نوشتم،
11:04
calledبه نام "The Chronologyزمان سنجی of Waterاب."
199
652231
1833
کتابی با عنوان "شرح وقایع آب".
11:06
In it are the storiesداستان ها of how manyبسیاری timesبار
I've had to reinventبازتولید a selfخود
200
654889
4699
توش داستانهایی هست از اینکه چند بار
مجبور شدم خودمو از نو بسازم
11:11
from the ruinsویرانه of my choicesگزینه های,
201
659612
2404
از میان خرابه ای از گزینه هام،
11:14
the storiesداستان ها of how my seemingظاهرا failuresخرابی
were really just weird-assعجیب و غریب الاغ portalsپورتال ها
202
662575
5410
داستانهایی از اینکه چطور شکست های ظاهری من
دروازه های ظاهرا زشتی بودن
11:20
to something beautifulخوشگل.
203
668009
1522
به سمت یک چیز زیبا.
11:22
All I had to do
was give voiceصدای to the storyداستان.
204
670309
3452
و تنها کاری که باید می کردم این بود که
به داستان صدا بدم [و بیانش کنم].
11:27
There's a mythاسطوره in mostاکثر culturesفرهنگ ها
about followingذیل your dreamsرویاها.
205
675552
4246
در بیشتر فرهنگ ها افسانه ای
درباره دنبال کردن رویاها وجود داره.
11:32
It's calledبه نام the hero'sقهرمان journeyسفر.
206
680664
1721
بهش می گن سفرِ قهرمان.
11:35
But I preferترجیح می دهند a differentناهمسان mythاسطوره,
207
683679
1824
اما من یه افسانه دیگه رو ترجیح میدم،
11:37
that's slightlyکمی to the sideسمت of that
208
685527
1779
که کمی متمایل به اونه
11:39
or underneathدر زیر it.
209
687330
1157
یا شایدم پایین تر ازون.
11:41
It's calledبه نام the misfit'sاشتباه mythاسطوره.
210
689089
1852
اسمش افسانه وصله های ناجوره.
11:43
And it goesمی رود like this:
211
691763
1265
و داستانش اینجوریه:
11:45
even at the momentلحظه of your failureشکست,
212
693623
2255
حتی در لحظه شکستت،
11:47
right then, you are beautifulخوشگل.
213
695902
2578
درست همون موقع، شما زیبا هستین.
11:51
You don't know it yetهنوز,
214
699585
1152
هنوز ازش خبر نداری،
11:52
but you have the abilityتوانایی
to reinventبازتولید yourselfخودت
215
700761
3177
اما توانایی این رو داری که
خودت رو از نو بسازی
11:55
endlesslyبی وقفه.
216
703962
1198
تا بی نهایت.
11:57
That's your beautyزیبایی.
217
705184
1594
اون زیبایی توئه.
11:59
You can be a drunkمست,
218
707694
1516
شاید یه آدم مست باشی،
12:01
you can be a survivorبازمانده of abuseسو استفاده کردن,
219
709234
2349
شاید مورد سوء استفاده قرار گرفته باشی،
12:03
you can be an ex-conسابق,
220
711607
1436
شاید یه سابقه دار باشی،
12:05
you can be a homelessبی خانمان personفرد,
221
713067
1498
شاید بی خانمان باشی،
12:06
you can loseاز دست دادن all your moneyپول
or your jobکار or your husbandشوهر
222
714589
3278
شاید همه پولتو از دست بدی
یا کارتو یا شوهرتو
12:09
or your wifeهمسر, or the worstبدترین thing of all,
223
717891
2414
یا زنتو یا بدتر از همه،
12:12
a childکودک.
224
720329
1150
بچه ت رو.
12:13
You can even loseاز دست دادن your marblesمرمرها.
225
721864
2053
شاید عقلت رو از دست بدی،
12:15
You can be standingایستاده deadمرده centerمرکز
in the middleوسط of your failureشکست
226
723941
4069
شاید درست در وسط
شکست هات ایستاده باشی
12:20
and still, I'm only here to tell you,
227
728034
2878
و باز هنوز من اینجام تا بهت بگم،
12:22
you are so beautifulخوشگل.
228
730936
2113
تو خیلی زیبایی.
12:25
Your storyداستان deservesسزاوار است to be heardشنیدم,
229
733073
2299
و داستانت ارزش شنیده شدن رو داره،
12:27
because you, you rareنادر
and phenomenalفوقالعاده misfitاشتباه,
230
735396
4273
چون تو، وصله ناجور نادر و بی نظیر،
12:31
you newجدید speciesگونه ها,
231
739693
2256
تو، گونه جدید،
12:34
are the only one in the roomاتاق
232
742568
1969
اینجا تنها کسی هستی که
12:36
who can tell the storyداستان
233
744561
1616
می تونه داستان رو
12:38
the way only you would.
234
746201
2408
همونجوری که تو میگی، تعریف کنه.
12:41
And I'd be listeningاستماع.
235
749710
1510
و من بهش گوش می کنم.
12:44
Thank you.
236
752863
1176
متشکرم.
12:46
(Applauseتشویق و تمجید)
237
754063
11360
(تشویق حضار)
Translated by Reza Saberi
Reviewed by Mojtaba Mehri

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Lidia Yuknavitch - Author
In her acclaimed novels and memoir, author Lidia Yuknavitch navigates the intersection of tragedy and violence to draw new roadmaps for self­-discovery.

Why you should listen

Writer Lidia Yuknavitch discovered her calling after an interrupted journey as a would­-be Olympic swimmer. Her prose erases the boundaries between memoir and fiction, explodes gender binaries and focuses on the visceral minutiae of the body.

She was inspired by Ken Kesey (with whom she collaborated on a collective novel project at Oregon University); her latest book, The Small Backs of Children, stands as a fictional counterpoint to her memoir The Chronology of Water, which has garnered her a cult following for its honesty and intensity.

More profile about the speaker
Lidia Yuknavitch | Speaker | TED.com