ABOUT THE SPEAKER
Joshua Prager - Journalist
Joshua Prager’s journalism unravels historical secrets -- and his own.

Why you should listen

Joshua Prager writes for publications including Vanity Fair, The New York Times and The Wall Street Journal, where he was a senior writer for eight years. George Will has described his work as "exemplary journalistic sleuthing."

His new book, 100 Years, is a list of literary quotations on every age from birth to one hundred. Designed by Milton Glaser, the legendary graphic designer who created the I ♥ NY logo, the book moves year by year through the words of our most beloved authors, revealing the great sequence of life.

His first book, The Echoing Green, was a Washington Post Best Book of the Year. The New York Times Book Review called it “a revelation and a page turner, a group character study unequaled in baseball writing since Roger Kahn’s Boys of Summer some three decades ago.”

His second book, Half-Life, describes his recovery from a bus crash that broke his neck. Dr. Jerome Groopman, staff writer at the New Yorker magazine, called it “an extraordinary memoir, told with nuance and brimming with wisdom.

Joshua was a Nieman fellow at Harvard in 2011 and a Fulbright Distinguished Chair at Hebrew University in 2012. He was born in Eagle Butte, South Dakota, grew up in New Jersey, and lives in New York. He is writing a book about Roe v. Wade.

 

More profile about the speaker
Joshua Prager | Speaker | TED.com
TED2013

Joshua Prager: In search of the man who broke my neck

جاشوا پراگر: در جستجوی مردی که گردنم را شکست

Filmed:
1,498,218 views

هنگامی که جاشوا پراگر ۱۹ سال داشت، یک تصادف اتوبوس ویران‌ کننده او را ازگردن به پایین فلج کرد. او بیست سال بعد به اسرائیل بازگشت تا راننده‌ای که دنیاش را واژگون کرده بود را پیدا کند. در داستان مسحور کننده ملاقات آن دو، پراگر به کاوش درباره پرسشهای ژرفی در باب طبیعت، تربیت، خود‌فریبی و سرنوشت می‌پردازد.
- Journalist
Joshua Prager’s journalism unravels historical secrets -- and his own. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:18
One yearسال agoپیش, I rentedاجاره کرد a carماشین in Jerusalemاورشلیم
0
6463
3019
يك سال پيش ، ماشينى در بيت المقدس كرايه كردم
00:21
to go find a man I'd never metملاقات کرد
1
9482
2192
تا مردى را پیدا كنم كه هرگز ملاقات نكرده بودم
00:23
but who had changedتغییر کرد my life.
2
11674
2136
او كسى بود كه زندگيم را تغيير داده بود.
00:25
I didn't have a phoneتلفن numberعدد to call to say I was comingآینده.
3
13810
2745
شماره تلفنى نداشتم تا با او تماس بگيرم و بگويم که دارم می‌آيم.
00:28
I didn't have an exactدقیق addressنشانی,
4
16555
2501
آدرس دقيقى هم نداشتم،
00:31
but I knewمی دانست his nameنام, Abedتختخواب,
5
19056
2615
اما نامش را مى‌دانستم، عابد،
00:33
I knewمی دانست that he livedزندگی می کرد in a townشهر of 15,000, Kfarکاف Karaکارا,
6
21671
4652
مى‌دانستم كه او در شهر ١٥٠٠٠ نفرى كفركارا زندگى می‌كرد،
00:38
and I knewمی دانست that, 21 yearsسالها before, just outsideخارج از this holyمقدس cityشهر,
7
26323
4811
و مى‌دانستم كه، ٢١ سال قبل، درست بيرون از اين شهر مقدس،
00:43
he brokeشکست my neckگردن.
8
31134
2221
گردنم را شكست.
00:45
And so, on an overcastبیش از حد morningصبح in Januaryژانویه, I headedهدایت northشمال
9
33355
4264
و اينكه، در صبحى ابرى در ژانويه، راهى شمال شدم
00:49
off in a silverنقره Chevyچی to find a man and some peaceصلح.
10
37619
4706
با يك شورلت نقره اى تا با پیدا کردن یک مرد، كمى هم آرامش بگیرم.
00:54
The roadجاده droppedکاهش یافته است and I exitedخروج Jerusalemاورشلیم.
11
42325
2872
جاده تمام شد و بيت المقدس را ترك كردم.
00:57
I then roundedگرد the very bendخم شدن where his blueآبی truckکامیون,
12
45197
2640
سپس آن پيچ را دور زدم كه كاميون آبى‌اش،
00:59
heavyسنگین with fourچهار tonsتن of floorکف tilesکاشی,
13
47837
2326
با محموله ٤ تنى از كاشى هاى كف،
01:02
had borneمنتقل شده down with great speedسرعت ontoبه سوی the back left cornerگوشه
14
50163
2818
با سرعتی زياد به گوشه سمت چپ مينى بوس در
01:04
of the minibusمینی بوس where I satنشسته.
15
52981
3138
جايى كه نشسته بودم، بطرز وحشتناكى نزديك شده بود.
01:08
I was then 19 yearsسالها oldقدیمی.
16
56119
2654
آنموقع ١٩ ساله بودم.
01:10
I'd grownرشد کرد fiveپنج inchesاینچ and doneانجام شده some 20,000 pushupspushups
17
58773
3327
پنج اينچ بلندتر شده بودم و تو هشت ماه حدود ٢٠٫٠٠٠
01:14
in eightهشت monthsماه ها, and the night before the crashسقوط,
18
62100
2944
تا شنا رفته بودم، و شب قبل از سانحه،
01:17
I delightedخوشحالم in my newجدید bodyبدن,
19
65044
2166
در بدن جديدم خوشحال بودم،
01:19
playingبازی کردن basketballبسکتبال with friendsدوستان
20
67210
2141
تا ساعتهاى اوليه صبحى در ماه مى
01:21
into the weeوای hoursساعت ها of a Mayممکن است morningصبح.
21
69351
2106
با دوستانم بسكتبال بازى كردم.
01:23
I palmedلمس کردن the ballتوپ in my largeبزرگ right handدست,
22
71457
2695
با كف بزرگ دست راستم توپ را نگه داشتم،
01:26
and when that handدست reachedرسیده است the rimلبه, I feltنمد invincibleشکست ناپذير است.
23
74152
4345
و موقعيكه دست به حلقه رسيد، احساس نامرئى بودن كردم.
01:30
I was off in the busاتوبوس to get the pizzaپیتزا I'd wonبرنده شد on the courtدادگاه.
24
78497
3846
توى اتوبوس فكرم به اين بود پيتزايى را كه در زمين برده بودم بگيرم.
01:34
I didn't see Abedتختخواب comingآینده.
25
82343
2548
نديدم كه عابد داشت ميامد.
01:36
From my seatصندلی, I was looking up at a stoneسنگ townشهر
26
84891
2372
از صندلى‌ام، به شهر سنگى بالاى تپه اى نگاه مى‌كردم
01:39
on a hilltopتپه تپه, brightروشن است in the noontimeظهر sunآفتاب,
27
87263
2986
در بالاى يك تپه، درخشان در خورشيد ظهر هنگام،
01:42
when from behindپشت there was a great bangانفجار,
28
90249
2476
موقعى كه از پشت سر صداى ضربه محكمى آمد،
01:44
as loudبا صدای بلند and violentخشن as a bombبمب.
29
92725
2917
به بلندى و وحشتناكى يك بمب.
01:47
My headسر snappedفشرده back over my redقرمز seatصندلی.
30
95642
2476
سرم از پشت روى صندلى قرمزم خورد.
01:50
My eardrumگوشه گوشه blewوزید. My shoesکفش flewپرواز کرد off.
31
98118
3086
پرده گوشم پاره شد. كفشهايم به هوا رفتند.
01:53
I flewپرواز کرد too, my headسر bobbingبوبینگ on brokenشکسته شده bonesاستخوان ها,
32
101204
3254
خودم هم پرواز كردم، سرم روى استخوانهاى شكسته تلو مى‌خورد،
01:56
and when I landedفرود آمد, I was a quadriplegicquadriplegic.
33
104458
4216
و موقعيكه فرود آمدم، از گردن به پايين فلج بودم.
02:00
Over the comingآینده monthsماه ها, I learnedیاد گرفتم to breatheتنفس کنید on my ownخودت,
34
108674
2421
در ماههاى پيش رو، ياد گرفتم خودم نفس بكشم،
02:03
then to sitنشستن and to standایستادن and to walkراه رفتن,
35
111095
3005
سپس بنشينم و بيايستم و راه بروم،
02:06
but my bodyبدن was now dividedتقسیم شده verticallyعمودی.
36
114100
2468
اما اكنون بدنم عمودى وار تقسيم شده بود.
02:08
I was a hemiplegicهموفیلی, and back home in Newجدید Yorkیورک,
37
116568
3461
نيمه فلج بودم، در بازگشت به خانه ام در نيويورك،
02:12
I used a wheelchairصندلی چرخدار for fourچهار yearsسالها, all throughاز طریق collegeکالج.
38
120029
4635
به مدت چهار سال از صندلى چرخ دار استفاده كردم، همه دوران كالج را.
02:16
Collegeدانشکده endedبه پایان رسید and I returnedبازگشت to Jerusalemاورشلیم for a yearسال.
39
124664
3478
كالج تمام شد و به مدت يكسال به بيت المقدس برگشتم.
02:20
There I roseگل سرخ from my chairصندلی for good,
40
128142
2878
در آنجا از صندلى‌ام براى هميشه بلند شدم،
02:23
I leanedتکیه داده است on my caneنیشکر, and I lookedنگاه کرد back,
41
131020
2959
به عصايم تكيه دادم، و گذشته را نگاه كردم،
02:25
findingیافته all from my fellowهمکار passengersمسافران in the busاتوبوس
42
133979
2981
از طريق دوستانم كه سرنشين آن اتوبوس بودند و
02:28
to photographsعکس ها of the crashسقوط,
43
136960
2791
عكسهاى سانحه به همه چيز پى بردم،
02:31
and when I saw this photographعکس,
44
139751
3011
و موقعيكه اين عكس را ديدم،
02:36
I didn't see a bloodyخون آشام and unmovingبی نظیر bodyبدن.
45
144208
3361
يك بدن بى حركت و خونى را نديدم.
02:39
I saw the healthyسالم bulkفله of a left deltoidدلتود,
46
147569
3747
توده‌ى سالمى از باقيمانده عضلات شانه سمت چپ را ديدم،
02:43
and I mournedعزاداری that it was lostکم شده,
47
151316
2316
برای زندگیم که از دست رفته بود زاری کردم،
02:45
mournedعزاداری all I had not yetهنوز doneانجام شده,
48
153632
2386
براى هر آنچه كه هنوز انجام نداده بودم زاری کردم،
02:48
but was now impossibleغیرممکن است.
49
156018
3892
و حالا دیگر غيرممكن بود.
02:55
It was then I readخواندن the testimonyشهادت that Abedتختخواب gaveداد
50
163897
2377
و این پس از ان بود كه اظهارات عابد را در روز
02:58
the morningصبح after the crashسقوط,
51
166274
2216
پس از سانحه خواندم،
03:00
of drivingرانندگی down the right laneمسیر of a highwayبزرگراه towardبه سمت Jerusalemاورشلیم.
52
168490
3882
اينكه از مسير سمت راست بزرگراه به سمت بيت المقدس در حال رانندگى بود.
03:04
Readingخواندن his wordsکلمات, I welledwelled with angerخشم.
53
172372
2955
موقع خواندن حرفهايش، سرشار از خشم شدم.
03:07
It was the first time I'd feltنمد angerخشم towardبه سمت this man,
54
175327
3500
نخستين بارى بود كه نسبت به اين مرد احساس خشم مى‌كردم،
03:10
and it cameآمد from magicalجادویی thinkingفكر كردن.
55
178827
2823
و از جادوی پندارم ناشى مى شد.
03:13
On this xeroxedxeroxed pieceقطعه of paperکاغذ,
56
181650
2123
روى اين تكه كاغذ زيراكسى،
03:15
the crashسقوط had not yetهنوز happenedاتفاق افتاد.
57
183773
3553
سانحه هنوز اتفاق نيفتاده بود.
03:19
Abedتختخواب could still turnدور زدن his wheelچرخ left
58
187326
2089
عابد مى‌توانست فرمانش را به چپ بچرخاند
03:21
so that I would see him whooshکیهوش by out my windowپنجره
59
189415
3384
در نتيجه من او را مى‌ديدم كه از بيرون پنجره ام صفيركشان مى‌گذشت
03:24
and I would remainماندن wholeکل.
60
192799
2442
و من سالم مى‌ماندم.
03:27
"Be carefulمراقب باشید, Abedتختخواب, look out. Slowآرام down."
61
195241
3858
«مراقب باش، عابد، بپا. يواش برو.»
03:31
But Abedتختخواب did not slowآرام,
62
199099
2313
اما عابد يواش نكرد،
03:33
and on that xeroxedxeroxed pieceقطعه of paperکاغذ, my neckگردن again brokeشکست,
63
201412
3808
و روى آن تكه كاغذ زيراكسى، گردنم دوباره شكست،
03:37
and again, I was left withoutبدون angerخشم.
64
205220
4003
و دوباره، من باقی ماندم بدون عصبانيت.
03:41
I decidedقرار بر این شد to find Abedتختخواب,
65
209223
2400
تصميم گرفتم عابد را پيدا كنم،
03:43
and when I finallyسرانجام did,
66
211623
1740
وقتى سرانجام اين كار را كردم،
03:45
he respondedپاسخ داد to my Hebrewعبری helloسلام whichکه suchچنین nonchalanceعدم اطمینان,
67
213363
3553
او به سلام عبريم با چنان بيخيالى جواب داد كه
03:48
it seemedبه نظر می رسید he'dاو می خواهد been awaitingچشم انتظار my phoneتلفن call.
68
216916
2175
به نظرم آمد منتظر تماسم بوده است.
03:51
And maybe he had.
69
219091
2374
و شايد هم بود.
03:53
I didn't mentionاشاره to Abedتختخواب his priorقبل از drivingرانندگی recordرکورد --
70
221465
3173
من براى عابد از سوابق قبلى رانندگيش نگفتم--
03:56
27 violationsنقض by the ageسن of 25,
71
224638
3781
٢٧ تخلف تا قبل از سن ٢٥ سالگى،
04:00
the last, his not shiftingانتقال his truckکامیون into a lowکم gearدنده on that Mayممکن است day —
72
228419
4691
آخريش، عوض نكردن دنده كاميونش به دنده اى پايين در آن روز از ماه مى بود--
04:05
and I didn't mentionاشاره my priorقبل از recordرکورد --
73
233110
2093
ومن برايش از سابقه قبلى ام نگفتم--
04:07
the quadriplegiaquadriplegia and the cathetersکاتترها,
74
235203
1708
از گردن به پايين فلج بودن و لوله ها،
04:08
the insecurityناامنی and the lossاز دست دادن
75
236911
2521
آن عدم امنيت و فقدان--
04:11
and when Abedتختخواب wentرفتی on about how hurtصدمه he was in the crashسقوط,
76
239432
2692
و هنگامى كه عابد به صحبتش درباره اينكه چطور در سانحه آسيب ديده بود، ادامه داد
04:14
I didn't say that I knewمی دانست from the policeپلیس reportگزارش
77
242124
2360
نگفتم كه از گزارش پليس مى‌دانستم
04:16
that he'dاو می خواهد escapedفرار کرد seriousجدی injuryصدمه.
78
244484
2703
كه از آسيب جدى جان به در برده بود.
04:19
I said I wanted to meetملاقات.
79
247187
3733
گفتم مى‌خواهم ملاقاتش كنم.
04:22
Abedتختخواب said that I should call back in a fewتعداد کمی weeksهفته ها,
80
250920
2643
عابد گفت كه بايد چند هفته ديگر دوباره زنگ بزنم،
04:25
and when I did, and a recordingضبط told me
81
253563
2576
و وقتى زنگ زدم، صداى ضبط شده اى به من گفت
04:28
that his numberعدد was disconnectedقطع شده,
82
256139
2273
كه شماره اش قطع شده بود،
04:30
I let Abedتختخواب and the crashسقوط go.
83
258412
4976
گذاشتم عابد و تصادف فراموش شوند.
04:35
Manyبسیاری yearsسالها passedگذشت.
84
263388
2230
سالهاى زيادى گذشت.
04:37
I walkedراه می رفت with my caneنیشکر and my ankleمچ پا braceبند شلوار and a backpackکوله پشتی
85
265618
4269
با عصا و اتل زانويم و يك كوله پشتى درسفرهايى
04:41
on tripsسفرها in sixشش continentsقاره ها.
86
269887
2670
در شش قاره راه رفتم.
04:44
I pitchedتنگ overhandسربلندی in a weeklyهفتگی softballسافتبال gameبازی
87
272557
3439
در بازى هفتگى سافت بالى كه در سنترال پارك شروع كرده بودم
04:47
that I startedآغاز شده in Centralمرکزی Parkپارک,
88
275996
2228
توپ را به سمت بالا پرت مى‌كردم،
04:50
and home in Newجدید Yorkیورک, I becameتبدیل شد a journalistروزنامه نگار and an authorنویسنده,
89
278224
2913
و توى خانه ام در نيويورك، خبرنگار و نويسنده شدم،
04:53
typingتایپ کردن hundredsصدها of thousandsهزاران نفر of wordsکلمات with one fingerانگشت.
90
281137
4086
صدها هزار كلمه را با يك انگشت تايپ مى‌كردم.
04:57
A friendدوست pointedخاطر نشان out to me that all of my bigبزرگ storiesداستان ها
91
285223
2507
دوستى به من خاطر نشان كرد كه همه داستانهاى بزرگم
04:59
mirroredآینه my ownخودت, eachهر یک centeringمرکز گیری on a life
92
287730
2892
آينه خودم بودند، هر كدام روى زندگى اى متمركز بودند
05:02
that had changedتغییر کرد in an instantفوری,
93
290622
2360
كه در يك لحظه تغيير كرده بود،
05:04
owingبه خاطر, if not to a crashسقوط, then to an inheritanceوراثت,
94
292982
2821
كه اگر بخاطر سانحه نبود، پس بخاطر بردن ارث ،
05:07
a swingتاب خوردن of the batخفاش, a clickکلیک of the shutterشاتر, an arrestدستگیری.
95
295803
2633
ضربه چوب، فشار دادن دكمه شاتر، دستگير شدن بود.
05:10
Eachهر یک of us had a before and an after.
96
298436
3974
هر كدام از ما يك قبل و بعد داشتيم.
05:14
I'd been workingکار کردن throughاز طریق my lot after all.
97
302410
3103
آخرش روى اقبالم كار كرده بودم.
05:17
Still, Abedتختخواب was farدور from my mindذهن, when last yearسال,
98
305513
4173
هنوز، عابد خيلى از ذهنم دور بود، وقتى سال گذشته،
05:21
I returnedبازگشت to Israelاسرائيل to writeنوشتن of the crashسقوط,
99
309686
2790
به اسرائيل برگشتم تا درباره سانحه بنويسم،
05:24
and the bookکتاب I then wroteنوشت, "Half-Lifeنیمه عمر,"
100
312476
2632
و كتابى كه بعداً نوشتم، "زندگى نصفه"،
05:27
was nearlyتقریبا completeتکمیل when I recognizedشناسایی شده
101
315108
2948
تقريباً داشت تكميل مى شد كه تشخيص دادم
05:30
that I still wanted to meetملاقات Abedتختخواب,
102
318056
2437
هنوز مى‌خواستم عابد را ملاقات كنم،
05:32
and finallyسرانجام I understoodفهمید why:
103
320493
2907
و سرانجام فهميدم چرا:
05:35
to hearشنیدن this man say two wordsکلمات: "I'm sorry."
104
323400
5329
تا ازاين مرد اين دو كلمه را بشنوم: "من متاسفم."
05:40
People apologizeعذر خواهی کردن for lessکمتر.
105
328729
2918
آدمها بخاطر كمتر از اين هم عذرخواهى مىكنند.
05:43
And so I got a copپلیس to confirmتایید that Abedتختخواب still livedزندگی می کرد
106
331647
2812
و در نتيجه پليسى را پيدا كردم كه تاييد مى‌كرد عابد هنوز جايى
05:46
somewhereجایی in his sameیکسان townشهر,
107
334459
2217
در همان شهر زندگى مى‌كرد،
05:48
and I was now drivingرانندگی to it with a pottedگلدان yellowرنگ زرد roseگل سرخ in the back seatصندلی,
108
336676
3072
و من حالا داشتم با گلدان رُزى زرد رنگی در صندلى عقب به آنجا رانندگى مى‌كردم،
05:51
when suddenlyناگهان flowersگل ها seemedبه نظر می رسید a ridiculousمسخره offeringارائه.
109
339748
3993
تا اينكه ناگهان گلها هديه مسخره اى به نظر رسيدند.
05:55
But what to get the man who brokeشکست your fuckingلعنتی neckگردن?
110
343741
3382
اما براى آن مرد عوضى كه گردنت را شكسته بود چه چيزى بايد مى‌خريدى؟
05:59
(Laughterخنده)
111
347123
4082
(خنده)
06:03
I pulledکشیده into the townشهر of Abuابو Ghoshقوش,
112
351205
2146
در شهر ابوغوش توقف كردم،
06:05
and boughtخریداری شد a brickآجر of Turkishترکی delightلذت:
113
353351
2059
يك بسته باقلواى تركى خريدم:
06:07
pistachiosپسته gluedچسب in rosewaterگلاب. Better.
114
355410
4189
پسته هايى كه توى گلاب كش ميامد. بهتر.
06:11
Back on Highwayبزرگراه 1, I envisionedپیش بینی شده what awaitedمنتظر.
115
359599
3413
در بازگشتم به بزرگراه ١، چيزى كه انتظار داشتم را مجسم كردم.
06:15
Abedتختخواب would hugدر آغوش گرفتن me. Abedتختخواب would spitتف انداختن at me.
116
363012
4182
عابد بغلم مى‌كرد. عابد به رويم تف مى‌انداخت.
06:19
Abedتختخواب would say, "I'm sorry."
117
367194
4197
عابد مى‌گفت، "من متاسفم."
06:23
I then beganآغاز شد to wonderتعجب, as I had manyبسیاری timesبار before,
118
371391
3026
سپس شروع كردم به فكر كردن، همانطور كه خيلى وقتها قبلاً كرده بودم،
06:26
how my life would have been differentناهمسان
119
374417
1238
چطورزندگى ام فرق داشت اگر
06:27
had this man not injuredمجروح me,
120
375655
1406
اين مرد من را زخمى نكرده بود،
06:29
had my genesژن ها been fedتغذیه شده a differentناهمسان helpingکمک of experienceتجربه.
121
377061
3881
اگر ژنهاى من تجربه متفاوتى را مى‌گذراندند.
06:32
Who was I?
122
380942
2213
من چه كى بودم؟
06:35
Was I who I had been before the crashسقوط,
123
383155
2817
آيا همان آدم قبل از سانحه بودم،
06:37
before this roadجاده dividedتقسیم شده my life like the spineستون فقرات of an openباز کن bookکتاب?
124
385972
4061
قبل از آن كه اين جاده زندگي ام را مانند عطف كتابى باز دو قسمت كند؟
06:42
Was I what had been doneانجام شده to me?
125
390033
2289
آيا من بلايى كه سرم آورده شده بود، بودم؟
06:44
Were all of us the resultsنتایج of things doneانجام شده to us, doneانجام شده for us,
126
392322
4393
آيا همه ما نتايج چيزهايى هستيم كه با ما شده است، براى ما شده است،
06:48
the infidelityخیانت of a parentوالدین or spouseهمسر,
127
396715
2340
بى وفايى يكى از والدين يا همسر،
06:51
moneyپول inheritedبه ارث برده?
128
399055
2187
پولى كه به ارث رسيده است؟
06:53
Were we insteadبجای our bodiesبدن, theirخودشان inbornذاتی endowmentsکمک های مالی and deficitsکسری بودجه?
129
401242
4138
آيا ما در عوض بدنمان، مواهب و قصورات ذاتى آنها بوديم؟
06:57
It seemedبه نظر می رسید that we could be nothing more than genesژن ها and experienceتجربه,
130
405380
2965
به نظر مى‌رسيد كه ما مى‌توانستيم چيزى بيش از ژنها و تجربه ها نباشيم،
07:00
but how to teaseکسی را دست انداختن out the one from the other?
131
408345
3490
اما چطور مى‌شد اين دو را از هم تميز داد؟
07:03
As Yeatsیاتس put that sameیکسان universalجهانی است questionسوال,
132
411835
2842
همانطور كه ویلیام باتلر ییتس (شاعری ایرلندی) پرسش جهانى یکسانی را مطرح مى‌كند،
07:06
"O bodyبدن swayedغرق شدن to musicموسیقی, o brighteningروشن شدن glanceنگاه,
133
414677
3194
«آن بدنى كه با موسيقى تاب مى‌خورد، آن نگاهى كه روشنگر است،
07:09
how can we know the dancerرقصنده from the danceرقص?"
134
417871
6315
چگونه مى توانم رقاص را از رقص بازشناسيم؟»
07:16
I'd been drivingرانندگی for an hourساعت
135
424186
2259
به مدت يكساعت رانندگى كرده بودم
07:18
when I lookedنگاه کرد in my rearviewدید عقب mirrorآینه and saw my ownخودت brighteningروشن شدن glanceنگاه.
136
426445
3727
موقعيكه به آينه عقبم نگاه كردم و نگاه روشنگر خودم را ديدم.
07:22
The lightسبک my eyesچشم ها had carriedانجام for as long as they had been blueآبی.
137
430172
3809
نورى كه چشمانم براى همه زمانى كه آبى بوده است، حمل كرده بود.
07:25
The predispositionsمزاحمت ها and impulsesانگیزه ها that had propelledحرکت کرد me
138
433981
2558
تحريكات و تمايلاتى كه مرا به جلو سوق داده بود
07:28
as a toddlerکودک نو پا to try and slipلیز خوردن over a boatقایق into a Chicagoشیکاگو lakeدریاچه,
139
436539
3210
تا بعنوان كودكى نوپا تلاش كنم و روى قايقى در درياچه شيكاگو ليز بخورم،
07:31
that had propelledحرکت کرد me as a teenنوجوان
140
439749
1640
همان که من را بعنوان نوجوانى به جلو هل داده بود
07:33
to jumpپرش into wildوحشی Capeکیپ Codکادو Bayخلیج after a hurricaneطوفان.
141
441389
4421
تا بعد از طوفان توى خليج وحشى كيپ كاد بپرم.
07:37
But I alsoهمچنین saw in my reflectionانعکاس
142
445810
2590
اما من همچنين در انعكاس خودم مى‌ديدم كه
07:40
that, had Abedتختخواب not injuredمجروح me,
143
448400
1847
اگر عابد من را زخمى نكرده بود،
07:42
I would now, in all likelihoodاحتمال, be a doctorدکتر
144
450247
2987
الان، با هم احتمالات، يك پزشك
07:45
and a husbandشوهر and a fatherپدر.
145
453234
3523
و همسر و پدر بودم.
07:48
I would be lessکمتر mindfulذهن of time and of deathمرگ,
146
456757
2478
كمتر به وقت يا مرگ اهميت مى‌دادم،
07:51
and, oh, I would not be disabledمعلول,
147
459235
1821
و، آه، معلول نبودم،
07:53
would not sufferرنج بردن the thousandهزار slingsسلنجس and arrowsفلش ها of my fortuneثروت.
148
461056
3508
از هزاران تيرو فلاخن تقدیر زندگیم رنج نمى بردم.
07:56
The frequentمکرر furlفرشته of fiveپنج fingersانگشتان, the chipsچیپس in my teethدندان ها
149
464564
2655
جمع شدن مكرر پنج انگشتم، تراشه‌هاى توى دندان‌هايم
07:59
come from bitingگزش at all the manyبسیاری things
150
467219
2346
كه بخاطر به دندان كشيدن همه آن چيزهايى زيادى بود كه
08:01
a solitaryمنفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی handدست cannotنمی توان openباز کن.
151
469565
2781
تنها با يك دست نمى توانستم باز كنم.
08:04
The dancerرقصنده and the danceرقص were hopelesslyناامیدکننده entwinedمشتاق.
152
472346
5439
رقاص و رقص نوميدانه در هم مى‌تابيدند.
08:09
It was approachingنزدیک شدن 11 when I exitedخروج right
153
477785
2126
نزديك ساعت ١١ بود وقتى كه خروجی سمت راست را به سوی شهر آفولا
08:11
towardبه سمت AfulaAfula, and passedگذشت a largeبزرگ quarryمعدن
154
479911
2159
گرفتم، و از كنار معدن سنگ بزرگى گذشتم
08:14
and was soonبه زودی in Kfarکاف Karaکارا.
155
482070
2453
و به زودى در كفركارا بودم.
08:16
I feltنمد a pangپنگ of nervesاعصاب.
156
484523
2463
سوزش عصبى را احساس كردم.
08:18
But Chopinشوپن was on the radioرادیو, sevenهفت beautifulخوشگل mazurkasmazurkas,
157
486986
3803
اما موسیقی شوپن(آهنگساز لهستانی) از راديو پخش مى‌شد، مازوركاى زيباى شماره هفت،
08:22
and I pulledکشیده into a lot by a gasگاز stationایستگاه
158
490789
2230
و توى پاركينگى در پمپ بنزين نگهداشتم
08:25
to listen and to calmآرام.
159
493019
3341
تا آن را گوش دهم و آرام شوم.
08:28
I'd been told that in an Arabعرب townشهر,
160
496360
2232
به من گفته شده بود كه در يك شهرعربى،
08:30
one need only mentionاشاره the nameنام of a localمحلی
161
498592
2205
كافي‌ست تنها اسم فرد محلى را بگويى
08:32
and it will be recognizedشناسایی شده.
162
500797
2280
و شناسايى خواهد شد.
08:35
And I was mentioningذکر کردن Abedتختخواب and myselfخودم,
163
503077
2010
و من اسم عابد و خودم را مى‌گفتم،
08:37
notingیادداشت برداری deliberatelyعمدا that I was here in peaceصلح,
164
505087
2358
عمداً تاكيد مى‌كردم كه براى آشتى اينجا بودم،
08:39
to the people in this townشهر,
165
507445
2136
به مردم توى این شهر مى‌گفتم،
08:41
when I metملاقات کرد Mohamedمحمد outsideخارج از a postپست officeدفتر at noonظهر.
166
509581
3283
هنگامى كه محمد را سر ظهر بيرون اداره پست ديدم.
08:44
He listenedگوش داد to me.
167
512864
2442
او به من گوش داد.
08:47
You know, it was mostاکثر oftenغالبا when speakingصحبت كردن to people
168
515306
2824
مى‌دانيد، بيشتر وقتها هنگام حرف زدن با آدمها پيش ميامد
08:50
that I wonderedشگفت زده where I endedبه پایان رسید and my disabilityمعلولیت beganآغاز شد,
169
518130
3940
كه فكر كنم كجا من تمام شده بودم و معلوليتم آغاز شده بود،
08:54
for manyبسیاری people told me what they told no one elseچیز دیگری.
170
522070
2878
چون بسيارى از مردم چيزى را به من مى‌گفتند كه به كس ديگرى نمى‌گفتند.
08:56
Manyبسیاری criedگریه کرد.
171
524948
2306
بسيارى گريه مى‌كردند.
08:59
And one day, after a womanزن I metملاقات کرد on the streetخیابان did the sameیکسان
172
527254
2644
و يك روز، پس از اينكه زنى را در خيابان ديدم كه همان كار را كرد
09:01
and I laterبعد askedپرسید: her why,
173
529898
1896
و من بعداً از او دلیلش را پرسيدم ،
09:03
she told me that, bestبهترین she could tell, her tearsاشک ها
174
531794
1974
به من گفت، بهترين حرفى بود كه مى توانست بگوید، اشكهايش
09:05
had had something to do with my beingبودن happyخوشحال and strongقوی,
175
533768
3276
چيزى داشت كه با خوشحال و قوى بودن من ارتباط داشت،
09:09
but vulnerableآسیب پذیر too.
176
537044
2687
اما آسيب پذير هم بود.
09:11
I listenedگوش داد to her wordsکلمات. I supposeفرض کنید they were trueدرست است.
177
539731
2283
به حرفهايش گوش دادم. به گمانم حقيقت داشتند.
09:14
I was me,
178
542014
2262
من، من بودم،
09:16
but I was now me despiteبا وجود a limpلمس کردن,
179
544276
2154
اما حالا با وجود لنگی پایم ، من بودم
09:18
and that, I supposeفرض کنید, was what now madeساخته شده me, me.
180
546430
4162
و اين كه، به گمانم، چيزى بود كه الان از من، من را مى ساخت.
09:22
Anywayبه هر حال, Mohamedمحمد told me
181
550592
1802
بهرحال، محمد به من چيزى را گفت
09:24
what perhapsشاید he would not have told anotherیکی دیگر strangerغریبه.
182
552394
2781
كه شايد تا بحال به هيچ غريبه اى نگفته بود.
09:27
He led me to a houseخانه of creamکرم رنگ stuccoگچ, then droveرانندگی کرد off.
183
555175
4111
من را به خانه اى از گچ كارى كرم رنگ داشت هدايت كرد، بعد رفت.
09:31
And as I satنشسته contemplatingفکر کردن what to say,
184
559286
2698
در حاليكه درباره اين كه چه بگويم ، فكركنان نشسته بودم،
09:33
a womanزن approachedنزدیک شدم in a blackسیاه shawlشال and blackسیاه robeلباس بلند و گشاد.
185
561984
3434
زنى با شال و لباس بلند مشكى نزديك شد.
09:37
I steppedگام برداشت from my carماشین and said "Shalomشالوم,"
186
565418
2380
از ماشين پياده شدم و گفتم " سلام،"
09:39
and identifiedشناخته شده است myselfخودم,
187
567798
2037
و خودم را معرفى كردم،
09:41
and she told me that her husbandشوهر Abedتختخواب
188
569835
1429
و او به من گفت كه شوهرش عابد
09:43
would be home from work in fourچهار hoursساعت ها.
189
571264
2852
چهار ساعت ديگر از سركار ميامد.
09:46
Her Hebrewعبری was not good, and she laterبعد confessedاعتراف کرد
190
574116
2516
عبرى اش خوب نبود، و بعداً اعتراف كرد
09:48
that she thought that I had come to installنصب the Internetاینترنت.
191
576632
3140
كه فكر مى‌كرد براى نصب اينترنت آمده بودم.
09:51
(Laughterخنده)
192
579772
3724
(خنده)
09:55
I droveرانندگی کرد off and returnedبازگشت at 4:30,
193
583496
3025
رفتم و ساعت ٤:٣٠ برگشتم،
09:58
thankfulسپاسگزار to the minaretمناره up the roadجاده
194
586521
1276
به لطف مناره بالاى جاده
09:59
that helpedکمک کرد me find my way back.
195
587797
2534
كه به من در پيدا كردن راه برگشتنم كمك كرد.
10:02
And as I approachedنزدیک شدم the frontجلوی doorدرب,
196
590331
2097
و موقعيكه به در جلو نزديك مى شدم،
10:04
Abedتختخواب saw me, my jeansشلوار جین and flannelflannel and caneنیشکر,
197
592428
3425
عابد مرا با شلوار جين ، لباس پشمى و عصايمدید،
10:07
and I saw Abedتختخواب, an average-lookingظاهر متوسط man of averageمیانگین sizeاندازه.
198
595853
4786
ومن هم عابد را ديدم، مردى با چهره معمولى و هيكلى متوسط.
10:12
He woreبه تن کرد blackسیاه and whiteسفید: slippersدمپایی over socksجوراب,
199
600639
3023
مشكى و سفيد پوشيده بود: دمپايى با جوراب،
10:15
pillingپیلینگ sweatpantsعرق کشی, a piebaldکبودی sweaterژاکت,
200
603662
2099
شلوار گرمكن، پوليور سياه و سفيد،
10:17
a stripedراه راه skiاسکی capکلاه لبه دار pulledکشیده down to his foreheadپیشانی.
201
605761
3312
كلاه اسكى كه تا زير پيشانيش كشيده بود.
10:21
He'dاو می خواهد been expectingمنتظر me. Mohamedمحمد had phonedتلفن کرد.
202
609073
2497
انتظارم را مى‌کشيد. محمد به او زنگ زده بود.
10:23
And so at onceیک بار, we shookتکان داد handsدست ها, and smiledلبخند زد,
203
611570
4283
و بنابراين يكهو، دست داديم، و لبخند زديم،
10:27
and I gaveداد him my giftهدیه,
204
615853
2087
و من كادويم را به او دادم،
10:29
and he told me I was a guestمهمان in his home,
205
617940
1391
و او به من گفت كه در مهمان خانه او شوم،
10:31
and we satنشسته besideدر كنار one anotherیکی دیگر on a fabricپارچه couchنیمکت.
206
619331
3413
و كنار هم روى مبل پارچه اى نشستيم.
10:34
It was then that Abedتختخواب resumedاز سر گرفته شد at onceیک بار
207
622744
2761
آن عابد بود كه به يكمرتبه دوباره شروع كرد
10:37
the taleداستان of woeوای he had begunشروع شد over the phoneتلفن
208
625505
1856
داستان بدبختى كه ١٦ سال قبل
10:39
16 yearsسالها before.
209
627361
2964
از طريق تلفن شروع شده بود.
10:42
He'dاو می خواهد just had surgeryعمل جراحي on his eyesچشم ها, he said.
210
630325
3305
گفت‌، تازه چشمهايش را جراحى كرده بود.
10:45
He had problemsمشکلات with his sideسمت and his legsپاها too,
211
633630
2197
مشكلاتى با پهلو و پاهايش نيز داشت،
10:47
and, oh, he'dاو می خواهد lostکم شده his teethدندان ها in the crashسقوط.
212
635827
2542
و، آه، دندانهايش را در سانحه از دست داده بود.
10:50
Did I wishآرزو کردن to see him removeبرداشتن them?
213
638369
2971
آيا آیا آرزو کرده بودم که دندانهاش بریزند ؟
10:53
Abedتختخواب then roseگل سرخ and turnedتبدیل شد on the TVتلویزیون
214
641340
2530
عابد سپس برخاست و تلويزيون را روشن كرد
10:55
so that I wouldn'tنمی خواهم be aloneتنها when he left the roomاتاق,
215
643870
2858
تا وقتى كه از اتاق خارج می‌شد، تنها نمانم،
10:58
and returnedبازگشت with polaroidsقطب نما of the crashسقوط
216
646728
2239
و با پولارايدهاى ازسانحه و
11:00
and his oldقدیمی driver'sراننده licenseمجوز.
217
648967
2610
گواهينامه قديمى اش برگشت.
11:03
"I was handsomeخوش قیافه," he said.
218
651577
3807
" خوش تيپ بودم،" گفت،
11:07
We lookedنگاه کرد down at his laminatedروکش mugلیوان.
219
655384
2178
به ليوان سفالى اش خيره شديم.
11:09
Abedتختخواب had been lessکمتر handsomeخوش قیافه than substantialقابل توجه است,
220
657562
2756
عابد با آن موهاى مشكى پرپشت و صورت پُر و گردن باريك،
11:12
with thickغلیظ blackسیاه hairمو and a fullپر شده faceصورت and a wideوسیع neckگردن.
221
660318
3792
در واقع چندان هم خوش تيپ نبود.
11:16
It was this youthجوانان who on Mayممکن است 16, 1990,
222
664110
2937
اين جوانى بود كه در ١٦ مى، ١٩٩٠ ،
11:19
had brokenشکسته شده two necksگردن includingشامل mineمال خودم,
223
667047
2149
دو گردن از جمله مال من را شكسته بود،
11:21
and bruisedکبودی one brainمغز and takenگرفته شده one life.
224
669196
3948
و به مغز يك نفر آسيب وارد كرد و جان يك نفر را گرفت.
11:25
Twenty-oneبیست و یک yearsسالها laterبعد, he was now thinnerنازکتر than his wifeهمسر,
225
673144
2599
بيست و يك سال بعد، او حالا از زنش لاغرتر بود،
11:27
his skinپوست slackشل on his faceصورت,
226
675743
1749
پوست صورتش آويزان بود،
11:29
and looking at Abedتختخواب looking at his youngجوان selfخود,
227
677492
2731
و به عابد نگاه مى‌كرد، به جوانى خودش نگاه مى‌كرد،
11:32
I rememberedبه یاد داشته باشید looking at that photographعکس of my youngجوان selfخود
228
680223
2383
یاد نگاه کردن به آن عکس جوانی خودم افتادم
11:34
after the crashسقوط, and recognizedشناسایی شده his longingاشتیاق.
229
682606
4326
بعد از سانحه، و اشتیاقش را تشخیص دادم.
11:38
"The crashسقوط changedتغییر کرد bothهر دو of our livesزندگی می کند," I said.
230
686932
4117
من گفتم، «آن سانحه زندگی هر دو ما را تغییر داد،»
11:43
Abedتختخواب then showedنشان داد me a pictureعکس of his mashedله شده truckکامیون,
231
691049
2728
عابد سپس عکسی از کامیون له شده‌اش را نشانم داد،
11:45
and said that the crashسقوط was the faultعیب of a busاتوبوس driverراننده
232
693777
2588
و گفت که آن سانحه تقصیر راننده اتوبوسی بود
11:48
in the left laneمسیر who did not let him passعبور.
233
696365
3173
که در مسیر چپ به او اجاز سبقت گرفتن را نداده بود.
11:51
I did not want to recapخلاصه the crashسقوط with Abedتختخواب.
234
699538
2722
نمی‌خواستم سانحه را با عابد ازسر تکرار کنم.
11:54
I'd hopedامیدوار بودم for something simplerساده تر:
235
702260
1769
چيزى ساده تری را آرزو می‌كردم:
11:56
to exchangeتبادل a Turkishترکی dessertدسر for two wordsکلمات and be on my way.
236
704029
4805
دسر تركيه اى را با دو كلمه عوض كنم و به راهم برگردم.
12:00
And so I didn't pointنقطه out that in his ownخودت testimonyشهادت
237
708834
2589
و بنابراین اشاره ای به این نکردم که در اظهارات خودش
12:03
the morningصبح after the crashسقوط,
238
711423
2046
در صبح پس از سانحه،
12:05
Abedتختخواب did not even mentionاشاره the busاتوبوس driverراننده.
239
713469
2385
عابد حتی از راننده اتوبوس حرفی نزده بود.
12:07
No, I was quietساکت. I was quietساکت because I had not come for truthحقیقت.
240
715854
3364
نه، من ساکت بودم. ساکت بودم چون برای حقیقت نیامده بودم.
12:11
I had come for remorseبا احترام.
241
719218
3008
دنبال پشیمانی آمده بودم.
12:14
And so I now wentرفتی looking for remorseبا احترام
242
722226
2156
و بنابراین حالا دنبال پشیمانی بودم
12:16
and threwپرتاب کرد truthحقیقت underزیر the busاتوبوس.
243
724382
2285
و حقیقت را زیر اتوبوس انداختم.
12:18
"I understandفهمیدن," I said, "that the crashسقوط was not your faultعیب,
244
726667
3126
«درک می‌کنم،» گفتم، «آن تصادف تقصیر تو نبود،
12:21
but does it make you sadغمگین that othersدیگران sufferedرنج?"
245
729793
4389
اما این که دیگران رنج کشیدند، تو را غمگین می‌کند؟»
12:26
Abedتختخواب spokeصحبت کرد threeسه quickسریع wordsکلمات.
246
734182
2395
عابد سه کلمه را تند گفت.
12:28
"Yes, I sufferedرنج."
247
736577
3792
«بله، رنج کشیدم.»
12:32
Abedتختخواب then told me why he'dاو می خواهد sufferedرنج.
248
740369
2936
عابد سپس به من گفت که چرا رنج کشیده بود.
12:35
He'dاو می خواهد livedزندگی می کرد an unholyبی شرمانه life before the crashسقوط,
249
743305
3139
تا قبل از سانحه زندگی کفرآمیزی داشت،
12:38
and so God had ordainedتعیین شده the crashسقوط,
250
746444
2329
و بنابراین خدا سانحه را برایش مقدر می‌کند،
12:40
but now, he said, he was religiousدینی, and God was pleasedخوشحال.
251
748773
3823
اما حالا، او می‌گفت که مذهبی بود، و خدا از او راضی بود.
12:44
It was then that God intervenedمداخله کرد:
252
752596
3141
پس از اینجا بود که خدا مداخله کرد:
12:47
newsاخبار on the TVتلویزیون of a carماشین wreckخراب کردن that hoursساعت ها before
253
755737
2774
اخبار توی تلویزیون درباره لاشه ماشینی بود که ساعتها قبل
12:50
had killedکشته شده threeسه people up northشمال.
254
758511
2772
سه نفر را در طرف شمال کشته بود.
12:53
We lookedنگاه کرد up at the wreckageخرابکاری.
255
761283
2373
ما به لاشه نگاه کردیم.
12:55
"Strangeعجیب," I said.
256
763656
3021
«عجیب است،» گفتم،
12:58
"Strangeعجیب," he agreedتوافق کرد.
257
766677
2785
«عجیب است،» موافقت کرد.
13:01
I had the thought that there, on Routeمسیر 804,
258
769462
2695
به این فکر کردم که آنجا، در جاده ۸۰۴،
13:04
there were perpetratorsمجرمان and victimsقربانیان,
259
772157
2130
مقصران و قربانیانی وجود داشت،
13:06
dyadsدیودها boundمحدود است by a crashسقوط.
260
774287
1736
دو تاهایی که بواسطه سانحه بهم پیوند می‌خوردند.
13:08
Some, as had Abedتختخواب, would forgetفراموش کردن the dateتاریخ.
261
776023
2461
برخی، آن تاریخ را فراموش می‌کردند، همانطور که عابد کرده بود.
13:10
Some, as had I, would rememberیاد آوردن.
262
778484
3210
برخی، بخاطر میاوردند، همانطور که من می‌کردم.
13:13
The reportگزارش finishedتمام شده and Abedتختخواب spokeصحبت کرد.
263
781694
3125
گزارش تمام شد و عابد صحبت کرد.
13:16
"It is a pityتاسف," he said, "that the policeپلیس
264
784819
2373
«حیف است،» عابد گفت، «که پلیس
13:19
in this countryکشور are not toughسخت است enoughکافی on badبد driversرانندگان."
265
787192
4894
در این کشور با رانندگان بد سخت‌گیر نیست.»
13:24
I was baffledسردرگم، گیج، مات مبهوت.
266
792086
3028
گیج شده‌ بودم.
13:27
Abedتختخواب had said something remarkableقابل توجه.
267
795114
2779
عابد حرف قابل‌ توجهی زده بود.
13:29
Did it pointنقطه up the degreeدرجه to whichکه he'dاو می خواهد absolvedآزادی himselfخودت of the crashسقوط?
268
797893
3466
آیا به درجه‌ای تاکید داشت که با آن خودش را از سانحه مبرا می‌کرد؟
13:33
Was it evidenceشواهد of guiltگناه, an assertionادعای
269
801359
1902
آیا آن گواه جرم بود، تاکیدی
13:35
that he should have been put away longerطولانی تر?
270
803261
2383
که او باید مدت طولانی‌تری را زندانی می‌شد؟
13:37
He'dاو می خواهد servedخدمت کرده است sixشش monthsماه ها in prisonزندان, lostکم شده his truckکامیون licenseمجوز for a decadeدهه.
271
805644
3612
او شش ماه را در زندان گذرانده بود، گواهینامه کامیونش را بمدت ده سال از دست داده بود.
13:41
I forgotیادم رفت my discretionاختیار.
272
809256
2026
احتیاط را فراموش کردم.
13:43
"Umاوم, Abedتختخواب," I said,
273
811282
3444
«اِم، عابد،» گفتم،
13:46
"I thought you had a fewتعداد کمی drivingرانندگی issuesمسائل before the crashسقوط."
274
814726
4231
«من فکر می‌کردم قبل از سانحه تو چند مورد تخلف رانندگی داشتی؟»
13:50
"Well," he said, "I onceیک بار wentرفتی 60 in a 40."
275
818957
3961
«خب،» او گفت، «من یکبارمست رانندگی کردم و یکباردیگر هم باعث مرگ کسی در رانندگی شدم»
13:54
And so 27 violationsنقض --
276
822918
3401
و همینطور ۲۷ تخلف --
13:58
drivingرانندگی throughاز طریق a redقرمز lightسبک, drivingرانندگی at excessiveبیش از اندازه speedسرعت,
277
826319
2705
عبور از چراغ قرمز، رانندگی با سرعت غیر مجاز،
14:01
drivingرانندگی on the wrongاشتباه sideسمت of a barrierمانع,
278
829024
1982
رانندگی در جهت نادرست یک مانع،
14:03
and finallyسرانجام, ridingسواری his brakesترمزها down that hillتپه --
279
831006
2040
و بالاخره، سبقت گرفتن با در سراشیبی--
14:05
reducedکاهش to one.
280
833046
2458
در جاده یک خطی.
14:07
And it was then I understoodفهمید that no matterموضوع how starkقشنگ the realityواقعیت,
281
835504
3487
پس از آن فهمیدم که مهم نیست که واقعیت چقدر خشن باشد،
14:10
the humanانسان beingبودن fitsمتناسب است it into a narrativeروایت that is palatableدوست داشتنی.
282
838991
3115
بلکه انسان آن را در روایتی دلپذیر می‌گنجاند.
14:14
The goatبز becomesتبدیل می شود the heroقهرمان. The perpetratorمجرم becomesتبدیل می شود the victimقربانی.
283
842106
3917
بُز قهرمان می‌شود. صیاد قربانی می‌شود.
14:18
It was then I understoodفهمید that Abedتختخواب would never apologizeعذر خواهی کردن.
284
846023
6704
و سپس آن موقع بود که فهمیدم عابد هرگز معذرت نمی‌خواست.
14:24
Abedتختخواب and I satنشسته with our coffeeقهوه.
285
852727
3296
من و عابد درحالی که قهوه‌هایمان را میخوردیم نشستیم
14:28
We'dما می خواهیم spentصرف شده 90 minutesدقایق togetherبا یکدیگر,
286
856023
2792
و نود دقیقه باهم وقت گذراندیم،
14:30
and he was now knownشناخته شده to me.
287
858815
2362
و او حالا برایم شناخته شده بود.
14:33
He was not a particularlyبه خصوص badبد man
288
861177
2368
او دیگر بطور خاص مرد بدی
14:35
or a particularlyبه خصوص good man.
289
863545
2333
و یا بطور خاص مرد خوبی بود.
14:37
He was a limitedمحدود man
290
865878
2158
او مرد بسته‌ای بود
14:40
who'dچه کسی می خواهد foundپیدا شد it withinدر داخل himselfخودت to be kindنوع to me.
291
868036
3030
کسی که در وجودش نسبت به من مهربان بود.
14:43
With a nodگره زدن to Jewishیهودی customسفارشی,
292
871066
1510
با تایید سر به نشانه سنت کلیمی‌ها،
14:44
he told me that I should liveزنده to be 120 yearsسالها oldقدیمی.
293
872576
3947
به من گفت که من باید ۱۲۰ سال زندگی‌کنم.
14:48
But it was hardسخت for me to relateمربوط بودن to one who had
294
876523
1821
اما برای من سخت بود با کسی همصدا شوم که
14:50
so completelyبه صورت کامل washedشسته his handsدست ها of his ownخودت calamitousترسناک doing,
295
878344
3298
خودش را از عمل فاجعه‌باری که انجام داده بود، کاملا مبرا می‌دانست،
14:53
to one whoseکه life was so unexaminedبررسی نشده that he said
296
881642
4364
با کسی که زندگی‌اش چنان ناآزموده بود که گفت
14:58
he thought two people had diedفوت کرد in the crashسقوط.
297
886006
4775
فکر می‌کرد دو نفر در آن سانحه کشته شده بودند.
15:05
There was much I wishedآرزو کرد to say to Abedتختخواب.
298
893012
3624
چیزهای بیشتری بود که می‌خواستم به عابد بگویم.
15:08
I wishedآرزو کرد to tell him that, were he to acknowledgeاذعان my disabilityمعلولیت,
299
896636
3705
می‌خواستم به او بگویم که، اگر قبول می‌کرد که عامل معلولیت من بوده،
15:12
it would be okay,
300
900341
2175
موضوع تمام می‌شد،
15:14
for people are wrongاشتباه to marvelممنون
301
902516
1798
به جهت اینکه مردم از افرادی مثل من متعجب می‌شوند
15:16
at those like me who smileلبخند as we limpلمس کردن.
302
904314
3242
وقتی لبخند می‌زنیم باوجود اینکه می‌لنگیم .
15:19
People don't know that they have livedزندگی می کرد throughاز طریق worseبدتر,
303
907556
3936
مردم نمی‌دانند که آنها بدتر از آن را هم زندگی کرده‌اند،
15:23
that problemsمشکلات of the heartقلب hitاصابت with a forceزور greaterبزرگتر than a runawayفرار کن truckکامیون,
304
911492
3662
این که دل به درد آوردن ضربه محکم‌تری از یک کامیون فراری ( بر روح) وارد می‌کند،
15:27
that problemsمشکلات of the mindذهن are greaterبزرگتر still,
305
915154
2351
این که مشکلات ذهنی هنوز بزرگترهستند،
15:29
more injuriousزیان آور, than a hundredصد brokenشکسته شده necksگردن.
306
917505
4176
جراحت‌ها روحی، بدتر از یکصد گردن شکسته است.
15:33
I wishedآرزو کرد to tell him that what makesباعث می شود mostاکثر of us who we are
307
921681
2850
می‌خواستم به او بگویم آن چیزی که بیشتر از همه، باعث می‌شود کسی باشیم که هستیم
15:36
mostاکثر of all
308
924531
1501
بیشتر ازهمه
15:38
is not our mindsذهنها and not our bodiesبدن
309
926032
2433
ذهن ما یا جسم ما نیست
15:40
and not what happensاتفاق می افتد to us,
310
928465
1808
و آن چه که برایمان اتفاق می‌افتد هم نیست،
15:42
but how we respondپاسخ دادن to what happensاتفاق می افتد to us.
311
930273
2862
بلکه نحوه واکنش مان به آنچهکه برایمان اتفاق می‌افتد است.
15:45
"This," wroteنوشت the psychiatristروانپزشک Viktorویکتور Franklفرانکل,
312
933135
2578
ویکتور فرانکل روانپزشک نوشت،
15:47
"is the last of the humanانسان freedomsآزادی ها:
313
935713
1817
«نهایت آزادی بشر، این است:
15:49
to chooseانتخاب کنید one'sیک نفر attitudeنگرش in any givenداده شده setتنظیم of circumstancesشرایط."
314
937530
4900
انتخاب نگرش و طرز برخورد فرد درهر موقعیت پیش امده.»
15:54
I wishedآرزو کرد to tell him that not only paralyzersاملاح معدنی
315
942430
2824
می‌خواستم به او بگویم که نه فقط فلج کننده
15:57
and paralyzeesفلج می شود mustباید evolveتکامل یابد, reconcileوفق دادن to realityواقعیت,
316
945254
3871
و فلج شده باید رشد کنند، با واقعیت سازگار شوند،
16:01
but we all mustباید --
317
949125
1977
بلکه --
16:03
the agingپیری and the anxiousمشتاق and the divorcedجدا شده and the baldingطلسم
318
951102
4886
مُسن ها، مضطرب ها، مطلقه ها ، طاس ها
16:07
and the bankruptورشکسته and everyoneهر کس.
319
955988
3845
ویا ورشکسته ها ، همه ما باید رشد کنیم.
16:11
I wishedآرزو کرد to tell him that one does not have to say
320
959833
2605
می‌خواستم به او بگویم که هیچ‌کس نباید بگوید
16:14
that a badبد thing is good,
321
962438
2016
که یک چیز بد، خوب است،
16:16
that a crashسقوط is from God and so a crashسقوط is good,
322
964454
2548
این که بگوید یک سانحه از طرف خداست و بهمین خاطر خوب است،
16:19
a brokenشکسته شده neckگردن is good.
323
967002
1691
یک گردن شکسته خوب است.
16:20
One can say that a badبد thing sucksبمکد,
324
968693
3260
یک نفر می‌تواند بگوید که یک چیز بد نفرت انگیز است،
16:23
but that this naturalطبیعی است worldجهان still has manyبسیاری gloriesافتخار.
325
971953
4122
اما این دنیای طبیعی هنوز افتخارات زیادی دارد.
16:28
I wishedآرزو کرد to tell him that, in the endپایان, our mandateمجوز is clearروشن است:
326
976075
5026
می‌خواستم به او بگویم که ، آخرسر، حکم ما روشن است:
16:33
We have to riseبالا آمدن aboveدر بالا badبد fortuneثروت.
327
981101
3227
ما باید از اقبال بد فراتر رویم.
16:36
We have to be in the good and enjoyلذت بردن the good,
328
984328
3026
ما باید در خوب باشیم و از خوبی لذت ببریم،
16:39
studyمطالعه and work and adventureماجرا and friendshipدوستی -- oh, friendshipدوستی --
329
987354
5884
از مطالعه ، کار، کاوش‌گری و دوستی-- آه،
16:45
and communityجامعه and love.
330
993238
3769
دوستی-- و جامعه و عشق لذت ببریم.
16:49
But mostاکثر of all, I wishedآرزو کرد to tell him
331
997007
2759
اما بيشتر از همه، دلم می‌خواست به او چيزى را
16:51
what Hermanهرمان Melvilleملویل wroteنوشت,
332
999766
2369
بگويم كه هرمان ملويل ( رمان‌نویس، شاعر انگلیسی) نوشت،
16:54
that "trulyبراستی to enjoyلذت بردن bodilyبدنی warmthگرما,
333
1002135
2927
اين كه «براى لذت بردن واقعی از گرماى بدنی،
16:57
some smallکوچک partبخشی of you mustباید be coldسرماخوردگی,
334
1005062
3057
قسمت كوچكى از آن بايد سرد باشد،
17:00
for there is no qualityکیفیت in this worldجهان
335
1008119
2303
زيرا هيچ خصوصيتى در اين جهان نيست
17:02
that is not what it is merelyصرفا - فقط by contrastتضاد."
336
1010422
3292
كه صرفاً نقطه مقابل آن نباشد.»
17:05
Yes, contrastتضاد.
337
1013714
2441
بله، نقطه مقابل.
17:08
If you are mindfulذهن of what you do not have,
338
1016155
2339
اگر به آن چيزى كه نداريد آگاه باشيد،
17:10
you mayممکن است be trulyبراستی mindfulذهن of what you do have,
339
1018494
3228
شايد به راستى نسبت به آنچه كه داريد آگاه باشيد،
17:13
and if the godsخدایان are kindنوع, you mayممکن است trulyبراستی enjoyلذت بردن what you have.
340
1021722
3894
و اگر خدايان مهربان باشند، شايد شما واقعاً از آنچه که داريد لذت ببريد.
17:17
That is the one singularمنحصر به فرد giftهدیه you mayممکن است receiveدريافت كردن
341
1025616
2429
آن تک هدیه‌ای باشد که ممکن است شما دریافت کنید
17:20
if you sufferرنج بردن in any existentialوجودی way.
342
1028045
2971
اگر شما از شیوه های موجود رنج می‌برید.
17:23
You know deathمرگ, and so mayممکن است wakeاز خواب بیدار eachهر یک morningصبح
343
1031016
2329
شما مرگ را می‌شناسید، و بنابراین شاید هر روز صبح را
17:25
pulsingضربان قلب with readyآماده life.
344
1033345
2030
با شیپورآماده باش زندگی، بیدار می‌شوید.
17:27
Some partبخشی of you is coldسرماخوردگی,
345
1035375
1595
بخشی از شما سرد است،
17:28
and so anotherیکی دیگر partبخشی mayممکن است trulyبراستی enjoyلذت بردن what it is to be warmگرم,
346
1036970
3499
و خب شاید بخش دیگرصادقانه از چیزی که قرار است که گرم باشد لذت می‌برد،
17:32
or even to be coldسرماخوردگی.
347
1040469
2922
یا حتی از سرد بودن لذت می‌برد.
17:35
When one morningصبح, yearsسالها after the crashسقوط,
348
1043391
2024
وقتى يك صبح، سالها پس از سانحه،
17:37
I steppedگام برداشت ontoبه سوی stoneسنگ and the undersideزیرین of my left footپا
349
1045415
2783
روى سنگی قدم گذاشتم و زیر پای چپم
17:40
feltنمد the flashفلاش of coldسرماخوردگی, nervesاعصاب at last awakeبیدار,
350
1048198
3463
لذت سرما را حس کردم، عصبها بالاخره بیدار شدند،
17:43
it was exhilaratingهیجان انگیز, a gustسوزش of snowبرف.
351
1051661
5287
نشاط بخش بود، خوشی از برف.
17:48
But I didn't say these things to Abedتختخواب.
352
1056948
3236
اما اين چيزها را به عابد نگفتم.
17:52
I told him only that he had killedکشته شده one man, not two.
353
1060184
4801
تنها به او گفتم كه او يك مرد را كشته بود، نه دو نفر.
17:56
I told him the nameنام of that man.
354
1064985
4474
به او نام آن مرد را گفتم.
18:01
And then I said, "Goodbyeخداحافظ."
355
1069459
3813
و سپس گفتم، "خداحافظ."
18:05
Thank you.
356
1073272
1917
متشكرم.
18:07
(Applauseتشویق و تمجید)
357
1075189
6735
(تشويق)
18:13
Thanksبا تشکر a lot.
358
1081924
2736
خيلى متشكرم.
18:16
(Applauseتشویق و تمجید)
359
1084660
4000
(تشويق)
Translated by Leila Ataei
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Joshua Prager - Journalist
Joshua Prager’s journalism unravels historical secrets -- and his own.

Why you should listen

Joshua Prager writes for publications including Vanity Fair, The New York Times and The Wall Street Journal, where he was a senior writer for eight years. George Will has described his work as "exemplary journalistic sleuthing."

His new book, 100 Years, is a list of literary quotations on every age from birth to one hundred. Designed by Milton Glaser, the legendary graphic designer who created the I ♥ NY logo, the book moves year by year through the words of our most beloved authors, revealing the great sequence of life.

His first book, The Echoing Green, was a Washington Post Best Book of the Year. The New York Times Book Review called it “a revelation and a page turner, a group character study unequaled in baseball writing since Roger Kahn’s Boys of Summer some three decades ago.”

His second book, Half-Life, describes his recovery from a bus crash that broke his neck. Dr. Jerome Groopman, staff writer at the New Yorker magazine, called it “an extraordinary memoir, told with nuance and brimming with wisdom.

Joshua was a Nieman fellow at Harvard in 2011 and a Fulbright Distinguished Chair at Hebrew University in 2012. He was born in Eagle Butte, South Dakota, grew up in New Jersey, and lives in New York. He is writing a book about Roe v. Wade.

 

More profile about the speaker
Joshua Prager | Speaker | TED.com