ABOUT THE SPEAKER
Ramona Pierson - Education innovator
Ramona Pierson develops tools to revolutionize learning management and assessment systems -- her fourth career after aviation, neuropsychology and software development.

Why you should listen

Ramona Pierson first built careers in aviation, neuropsychology and software development. While studying and examining and learning the details of such diverse disciplines, she became interested in the act of learning itself. She volunteered in a San Francisco school while working full-time in Silicon Valley and, just like that, a fourth career was born.

Pierson completed a master’s degree in education in California, then headed north to take the reins of the education technology department for Seattle Public Schools. She combined her passions and expertise to create software that, in a nutshell, helps teachers teach better. In 2007, Ramona launched a private company with the same goal. SynapticMash Inc. was launched to revolutionize the learning management and assessment systems in education.  

A self-described “data geek,” Pierson contemplated ways to push education and technology through a paradigm shift — to move from web 2.0 to web 3.0. Now the CEO of Declara, Ramona continues to study the act of learning and to explore ways to make our education system work better for students.

 

More profile about the speaker
Ramona Pierson | Speaker | TED.com
TEDxDU 2011

Ramona Pierson: An unexpected place of healing

رومانو پیرسون: جای غیر منتظره ای برای شفا

Filmed:
400,025 views

وقتی "رومونا" 22 ساله بود، با یک رانندۀ مست تصادف کرد و 18 ماه را در کما سپری کرد. او در تد "TEDxDU " داستان شگفت انگیز بهبودش را می گوید-- مهارتها ی گروهی و خردمندی جمعی از سالخورگان را ارج می گذارد.
- Education innovator
Ramona Pierson develops tools to revolutionize learning management and assessment systems -- her fourth career after aviation, neuropsychology and software development. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:15
I'm actuallyدر واقع going to shareاشتراک گذاری something with you
0
0
2000
من در حقیقت می خواهم مطلبی را با شما درمیان بگذارم که احتمالا" بیش از ده سال است که در موردش صحبت نکردم.
00:17
I haven'tنه talkedصحبت کرد about probablyشاید in more than 10 yearsسالها.
1
2000
3000
من در حقیقت می خواهم مطلبی را با شما درمیان بگذارم که احتمالا" بیش از ده سال است که در موردش صحبت نکردم.
00:20
So bearخرس with me
2
5000
2000
پس تحملم را در طول این سفر داشته باشید.
00:22
as I take you throughاز طریق this journeyسفر.
3
7000
2000
پس تحملم را در طول این سفر داشته باشید.
00:24
When I was 22 yearsسالها oldقدیمی,
4
9000
2000
وقتی 22 ساله بودم،
00:26
I cameآمد home from work, put a leashچنگال on my dogسگ
5
11000
3000
از سر کار به خونه اومدم، قلادۀ سگم را بسته و مثل همیشه رفتم بدوم.
00:29
and wentرفتی for my usualمعمولی runاجرا کن.
6
14000
3000
از سر کار به خونه اومدم، قلادۀ سگم را بسته و مثل همیشه رفتم بدوم.
00:32
I had no ideaاندیشه that at that momentلحظه
7
17000
2000
هیچ فکر نمی کردم که در اون لحظه قراره زندگیم برای همیشه عوض بشه.
00:34
my life was going to changeتغییر دادن foreverبرای همیشه.
8
19000
2000
هیچ فکر نمی کردم که در اون لحظه قراره زندگیم برای همیشه عوض بشه.
00:36
While I was preparingآماده كردن my dogسگ for the runاجرا کن,
9
21000
3000
در همون زمان که من داشتم سگم را برای دویدن آماده می کردم، یه مردی مشروب خوردنش رو در بار تموم کرد،
00:39
a man was finishingبه پایان رساندن drinkingنوشیدن at a barبار,
10
24000
4000
در همون زمان که من داشتم سگم را برای دویدن آماده می کردم، یه مردی مشروب خوردنش رو دریک بار تموم کرد،
00:43
pickedبرداشت up his carماشین keysکلیدها, got into a carماشین
11
28000
2000
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
00:45
and headedهدایت southجنوب,
12
30000
2000
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
00:47
or whereverهر کجا که he was.
13
32000
2000
سویچ ماشینش را برداشت، رفت تو ماشین و به سمت جنوب یا هر جایی که می خواست بره، حرکت کرد.
00:49
I was runningدر حال اجرا acrossدر سراسر the streetخیابان,
14
34000
2000
من داشتم از عرض خیابان رد می شدم،
00:51
and the only thing that I actuallyدر واقع rememberیاد آوردن
15
36000
2000
و تنها چیزی که واقعا" یادم می یاد اینه که انگار یه نارنجک در سرم منفجر شد.
00:53
is feelingاحساس like a grenadeنارنجک wentرفتی off in my headسر.
16
38000
3000
و تنها چیزی که واقعا" یادم می یاد اینه که انگار یه نارنجک در سرم منفجر شد.
00:56
And I rememberیاد آوردن puttingقرار دادن my handsدست ها on the groundزمینی
17
41000
4000
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام خون بدنم از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:00
and feelingاحساس my life'sزندگی bloodخون
18
45000
2000
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام خون بدنم از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:02
emptyingتخلیه out of my neckگردن
19
47000
2000
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام بدنم خونه و از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:04
and my mouthدهان.
20
49000
3000
و یادم می یاد که دستامو رو زمین گذاشته و حس کردم که تمام بدنم خونه و از گردن و دهنم بیرون می یاد.
01:07
What had happenedاتفاق افتاد
21
52000
2000
اونچه اتفاق افتاد این بود که اون مرد چراغ قرمز را رد کرده و به من و سگم اصابت کرد.
01:09
is he ranفرار کرد a redقرمز lightسبک and hitاصابت me and my dogسگ.
22
54000
3000
اونچه اتفاق افتاد این بود که اون مرد چراغ قرمز را رد کرده و به من و سگم اصابت کرد.
01:12
She endedبه پایان رسید up underneathدر زیر the carماشین.
23
57000
3000
سگم که زیر ماشین موند.
01:15
I flewپرواز کرد out in frontجلوی of the carماشین,
24
60000
2000
منم به جلوی ماشین پرتاپ شده و ماشین از رو پام رد شد.
01:17
and then he ranفرار کرد over my legsپاها.
25
62000
2000
منم به جلوی ماشین پرتاپ شده و ماشین از رو پام رد شد.
01:19
My left legپا got caughtگرفتار up in the wheelچرخ well --
26
64000
2000
پای چپم حسابی در چرخ ماشین گیر کرد و کاملا" پیچ خورد و برگشت.
01:21
spunچرخش it around.
27
66000
2000
پای چپم حسابی در چرخ ماشین گیر کرد و کاملا" پیچ خورد و برگشت.
01:25
The bumperسپر of the carماشین hitاصابت my throatگلو,
28
70000
3000
سپر ماشین به گلویم خورد و اونو شکافت.
01:28
slicingبرش it openباز کن.
29
73000
2000
سپر ماشین به گلویم خورد و اونو شکافت.
01:30
I endedبه پایان رسید up with bluntبی پرده chestقفسه سینه traumaتروما.
30
75000
3000
در نهایت دچار جراحت کلِ قفسۀ سینه شدم.
01:33
Your aortaآئورت comesمی آید up behindپشت your heartقلب.
31
78000
2000
آئورت انسان از پشتِ قلب بالا می یاد.
01:35
It's your majorعمده arteryشریان, and it was severedقطع شد,
32
80000
3000
اون رگ اصلی است و پاره شده بود، بنابراین خون از دهنم قلپ قلپ بیرون می آمد.
01:38
so my bloodخون was gurglingگول زدن out of my mouthدهان.
33
83000
3000
اون رگ اصلی است و پاره شده بود، بنابراین خون از دهنم قلپ قلپ بیرون می آمد.
01:41
It foamedفوم,
34
86000
2000
کف کرده بود و چیزهای وحشتناکی داشت اتفاق می افتاد.
01:43
and horribleناگوار things were happeningاتفاق می افتد to me.
35
88000
2000
کف کرده بود و چیزهای وحشتناکی داشت اتفاق می افتاد.
01:47
I had no ideaاندیشه what was going on,
36
92000
2000
هیچ نمی دونستم چه اتفاقی داره می افته،
01:49
but strangersغریبه ها intervenedمداخله کرد,
37
94000
3000
اما افراد غریبه اومدند و کمک کردند که قلبم از کار نیفته.
01:52
keptنگه داشته شد my heartقلب movingدر حال حرکت, beatingكتك زدن.
38
97000
3000
اما افراد غریبه اومدند و کمک کردند که قلبم از کار نیفته.
01:55
I say movingدر حال حرکت because it was quiveringلرزش
39
100000
2000
چون قلبم داشت می لرزید و اونا تلاش می کردند که دوباره بزنه.
01:57
and they were tryingتلاش کن to put a beatضرب و شتم back into it.
40
102000
3000
چون قلبم داشت می لرزید و اونا تلاش می کردند که دوباره بزنه.
02:00
Somebodyکسی was smartهوشمندانه and put a Bicبیک penخودکار in my neckگردن
41
105000
3000
یه نفر باهوش بود و یک خودکار بیک در گردنم فرو کرد تا راه تنفسم باز بشه و بتونم کمی هوا وارد آن بکنم.
02:03
to openباز کن up my airwayراه هوایی so that I could get some airهوا in there.
42
108000
3000
یه نفر باهوش بود و یک خودکار بیک در گردنم فرو کرد تا راه تنفسم باز بشه و بتونم کمی هوا وارد آن بکنم.
02:06
And my lungریه collapsedسقوط کرد,
43
111000
2000
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:08
so somebodyکسی cutبرش me openباز کن and put a pinپین in there as well
44
113000
3000
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:11
to stop that catastrophicمصیبت بار eventرویداد from happeningاتفاق می افتد.
45
116000
7000
ریه ام از کار افتاد، و یه نفر سینه ام را شکافت و یه خودکارم اونجا گذاشت تا جلوی اون اتفاق وحشتناک رو بگیره.
02:18
Somehowبه نحوی I endedبه پایان رسید up at the hospitalبیمارستان.
46
123000
2000
یه جورایی سر از بیمارستان در آوردم.
02:20
I was wrappedپیچیده شده in iceیخ
47
125000
2000
من در یخ پیچیده شده بودم و در نهایت توسط دارو، به کما رفتم.
02:22
and then eventuallyدر نهایت put into a drug-inducedمواد مخدر ناشی از comaکاما.
48
127000
4000
من در یخ پیچیده شده بودم و در نهایت توسط دارو، به کما رفتم.
02:26
18 monthsماه ها laterبعد I wokeبیدار شدم up.
49
131000
4000
18 ماه بعد بیدار شدم.
02:30
I was blindنابینا, I couldn'tنمی توانستم speakصحبت,
50
135000
2000
کور شده بودم، نمی تونستم حرف بزنم، نمی تونستم راه برم.
02:32
and I couldn'tنمی توانستم walkراه رفتن.
51
137000
2000
کور شده بودم، نمی تونستم حرف بزنم، نمی تونستم راه برم.
02:34
I was 64 lbsپوند.
52
139000
3000
وزنم 64 پوند شده بود.
02:40
The hospitalبیمارستان really has no ideaاندیشه
53
145000
2000
بیمارستان واقعا" نمی دونه با این افراد چی کار کنه.
02:42
what to do with people like that.
54
147000
2000
بیمارستان واقعا" نمی دونه با این افراد چی کار کنه.
02:44
And in factواقعیت, they startedآغاز شده to call me a Gomerگومر.
55
149000
3000
و در واقع دیگه منو "گومر" می نامیدند ( کسی که امید به زنده بودنش نیست) .
02:47
That's anotherیکی دیگر storyداستان we won'tنخواهد بود even get into.
56
152000
4000
اون یه داستان دیگست که ما حتی وارد اون نمی شیم.
02:51
I had so manyبسیاری surgeriesجراحی to put my neckگردن back togetherبا یکدیگر,
57
156000
3000
من عملهای جراحی بسیاری داشتم تا گردنم دوباره درست بشه و قلبم برای چندمین بار میزون بشه.
02:54
to repairتعمیر my heartقلب a fewتعداد کمی timesبار.
58
159000
2000
من عملهای جراحی بسیاری داشتم تا گردنم دوباره درست بشه و قلبم برای چندمین بار میزون بشه.
02:56
Some things workedکار کرد, some things didn't.
59
161000
2000
بعضی چیزا خوب کار کرد و بعضی ها نه.
02:58
I had lots of titaniumتیتانیوم put in me,
60
163000
2000
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
03:00
cadaverجسد bonesاستخوان ها
61
165000
2000
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
03:02
to try to get my feetپا movingدر حال حرکت the right way.
62
167000
3000
کلی تیتانیوم در من، استخوانهای داغون من، گذاشتند تا پاهامو بزور به حالت درست حرکت بدهند.
03:05
And I endedبه پایان رسید up with a plasticپلاستیک noseبینی, porcelainظروف چینی teethدندان ها
63
170000
2000
سر و کارم در آخر به یک دماغ پلاستیکی، دندانهای چینی، و همه جور چیزهای دیگه کشید.
03:07
and all kindsانواع of other things.
64
172000
2000
سر و کارم در آخر به یک دماغ پلاستیکی، دندانهای چینی، و همه جور چیزهای دیگه کشید.
03:09
But eventuallyدر نهایت I startedآغاز شده to look humanانسان again.
65
174000
3000
اما در نهایت شروع کردم شبیه آدمیزاد بشم.
03:18
But it's hardسخت sometimesگاه گاهی to talk about these things,
66
183000
2000
ولی بعضی وقتها حرف زدن دربارۀ این چیزا سخته، پس تحملم کنید.
03:20
so bearخرس with me.
67
185000
3000
ولی بعضی وقتها حرف زدن دربارۀ این چیزا سخته، پس تحملم کنید.
03:23
I had more than 50 surgeriesجراحی.
68
188000
2000
من بیش از 50 عمل جراحی داشتم.
03:25
But who'sچه کسی است countingبا احتساب?
69
190000
3000
ولی کی می شمره؟
03:28
So eventuallyدر نهایت, the hospitalبیمارستان decidedقرار بر این شد
70
193000
2000
پس در نهایت، بیمارستان تصمیم گرفت که زمان اون رسیده اونجا رو ترک کنم.
03:30
it was time for me to go.
71
195000
2000
پس در نهایت، بیمارستان تصمیم گرفت که زمان اون رسیده اونجا رو ترک کنم.
03:32
They neededمورد نیاز است to openباز کن up spaceفضا
72
197000
2000
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
03:34
for somebodyکسی elseچیز دیگری that they thought could come back
73
199000
4000
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
03:38
from whateverهر چه they were going throughاز طریق.
74
203000
3000
لازم بود که جا رو برای افراد دیگه که احتمال داشت به هر دلیلی سر از اونجا در بیارن، خالی کنند.
03:41
Everybodyهمه lostکم شده faithایمان in me beingبودن ableتوانایی to recoverبهبود پیدا کن.
75
206000
3000
همه از بهبود من قطع امید کرده بودند.
03:44
So they basicallyاساسا put a mapنقشه up on the wallدیوار, threwپرتاب کرد a dartدارت,
76
209000
3000
بنابراین یه نقشه روی دیوار گذاشتند و یک دارت به سمت اون پرتاپ کردند،
03:47
and it landedفرود آمد at a seniorارشد home here in Coloradoکلرادو.
77
212000
5000
و اینجا در "کلرادو" روی یک خانۀ سالمندان فرود اومد.
03:52
And I know all of you are scratchingخارش your headسر:
78
217000
2000
و میدونم الآن همتون دارین سرتون رو می خارانید:
03:54
"A seniorارشد citizens'شهروندان home? What in the worldجهان are you going to do there?"
79
219000
3000
" یه خونۀ سالمندان؟ تو می خوای اونجا چی کار کنی؟"
03:57
But if you think about
80
222000
2000
اما اگه شما به تمام مهارتها و استعدادهایی که در این سالن هست، فکر کنید،
03:59
all of the skillsمهارت ها and talentاستعداد that are in this roomاتاق right now,
81
224000
3000
اما اگه شما به تمام مهارتها و استعدادهایی که در این سالن هست، فکر کنید،
04:02
that's what a seniorارشد home has.
82
227000
2000
این چیزیه که یک خانۀ سالمندان داره.
04:04
So there were all these skillsمهارت ها and talentsاستعدادها
83
229000
2000
بدین ترتیب اینا تمام مهارتها و استعدادهایی بود که این سالمندان داشتند.
04:06
that these seniorsسالمندان had.
84
231000
3000
بدین ترتیب اینا تمام مهارتها و استعدادهایی بود که این سالمندان داشتند.
04:09
The one advantageمزیت that they had over mostاکثر of you
85
234000
2000
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
04:11
is wisdomحکمت,
86
236000
2000
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
04:13
because they had a long life.
87
238000
3000
مزیتی که اونا بر بیشترشماها داشتند، عقل و شعورِ اونا بود، چون زندگی طولانی داشتند.
04:16
And I neededمورد نیاز است that wisdomحکمت at that momentلحظه in my life.
88
241000
2000
و من در اون لحظۀ زندگیم، به اون عقل و شعور نیاز داشتم.
04:18
But imagineتصور کن what it was like for them
89
243000
2000
ولی تصور کنید وقتی در آستانۀ در ظاهر شدم، اونا چه حالی شدند؟
04:20
when I showedنشان داد up at theirخودشان doorstepآستانه?
90
245000
3000
ولی تصور کنید وقتی در آستانۀ در ظاهر شدم، اونا چه حالی شدند؟
04:23
At that pointنقطه, I had gainedبه دست آورد fourچهار poundsپوند,
91
248000
2000
اون موقع من 4 پوند اضافه کرده بودم، پس 68 پوند بودم.
04:25
so I was 68 lbsپوند.
92
250000
2000
اون موقع من 4 پوند اضافه کرده بودم، پس 68 پوند بودم.
04:27
I was baldبدون مو.
93
252000
2000
سرم مو نداشت.
04:29
I was wearingپوشیدن hospitalبیمارستان scrubsاسکراب.
94
254000
2000
لباسهای کهنه بیمارستان تنم بود.
04:31
And somebodyکسی donatedاهدا شد tennisتنیس shoesکفش for me.
95
256000
3000
و یه نفر کفشهای تنیس بهم بخشیده بود.
04:34
And I had a whiteسفید caneنیشکر in one handدست
96
259000
3000
تو یه دستم یه عصای سفید و توی دست دیگرم، یه کیف پر از پرونده های پزشکی بود.
04:37
and a suitcaseچمدان fullپر شده of medicalپزشکی recordsسوابق in anotherیکی دیگر handدست.
97
262000
3000
تو یه دستم یه عصای سفید و توی دست دیگرم، یه کیف پر از پرونده های پزشکی بود.
04:40
And so the seniorارشد citizensشهروندان realizedمتوجه شدم
98
265000
3000
و بدین ترتیب سالمندان فهمیدند که باید یه جلسۀ فوری تشکیل بدهند.
04:43
that they neededمورد نیاز است to have an emergencyاضطراری meetingملاقات.
99
268000
2000
و بدین ترتیب سالمندان فهمیدند که باید یه جلسۀ فوری تشکیل بدهند.
04:45
(Laughterخنده)
100
270000
2000
( خندۀ حاضرین)
04:47
So they pulledکشیده back and they were looking at eachهر یک other,
101
272000
3000
سپس عقب رفتند و بهم نگاه کرده و ادامه دادند:
04:50
and they were going, "Okay, what skillsمهارت ها do we have in this roomاتاق?
102
275000
4000
" خوب، چه مهارتهایی در این اتاق داریم؟ این بچه خیلی کار لازم داره."
04:54
This kidبچه needsنیاز دارد a lot of work."
103
279000
3000
" خوب، چه مهارتهایی در این اتاق داریم؟ این بچه خیلی کار لازم داره."
04:57
So they eventuallyدر نهایت startedآغاز شده
104
282000
2000
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
04:59
matchingتطابق theirخودشان talentsاستعدادها and skillsمهارت ها
105
284000
2000
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
05:01
to all of my needsنیاز دارد.
106
286000
2000
بدین ترتیب بالاخره شروع کرده و مهارتها و استعدادهایشان را با تمام نیازهای من هماهنگ کردند.
05:03
But one of the first things they neededمورد نیاز است to do
107
288000
2000
اما یکی از اولین چیزهایی که لازم بود انجام دهند برآورد نیاز فوری من بود.
05:05
was assessارزیابی کنید what I neededمورد نیاز است right away.
108
290000
2000
اما یکی از اولین چیزهایی که لازم بود انجام دهند برآورد نیاز فوری من بود.
05:07
I neededمورد نیاز است to figureشکل out
109
292000
2000
لازم بود سر در بیارم که چطور مثل یک آدمِ نرمال غذا بخورم،
05:09
how to eatخوردن like a normalطبیعی humanانسان beingبودن,
110
294000
2000
لازم بود سر در بیارم که چطور مثل یک آدمِ نرمال غذا بخورم،
05:11
sinceاز آنجا که I'd been eatingغذا خوردن throughاز طریق a tubeلوله in my chestقفسه سینه
111
296000
3000
چون از راه لوله ای در قفسۀ سینه ام و از راه رگ غذا می خوردم.
05:14
and throughاز طریق my veinsرگه ها.
112
299000
2000
چون از راه لوله ای در قفسۀ سینه ام و از راه رگ غذا می خوردم.
05:16
So I had to go throughاز طریق tryingتلاش کن to eatخوردن again.
113
301000
3000
بنابراین باید سخت تلاش می کردم تا دوباره غذا بخورم.
05:19
And they wentرفتی throughاز طریق that processروند.
114
304000
2000
و اونا هم با من این راه را همراه شدند.
05:21
And then they had to figureشکل out:
115
306000
2000
و سپس باید فکر می کردند:
05:23
"Well she needsنیاز دارد furnitureمبلمان.
116
308000
2000
" خوب، اون اسباب اثاثیه لازم داره. اون گوشۀ این آپارتمان می خوابه."
05:25
She is sleepingخوابیدن in the cornerگوشه of this apartmentاپارتمان."
117
310000
3000
" خوب، اون اسباب اثاثیه لازم داره. اون گوشۀ این آپارتمان می خوابه."
05:28
So they wentرفتی to theirخودشان storageذخیره سازی lockersقفسه ها
118
313000
2000
پس به انباریهایشان رفته و اسبابهای اضافی شان را جمع کردند--
05:30
and all gatheredجمع شد theirخودشان extraاضافی furnitureمبلمان --
119
315000
2000
پس به انباریهایشان رفته و اسبابهای اضافی شان را جمع کردند--
05:32
gaveداد me potsگلدان ها and pansتابه, blanketsپتو,
120
317000
3000
ظرف و ظروف، وسایل خواب، همه چیز بهم دادند.
05:35
everything.
121
320000
3000
ظرف و ظروف، وسایل خواب، همه چیز بهم دادند.
05:38
And then the nextبعد thing that I neededمورد نیاز است
122
323000
2000
و سپس چیز بعدی که به اون نیاز داشتم، یک تغییر اساسی بود.
05:40
was a makeovermakeover.
123
325000
3000
و سپس چیز بعدی که به اون نیاز داشتم، یک تغییر اساسی بود.
05:43
So out wentرفتی the greenسبز scrubsاسکراب
124
328000
2000
بدین ترتیب لباسهای پاره پورۀ سبز در آمده و جای آنرا لباسهای پولی استر گلدارگرفت.
05:45
and in cameآمد the polyesterپلی استر and floralگل printsچاپ می کند.
125
330000
3000
بدین ترتیب لباسهای پاره پورۀ سبز در آمده و جای آنرا لباسهای پولی استر گلدارگرفت.
05:48
(Laughterخنده)
126
333000
3000
( خندۀ حاضرین)
05:53
We're not going to talk about the hairstylesمدل مو that they triedتلاش کرد to forceزور on me
127
338000
3000
ما دربارۀ مدل مویی که سعی داشتند برام درست کنند وقتی که موهام دراومد، صحبت نمی کنیم.
05:56
onceیک بار my hairمو grewرشد کرد back.
128
341000
2000
ما دربارۀ مدل مویی که سعی داشتند برام درست کنند وقتی که موهام دراومد، صحبت نمی کنیم.
05:58
But I did say no to the blueآبی hairمو.
129
343000
2000
ولی من با موی آبی مخالفت کردم.
06:00
(Laughterخنده)
130
345000
3000
( خندۀ حاضرین)
06:04
So eventuallyدر نهایت what wentرفتی on
131
349000
3000
بدین ترتیب بالاخره اینطور پیش رفت که اونا تصمیم گرفتند موقع اینه که صحبت کردن را یاد بگیرم.
06:07
is they decidedقرار بر این شد that, well I need to learnیاد گرفتن to speakصحبت.
132
352000
3000
بدین ترتیب بالاخره اینطور پیش رفت که اونا تصمیم گرفتند موقع اینه که صحبت کردن را یاد بگیرم.
06:10
So you can't be an independentمستقل personفرد
133
355000
2000
چون اگه نتونی صحبت کنی یا نتونی ببینی، نمی تونی یه آدم مستقل باشی.
06:12
if you're not ableتوانایی to speakصحبت and can't see.
134
357000
3000
چون اگه نتونی صحبت کنی یا نتونی ببینی، نمی تونی یه آدم مستقل باشی.
06:15
So they figuredشکل گرفته not beingبودن ableتوانایی to see is one thing,
135
360000
3000
بنابراین اونا فکر کردند که ندیدن یک مسئله است اما لازمه کاری کنند که منو به صحبت وا دارند.
06:18
but they need to get me to talk.
136
363000
2000
بنابراین اونا فکر کردند که ندیدن یک مسئله است اما لازمه کاری کنند که منو به صحبت وا دارند.
06:20
So while Sallyسالی, the officeدفتر managerمدیر,
137
365000
3000
بنابراین "سالی" ، مدیر دفتر، در طول روز حرف زدن را بهم یاد میداد،
06:23
was teachingدرس دادن me to speakصحبت in the day --
138
368000
2000
بنابراین "سالی" ، مدیر دفتر، در طول روز حرف زدن را بهم یاد میداد،
06:25
it's hardسخت, because when you're a kidبچه,
139
370000
2000
خیلی سخت بود، چون وقتی بچه ای، همه چیزها را بدیهی می دونی.
06:27
you take things for grantedاعطا شده.
140
372000
2000
خیلی سخت بود، چون وقتی بچه ای، همه چیزها را بدیهی می دونی.
06:29
You learnیاد گرفتن things unconsciouslyناخودآگاه.
141
374000
2000
چیزها را ناخودآگاه یاد می گیری.
06:31
But for me, I was an adultبالغ and it was embarrassingشرم آور,
142
376000
3000
اما درمورد من، بزرگسال بودم و خجالت آور بود،
06:34
and I had to learnیاد گرفتن how to coordinateهماهنگ كردن
143
379000
2000
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:36
my newجدید throatگلو with my tongueزبان
144
381000
2000
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:38
and my newجدید teethدندان ها and my lipsلب ها,
145
383000
3000
و باید یاد میگرفتم که گلوی جدیدم را با زبانم ، و دندانهای جدیدم را با لبهایم هماهنگ کنم،
06:41
and captureگرفتن the airهوا and get the wordکلمه out.
146
386000
3000
و هوا را حبس کرده و کلمات را ادا کنم.
06:44
So I actedعمل کرد like a two-year-oldدو ساله
147
389000
2000
از اینرو رفتارم مثل یه بچۀ دو ساله بود و از همکاری سر باز می زدم.
06:46
and refusedرد to work.
148
391000
2000
از اینرو رفتارم مثل یه بچۀ دو ساله بود و از همکاری سر باز می زدم.
06:48
But the menمردان had a better ideaاندیشه.
149
393000
3000
ولی اونا فکر بهتری داشتند.
06:51
They were going to make it funسرگرم کننده for me.
150
396000
2000
اونا کارو برام جالب کردند.
06:53
So they were teachingدرس دادن me cussسکته مغزی wordکلمه Scrabbleدستمالی at night,
151
398000
4000
اینطوریکه شبها بازی با بازي حروف ، کلمات رکیک را بهم یاد می دادند.
06:57
(Laughterخنده)
152
402000
4000
( خندۀ حاضرین)
07:01
and then, secretlyمخفیانه,
153
406000
2000
و سپس، یواشکی ، یادم دادند چطور مثل یه ملوان فحش بدم.
07:03
how to swearسوگند like a sailorملوان.
154
408000
3000
و سپس، یواشکی ، یادم دادند چطور مثل یه ملوان فحش بدم.
07:06
So I'm going to just leaveترک کردن it to your imaginationخیال پردازی
155
411000
4000
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:10
as to what my first wordsکلمات were
156
415000
4000
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:14
when Sallyسالی finallyسرانجام got my confidenceاعتماد به نفس builtساخته شده.
157
419000
3000
با این حساب خودتون تصور کنید که وقتی "سالی" بالاخره اعتمادم به نفسم را ایجاد کرد، اولین کلماتی که بر زبان آوردم چی بودند.
07:17
(Laughterخنده)
158
422000
2000
( خندۀ حاضرین)
07:19
So I movedنقل مکان کرد on from there.
159
424000
2000
بدین ترتیب از آنجا پیش رفتم.
07:21
And a formerسابق teacherمعلم who happenedاتفاق افتاد to have Alzheimer'sآلزایمر
160
426000
3000
و فرد مبتلا به آلزایمری که قبلا" معلم بود، مسئولیت آموزش نوشتن به من را عهده دار شد.
07:24
tookگرفت on the taskوظیفه of teachingدرس دادن me to writeنوشتن.
161
429000
4000
و فرد مبتلا به آلزایمری که قبلا" معلم بود، مسئولیت آموزش نوشتن به من را عهده دار شد.
07:28
The redundancyافزونگی was actuallyدر واقع good for me.
162
433000
2000
اون تکرارهای بیش از اندازه در واقع به نفعم بود.
07:30
So we'llخوب just keep movingدر حال حرکت on.
163
435000
2000
بدین ترتیب ما پیش می رویم.
07:32
(Laughterخنده)
164
437000
5000
( خندۀ حاضرین)
07:38
One of the pivotalمحوری timesبار for me
165
443000
3000
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
07:41
was actuallyدر واقع learningیادگیری to crossصلیب a streetخیابان again
166
446000
3000
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
07:44
as a blindنابینا personفرد.
167
449000
2000
یکی از موقعیتهای اساسی برای من این بود که در واقع یاد بگیرم چطور بعنوان یک فرد نابینا از خیابان عبور کنم.
07:46
So closeبستن your eyesچشم ها.
168
451000
3000
خوب چشمهاتون رو ببیندید.
07:49
Now imagineتصور کن you have to crossصلیب a streetخیابان.
169
454000
2000
حال تصور کنید که باید از یک خیابان عبور کنید.
07:51
You don't know how farدور that streetخیابان is
170
456000
4000
نمی دانید که اون خیابان چقدرفاصله دارد
07:55
and you don't know if you're going straightسر راست
171
460000
3000
و نمی دانید که آیا دارید در خط راست می روید یا نه
07:58
and you hearشنیدن carsماشین ها whizzingwhizzing back and forthچهارم,
172
463000
3000
و صدای ویژ ویژ ماشینها که در رفت و آمدند را می شنوید،
08:01
and you had a horribleناگوار accidentتصادف
173
466000
2000
و یک تصادف وحشتناکی داشتید که شما را در این موقعیت قرار داده.
08:03
that landedفرود آمد you in this situationوضعیت.
174
468000
3000
و یک تصادف وحشتناکی داشتید که شما را در این موقعیت قرار داده.
08:06
So there were two obstaclesموانع I had to get throughاز طریق.
175
471000
3000
بنابراین می بایست دو مانع را پشت سر می گذاشتم.
08:09
One was post-traumaticپس از ضربه زدن stressفشار disorderاختلال.
176
474000
3000
یکی، اختلالات روحی پس از حادثه بود.
08:12
And everyهرکدام time I approachedنزدیک شدم the cornerگوشه or the curbمحدود کردن
177
477000
4000
و هر وقت که نزدیک گوشۀ جدول خیابان می شدم ، وحشتم برمی داشت.
08:16
I would panicوحشت.
178
481000
2000
و هر وقت که نزدیک گوشۀ جدول خیابان می شدم ، وحشتم برمی داشت.
08:18
And the secondدومین one
179
483000
2000
و دومی، در حقیقت تلاش برای این بود که چطور از خیابان رد شم.
08:20
was actuallyدر واقع tryingتلاش کن to figureشکل out how to crossصلیب that streetخیابان.
180
485000
3000
و دومی، در حقیقت تلاش برای این بود که چطور از خیابان رد شم.
08:23
So one of the seniorsسالمندان just cameآمد up to me,
181
488000
3000
از اینرو یکی از سالمندان به طرفم اومد و منو به لب خیابان هل داد و گفت،
08:26
and she pushedتحت فشار قرار داد me up to the cornerگوشه and she said,
182
491000
3000
از اینرو یکی از سالمندان به طرفم اومد و منو به لب خیابان هل داد و گفت،
08:29
"When you think it's time to go, just stickچوب the caneنیشکر out there.
183
494000
3000
" وقتی فکر کردی وقت رد شدنه، عصایت را به جلو بلند کن،
08:32
If it's hitاصابت, don't crossصلیب the streetخیابان."
184
497000
2000
اگه به جایی خورد، از خیابان رد نشو."
08:34
(Laughterخنده)
185
499000
5000
( خندۀ حاضرین)
08:39
Madeساخته شده perfectکامل senseاحساس.
186
504000
3000
کاملا" قابل قبول بود.
08:42
But by the thirdسوم caneنیشکر
187
507000
2000
ولی با سومین عصایی که غیژی ازعرض خیابان رفت،
08:44
that wentرفتی whizzingwhizzing acrossدر سراسر the roadجاده,
188
509000
3000
ولی با سومین عصایی که غیژی ازعرض خیابان رفت،
08:47
they realizedمتوجه شدم that they neededمورد نیاز است to put the resourcesمنابع togetherبا یکدیگر,
189
512000
3000
اونا فهمیدند که باید عقلها را رو هم بریزند،
08:50
and they raisedبالا بردن fundsمنابع مالی
190
515000
2000
و پول جمع کردند تا من بتونم به انجمن "بریل" رفته
08:52
so that I could go to the Brailleالفباء نابینایان Instituteمؤسسه
191
517000
2000
و پول جمع کردند تا من بتونم به انجمن "بریل" رفته
08:54
and actuallyدر واقع gainکسب کردن the skillsمهارت ها
192
519000
2000
ودر واقع، مهارتهای لازم برای یک فرد نابینا را کسب کنم،
08:56
to be a blindنابینا personفرد,
193
521000
2000
ودر واقع، مهارتهای لازم برای یک فرد نابینا را کسب کنم،
08:58
and alsoهمچنین to go get a guideراهنما dogسگ
194
523000
2000
و همچنین یک سگ راهنما بگیرم تا زندگیم را تغییر دهد.
09:00
who transformedتبدیل شده است my life.
195
525000
2000
و همچنین یک سگ راهنما بگیرم تا زندگیم را تغییر دهد.
09:02
And I was ableتوانایی to returnبرگشت to collegeکالج
196
527000
2000
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:04
because of the seniorارشد citizensشهروندان who investedسرمایه گذاری کرد in me,
197
529000
4000
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:08
and alsoهمچنین the guideراهنما dogسگ and skillمهارت setتنظیم I had gainedبه دست آورد.
198
533000
4000
و با کمک سرمایه گذاری سالمندان، وهمچنین سگ راهنمایم و مهارتهایی که کسب کرده بودم، تونستم به کالج برم.
09:12
10 yearsسالها laterبعد I gainedبه دست آورد my sightمنظره back.
199
537000
2000
ده سال بعد بینایی خود را باز یافتم.
09:14
Not magicallyجادویی.
200
539000
2000
نه بطور معجزه آسایی.
09:16
I optedانتخاب کرد in for threeسه surgeriesجراحی,
201
541000
3000
من سه عمل جراحی داشته و یکی از اونا امتحانی بود.
09:19
and one of them was experimentalتجربی.
202
544000
2000
من سه عمل جراحی داشته و یکی از اونا امتحانی بود.
09:21
It was actuallyدر واقع roboticروباتیک surgeryعمل جراحي.
203
546000
2000
اون در حقیقت یک جراحی روباطیک بود.
09:23
They removedحذف شده a hematomaهماتوم from behindپشت my eyeچشم.
204
548000
3000
آنها یک "هماتوم" ( تودۀ خونی) را از پشت چشمم برداشتند.
09:27
The biggestبزرگترین changeتغییر دادن for me
205
552000
2000
بزرگترین تغییر برای من این بود که دنیا پیش می رفت،
09:29
was that the worldجهان movedنقل مکان کرد forwardرو به جلو,
206
554000
3000
بزرگترین تغییر برای من این بود که دنیا پیش می رفت،
09:32
that there were innovationsنوآوری ها
207
557000
2000
که اختراعات و همه نوع چیزهای جدید --
09:34
and all kindsانواع of newجدید things --
208
559000
2000
که اختراعات و همه نوع چیزهای جدید --
09:36
cellphonesتلفن های همراه, laptopsلپ تاپ ها,
209
561000
2000
موبایل، لپ تاپ، همۀ چیزهایی که هیچوقت ندیده بودم، وجود داشتند.
09:38
all these things that I had never seenمشاهده گردید before.
210
563000
3000
موبایل، لپ تاپ، همۀ چیزهایی که هیچوقت ندیده بودم، وجود داشتند.
09:41
And as a blindنابینا personفرد,
211
566000
2000
و بعنوان یک فرد نابینا، حافظۀ بصری تو تحلیل می رود،
09:43
your visualبصری memoryحافظه fadesمحو شدن
212
568000
2000
و بعنوان یک فرد نابینا، حافظۀ بصری تو تحلیل می رود،
09:45
and is replacedجایگزین شد with how you feel about things
213
570000
3000
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:48
and how things soundصدا
214
573000
3000
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:51
and how things smellبو.
215
576000
3000
و حس لامسه و بویایی، جای آنرا می گیرد.
09:54
So one day I was in my roomاتاق
216
579000
2000
بدین ترتیب یه روز تو اتاقم نشسته بودم
09:56
and I saw this thing sittingنشسته in my roomاتاق
217
581000
2000
و دیدم یه چیزی تو اتاق نشسته و فکر کردم هیولاست.
09:58
and I thought it was a monsterهیولا.
218
583000
2000
و دیدم یه چیزی تو اتاق نشسته و فکر کردم هیولاست.
10:00
So I was walkingپیاده روی around it.
219
585000
2000
بنابراین دور اون راه رفتم.
10:02
And I go, "I'm just going to touchدست زدن به it."
220
587000
2000
و گفتم، " میرم و بهش دست می زنم."
10:04
And I touchedلمس کرد it and I wentرفتی,
221
589000
2000
رفتم و بهش دست زدم، " اوه خدای من، اون یک سبد رختشویی بود."
10:06
"Oh my God, it's a laundryخشکشویی basketسبد."
222
591000
2000
رفتم و بهش دست زدم، " اوه خدای من، اون یک سبد رختشویی بود."
10:08
(Laughterخنده)
223
593000
4000
( خندۀ حاضرین)
10:12
So everything is differentناهمسان
224
597000
2000
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
10:14
when you're a sightedچشم انداز personفرد
225
599000
2000
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
10:16
because you take that for grantedاعطا شده.
226
601000
2000
بدین ترتیب وقتی یه آدم بینا هستی، همه چیز فرق می کنه چون اونو حق مسلم خود می دونی.
10:18
But when you're blindنابینا,
227
603000
2000
اما وقتی نابینا هستی، حافظۀ لامسه در مورد اشیاء داری.
10:20
you have the tactileلمسی memoryحافظه for things.
228
605000
3000
اما وقتی نابینا هستی، حافظۀ لامسه در مورد اشیاء داری.
10:23
The biggestبزرگترین changeتغییر دادن for me was looking down at my handsدست ها
229
608000
3000
بزرگترین تغییر برایم این بود که به دستانم نگاه کرده و دیدم که 10 سال از عمرم را از دست دادم.
10:26
and seeingدیدن that I'd lostکم شده 10 yearsسالها of my life.
230
611000
4000
بزرگترین تغییر برایم این بود که به دستانم نگاه کرده و دیدم که 10 سال از عمرم را از دست دادم.
10:30
I thought that time had stoodایستاد still for some reasonدلیل
231
615000
3000
فکر می کردم زمان بنا به دلایلی برای من ایستاده و برای دوستان و اقوام پیش می رود.
10:33
and movedنقل مکان کرد on for familyخانواده and friendsدوستان.
232
618000
2000
فکر می کردم زمان بنا به دلایلی برای من ایستاده و برای دوستان و اقوام پیش می رود.
10:35
But when I lookedنگاه کرد down,
233
620000
2000
ولی وقتی به پایین نگاه کردم،
10:37
I realizedمتوجه شدم that time marchedراه می رفت on for me too
234
622000
2000
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
10:39
and that I neededمورد نیاز است to get caughtگرفتار up,
235
624000
2000
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
10:41
so I got going on it.
236
626000
2000
فهمیدم که زمان برای منم پیش رفته و لازمه که بهش برسم، پس به پیش رفتم.
10:43
We didn't have wordsکلمات like crowd-sourcingجمع آوری منابع and radicalافراطی collaborationهمکاری
237
628000
4000
وقتی اون حادثه برای من پیش اومد، ما کلماتی مثل منبع یابی جمعیتی و همکاری تمام عیار را نداشتیم.
10:47
when I had my accidentتصادف.
238
632000
2000
وقتی اون حادثه برای من پیش اومد، ما کلماتی مثل منبع یابی جمعیتی و همکاری تمام عیار را نداشتیم.
10:49
But the conceptمفهوم heldبرگزار شد trueدرست است --
239
634000
2000
اما مفهوم آن حقیقی است--
10:51
people workingکار کردن with people to rebuildبازسازی me;
240
636000
3000
افراد با هم همکاری کرده تا مرا از نو بسازند؛
10:54
people workingکار کردن with people to re-educateدوباره تحصیل کنید me.
241
639000
2000
افراد با هم همکاری کرده تا مرا از نو آموزش دهند.
10:56
I wouldn'tنمی خواهم be standingایستاده here todayامروز
242
641000
2000
اگر بخاطر همکاری تمام عیار و همه جانبۀ آنها نبود، من امروز اینجا نمی ایستادم.
10:58
if it wasn'tنبود for extremeمفرط radicalافراطی collaborationهمکاری.
243
643000
4000
اگر بخاطر همکاری تمام عیار و همه جانبۀ آنها نبود، من امروز اینجا نمی ایستادم.
11:02
Thank you so much.
244
647000
2000
بسیار سپاسگزارم.
11:04
(Applauseتشویق و تمجید)
245
649000
2000
( تشویق حاضرین)
Translated by Farnaz Saghafi
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Ramona Pierson - Education innovator
Ramona Pierson develops tools to revolutionize learning management and assessment systems -- her fourth career after aviation, neuropsychology and software development.

Why you should listen

Ramona Pierson first built careers in aviation, neuropsychology and software development. While studying and examining and learning the details of such diverse disciplines, she became interested in the act of learning itself. She volunteered in a San Francisco school while working full-time in Silicon Valley and, just like that, a fourth career was born.

Pierson completed a master’s degree in education in California, then headed north to take the reins of the education technology department for Seattle Public Schools. She combined her passions and expertise to create software that, in a nutshell, helps teachers teach better. In 2007, Ramona launched a private company with the same goal. SynapticMash Inc. was launched to revolutionize the learning management and assessment systems in education.  

A self-described “data geek,” Pierson contemplated ways to push education and technology through a paradigm shift — to move from web 2.0 to web 3.0. Now the CEO of Declara, Ramona continues to study the act of learning and to explore ways to make our education system work better for students.

 

More profile about the speaker
Ramona Pierson | Speaker | TED.com