ABOUT THE SPEAKER
Zak Ebrahim - Peace activist
Groomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence.

Why you should listen

When Zak Ebrahim was seven, his family went on the run. His father, El Sayyid Nosair, had hoped Zak would follow in his footsteps -- and become a jihadist. Instead, Zak was at the beginning of a long journey to comprehend his past.

Zak Ebrahim kept his family history a secret as they moved through a long succession of towns. In 2010, he realized his experience as a terrorist’s son not only gave him a unique perspective, but also a unique chance to show that if he could escape a violent heritage, anyone could. As he told Truthdig.com, “We must embrace tolerance and nonviolence. Who knows this better than the son of a terrorist?”

In 2014 Ebrahim published the TED Book The Terrorist's Son, a memoir written with Jeff Giles about the path he took to turn away from hate. In early 2015 the book won an American Library Association Alex award.

More profile about the speaker
Zak Ebrahim | Speaker | TED.com
TED2014

Zak Ebrahim: I am the son of a terrorist. Here's how I chose peace.

زک ابراهیم: من پسر یک تروریست هستم. ولی اینطور شد که صلح را انتخاب کردم

Filmed:
5,839,825 views

اگر شما در خانواده ای بزرگ شده باشید که در آن تعصب و تنفر آموزش داده می شود، آیا می توانید راه دیگری را انتخاب کنید؟ وقتی پدر «زک ابراهیم» داشت نقشه ی بمب گذاری ساختمان تجارت جهانی را طراحی می کرد، او فقط هفت سال داشت. سرگذشت او تکان دهنده و قدرتمند و در نهایت الهام بخش است.
- Peace activist
Groomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:14
On Novemberنوامبر 5thth, 1990,
0
1912
2421
روز پنجم ماه دسامبر سال ۱۹۹۰
00:16
a man namedتحت عنوان El-Sayyidالسیید Nosairنصیر walkedراه می رفت
1
4333
2799
مردی به نام «السعید نصیر»
00:19
into a hotelهتل in Manhattanمنهتن
2
7132
2385
به هتلی در «منهتن» نیویورک وارد شد
00:21
and assassinatedترور شد Rabbiخرگوش Meirمیر Kahaneکاهان,
3
9517
2965
و یک خاخام یهودی به نام «میر کاهانه» را ترور کرد،
00:24
the leaderرهبر of the Jewishیهودی Defenseدفاع Leagueلیگ.
4
12482
3798
که رهبر اتحادیه دفاع یهودیان بود.
00:28
Nosairنصیر was initiallyدر ابتدا foundپیدا شد not guiltyگناهکار of the murderآدم کشی,
5
16280
2660
در ابتدا «نصیر» قاتل شناخته نشد
00:31
but while servingخدمت time on lesserکمتر chargesاتهامات,
6
18940
3626
اما در حالیکه برای جرم های کوچک تری در زندان بود،
00:34
he and other menمردان beganآغاز شد planningبرنامه ریزی attacksحملات
7
22566
2594
از دیگران برای برنامه ریزی حمله
00:37
on a dozenدوازده Newجدید Yorkیورک Cityشهر landmarksنشانه ها,
8
25160
1891
به ده ها نقطه ی برجسته در شهر نیویورک استفاده کرد،
00:39
includingشامل tunnelsتونل ها, synagoguesکنیسه ها
9
27051
2344
نقاطی چون تونل ها، پرستشگاه های یهودیان
00:41
and the Unitedیونایتد Nationsملت ها headquartersمرکز فرماندهی.
10
29395
2886
و مقر اصلی سازمان ملل.
00:44
Thankfullyخوشبختانه, those plansبرنامه ها were foiledفساد
11
32281
1723
خوشبختانه آن نقشه ها بوسیله ی یک خبرچین اف.بی.آی نقش بر آب شدند.
00:46
by an FBIاف بی آی informantخبره.
12
34004
2837
خوشبختانه آن نقشه ها بوسیله ی یک خبرچین اف.بی.آی نقش بر آب شدند.
00:49
Sadlyبا ناراحتی, the 1993 bombingبمب گذاری
13
36841
2556
اما متاسفانه، بمب گذاری سال ۱۹۹۳
00:51
of the Worldجهان Tradeتجارت Centerمرکز was not.
14
39397
3181
در ساختمان تجارت جهایی اتفاق افتاد.
00:54
Nosairنصیر would eventuallyدر نهایت be convictedمحکوم شده
15
42578
1739
در آخر «نصیر» برای دست داشتن در این موضوع
00:56
for his involvementدست داشتن in the plotطرح.
16
44317
3424
محکوم شد.
00:59
El-Sayyidالسیید Nosairنصیر is my fatherپدر.
17
47741
4247
«السعید نصیر» پدر من است.
01:04
I was bornبدنیا آمدن in Pittsburghپیتسبورگ, Pennsylvaniaپنسیلوانیا
18
51988
1910
من در شهر «پیتسبورگ» پنسیلوانیا
01:06
in 1983 to him, an Egyptianمصری engineerمهندس,
19
53898
3724
در سال ۱۹۸۳به دنیا آمدم.. پدر من یک مهندس مصری است.
01:09
and a lovingبا محبت Americanآمریکایی motherمادر
and gradeمقطع تحصیلی schoolمدرسه teacherمعلم,
20
57622
3195
و مادرم یک آمریکایی با محبت است و معلم مدرسه ابتدایی است.
01:13
who togetherبا یکدیگر triedتلاش کرد theirخودشان bestبهترین
21
60817
1251
که پدر و مادر من همه ی تلاششان را
01:14
to createايجاد كردن a happyخوشحال childhoodدوران کودکی for me.
22
62068
3113
برای اینکه یک کودکی شاد داشته باشند را کردند.
01:17
It wasn'tنبود untilتا زمان I was sevenهفت yearsسالها oldقدیمی
23
65181
1542
تا اینکه هفت ساله شدم
01:18
that our familyخانواده dynamicپویا startedآغاز شده to changeتغییر دادن.
24
66723
3543
و ساختار خانواده ای که در آن بزرگ میشدم شروع به تغییر کردن کرد.
01:22
My fatherپدر exposedدر معرض me to a sideسمت of Islamاسلام
25
70266
3150
پدرم مرا با جلوه ای از اسلام آشنا کرد
01:25
that fewتعداد کمی people, includingشامل the majorityاکثریت of Muslimsمسلمانان,
26
73416
2927
که حتی در جمعیت بزرگ مسلمانان
01:28
get to see.
27
76343
2717
کمتر کسی با آن مواجه شده.
01:31
It's been my experienceتجربه that when people
28
79060
1669
تجربه ی من این است که هنگامی که مردم
01:32
take the time to interactتعامل with one anotherیکی دیگر,
29
80729
2362
زمانی را برای تعامل با یکدیگر صرف می کنند،
01:35
it doesn't take long to realizeتحقق بخشیدن that for the mostاکثر partبخشی,
30
83091
3058
خیلی زود متوجه می شوند که
01:38
we all want the sameیکسان things out of life.
31
86149
2452
همه ی ما چیزهای مشترکی را از زندگی می خواهیم.
01:40
Howeverبا این حال, in everyهرکدام religionمذهب, in everyهرکدام populationجمعیت,
32
88601
3177
هرچند در هر دین و یا در هر جامعه ای
01:43
you'llشما خواهید بود find a smallکوچک percentageدرصد of people
33
91778
2588
افرادی کمی هستند
01:46
who holdنگه دارید so ferventlyمشتاقانه to theirخودشان beliefsاعتقادات
34
94366
2958
که با شور و حرارت زیادی به تعلیمات خود اعتقاد دارند
01:49
that they feel they mustباید use any meansبه معنای necessaryلازم است
35
97324
2764
که فکر می کنند به هر طریقی که شده
01:52
to make othersدیگران liveزنده as they do.
36
100088
3596
باید کاری کنند که دیگران هم مثل آنها زندگی کنند.
01:55
A fewتعداد کمی monthsماه ها priorقبل از to his arrestدستگیری,
37
103684
1861
چند ماه قبل از دستگیری پدرم،
01:57
he satنشسته me down and explainedتوضیح داد that
38
105545
2002
او مرا نشاند و برای من توضیح داد
01:59
for the pastگذشته fewتعداد کمی weekendsتعطیلات آخر هفته, he and some friendsدوستان
39
107547
3119
که او و چند تا از دوستانش در چند هفته ی گذشته
02:02
had been going to a shootingتیراندازی کردن rangeدامنه on Long Islandجزیره
40
110666
2114
به یک میدان تمرین تیراندازی در محله ی «لانگ آیلند» می رفته اند
02:04
for targetهدف practiceتمرین.
41
112780
2183
و تمرین نشانه گیری می کرده اند.
02:07
He told me I'd be going with him the nextبعد morningصبح.
42
114963
3690
او به من گفت که من فردا صبح با آنها خواهم رفت.
02:10
We arrivedوارد شد at Calvertonکلورتون Shootingتیراندازی کردن Rangeدامنه,
43
118653
1811
ما به میدان تمرین تیراندازی «کالورتن» رسیدیم،
02:12
whichکه unbeknownstunbeknownst to our groupگروه was beingبودن watchedتماشا کردم
44
120464
2515
و این میدان تمرین بدون اینکه ما خبر داشته باشیم
02:15
by the FBIاف بی آی.
45
122979
3121
زیر نظر «اف بی آی» بوده.
02:18
When it was my turnدور زدن to shootشلیک,
46
126100
981
وقتی نوبت تیراندازی من شد
02:19
my fatherپدر helpedکمک کرد me holdنگه دارید the rifleتفنگ to my shoulderشانه
47
127081
2686
پدرم مرا کمک کرد که تفنگ را بر روی شانه ام قرار بدهم
02:21
and explainedتوضیح داد how to aimهدف at the targetهدف
48
129767
1445
و برای من توضیح داد که چطور هدف را
02:23
about 30 yardsمتری off.
49
131212
3141
که در فاصله حدود ۳۰ متری من بود را نشانه بگیرم.
02:26
That day, the last bulletگلوله I shotشات
50
134353
2343
آن روز، آخرین تیری که شلیک کردم
02:28
hitاصابت the smallکوچک orangeنارنجی lightسبک that satنشسته on topبالا of the targetهدف
51
136696
3019
به چراغ کوچک نارنجی بالای نشانه برخورد کرد
02:31
and to everyone'sهر کس surpriseتعجب, especiallyبه خصوص mineمال خودم,
52
139715
3129
و همه و مخصوصا خودم را غافلگیر کرد
02:35
the entireکل targetهدف burstپشت سر هم into flamesشعله های آتش.
53
142844
3974
و همه ی آن هدف در آتش سوخت.
02:39
My uncleدایی turnedتبدیل شد to the other menمردان,
54
146818
1901
عمویم رو به دیگر مردان کرد
02:40
and in Arabicعربی said, "Ibnابن abuhابوش."
55
148719
3321
و به زبان عربی گفت «ابن ابو»
02:44
Like fatherپدر, like sonفرزند پسر.
56
152040
3755
یعنی «مثل پدرشه».
02:47
They all seemedبه نظر می رسید to get a really
bigبزرگ laughخنده out of that commentاظهار نظر,
57
155795
2607
به نظر می رسید که آنها از حرف عمویم خیلی خوششان آمده
02:50
but it wasn'tنبود untilتا زمان a fewتعداد کمی yearsسالها laterبعد
58
158402
1780
اما چند سال بعد
02:52
that I fullyبه طور کامل understoodفهمید what
they thought was so funnyخنده دار.
59
160182
3775
تازه فهمیدم آنها به چه چیزی خندیده بودند.
02:56
They thought they saw in me the sameیکسان destructionتخریب
60
163957
2300
آنها فکر می کردند قابلیت ویران کنندگی ای که در پدرم هست
02:58
my fatherپدر was capableقادر به of.
61
166257
3331
را در من هم پیدا کرده اند.
03:01
Those menمردان would eventuallyدر نهایت be convictedمحکوم شده
62
169588
2379
آنها در نهایت محکوم به
03:04
of placingقرار دادن a vanون filledپر شده with
1,500 poundsپوند of explosivesمواد منفجره
63
171967
3973
قرار دادن یک خودروی ون که داخلش ۶۸۰ کیلوگرم مواد منفجره
03:08
into the sub-levelزیر سطح parkingپارکینگ lot of the
Worldجهان Tradeتجارت Center'sمرکز Northشمال Towerبرج,
64
175940
4149
داخل پارکینگ زیرزمین ساختمان شمالی تجارت جهانی شدند،
03:12
causingباعث می شود an explosionانفجار that killedکشته شده sixشش people
65
180089
2841
که انفجار این ون باعث کشته شدن شش نفر
03:15
and injuredمجروح over 1,000 othersدیگران.
66
182930
3380
و زخمی شدن ۱٫۰۰۰ نفر شد.
03:18
These were the menمردان I lookedنگاه کرد up to.
67
186310
2391
الگوی من این ها بودند.
03:20
These were the menمردان I calledبه نام
ammuammu, whichکه meansبه معنای uncleدایی.
68
188701
4196
این ها مردانی بودند که من به آنها «عمو» می گفتم.
03:25
By the time I turnedتبدیل شد 19,
69
192897
1771
اون موقع ۱۹ سالم شده بود،
03:26
I had alreadyقبلا movedنقل مکان کرد 20 timesبار in my life,
70
194668
3269
تا آن زمان ۲۰ بار محل زندگیم رو عوض کرده بودم،
03:30
and that instabilityبی ثباتی duringدر حین my childhoodدوران کودکی
71
197937
2029
و جابجا شدن های زیاد در دوران کودکی من
03:32
didn't really provideفراهم کند an opportunityفرصت
72
199966
1474
شانس دوست پیدا کردن
03:33
to make manyبسیاری friendsدوستان.
73
201440
1881
را از من گرفت.
03:35
Eachهر یک time I would beginشروع to feel
comfortableراحت around someoneکسی,
74
203321
3153
هروقت حس می کردم می توانم با کسی دوست بشوم
03:38
it was time to packبسته up and moveحرکت to the nextبعد townشهر.
75
206474
3169
وقت این فرا می رسید که اسبابمون رو جمع و جور کنیم و به شهر دیگری برویم.
03:41
Beingبودن the perpetualدائمی newجدید faceصورت in classکلاس,
76
209643
2179
همیشه در مدرسه چهره ی جدید کلاس درس بودم
03:44
I was frequentlyمکررا the targetهدف of bulliesقلدر.
77
211822
2639
که باعث می شد هدف آزار و اذیت قلدران قرار بگیرم.
03:46
I keptنگه داشته شد my identityهویت a secretراز from my classmatesهمکلاسی ها
78
214461
2310
من هویت خودم رو از همکلاسی هایم پنهان می کردم
03:48
to avoidاجتناب کردن beingبودن targetedهدفمند,
79
216771
1318
تا هدف آزار و اذیتشان قرار نگیرم
03:50
but as it turnsچرخش out, beingبودن the
quietساکت, chubbyچاق و چله newجدید kidبچه in classکلاس
80
218089
3396
اما معلوم شد که به خاطر بچه گوشه گیر و تپل کلاس بودن
03:53
was more than enoughکافی ammunitionمهمات.
81
221485
2517
موضوع خوبی برایشان بودم.
03:56
So for the mostاکثر partبخشی, I spentصرف شده my time at home
82
224002
2197
پس بیشتر وقت ها من وقتم رو در منزل
03:58
readingخواندن booksکتاب ها and watchingتماشا کردن TVتلویزیون
83
226199
1671
به کتاب خواندن و تلویزیون دیدن
04:00
or playingبازی کردن videoویدئو gamesبازی ها.
84
227870
1769
یا بازی های ویدیویی کردن، گذراندم.
04:01
For those reasonsدلایل, my socialاجتماعی skillsمهارت ها were lackingفاقد,
85
229639
2870
برای همین مهارت های اجتماعی من ضعیف بود،
04:04
to say the leastکمترین,
86
232509
2250
خیلی ساده اگر بخوام بگم،
04:06
and growingدر حال رشد up in a bigotedفانتزی householdلوازم منزل,
87
234759
1435
و بزرگ شدن در یک خانواده ی متعصب
04:08
I wasn'tنبود preparedآماده شده for the realواقعی worldجهان.
88
236194
2480
باعث شد که برای زندگی کردن در دنیای واقعی آماده نباشم.
04:10
I'd been raisedبالا بردن to judgeقاضی people
89
238674
1719
من طوری بزرگ شده بودم که افراد را بر اساس
04:12
basedمستقر on arbitraryخودسرانه measurementsاندازه گیری ها,
90
240393
2067
مجموعه ای از قواعد قراردادی
04:14
like a person'sفردی raceنژاد or religionمذهب.
91
242460
3743
مثل نژاد یا مذهب مورد قضاوت قرار بدم.
04:18
So what openedافتتاح شد my eyesچشم ها?
92
246203
3151
پس چه چیزی بود که چشمان من را باز کرد؟
04:21
One of my first experiencesتجربیات
93
249354
1594
یکی از اولین تجربه های من
04:23
that challengedبه چالش کشیده شد this way of thinkingفكر كردن
94
250948
2182
که طرز فکر من را به چالش کشید
04:25
was duringدر حین the 2000 presidentialریاست جمهوری electionsانتخابات.
95
253130
2987
در حین برگزاری انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۰۰ بود.
04:28
Throughاز طریق a collegeکالج prepآمادگی programبرنامه,
96
256117
2034
از طریق یک برنامه ی آماده سازی در کالج،
04:30
I was ableتوانایی to take partبخشی
97
258151
1134
که من توانستم در آن شرکت کنم
04:31
in the Nationalملی Youthجوانان Conventionقرارداد in Philadelphiaفیلادلفیا.
98
259285
3370
و در مجمع ملی جوانان «فیلادلفیا» برگزار می شد.
04:34
My particularخاص group'sگروه ها focusتمرکز was on youthجوانان violenceخشونت,
99
262655
2931
تمرکز اصلی گروهی که من با آنها همکاری می کردم بر روی خشونت جوانان بود،
04:37
and havingداشتن been the victimقربانی
of bullyingقلدری for mostاکثر of my life,
100
265586
2351
و این موضوع برای من که بیشتر زندگی ام را قربانی آزار و اذیت بودم
04:40
this was a subjectموضوع in whichکه
I feltنمد particularlyبه خصوص passionateپرشور.
101
267937
4072
موضوعی بود که درباره اش مشتاق بودم.
04:44
The membersاعضا of our groupگروه cameآمد
from manyبسیاری differentناهمسان walksپیاده روی می کند of life.
102
272009
4313
اعضای گروه ما از طبقه های مختلف اجتماعی بودند.
04:48
One day towardبه سمت the endپایان of the conventionقرارداد,
103
276322
2008
یک روز مانده به پایان کار مجمع،
04:50
I foundپیدا شد out that one of the kidsبچه ها I had befriendedدوستانه
104
278330
3088
فهمیدم کسی که با او دوست شده بودم،
04:53
was Jewishیهودی.
105
281418
2222
یهودی است.
04:55
Now, it had takenگرفته شده severalچند daysروزها
106
283640
1321
چند روزی از آشنایی ما گذشته بود
04:57
for this detailجزئیات to come to lightسبک,
107
284961
1643
تا این واقعیت رو دریافتم،
04:58
and I realizedمتوجه شدم that there was no naturalطبیعی است animosityخصومت
108
286604
3760
و متوجه شدم هیچگونه دشمنی ذاتی ای
05:02
betweenبین the two of us.
109
290364
2245
بین ما وجود ندارد.
05:04
I had never had a Jewishیهودی friendدوست before,
110
292609
3056
من قبلا هیچ دوست یهودی ای نداشتم،
05:07
and franklyرک و پوست کنده I feltنمد a senseاحساس of prideغرور
111
295665
2809
و صادقانه بگم که احساس غرور می کردم
05:10
in havingداشتن been ableتوانایی to overcomeغلبه بر a barrierمانع
112
298474
1985
از اینکه از یک مانع عبور کرده ام
05:12
that for mostاکثر of my life I had been led to believe
113
300459
2284
مانعی که بیشتر عمرم دیگران باعث شده بودند فکر کنم
05:14
was insurmountableغیر قابل تحمل.
114
302743
2441
غیر قابل عبور است.
05:17
Anotherیکی دیگر majorعمده turningچرخش pointنقطه cameآمد when
115
305184
2016
نطقه عطف بزرگ دیگر
05:19
I foundپیدا شد a summerتابستان jobکار at Buschبوش Gardensباغ ها,
116
307200
2522
وقتی بود که یک کار تابستانی در باغ های بوش
05:21
an amusementتفریحی parkپارک.
117
309722
2392
در یک پارک تفریحی پیدا کردم.
05:24
There, I was exposedدر معرض to people
from all sortsانواع of faithsادیان and culturesفرهنگ ها,
118
312114
2896
در آنجا من با افراد مختلفی از مذهب ها و فرهنگ های گوناگون مواجه شدم،
05:27
and that experienceتجربه provedثابت to be fundamentalاساسی
119
315010
2357
و آن تجربه ای بود که در ساختن شخصیت من
05:29
to the developmentتوسعه of my characterشخصیت.
120
317367
3881
نقش اساسی ای داشت.
05:33
Mostاکثر of my life, I'd been taughtتدریس کرد
121
321248
1260
بیشتر عمرم به من آموزش داده شده بود
05:34
that homosexualityهمجنسگرایی was a sinگناه, and by extensionتوسعه,
122
322508
3746
که همجنسگرایی یک گناه است، پس،
05:38
that all gayهمجنسگرا people were a negativeمنفی influenceنفوذ.
123
326254
3465
همه همجنسگرایان کسانی هستند که اثر بد بر روی افراد دارند.
05:41
As chanceشانس would have it, I had the opportunityفرصت
124
329719
2261
شانس این رو داشتم
05:44
to work with some of the gayهمجنسگرا performersهنرمندان
125
331980
1766
که با بازیگران همجنسگرایی
05:45
at a showنشان بده there,
126
333746
1380
که در یک نمایش اجرا داشتند همکاری کنم،
05:47
and soonبه زودی foundپیدا شد that manyبسیاری were the kindestمهربان,
127
335126
2534
و به زودی دریافتم که بیشتر اونها مهربان ترین افرادی هستند که تاکنون دیده ام
05:49
leastکمترین judgmentalقضاوت people I had ever metملاقات کرد.
128
337660
3889
و درباره ی کسی قضاوت نمی کنند.
05:53
Beingبودن bulliedترسناک as a kidبچه
129
341549
2243
آزار و اذیت قلدران در دوران قبلی
05:55
createdایجاد شده a senseاحساس of empathyیکدلی in me
130
343792
2288
یک حس همدردی در من ایجاد کرده بود
05:58
towardبه سمت the sufferingرنج کشیدن of othersدیگران,
131
346080
1546
حس همدردی در قبال رنج دیگران،
05:59
and it comesمی آید very unnaturallyغیر طبیعی to me
132
347626
1948
و به نظر من غیرطبیعی است
06:01
to treatدرمان شود people who are kindنوع
133
349574
1968
با افرادی که مهربان هستند
06:03
in any other way than how
I would want to be treatedتحت درمان.
134
351542
4028
بغیر از طوری که من دوست دارم رفتار کنیم.
06:07
Because of that feelingاحساس, I was ableتوانایی
135
355570
1935
آن حس همدردی باعث شد
06:09
to contrastتضاد the stereotypesکلیشه ها I'd been taughtتدریس کرد as a childکودک
136
357505
4387
که من بتوانم با برچسب هایی که در کودکی به من یاد داده بودند به افراد بزنم مقابله کنم
06:14
with realواقعی life experienceتجربه and interactionاثر متقابل.
137
361892
3363
و افراد را با تجربه های واقعی زندگی و تعامل با آنها بسنجم.
06:17
I don't know what it's like to be gayهمجنسگرا,
138
365255
2342
من نمی دانم همجنمسگرا بودن چه حسی دارد،
06:19
but I'm well acquaintedآشنا with beingبودن judgedقضاوت شده
139
367597
1663
اما حس مورد قضاوت قرار گرفتن بخاطر چیزهایی
06:21
for something that's beyondفراتر my controlکنترل.
140
369260
3976
که خارج از کنترل من هستند آشنایی زیادی دارم.
06:25
Then there was "The Dailyروزانه Showنمایش."
141
373236
3735
بعد از آن «برنامه ی روزانه»ی جان استوارت بود
06:29
On a nightlyشبانه basisپایه, Jonجون Stewartاستوارت forcedمجبور شدم me
142
376971
2272
که هر شب مرا وادار می کرد
06:31
to be intellectuallyفکری honestصادقانه with
myselfخودم about my ownخودت bigotryتعصب
143
379243
3679
که با خودم و تعصب خودم صادق باشم
06:35
and helpedکمک کرد me to realizeتحقق بخشیدن that a person'sفردی raceنژاد,
144
382922
2317
و به من کمک کرد تا دریابم که نژاد یک فرد،
06:37
religionمذهب or sexualجنسیت orientationگرایش
145
385239
3096
مذهب یا گرایش های جنسی او
06:40
had nothing to do with the qualityکیفیت of one'sیک نفر characterشخصیت.
146
388335
4643
ربطی به کیفیت شخصیت او ندارد.
06:45
He was in manyبسیاری waysراه ها a fatherپدر figureشکل to me
147
392978
3375
او از جنبه های مختلفی برای من الگوی پدرانه بود
06:48
when I was in desperateمستاصل need of one.
148
396353
3341
وقتی که ناامیدانه به دنبال این الگو می گشتم.
06:51
Inspirationالهام بخش can oftenغالبا come
from an unexpectedغیر منتظره placeمحل,
149
399694
3904
بعضی وقت ها سرچشمه های غیرمنتظره ای می توانند الهام بخش باشند
06:55
and the factواقعیت that a Jewishیهودی comedianکمدین had doneانجام شده more
150
403598
2385
و این حقیقت که یک کمدین یهودی
06:58
to positivelyمثبت influenceنفوذ my worldviewجهان بینی
151
405983
2340
بیشتر از پدر افراط گرای من
07:00
than my ownخودت extremistافراطی fatherپدر
152
408323
1847
در جهان بینی من نقش مثبتی ایفا کرده،
07:02
is not lostکم شده on me.
153
410170
3383
از دید من پنهان نبود.
07:05
One day, I had a conversationگفتگو with my motherمادر
154
413553
2160
یک روز داشتم با مادرم
07:07
about how my worldviewجهان بینی was startingراه افتادن to changeتغییر دادن,
155
415713
2170
درباره ی اینکه چگونه جهان بینی ام در حال تغییر کردن است صحبت می کردم
07:10
and she said something to me
156
417883
2676
و او چیزی به من گفت
07:12
that I will holdنگه دارید dearعزیزم to my heartقلب
157
420559
1531
که تا زنده هستم
07:14
for as long as I liveزنده.
158
422090
3249
آن را در ذهنم نگاه خواهم داشت.
07:17
She lookedنگاه کرد at me with the wearyخسته eyesچشم ها
159
425339
1471
او با نگاهی خسته به من نگاه کرد
07:19
of someoneکسی who had experiencedبا تجربه
160
426810
1722
نگاه کسی که در طول زندگی به اندازه ی کافی
07:20
enoughکافی dogmatismdogmatism to last a lifetimeطول عمر, and said,
161
428532
4058
زندگی تعصبی را تجربه کرده، و به من گفت،
07:24
"I'm tiredخسته شدم of hatingمتنفر بودن people."
162
432590
3673
«از متنفر بودن از مردم خسته شده ام»
07:28
In that instantفوری, I realizedمتوجه شدم how much negativeمنفی energyانرژی
163
436263
2877
در آن لحظه دریافتم که نگه داشتن این حس تنفر
07:31
it takes to holdنگه دارید that hatredنفرت insideداخل of you.
164
439140
3416
چقدر از آدم انرژی می گیرد.
07:36
Zakزک Ebrahimابراهیم is not my realواقعی nameنام.
165
443979
2901
«زک ابراهیم» نام اصلی من نیست.
07:39
I changedتغییر کرد it when my familyخانواده decidedقرار بر این شد
166
446880
2035
من نامم را وقتی عوض کردم که خانواده ام
07:41
to endپایان our connectionارتباط with my fatherپدر
167
448915
1665
تصمیم به قطع رابطه با پدرم گرفت
07:42
and startشروع کن a newجدید life.
168
450580
2362
و یک زندگی جدید را شروع کردیم.
07:45
So why would I out myselfخودم
169
452942
2158
پس چرا من خودم را معرفی می کنم
07:47
and potentiallyبالقوه put myselfخودم in dangerخطر?
170
455100
3400
و احتمالا خودم را به خطر بیندازم؟
07:50
Well, that's simpleساده.
171
458500
1868
خیلی ساده است.
07:52
I do it in the hopesامیدوارم that perhapsشاید someoneکسی somedayروزی
172
460368
3762
این کار رو می کنم و امیدوارم که یک نفر یک روز
07:56
who is compelledمجبور to use violenceخشونت
173
464130
2213
اگر مجبور به استفاده از خشونت شد
07:58
mayممکن است hearشنیدن my storyداستان and realizeتحقق بخشیدن
174
466343
2361
شاید داستان من رو بشنود و متوجه بشود
08:00
that there is a better way,
175
468704
2497
که راه بهتری هم وجود دارد،
08:03
that althoughبا اينكه I had been subjectedتحت تعقیب
176
471201
1474
که دریابد با وجود اینکه من در معرض
08:04
to this violentخشن, intolerantغیر قابل تحمل ideologyایدئولوژی,
177
472675
2756
این ایدئولوژی خشن و تحمل ناپذیر بودم،
08:07
that I did not becomeتبدیل شدن به fanaticizedفریب خورده.
178
475431
2489
اما با این وجود تبدیل به یک فرد متعصب نشدم.
08:10
Insteadبجای, I chooseانتخاب کنید to use my experienceتجربه
179
477920
2637
در عوض، من از تجربه ام
08:12
to fightمبارزه کردن back againstدر برابر terrorismتروریسم,
180
480557
2373
برای مبارزه با تروریسم
08:15
againstدر برابر the bigotryتعصب.
181
482930
4391
و تعصب استفاده کردم.
08:19
I do it for the victimsقربانیان of terrorismتروریسم
182
487321
2788
من این کار را برای قربانیان تروریسم
08:22
and theirخودشان lovedدوست داشتنی onesآنهایی که,
183
490109
2182
و عزیزانشان می کنم،
08:24
for the terribleوحشتناک painدرد and lossاز دست دادن
184
492291
1833
برای درد و رنج هولناکی
08:26
that terrorismتروریسم has forcedمجبور شدم uponبر theirخودشان livesزندگی می کند.
185
494124
3201
که تروریسم به زندگی آنها تحمیل کرده.
08:29
For the victimsقربانیان of terrorismتروریسم, I will speakصحبت out
186
497325
2368
بخاطر قربانیان تروریسم، من صراحتا
08:31
againstدر برابر these senselessبدون احساس actsعمل می کند
187
499693
2532
در مخالفت با این اقدامات بی معنی صحبت می کنم
08:34
and condemnمحکوم کردن my father'sپدر actionsاقدامات.
188
502225
3994
و کارهای پدرم را محکوم می کنم.
08:38
And with that simpleساده factواقعیت, I standایستادن here as proofاثبات
189
506219
2643
و با این حقیقت ساده، من اینجا به عنوان گواهی هستم
08:41
that violenceخشونت isn't inherentذاتی in one'sیک نفر religionمذهب or raceنژاد,
190
508862
4658
که خشونت همراه با مذهب و نژاد به بچه ها ارث نمی رسد،
08:45
and the sonفرزند پسر does not have to followدنبال کردن
191
513520
2913
و پسر لزوما نباید
08:48
the waysراه ها of his fatherپدر.
192
516433
3082
از پدرش پیروی کند.
08:51
I am not my fatherپدر.
193
519515
2790
من مثل پدرم نیستم.
08:54
Thank you. (Applauseتشویق و تمجید)
194
522305
2900
متشکرم. (تشویق حاضرین)
08:57
Thank you, everybodyهمه. (Applauseتشویق و تمجید)
195
525205
3659
از همه ی شما متشکرم. (تشویق حاضرین)
09:01
Thank you all. (Applauseتشویق و تمجید)
196
528864
2640
از همه ی شما متشکرم. (تشویق حاضرین)
09:03
Thanksبا تشکر a lot. (Applauseتشویق و تمجید)
197
531504
4000
خیلی متشکرم. (تشویق حاضرین)
Translated by Bidel Akbari
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Zak Ebrahim - Peace activist
Groomed for terror, Zak Ebrahim chose a different life. The author of The Terrorist's Son, he hopes his story will inspire others to reject a path of violence.

Why you should listen

When Zak Ebrahim was seven, his family went on the run. His father, El Sayyid Nosair, had hoped Zak would follow in his footsteps -- and become a jihadist. Instead, Zak was at the beginning of a long journey to comprehend his past.

Zak Ebrahim kept his family history a secret as they moved through a long succession of towns. In 2010, he realized his experience as a terrorist’s son not only gave him a unique perspective, but also a unique chance to show that if he could escape a violent heritage, anyone could. As he told Truthdig.com, “We must embrace tolerance and nonviolence. Who knows this better than the son of a terrorist?”

In 2014 Ebrahim published the TED Book The Terrorist's Son, a memoir written with Jeff Giles about the path he took to turn away from hate. In early 2015 the book won an American Library Association Alex award.

More profile about the speaker
Zak Ebrahim | Speaker | TED.com