ABOUT THE SPEAKER
Sarah Kaminsky - Actor and writer
Sarah Kaminsky writes about her father, Adolfo Kaminsky, a forger with a mission.

Why you should listen

Born in 1979 in Algeria, of an Argentinean father with Russian origins, and a Tuareg Algerian mother, Sarah Kaminsky arrived in France when she was 3 years old. Passionate about art since her childhood, she started learning the cello at age 4. As a teenager, she discovered two passions, which are still vibrant in her life: theater and writing. Since then, she's shared her time between her acting career and writing screenplays, plays or books.

In 2009, Sarah wrote a book worthy of the best spy novels, based on the true story of her father, Adolfo Kaminsky, genius-forger who committed his know-how and convictions to serve the French Resistance during World War II, saving thousands of Jewish families, and many others over the course of 30 years for various causes around the world.

More profile about the speaker
Sarah Kaminsky | Speaker | TED.com
TEDxParis 2010

Sarah Kaminsky: My father the forger

سارا کامینسکی: پدرِ جاعل ِمن

Filmed:
660,630 views

سارا کامینسکی، داستان استثنائی پدرش آدولفو و فعالیت‌های او طی جنگ جهانی دوم را تعریف می‌کند--که با استعداد فردی و ذاتی خود، با جعل اسناد زندگی آدم‌ها را نجات می‌داد.
- Actor and writer
Sarah Kaminsky writes about her father, Adolfo Kaminsky, a forger with a mission. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:16
I am the daughterفرزند دختر of a forgerفریب خورده,
0
1000
2916
من دختر یک جاعل هستم،
00:19
not just any forgerفریب خورده ...
1
3916
1945
نه یک جاعل عادی...
00:21
When you hearشنیدن the wordکلمه "forgerفریب خورده," you oftenغالبا understandفهمیدن "mercenaryمزدور."
2
5861
2917
آدم وقتی کلمه «جاعل» را می شنود، خود به خود یاد «مزدور» می افتد.
00:24
You understandفهمیدن "forgedجعلی currencyواحد پول," "forgedجعلی picturesتصاویر."
3
8778
3522
یاد «جعل پول» و «جعل تابلو» می افتد.
00:28
My fatherپدر is no suchچنین man.
4
12300
2312
پدر من چنین آدمی نیست.
00:30
For 30 yearsسالها of his life,
5
14612
1188
او سی سال از عمرش را
00:31
he madeساخته شده falseنادرست papersاوراق --
6
15800
2702
صرف جعل مدرک کرد--
00:34
never for himselfخودت, always for other people,
7
18502
1945
نه برای خودش، بلکه فقط برای دیگران،
00:36
and to come to the aidکمک of the persecutedآزار و اذیت and the oppressedستمدیدگان.
8
20447
3889
تا به کسانی کمک کند که مورد آزار و اذیت و سرکوب قرار گرفته بودند.
00:40
Let me introduceمعرفی کنید him.
9
24336
2164
بگذارید معرفیش کنم.
00:42
Here is my fatherپدر at ageسن 19.
10
26500
3000
این پدرم در ١٩سالگی است.
00:45
It all beganآغاز شد for him duringدر حین Worldجهان Warجنگ IIدوم,
11
29500
4000
همه چیز برای او زمان جنگ جهانی دوم آغاز شد،
00:49
when at ageسن 17 he foundپیدا شد himselfخودت thrustمحور
12
33500
2000
وقتی که در ١٧ سالگی
00:51
into a forgedجعلی documentsاسناد workshopکارگاه.
13
35500
1700
پایش به یک کارگاه جعل اسناد باز شد.
00:53
He quicklyبه سرعت becameتبدیل شد the falseنادرست papersاوراق expertکارشناس of the Resistanceمقاومت.
14
37200
4500
و خیلی زود به کارشناس جعل اسناد مقاومت تبدیل شد.
00:57
And it's not a banalظریف storyداستان --
15
41700
1800
این یک قصه معمولی نیست
00:59
after the liberationآزادی he continuedادامه یافت
16
43500
3000
بعد از آزادی (از آلمان نازی) او همچنان به کارش ادامه داد
01:02
to make falseنادرست papersاوراق untilتا زمان the '70s.
17
46500
3100
و تا دهه ١۹٧۰ سند جعل کرد.
01:05
When I was a childکودک
18
49600
1650
وقتی کوچک بودم
01:07
I knewمی دانست nothing about this, of courseدوره.
19
51250
2148
البته که چیزی از این موضوع نمی دانستم.
01:09
This is me in the middleوسط makingساخت facesچهره ها.
20
53398
2502
آن که در وسط نشسته و شکلک در می آورد منم.
01:11
I grewرشد کرد up in the Parisپاریس suburbsحومه شهر
21
55900
2332
من در حومه پاریس بزرگ شدم
01:14
and I was the youngestجوانترین of threeسه childrenفرزندان.
22
58232
3889
و از بین سه فرزند، کوچکترین بودم.
01:18
I had a "normalطبیعی" dadپدر like everybodyهمه elseچیز دیگری,
23
62121
2890
من مثل بقیه آدم ها یک بابای «معمولی» داشتم،
01:20
apartجدا از هم from the factواقعیت that he was 30 yearsسالها olderمسن تر than ...
24
65011
1945
با این تفاوت که او سی سال بزرگتر بود از ...
01:22
well, he was basicallyاساسا oldقدیمی enoughکافی to be my grandfatherبابا بزرگ.
25
66956
3889
خب، سنش آنقدر بود که جای پدربزرگم باشد.
01:26
Anywayبه هر حال, he was a photographerعکاس and a streetخیابان educatorمربی,
26
70845
2955
او عکاس و مددکار محله ای بود،
01:29
and he always taughtتدریس کرد us to obeyاطاعت کنید the lawقانون very strictlyموکدا.
27
73800
3600
و همیشه به ما می گفت که همیشه مطیع قانون باشیم.
01:33
And, of courseدوره, he never talkedصحبت کرد about his pastگذشته life
28
77400
2300
و البته، هیچوقت درباره گذشته‌اش چیزی نمی‌گفت
01:35
when he was a forgerفریب خورده.
29
79700
2200
درباره زمانی که جاعل بود.
01:37
There was, howeverبا این حال, an incidentحادثه I'm going to tell you about,
30
81900
2559
اما یک بار اتفاقی افتاد که برایتان تعریف می کنم،
01:40
that perhapsشاید could have led me suspectمشکوک something.
31
84459
2917
آن اتفاق می توانست من را به شک بیاندازد.
01:43
I was in highبالا schoolمدرسه and got a badبد gradeمقطع تحصیلی,
32
87376
2917
دبیرستانی بودم و یک بار نمره بدی گرفتم،
01:46
a rareنادر eventرویداد for me,
33
90293
1945
برای من خیلی اتفاق بعیدی بود،
01:48
so I decidedقرار بر این شد to hideپنهان شدن it from my parentsپدر و مادر.
34
92238
2945
تصمیم گرفتم مسئله را از والدینم پنهان کنم.
01:51
In orderسفارش to do that, I setتنظیم out to forgeجعل theirخودشان signatureامضا.
35
95183
3889
برای همین، تصمیم گرفتم امضایشان را تقلید کنم.
01:54
I startedآغاز شده workingکار کردن on my mother'sمادر signatureامضا,
36
99072
3128
اول با تمرین امضای مادرم شروع کردم،
01:58
because my father'sپدر is absolutelyکاملا impossibleغیرممکن است to forgeجعل.
37
102200
2707
چون جعل امضای پدرم واقعا غیرممکن بود.
02:00
So, I got workingکار کردن. I tookگرفت some sheetsورق of paperکاغذ
38
104907
2917
شروع به کار شدم. چند تکه کاغذ برداشتم
02:03
and startedآغاز شده practicingتمرین, practicingتمرین, practicingتمرین,
39
107824
2917
و شروع کردم به تمرین، تمرین، تمرین،
02:06
untilتا زمان I reachedرسیده است what I thought was a steadyثابت handدست,
40
110742
1944
تا وقتی که فکر کردم دستم راه افتاده،
02:08
and wentرفتی into actionعمل.
41
112686
1944
بعد وارد عمل شدم.
02:10
Laterبعد, while checkingچک کردن my schoolمدرسه bagکیسه,
42
114631
2369
مدتی بعد، مادرم وقتی کیف مدرسه‌ام را نگاه می‌کرد،
02:12
my motherمادر got holdنگه دارید of my schoolمدرسه assignmentوظیفه and immediatelyبلافاصله saw that the signatureامضا was forgedجعلی.
43
117000
3492
تکالیف مدرسه‌ام را دید و همان موقع چشمش به امضای تقلبی افتاد.
02:16
She yelledفریاد زد at me like she never had before.
44
120492
1945
طوری سرم فریاد کشید که تا آن موقع نکشیده بود.
02:18
I wentرفتی to hideپنهان شدن in my bedroomاتاق خواب, underزیر the blanketsپتو,
45
122437
2917
رفتم به اتاقم و زیر لحاف قایم شدم،
02:21
and then I waitedمنتظر for my fatherپدر to come back from work
46
125354
2945
و آنقدر آنجا ماندم تا پدرم از کار برگشت
02:24
with, one could say, much apprehensionبدبختی.
47
128299
1890
با دلهره فراوان.
02:26
I heardشنیدم him come in.
48
130189
1972
شنیدم که وارد خانه شد.
02:28
I remainedباقی مانده است underزیر the blanketsپتو. He enteredوارد شد my roomاتاق,
49
132161
3917
همان زیر پتو ماندم. وارد اتاقم شد،
02:31
satنشسته on the cornerگوشه of the bedبستر,
50
136078
1945
لبه تخت نشست،
02:33
and he was silentبی صدا, so I pulledکشیده the blanketپتو from my headسر,
51
138023
2890
سکوت کرده بود، لحاف را از روی سرم کنار زدم،
02:36
and when he saw me he startedآغاز شده laughingخندیدن.
52
140913
2917
وقتی من را دید از خنده منفجر شد.
02:39
He was laughingخندیدن so hardسخت, he could not stop and he was holdingبرگزاری my assignmentوظیفه in his handدست.
53
143830
2917
طوری می خندید که نمی توانست جلوی خودش را بگیرد و برگه تکلیف من هم در دستش بود.
02:42
Then he said, "But really, Sarahسارا, you could have workedکار کرد harderسخت تر! Can't you see it's really too smallکوچک?"
54
146747
4353
گفت: «اما واقعا سارا، می توانستی بیشتر تلاش کنی! نمی بینی این زیادی کوچک شده؟»
02:47
Indeedدر واقع, it's ratherنسبتا smallکوچک.
55
151100
5900
و واقعا هم کوچک بود.
02:52
I was bornبدنیا آمدن in Algeriaالجزایر.
56
157000
2000
من در الجزایر متولد شدم.
02:54
There I would hearشنیدن people say my fatherپدر was a "moudjahidمودجحید"
57
159000
3305
آنجا می شنیدم که مردم می گفتند پدرم «مجاهد» است.
02:58
and that meansبه معنای "fighterجنگنده."
58
162305
1195
مجاهد یعنی «رزمنده».
02:59
Laterبعد on, in Franceفرانسه, I lovedدوست داشتنی eavesdroppingاستراق سمع on grownups'بزرگسالان conversationsگفتگو,
59
163500
4584
بعدا، در فرانسه، یواشکی به حرف‌های بزرگترها گوش می‌کردم،
03:03
and I would hearشنیدن all sortsانواع of storiesداستان ها about my father'sپدر previousقبلی life,
60
168084
2917
و کلی داستان درباره زندگی سابق پدرم می شنیدم،
03:06
especiallyبه خصوص that he had "doneانجام شده" Worldجهان Warجنگ IIدوم,
61
171001
2918
بویژه داستان‌هایی در این باره که او هم جنگ دوم جهانی را پشت سرگذاشته،
03:09
that he had "doneانجام شده" the Algerianالجزایر warجنگ.
62
173919
1944
و هم جنگ الجزایر را.
03:11
And in my headسر I would be thinkingفكر كردن that "doing" a warجنگ meantبه معنای beingبودن a soldierسرباز.
63
175863
2918
و در ذهن من پشت سر گذاشتن جنگ برابر بود با سرباز بودن.
03:14
But knowingدانستن my fatherپدر, and how he keptنگه داشته شد sayingگفت: that he was a pacifistpacifist and non-violentغیر خشونت آمیز,
64
178781
3917
اما با شناختی که از پدرم داشتم، و این که همیشه می گفت چقدر مخالف خشونت است،
03:18
I foundپیدا شد it very hardسخت to pictureعکس him with a helmetکلاه ایمنی and gunاسلحه.
65
182698
3302
تصور او با کلاه‌خود و تفنگ خیلی مشکل بود.
03:21
And indeedدر واقع, I was very farدور from the markعلامت.
66
186000
2000
البته تصورات من هم متفاوت از این بود.
03:23
One day, while my fatherپدر was workingکار کردن on a fileپرونده
67
188000
3200
یک روز که پدرم داشت روی پرونده‌ای کار می‌کرد
03:27
for us to obtainبه دست آوردن Frenchفرانسوی nationalityملیت,
68
191200
3166
که درباره احراز ملیت فرانسوی برای ما بود،
03:30
I happenedاتفاق افتاد to see some documentsاسناد
69
194366
1945
اتفاقی چند تا سند را دیدم
03:32
that caughtگرفتار my attentionتوجه.
70
196311
2417
که توجهم را جلب کرد.
03:34
These are realواقعی!
71
198728
1672
این‌ها واقعی اند!
03:36
These are mineمال خودم, I was bornبدنیا آمدن an Argentineanآرژانتین.
72
200400
2718
این‌ها مال من اند، من به عنوان شهروند الجزایر متولد شدم.
03:39
But the documentاسناد I happenedاتفاق افتاد to see
73
203118
1782
اما سندی که اتقاقی دیدم
03:40
that would help us buildساختن a caseمورد for the authoritiesمسئولین
74
204900
2107
و به ما در ساختن پرونده برای ارائه به مقامات کمک کرد
03:42
was a documentاسناد from the armyارتش
75
207007
2693
سندی ارتشی بود
03:45
that thankedمتشکرم my fatherپدر for his work
76
209700
3169
که از جانب سرویس های امنیتی از خدمات پدرم قدردانی می‌کرد.
03:48
on behalfاز طرف of the secretراز servicesخدمات.
77
212869
1919
که از جانب سرویس های امنیتی از خدمات پدرم قدردانی می‌کرد.
03:50
And then, suddenlyناگهان, I wentرفتی "wowوای!"
78
214788
2917
اینجا بود که ناگهان حیرت من را فراگرفت.
03:53
My fatherپدر, a secretراز agentعامل?
79
217705
1695
پدر من، مامور امنیتی؟
03:55
It was very Jamesجیمز Bondرابطه.
80
219400
2166
خیلی جیمز باندی بود.
03:57
I wanted to askپرسیدن him questionsسوالات, whichکه he didn't answerپاسخ.
81
221566
4889
می خواستم ازش سوال کنم، که البته جوابی نمی‌داد.
04:02
And laterبعد, I told myselfخودم that
82
226455
2945
بعدا به خودم گفتم
04:05
one day I would have to questionسوال him.
83
229400
2600
یک روزی حتما ازش خواهم پرسید.
04:07
And then I becameتبدیل شد a motherمادر and had a sonفرزند پسر,
84
232000
2151
بعدا مادر و صاحب یک پسر شدم،
04:10
and finallyسرانجام decidedقرار بر این شد it was time -- that he absolutelyکاملا had to talk to us.
85
234151
3149
و فکر کردم که دیگر وقتش است- او دیگر باید حرف بزند.
04:13
I had becomeتبدیل شدن به a motherمادر
86
237300
2000
مادر شده بودم
04:15
and he was celebratingجشن گرفتن his 77thth birthdayروز تولد,
87
239300
2000
و پدرم تولد ۷۷ سالگی اش را جشن می گرفت
04:17
and suddenlyناگهان I was very, very afraidترسیدن.
88
241300
2300
ناگهان به شدت نگران شدم.
04:19
I fearedترسید he'dاو می خواهد go
89
243600
2248
ترسیدم که از فوت کند
04:21
and take his silencesسکوت with him,
90
245848
1945
و سکوتش را هم با خود ببرد،
04:23
and take his secretsاسرار with him.
91
247793
1944
همینطور اسرارش را.
04:25
I managedاداره می شود to convinceمتقاعد کردن him that it was importantمهم for us,
92
249737
2363
سعی کردم متقاعدش کنم که برای ما مهم است،
04:28
but possiblyاحتمالا alsoهمچنین for other people
93
252100
1527
و احتمالا برای مردم دیگر هم
04:29
that he sharedبه اشتراک گذاشته شده his storyداستان.
94
253627
1945
که او داستانش را بازگو کند.
04:31
He decidedقرار بر این شد to tell it to me
95
255572
1944
تصمیم گرفت بگوید
04:33
and I madeساخته شده a bookکتاب,
96
257516
1284
و من کتابی نوشتم،
04:34
from whichکه I'm going to readخواندن you some excerptsگزیده ای laterبعد.
97
258800
2606
که می‌خواهم بعدا بخشی از آن را برایتان بخوانم.
04:37
So, his storyداستان. My fatherپدر was bornبدنیا آمدن in Argentinaآرژانتین.
98
261406
2917
و اما داستانش. پدر من در الجزایر متولد شد.
04:40
His parentsپدر و مادر were of Russianروسی descentتبار.
99
264323
1945
والدینش اصالتا روس بودند.
04:42
The wholeکل familyخانواده cameآمد to settleحل کن in Franceفرانسه in the '30s.
100
266268
3917
کل خانواده در دهه ۱۹۳۰ به فرانسه آمدند.
04:46
His parentsپدر و مادر were Jewishیهودی, Russianروسی and aboveدر بالا all, very poorفقیر.
101
270186
4814
والدین پدرم یهودی، روس، و مهمتر از همه بسیار فقیر بودند.
04:50
So at the ageسن of 14 my fatherپدر had to work.
102
275000
3000
پدرم در ۱۴ سالگی مجبور شد کار کند.
04:53
And with his only diplomaدیپلم,
103
278000
1200
و با تنها مدرک تحصیلی که داشت،
04:55
his primaryاولیه educationتحصیلات certificateگواهینامه,
104
279200
1300
یعنی دیپلم تحصیلات ابتدایی،
04:56
he foundپیدا شد himselfخودت workingکار کردن at a dyerدیر - dryخشک cleanerپاک کننده.
105
280500
2500
مشغول به کار در یک مغازه خشک‌شویی شد.
04:58
That's where he discoveredکشف شده something totallyکاملا magicalجادویی,
106
283000
3200
آنجا بود که یک چیز یکسره جادویی را کشف کرد،
05:02
and when he talksگفتگو about it, it's fascinatingشگفت انگیز --
107
286200
1800
و وقتی درباره‌اش حرف می‌زند، فوق‌العاده است--
05:03
it's the magicشعبده بازي of dyeingرنگرزی chemistryعلم شیمی.
108
288000
2800
این جادو، جادوی شیمی رنگرزی است.
05:06
Duringدر حین that time the warجنگ was happeningاتفاق می افتد
109
290800
1800
آن موقع زمان جنگ بود
05:08
and his motherمادر was killedکشته شده when he was 15.
110
292600
2867
و وقتی پدرم ۱۵ سال داشت مادرش کشته شد.
05:11
This coincidedهمزمان شد with the time when
111
295468
2532
این همزمان شد با وقتی که
05:13
he threwپرتاب کرد himselfخودت bodyبدن and soulروح into chemistryعلم شیمی
112
298000
2000
او روح و جسمش را وقف شیمی کرد
05:15
because it was the only consolationتسلیم for his sadnessغمگینی.
113
300000
2700
چون فقط شیمی بود که او را از غصه‌هایش جدا می‌کرد.
05:18
All day he would askپرسیدن manyبسیاری questionsسوالات to his bossرئیس
114
302700
3463
تمام روز رئیسش را سوال باران می کرد
05:22
to learnیاد گرفتن, to accumulateانباشتن more and more knowledgeدانش,
115
306164
2836
تا یاد بگیرد، و هرچه بیشتر بر دانسته هایش بیفزاید،
05:24
and at night, when no one was looking,
116
309000
1500
و شب ها، دور از چشم بقیه،
05:26
he'dاو می خواهد put his experienceتجربه to practiceتمرین.
117
310500
2200
تجربه‌هایش را آزمایش می‌کرد.
05:28
He was mostlyاغلب interestedعلاقه مند in inkجوهر bleachingسفید کننده.
118
312700
5100
او بویژه به پاک کردن جوهر علاقمند بود.
05:33
All this to tell you
119
317800
2200
همه این‌ها را می گویم که بگویم
05:35
that if my fatherپدر becameتبدیل شد a forgerفریب خورده, actuallyدر واقع,
120
320000
2500
اگر پدرم جاعل از آب درآمد، در واقع،
05:38
it was almostتقریبا by accidentتصادف.
121
322500
2000
بیشترش بر حسب اتقاق بود.
05:40
His familyخانواده was Jewishیهودی, so they were houndedترسناک.
122
324500
2500
خانواده‌اش یهودی و نتیجتا منفور و تحت تعقیب بودند.
05:42
Finallyسرانجام they were all arrestedبازداشت شد and takenگرفته شده to the Drancyخرگوش campاردوگاه
123
327000
3000
آخرسر هم همگی بازداشت و روانه اردوگاه درانسی شدند
05:45
and they managedاداره می شود to get out at the last minuteدقیقه thanksبا تشکر to theirخودشان Argentineanآرژانتین papersاوراق.
124
330000
3200
و توانستند در لحظه آخر با کمک مدارک آرژانتینی‌شان از آنجا خارج شوند.
05:49
Well, they were out,
125
333200
1135
آزاد شده بودند،
05:50
but they were always in dangerخطر. The bigبزرگ "Jewیهودی" stampمهر was still on theirخودشان papersاوراق.
126
334336
2916
اما همیشه در معرض خطر بودند. مهر بزرگ «یهودی»‌همچنان روی مدارکشان خودنمایی می‌کرد.
05:53
It was my grandfatherبابا بزرگ who decidedقرار بر این شد they neededمورد نیاز است falseنادرست documentsاسناد.
127
337253
3247
این که همگی مدارک جعلی بگیرند تصمیم پدربزرگم بود.
05:56
My fatherپدر had been instilledتزریق شده with suchچنین respectتوجه for the lawقانون
128
340500
3500
پدرم آنقدر مطیع قانون بود
05:59
that althoughبا اينكه he was beingبودن persecutedآزار و اذیت,
129
344000
2000
که هرچند بازجویی شده بود،
06:01
he'dاو می خواهد never thought of falseنادرست papersاوراق.
130
346000
2000
هرگز به فکر مدارک قلابی نیافتاده بود.
06:03
But it was he who wentرفتی to meetملاقات a man from the Resistanceمقاومت.
131
348000
3000
اما این پدرم بود که مامور شد با یک عضو گروه مقاومت ملاقات کند.
06:06
In those timesبار documentsاسناد had hardسخت coversپوشش می دهد,
132
351000
2500
آن موقع، مدارک جلدهای سفت داشتند،
06:09
they were filledپر شده in by handدست,
133
353500
1500
و با دست خط تکمیل می شدند،
06:10
and they statedاظهار داشت your jobکار.
134
355000
3000
و شغل افراد هم رویشان ذکر می‌شد.
06:13
In orderسفارش to surviveزنده ماندن, he neededمورد نیاز است
135
358000
2200
برای بقا، پدرم لازم بود
06:16
to be workingکار کردن. He askedپرسید: the man
136
360200
2000
که شاغل باشد. او به مامور گفت
06:18
to writeنوشتن "dyerدیر."
137
362200
1800
که شغل او را بنویسد:‌ «رنگرز»
06:19
Suddenlyناگهان the man lookedنگاه کرد very, very interestedعلاقه مند.
138
364000
3000
ناگهان، مامور مقاومت با علاقمندی فراوان پرسید:‌
06:22
As a "dyerدیر," do you know how to bleachسفید کننده inkجوهر marksعلائم?
139
367000
3200
اگر رنگرز هستی، می دانی چطور می شود لکه جوهر را پاک کرد؟
06:26
Of courseدوره he knewمی دانست.
140
370200
2300
البته که می‌دانست.
06:28
And suddenlyناگهان the man startedآغاز شده explainingتوضیح دادن that
141
372500
1800
و ناگهان مرد شروع کرد به تعریف این که
06:30
actuallyدر واقع the wholeکل Resistanceمقاومت had a hugeبزرگ problemمسئله:
142
374300
2700
گروه مقاومت با چه مشکل بزرگی دست و پنجه نرم می‌کند:‌
06:32
even the topبالا expertsکارشناسان
143
377000
2600
حتی کارشناسان ممتاز
06:35
could not manageمدیریت کردن to bleachسفید کننده an inkجوهر, calledبه نام "indelibleقابل خواندن,"
144
379600
3600
از پاک کردن لکه جوهرهای «ماندگار» عاجز مانده بودند،
06:39
the "Watermanواترمن" blueآبی inkجوهر.
145
383200
2200
مارک این جوهر آبی رنگ «واترمن‌» بود.
06:41
And my fatherپدر immediatelyبلافاصله repliedپاسخ داد that he knewمی دانست exactlyدقیقا
146
385400
3900
پدرم بلاقاصله جواب داده بود که دقیقا می داند
06:45
how to bleachسفید کننده it.
147
389300
1200
که چطور می شود پاکش کرد.
06:46
Now, of courseدوره, the man was very impressedتحت تاثیر قرار with this youngجوان man of 17
148
390500
3200
حالا دیگر، مامور مقاومت به شدت تحت تاثیر این جوان ۱۷ ساله قرار گرفته بود
06:49
who could immediatelyبلافاصله give him the formulaفرمول, so he recruitedاستخدام شده him.
149
393700
3800
که درجا فرمول پاک‌‌کردن جوهر را داده بود، و استخدامش کرد.
06:53
And actuallyدر واقع, withoutبدون knowingدانستن it, my fatherپدر had inventedاختراع شده است something
150
397500
3000
و در واقع، پدرم بدون آن که بداند، چیزی اختراع کرده بود
06:56
we can find in everyهرکدام schoolchild'sدانش آموز pencilمداد caseمورد:
151
400500
2650
که امروز در جامدادی هر بچه مدرسه‌ای پیدا می شود:
06:59
the so-calledباصطلاح "correctionتصحیح penخودکار."
152
403150
2850
همان «قلم غلط‌‌‌ گیر» خودمان.
07:02
(Applauseتشویق و تمجید)
153
406500
5000
(تشویق)
07:07
But it was only the beginningشروع.
154
412000
1400
اما این فقط اولش بود.
07:09
That's my fatherپدر.
155
413400
1600
این پدرم است.
07:10
As soonبه زودی as he got to the labآزمایشگاه,
156
415000
1500
به محض این‌که وارد آزمایشگاه شد،
07:12
even thoughگرچه he was the youngestجوانترین,
157
416500
1400
با آن‌که از همه جوان‌تر بود،
07:13
he immediatelyبلافاصله saw that there was a problemمسئله with the makingساخت of forgedجعلی documentsاسناد.
158
417900
2900
فورا متوجه شد که در کار تهیه اسناد جعلی مشکلی وجود دارد.
07:16
All the movementsحرکات stoppedمتوقف شد at falsifyingدروغگویی.
159
420800
2900
کار جعل اسناد متوقف شد.
07:19
But demandتقاضا was ever-growingهمیشه در حال رشد است
160
423700
2600
اما تقاضا زیاد بود.
07:22
and it was difficultدشوار to tamperتکه تکه کردن with existingموجود است documentsاسناد.
161
426300
2600
و اسناد موجود ناکافی بود.
07:24
He told himselfخودت it was necessaryلازم است to make them from scratchخراش.
162
428900
1500
او با خودش فکر کرد که باید همه چیز را از نو بسازد.
07:26
He startedآغاز شده a pressمطبوعات. He startedآغاز شده photoengravingعکسبرداری.
163
430400
2800
شروع کرد به ساختن پرس، دستکاری عکس
07:29
He startedآغاز شده makingساخت rubberلاستیک stampsتمبرها.
164
433200
1600
و ساختن مهرهای لاستیکی.
07:30
He startedآغاز شده inventingاختراع all kindنوع of things --
165
434800
1800
شروع کرد به اختراع همه چیز--
07:32
with some materialsمواد he inventedاختراع شده است a centrifugeسانتریفیوژ usingاستفاده كردن a bicycleدوچرخه wheelچرخ.
166
436600
3400
او با استفاده از چرخ دوچرخه و مواد دیگر یک دستگاه سانتریفیوژ ساخت.
07:35
Anywayبه هر حال, he had to do all this
167
440000
2000
خلاصه، همه این کارها را کرد
07:37
because he was completelyبه صورت کامل obsessedغرق with outputخروجی.
168
442000
2800
چون کاملا شیفته نتیجه کار بود.
07:40
He had madeساخته شده a simpleساده calculationمحاسبه:
169
444800
2200
یک حساب و کتاب جدید پدید آورده بود:‌
07:42
In one hourساعت he could make 30 forgedجعلی documentsاسناد.
170
447000
3100
در یک ساعت ۳۰ مدرک جعلی درست می کرد.
07:46
If he sleptگذشته ی فعل خوابیدن one hourساعت, 30 people would dieمرگ.
171
450100
4400
اگر یک ساعت می خوابید، ۳۰ نفر می مردند.
07:50
This senseاحساس of
172
454500
3000
این حس مسئولیت
07:53
responsibilityمسئوليت for other people'sمردم livesزندگی می کند when he was just 17 --
173
457500
3200
نسبت به زندگی دیگران، آن هم در ۱۷ سالگی--
07:56
and alsoهمچنین his guiltگناه for beingبودن a survivorبازمانده,
174
460700
3000
و عذاب وجدان ناشی از بقا و رهایی از کمپ،
07:59
sinceاز آنجا که he had escapedفرار کرد the campاردوگاه when his friendsدوستان had not --
175
463700
3600
در حالی که دوستانش هنوز آنجا بودند--
08:03
stayedماند with him all his life.
176
467300
2252
تمام عمر با او ماند.
08:05
And this is maybe what explainsتوضیح می دهد why, for 30 yearsسالها,
177
469553
2917
و شاید به همین دلیل بود که برای ۳۰ سال،
08:08
he continuedادامه یافت to make falseنادرست papersاوراق
178
472471
2629
همچنان به جعل سند ادامه داد
08:11
at the expenseهزینه of all kindsانواع of sacrificesفداکاری.
179
475100
2300
به قیمت به جان خریدن تمامی مخاطرات.
08:13
I'd like to talk about those sacrificesفداکاری,
180
477400
900
می خواهم از این ایثارگری ها و فداکاری ها بگویم،
08:14
because there were manyبسیاری.
181
478300
1900
چون خیلی زیادند.
08:16
There were obviouslyبدیهی است financialمالی sacrificesفداکاری
182
480200
2500
قطعا ازخودگذشتگی مالی بخشی از آن بود
08:18
because he always refusedرد to be paidپرداخت شده.
183
482700
1800
چون هیچ‌‌وقت به او دستمزد نمی دادند.
08:20
To him, beingبودن paidپرداخت شده would have meantبه معنای beingبودن a mercenaryمزدور.
184
484500
2700
برای او، گرفتن دستمزد برابر بود با مزدوری.
08:23
If he had acceptedپذیرفته شده paymentپرداخت,
185
487200
1600
اگر قبول می‌کرد که پول بگیرد،
08:24
he wouldn'tنمی خواهم be ableتوانایی to say "yes" or "no"
186
488800
1800
دیگر نمی توانست «بله» و «نه‌» بگوید
08:26
dependingبستگی دارد on what he deemedتلقی می شود a just or unjustناعادلانه causeسبب می شود.
187
490600
2400
بر اساس قضاوت خودش از عادلانه یا غیرعادلانه بودن چیزی.
08:28
So he was a photographerعکاس by day,
188
493000
1900
پس او برای ۳۰ سال روزها عکاس بود،
08:30
and a forgerفریب خورده by night for 30 yearsسالها.
189
494900
1600
و شب ها جاعل.
08:32
He was brokeشکست all of the time.
190
496500
2000
همیشه ورشکسته مالی بود.
08:34
Then there were the emotionalعاطفی sacrificesفداکاری:
191
498500
3000
فداکاری‌های احساسی هم بود:‌
08:37
How can one liveزنده with a womanزن while havingداشتن so manyبسیاری secretsاسرار?
192
501500
3000
چطور می شود آدم با یک زن زندگی کند و همزمان این همه راز داشته باشد؟
08:40
How can one explainتوضیح what one does at night in the labآزمایشگاه, everyهرکدام singleتنها night?
193
504500
4200
چطور می شود آدم هر شب درباره این که دارد در آزمایشگاه چکار می کند توضیح بدهد؟
08:44
Of courseدوره, there was anotherیکی دیگر kindنوع of sacrificeقربانی
194
508700
3300
البته، فداکاری های دیگری هم بود
08:47
involvingکه شامل his familyخانواده that I understoodفهمید much laterبعد.
195
512000
3400
از جمله فداکاری‌های خانوادگی که من بعدا بهشان پی بردم.
08:51
One day my fatherپدر introducedمعرفی کرد me to my sisterخواهر.
196
515400
3100
یک روز پدرم من را به خواهرم معرفی کرد.
08:54
He alsoهمچنین explainedتوضیح داد to me that I had a brotherبرادر, too,
197
518500
4000
بعد توضیح داد که یک برادر هم دارم.
08:58
and the first time I saw them I mustباید have been threeسه or fourچهار,
198
522500
6000
اولین باری که آن‌ها را دیدم سه یا چهار ساله بودم،
09:04
and they were 30 yearsسالها olderمسن تر than me.
199
528500
1800
و آن‌ها ۳۰ سال از من بزرگتر بودند.
09:06
They are bothهر دو in theirخودشان sixtiesشصتها now.
200
530300
5500
حالا هر دو شصت و اندی ساله‌اند.
09:11
In orderسفارش to writeنوشتن the bookکتاب,
201
535800
2700
برای نوشتن کتابم،
09:14
I askedپرسید: my sisterخواهر questionsسوالات. I wanted to know who my fatherپدر was,
202
538500
3500
با خواهرم مصاحبه کردم. می‌خواستم بدانم پدرم کیست،
09:17
who was the fatherپدر she had knownشناخته شده.
203
542000
1500
پدری که او می‌شناخت کی بود.
09:19
She explainedتوضیح داد that the fatherپدر that she'dاو می خواهد had
204
543500
4100
او گفت پدری که او می‌شناخت
09:23
would tell them he'dاو می خواهد come and pickانتخاب کنید them up on Sundayیکشنبه to go for a walkراه رفتن.
205
547600
4200
قول می‌داد که یکشنبه‌ آنها را برای قدم زدن بیرون ببرد.
09:27
They would get all dressedلباس پوشیده up and wait for him,
206
551800
2600
آنها حاضر می‌شدند و منتظر می‌ماندند،
09:30
but he would almostتقریبا never come.
207
554400
1800
اما او هیچوقت پیدایش نمی‌شد.
09:32
He'dاو می خواهد say, "I'll call." He wouldn'tنمی خواهم call.
208
556200
3300
می‌گفت: «تلفن می‌زنم»، اما هیچوقت نمی‌زد.
09:35
And then he would not come.
209
559500
2000
و هیچ‌وقت نمی آمد.
09:37
Then one day he totallyکاملا disappearedناپدید شد.
210
561500
3300
تا این‌ که یک روز یکسره ناپدید شد.
09:40
Time passedگذشت,
211
564800
1400
زمان گذشت،
09:42
and they thought he had surelyمسلما forgottenفراموش شده them,
212
566200
3200
ودر ابتدا. آنها فکر کردند
09:45
at first.
213
569400
1600
که او دیگر حتما فراموششان کرده،
09:46
Then as time passedگذشت,
214
571000
1500
بعد به مرور زمان،
09:48
at the endپایان of almostتقریبا two yearsسالها, they thought,
215
572500
2000
بعد از تقریبا دو سال، با خودشان فکر کردند،
09:50
"Well, perhapsشاید our fatherپدر has diedفوت کرد."
216
574500
3200
«شاید پدرمان مرده باشد.»
09:53
And then I understoodفهمید
217
577700
2300
بعدا فهمیدم که
09:55
that askingدرخواست my fatherپدر so manyبسیاری questionsسوالات
218
580000
2900
با پرسیدن سوال های متعدد از پدرم
09:58
was stirringتکان دادن up a wholeکل pastگذشته he probablyشاید didn't feel like talkingصحبت کردن about
219
582900
2800
بخشی از گذشته او را هم می زدم که دلش نمی خواست درباره‌اش حرف بزند
10:01
because it was painfulدردناک.
220
585700
1600
چون دردناک بود.
10:03
And while my halfنیم brotherبرادر and sisterخواهر thought they'dآنها می خواهند been abandonedرها شده,
221
587300
4700
آن موقع که برادر و خواهر ناتنی‌ام تصور می‌کردند پدر ترکشان کرده،
10:07
orphanedیتیم,
222
592000
1700
و یتیم شده اند،
10:09
my fatherپدر was makingساخت falseنادرست papersاوراق.
223
593700
2300
پدرم داشت جعل مدرک می‌کرد.
10:11
And if he did not tell them, it was of courseدوره to protectمحافظت them.
224
596000
3500
و دلیل این که بهشان نمی گفت، برای امنیت آنها بود.
10:15
After the liberationآزادی he madeساخته شده falseنادرست papersاوراق
225
599500
1800
بعد از آزادی از کمپ‌های نازی)باز هم داشت جعل مدرک می‌کرد
10:17
to allowاجازه دادن the survivorsبازماندگان of concentrationتمرکز campsاردوگاه ها to immigrateمهاجرت کن to Palestineفلسطین
226
601300
2900
تا جان‌بدربردگان اردوگاه‌ها بتوانند به فلسطین مهاجرت کنند
10:20
before the creationایجاد of Israelاسرائيل.
227
604200
1900
پیش از آن که اسرائیل تاسیس شود.
10:22
And then, as he was a staunchاستدلال anti-colonialistضد استعمارگر,
228
606100
2400
و چون عقاید قوی ضداستعماری داشت،
10:24
he madeساخته شده falseنادرست papersاوراق for Algeriansالجزایران duringدر حین the Algerianالجزایر warجنگ.
229
608500
3500
طی جنگ الجزایر، برای الجزایری‌ها مدرک جعل می‌کرد
10:27
After the Algerianالجزایر warجنگ,
230
612000
2600
بعد از جنگ الجزایر،
10:30
at the heartقلب of the internationalبین المللی resistanceمقاومت movementsحرکات,
231
614600
2600
در بحبوحه جنبش‌های مقاومت بین المللی،
10:33
his nameنام circulatedپخش شد
232
617200
1700
نام او دست به دست می‌گشت
10:34
and the wholeکل worldجهان cameآمد knockingضربه زدن at his doorدرب.
233
618900
2300
و تمام جهان به سراغش می‌آمد.
10:37
In Africaآفریقا there were countriesکشورها fightingدعوا کردن for theirخودشان independenceاستقلال:
234
621200
3500
در آفریقا کشورهایی بودند که برای استقلال مبارزه می‌کردند:
10:40
Guineaگینه, Guinea-Bissauگینه بیسائو, Angolaآنگولا.
235
624700
3000
گینه، گینه بیسائو، آنگولا.
10:43
And then my fatherپدر connectedمتصل with Nelsonنلسون Mandela'sماندلا anti-apartheidضد آپارتاید partyمهمانی.
236
627700
4500
بعد پدرم با حزب ضدآپارتاید نلسون ماندلا مرتبط شد.
10:48
He madeساخته شده falseنادرست papersاوراق for persecutedآزار و اذیت blackسیاه Southجنوب Africansآفریقایی ها.
237
632200
3500
او برای سیاه‌پوستان آفریقای جنوبی مدارک جعلی درست می کرد.
10:51
There was alsoهمچنین Latinلاتین Americaآمریکا.
238
635700
1800
آمریکای لاتین هم بود.
10:53
My fatherپدر helpedکمک کرد those who resistedمقاومت کرد dictatorshipsدیکتاتوری
239
637500
2700
پدرم به کسانی کمک کرد که در مقابل دیکتاتوری مقاومت می‌کردند
10:56
in the Dominicanدومینیکن Republicجمهوری, Haitiهائیتی,
240
640200
1900
در جمهوری دومنیکن، هاییتی،
10:58
and then it was the turnدور زدن of Brazilبرزیل, Argentinaآرژانتین, Venezuelaونزوئلا, Elال Salvadorسالوادور, Nicaraguaنیکاراگوئه,
241
642100
6100
و بعد نوبت رسید به برزیل، آرژانتین، ونزوئلا، السالوادور، نیکاراگوآ،
11:04
Colombiaکلمبیا, Peruپرو, Uruguayاروگوئه, Chileشیلی and Mexicoمکزیک.
242
648200
5600
کلمبیا، پرو، اروگوئه، شیلی و مکزیک.
11:09
Then there was the Vietnamویتنام Warجنگ.
243
653800
1700
بعد هم جنگ ویتنام بود.
11:11
My fatherپدر madeساخته شده falseنادرست papersاوراق for the Americanآمریکایی desertersمهاجران
244
655500
2300
پدرم برای نظامیان آمریکایی‌ بریده از خدمت مدرک قلابی درست می‌کرد
11:13
who did not wishآرزو کردن to take up armsبازوها againstدر برابر the Vietnameseویتنامی.
245
657800
3200
آنهایی که نمی‌خواستند علیه ویتنامی‌ها سلاح به دست بگیرند.
11:16
Europeاروپا was not sparedترسوندم eitherیا.
246
661000
2000
در اروپا هم همین وضع بود.
11:18
My fatherپدر madeساخته شده falseنادرست papersاوراق for the dissidentsمخالفان
247
663000
2141
پدرم برای دگراندیشانی مدرک جعل کرد
11:21
againstدر برابر Francoفرانکو in Spainاسپانیا, Salazarسالازار in Portugalکشور پرتغال,
248
665142
3758
که علیه فرانکو در اسپانیا، سالازار در پرتغال،
11:24
againstدر برابر the colonels'سرهنگان dictatorshipدیکتاتوری in Greeceیونان,
249
668900
4992
دیکتاتوری ژنرال‌ها در یونان،
11:29
and even in Franceفرانسه.
250
673893
1707
و حتی در فرانسه، مبارزه می‌کردند.
11:31
There, just onceیک بار, it happenedاتفاق افتاد in Mayممکن است of 1968.
251
675600
3154
در مه ١٩٦٨، پدرم
11:34
My fatherپدر watchedتماشا کردم, benevolentlyخیرخواهانه, of courseدوره,
252
678755
2645
البته از روی حسن نیت
11:37
the demonstrationsتظاهرات of the monthماه of Mayممکن است,
253
681400
2800
تظاهرات ماه مه را نظاره می‌کرد،
11:40
but his heartقلب was elsewhereدر جاهای دیگر, and so was his time
254
684200
2300
اما قلبش جای دیگری بود و زمان را باجاهای دیگر تنظیم می‌کرد
11:42
because he had over 15 countriesکشورها to serveخدمت.
255
686500
3500
چرا که در حال خدمت به ١٥ کشور مختلف بود.
11:45
Onceیک بار, thoughگرچه, he agreedتوافق کرد to make falseنادرست papersاوراق
256
690000
2368
یک بار هم قبول کرد برای کسی مدرک جعل کند
11:48
for someoneکسی you mightممکن recognizeتشخیص.
257
692369
1943
که احتمالا او را می‌شناسید
11:50
(Laughterخنده)
258
694313
2916
(صدای خنده)
11:53
He was much youngerجوانتر in those daysروزها,
259
697230
1620
او آن روزها خیلی جوان‌تر بود،
11:54
and my fatherپدر agreedتوافق کرد to make falseنادرست papersاوراق
260
698850
2150
و پدرم پذیرفت اسناد جعلی برایش بسازد
11:56
to enableفعال کردن him to come back and speakصحبت at a meetingملاقات.
261
701000
3036
تا او بتواند برگردد و در یک نشست سخنرانی کند.
11:59
He told me that those falseنادرست papersاوراق were the mostاکثر media-relevantرسانه های مرتبط
262
704037
4963
پدرم بهم گفت که آن مدارک جعلی به بیشترین میزان رسانه‌ای شد
12:04
and the leastکمترین usefulمفید است he'dاو می خواهد had to make in all his life.
263
709000
3500
در حالی که بی‌فایده‌ترین مدارکی بود که در عمرش ساخته بود.
12:08
But, he agreedتوافق کرد to do it,
264
712500
1500
اما، پذیرفت که آن‌ها را بسازد،
12:09
even thoughگرچه Danielدانیل Cohn-Bendit'sکوهن بنتیت life was not in dangerخطر,
265
714000
3400
با آن که زندگی دنیل کان-بندیت در خطر نبود،
12:13
just because
266
717400
2194
تنها به این دلیل که
12:15
it was a good opportunityفرصت
267
719595
1405
موقعیت خوبی بود
12:16
to mockخجالت کشیدم the authoritiesمسئولین,
268
721000
2484
برای دهن‌کجی به مقامات،
12:19
and to showنشان بده them that there's nothing more porousمتخلخل than bordersمرز ها --
269
723485
3015
و نشان دادن این‌ که مرزها چقدر قابل نفوذ هستند
12:22
and that ideasایده ها have no bordersمرز ها.
270
726500
4500
و این که فکر و عقیده مرزی نمی شناسد.
12:26
All my childhoodدوران کودکی,
271
731000
2000
در تمام دوران کودکی من،
12:28
while my friends'دوستان' dadsپدران would tell them Grimm'sGrimm's fairyپری talesداستان,
272
733000
4097
وقتی پدران دوستانم برای بچه‌هایشان قصه های (برادران) گریم را می خواندند،
12:32
my fatherپدر would tell me storiesداستان ها about very unassumingانعطاف پذیر heroesقهرمانان
273
737098
3889
پدر من داستان قهرمان‌های فروتن
12:36
with unshakeableبی نظیر utopiasutopias
274
740988
2916
با مدینه‌های فاضله راسخ را برایم تعریف می‌کرد
12:39
who managedاداره می شود to make miraclesمعجزه ها.
275
743905
2916
که معجزه می‌آفریدند.
12:42
And those heroesقهرمانان did not need an armyارتش behindپشت them.
276
746822
3978
و آن قهرمانان احتیاجی به ارتش نداشتند.
12:46
Anyhowدر هر صورت, nobodyهيچ كس would have followedدنبال شد them,
277
750800
2500
و کسی دنباله‌روشان نبود،
12:49
exceptبجز for a handfulتعداد انگشت شماری [of] menمردان and womenزنان of convictionمحکومیت and courageشجاعت.
278
753300
3245
غیر از چند مرد و زن قاطع و پرجرأت
12:52
I understoodفهمید much laterبعد
279
756546
1254
خیلی بعدتر بود که فهمیدم
12:53
that actuallyدر واقع it was his ownخودت storyداستان my fatherپدر would tell me to get me to sleepبخواب.
280
757800
3607
پدرم داستان خودش را برایم می‌گفت، تا خوابم ببرد
12:57
I askedپرسید: him whetherچه, consideringبا توجه به the sacrificesفداکاری he had to make,
281
761408
2916
از او پرسیدم با توجه به فداکاری‌هایی که کرده،
13:00
he ever had any regretsپشیمان می شود.
282
764325
1944
هرگز شده که احساس ندامت کند؟
13:02
He said no.
283
766270
1730
جوابش منفی بود.
13:03
He told me that he would have been unableناتوان
284
768000
2159
گفت قادر نبوده
13:06
to witnessشاهد or submitارسال to injusticeبی عدالتی withoutبدون doing anything.
285
770160
2916
که شاهد بی‌عدالتی باشد و دست روی دست بگذارد.
13:08
He was persuadedمتقاعد شده, and he's still convincedمتقاعد
286
773077
3023
باور داشت، و هنوز هم باور دارد
13:12
that anotherیکی دیگر worldجهان is possibleامکان پذیر است --
287
776100
2200
که جهان دیگری ممکن است
13:14
a worldجهان where no one would ever need a forgerفریب خورده.
288
778300
3000
جهانی که در آن هیچکس به جاعل نیاز نداشته باشد.
13:17
He's still dreamingرویا پردازی about it.
289
781300
2000
این جهان هنوز رویای اوست.
13:19
My fatherپدر
290
783300
1444
پدر من
13:20
is here in the roomاتاق todayامروز.
291
784745
1755
امروز در این سالن است.
13:22
His nameنام is Adolfoآدولفو KaminskyKaminsky and I'm going to askپرسیدن him to standایستادن up.
292
786500
4079
نام او آدولفو کامینسکی است و خواهش می کنم که بایستد.
13:26
(Applauseتشویق و تمجید)
293
790580
20419
(تشویق)
13:46
Thank you.
294
811000
3000
متشکرم.
Translated by Maryam Manzoori
Reviewed by soheila Jafari

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Sarah Kaminsky - Actor and writer
Sarah Kaminsky writes about her father, Adolfo Kaminsky, a forger with a mission.

Why you should listen

Born in 1979 in Algeria, of an Argentinean father with Russian origins, and a Tuareg Algerian mother, Sarah Kaminsky arrived in France when she was 3 years old. Passionate about art since her childhood, she started learning the cello at age 4. As a teenager, she discovered two passions, which are still vibrant in her life: theater and writing. Since then, she's shared her time between her acting career and writing screenplays, plays or books.

In 2009, Sarah wrote a book worthy of the best spy novels, based on the true story of her father, Adolfo Kaminsky, genius-forger who committed his know-how and convictions to serve the French Resistance during World War II, saving thousands of Jewish families, and many others over the course of 30 years for various causes around the world.

More profile about the speaker
Sarah Kaminsky | Speaker | TED.com