ABOUT THE SPEAKER
Lee Thomas - Broadcast journalist, diversity advocate
Lee Thomas has loved to watch, write and share stories his entire life.

Why you should listen

An Emmy-winning entertainment reporter, Lee Thomas's movie review show, "CriticLee Speaking," and his reports originate from WJBK Fox 2 in Detroit, Michigan. Turning White, Thomas's personal memoir of living with the skin disease vitiligo, gained world attention launching his passion to create a clear global path for self acceptance, diversity and inclusion. He is the global spokesperson for the Vitiligo Society of London and Vstrong USA as well as a Certified Diversity Professional with the National Diversity Council (NDCCDP).

More profile about the speaker
Lee Thomas | Speaker | TED.com
TED Salon The Macallan

Lee Thomas: How I help people understand vitiligo

لی توماس: چگونه به مردم کمک می‌کنم تا پیسی را درک کنند

Filmed:
2,137,540 views

گوینده‌ی خبر تلویزیون لی توماس هنگامی که مبتلا به بیماری پیسی شد گمان کرد که حرفه‌اش به پایان رسیده است، اختلالی ایمنی که لکه‌های بزرگ بدون رنگدانه بر روی پوستش برجای گذاشت که منتهی به حواشی و نگاه‌های خیره شد. در یک سخنرانی جذاب، او چگونگی کشف راه حلی برای برداشت نا‌ صحیح و ترس از ظاهرش را بوسیله‌ی مسئولیت پذیری، گفت و گو -- و البته یک لبخند به اشتراک می‌گذارد. توماس می‌گوید «انرژی مثبت چیزی است که ارزش جنگیدن را دارد، این نه جنگی با دیگران بلکه مبارزه‌ای درونی است،» « اگر شما در زندگیتان تغییرات مثبت می‌خواهید، بایستی همواره مثبت باشید.»
- Broadcast journalist, diversity advocate
Lee Thomas has loved to watch, write and share stories his entire life. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
When I was youngجوان,
0
1667
1434
وقتی جوان بودم،
00:15
I wanted to be on TVتلویزیون:
1
3125
1333
می‌خواستم در تلویزیون باشم:
00:17
the lightsچراغ ها, the camerasدوربین ها,
2
5500
2809
نورها، دوربین‌ها،
00:20
the makeupآرایش,
3
8333
1643
گریم،
00:22
the glamorousفریبنده life.
4
10000
1417
زندگی پر زرق و برق.
00:24
And from my vantageمزیت pointنقطه,
5
12417
1684
و از نقطه نظر من،
00:26
just outsideخارج از of a militaryنظامی baseپایه
in LawtonLawton, Oklahomaاوکلاهما,
6
14125
3601
درست بیرون از پایگاه نظامی در شهر لاتاون،
ایالت اکلاهاما،
00:29
I didn't make the distinctionفرق - تمیز - تشخیص
betweenبین TVتلویزیون reporterخبرنگار or actorبازیگر.
7
17750
3976
گزارشگر تلویزیون یا بازیگر
تفاوتی نداشت.
00:33
It was all the sameیکسان to me.
8
21750
1601
همه برای من یکی بود.
00:35
It was eitherیا,
9
23375
1268
یا بود
00:36
"Reportingگزارش نویسی liveزنده from Berlinبرلین"
10
24667
1392
«گزارش زنده از برلین»،
00:38
or "I shallباید attendمراجعه كردن her here and wooوو her
with suchچنین spiritروح when she comesمی آید."
11
26083
4435
یا « من باید اینجا همراه او باشم و وقتی
می‌آید با چنین احساسی او را تشویق کنم.»
00:42
(Laughterخنده)
12
30542
1267
(خنده حضار)
00:43
It was all specialویژه,
13
31833
1601
همه استثنایی بودند،
00:45
it was all the spotlightنور افکن,
14
33458
1726
همه مورد توجه بودند،
00:47
and I just knewمی دانست that it was for me.
15
35208
2625
و فقط می‌دانستم که این متعلق به من است.
00:50
But somewhereجایی alongدر امتداد my journeyسفر,
16
38833
2000
اما جایی در مسیر من،
00:54
life happenedاتفاق افتاد.
17
42625
1250
زندگی اتفاق افتاد.
02:30
Ahآه, much better.
18
138083
2060
آه، خیلی بهتر شد.
02:32
(Applauseتشویق و تمجید)
19
140167
3934
(تشویق حضار)
02:36
I have a diseaseمرض calledبه نام vitiligoویتیلیگو.
20
144125
1750
من بیماری با نام پیسی دارم.
02:38
It startedآغاز شده earlyزود in my careerحرفه.
21
146500
2208
که در اوایل کارم شروع شد.
02:42
It's an autoimmuneخود ایمنی disorderاختلال.
22
150542
2250
این یک اختلال خود ایمنی است.
02:45
It's where it looksبه نظر می رسد like your skinپوست
is gettingگرفتن whiteسفید patchesتکه ها,
23
153875
3309
به نظر می‌رسد پوست شما
لکه‌های سفید به خود می‌گیرد،
02:49
but it's actuallyدر واقع voidخالی of colorرنگ.
24
157208
1667
اما در واقع خالی از رنگ می‌شود.
02:51
It affectsتاثیر می گذارد all ethnicitiesقومیت ها,
25
159625
2393
برای همه‌ی نژادها اتفاق می‌افتد،
02:54
it affectsتاثیر می گذارد all agesسنین,
26
162042
1708
در هر سنی اتفاق می‌افتد،
02:56
all gendersجنس ها,
27
164625
1601
هر جنسیتی،
02:58
it's not contagiousمسری,
28
166250
1393
مسری نیست،
02:59
it's not life-threateningتهدید کننده زندگی,
29
167667
2184
مهلک نیست،
03:01
but it is mentalذهنی warfareجنگ.
30
169875
2542
اما نبردی ذهنی است.
03:05
It's toughسخت است.
31
173458
1250
خشن و دشوار است.
03:07
Now, I was diagnosedتشخیص داده شده with this diseaseمرض
32
175417
1851
هنگامی این بیماری در من تشخیص داده شد
03:09
when I was workingکار کردن on
"Eyewitnessشاهد عینی Newsاخبار" in Newجدید Yorkیورک Cityشهر.
33
177292
2833
که بر روی «اخبار شواهد عینی»
در شهر نیویورک کار می‌کردم.
03:12
I was in the biggestبزرگترین cityشهر in the countryکشور,
34
180875
3059
در بزرگترین شهر کشور بودم،
03:15
I was on theirخودشان flagshipگل سرسبد stationایستگاه
35
183958
1917
در گل سرسبد ایستگاه‌های خبری‌شان بودم
03:18
and I was on theirخودشان top-ratedدارای امتیاز بالا 5pmساعت newscastاخبار.
36
186750
4268
دررتبه‌ی برتر اخبار تلوزیونی ساعت ۵ عصر
حضور داشتم.
03:23
And the doctorدکتر lookedنگاه کرد me
right in the eyeچشم and said,
37
191042
2601
و پزشک مستقیم در چشم‌های من نگاه کرد
و گفت،
03:25
"You have a diseaseمرض calledبه نام vitiligoویتیلیگو.
38
193667
1767
«شما بیماری به نام پیسی دارید.
03:27
It's a skinپوست disorderاختلال
where you loseاز دست دادن your pigmentرنگدانه.
39
195458
3459
این یک اختلال پوستی است که
شما رنگدانه‌ی خود را از دست می‌دهید.
03:31
There is no cureدرمان,
but there a-la-la-la-laلا-لا-لا-لا".
40
199750
3101
درمانی وجود ندارد،
اما یک -لا-لا-لا-لا وجود دارد».
03:34
Charlieچارلی Brown'sبراون teacherمعلم.
41
202875
1518
معلم چارلی براون.
03:36
(Laughterخنده)
42
204417
1017
(خنده حضار)
03:37
He said there is no cureدرمان.
All I heardشنیدم was, "My careerحرفه is over."
43
205458
5125
او گفت درمانی نیست. همه‌ی چیزی که شنیدم
این بود که، «حرفه‌ام به پایان رسیده است.»
03:44
But I just couldn'tنمی توانستم give up.
44
212042
1541
اما نمی‌توانستم تسلیم شوم.
03:47
I couldn'tنمی توانستم quitترک,
45
215125
1250
نمی‌توانستم استعفا بدهم،
03:49
because we put too much into this.
46
217458
3726
چون ما برایش خیلی تلاش کرده بودیم.
03:53
And by "we" I mean Mrآقای. Mossموش,
47
221208
2268
و منظورم از «ما» آقای ماس است،
03:55
who sentارسال شد me to speechسخنرانی - گفتار and dramaدرام clubباشگاه
insteadبجای of to detentionبازداشت,
48
223500
4351
کسی که به جای بازداشتگاه
مرا به انجمن سخنرانی و نمایش فرستاد،
03:59
or my sisterخواهر who paidپرداخت شده
partبخشی of my collegeکالج expensesهزینه ها,
49
227875
4059
یا خواهرم
کسی که بخشی از مخارج کالجم را پرداخت کرد،
04:03
or my momمامان,
50
231958
1250
یا مادرم،
04:06
who simplyبه سادگی gaveداد me everything.
51
234667
4375
کسی که به سادگی به من همه چیز داد.
04:15
I would not quitترک.
52
243667
1250
استعفا نمی‌دادم.
04:18
So I decidedقرار بر این شد to just put on makeupآرایش
and keep it movingدر حال حرکت.
53
246625
4500
بنابراین تصمیم گرفتم تا فقط گریم کرده
و ادامه بدهم.
04:24
I had to wearپوشیدن makeupآرایش anywayبه هر حال.
It's TVتلویزیون, babyعزیزم, right?
54
252000
3976
به هرحال مجبور بودم گریم کنم.
هرچه نباشد تلویزیون است، عزیزم.
04:28
I just put on a little more makeupآرایش,
and everything'sهمه چیز coolسرد.
55
256000
4041
فقط اندکی گریم بیشتر استفاده می‌کنم،
و همه چیز سرجایش است.
04:32
And that actuallyدر واقع
wentرفتی very well for yearsسالها.
56
260708
3768
و واقعا برای سا‌ل‌ها خیلی خوب پیش رفت.
04:36
I wentرفتی from beingبودن a reporterخبرنگار
in Newجدید Yorkیورک Cityشهر
57
264500
3518
از خبرنگاری در شهر نیویورک تبدیل شدم به
04:40
to beingبودن a morningصبح showنشان بده anchorلنگر in Detroitدیترویت,
58
268042
2684
گوینده‌ی خبر صبح در دترویت،
04:42
the Motorموتور Cityشهر.
59
270750
1893
شهر موتوری.
04:44
And as the diseaseمرض got worseبدتر,
60
272667
2892
و هنگامی که بیماری بدتر شد،
04:47
I just put on more makeupآرایش.
61
275583
2060
فقط گریم بیشتری استفاده کردم.
04:49
It was easyآسان.
62
277667
1851
آسان بود.
04:51
Exceptبجز for my handsدست ها.
63
279542
2708
به غیر از دست‌هایم.
04:55
See, this diseaseمرض is progressiveترقی خواه
and ever-changingهمیشه در حال تغییر است.
64
283458
3351
ببینید، این بیماری
پیش رونده و همواره درحال تغییر است.
04:58
That meansبه معنای it comesمی آید and goesمی رود.
65
286833
2476
به این معنا که می‌آید و می‌رود.
05:01
At one pointنقطه, for about a yearسال and a halfنیم,
66
289333
3143
در یک مرحله، برای تقریبا یک سال و نیم،
05:04
my faceصورت was completelyبه صورت کامل whiteسفید.
67
292500
2750
صورت من کاملا سفید بود.
05:10
Yeah, it tripsسفرها me out too.
68
298500
1268
آره،خودم را هم می‌ترساند.
05:11
(Laughterخنده)
69
299792
1309
(خنده حضار)
05:13
Yeah.
70
301125
1250
آره،
05:14
And then, with a little help,
71
302958
3810
و سپس، با اندکی کمک،
05:18
some of the pigmentرنگدانه cameآمد back,
72
306792
2976
بعضی از رنگدانه‌ها برگشتند،
05:21
but livingزندگي كردن throughاز طریق this processروند
73
309792
2767
اما زندگی کردن در این پروسه،
05:24
was like two sidesدو طرف of a coinسکه.
74
312583
1709
مانند دو روی یک سکه بود.
05:28
When I'm at work
and I'm wearingپوشیدن the makeupآرایش
75
316125
2059
وقتی سرکار بودم و گریم داشتم
05:30
or wearingپوشیدن the makeupآرایش outsideخارج از,
I'm the TVتلویزیون guy.
76
318208
2310
یا در فضای بیرون گریم داشتم،
مرد تلوزیونی بودم.
05:32
"Hey, how you doing everybodyهمه? Great."
77
320542
2184
«هی، همگی حالتون چطور هست؟ عالی.»
05:34
At home withoutبدون the makeupآرایش,
78
322750
1476
در خانه بدون گریم،
05:36
I'd take it off
and it was like beingبودن a leperلعن.
79
324250
3375
پاکش می‌کردم و مثل این بود که جذامی باشم.
05:41
The staresتماشا می کند, constantlyبه طور مداوم staringخیره شدن at me,
80
329083
2935
خیره شدن‌ها، دائما خیره شدن به من،
05:44
the commentsنظرات underزیر theirخودشان breathنفس کشیدن.
81
332042
3351
اظهار نظرهای زیرلبی‌شان.
05:47
Some people refusedرد to shakeلرزش my handدست.
82
335417
2017
بعضی از افراد با من دست نمی‌دادند.
05:49
Some people movedنقل مکان کرد
to the other sideسمت of the sidewalkپیاده رو,
83
337458
2726
بعضی از افراد
به پیاده روی آن طرف خیابان می‌رفتند،
05:52
movedنقل مکان کرد to the other sideسمت of the elevatorآسانسور.
84
340208
1935
یا به آسانسور کناری.
05:54
I feltنمد like they were movingدر حال حرکت
to the other sideسمت of life.
85
342167
2791
احساس می‌کردم آنها
به سمت دیگر جریان زندگی می‌رفتند،
05:59
It was toughسخت است,
86
347125
2393
دشوار بود،
06:01
and those were some toughسخت است yearsسالها.
87
349542
2500
و سال‌های سختی نیز بود.
06:06
And honestlyصادقانه,
88
354417
1392
و صادقانه،
06:07
sometimesگاه گاهی I just had to shelterپناه in placeمحل.
89
355833
3018
گاهی اوقات
مجبور بودم فقط در مکانی پناه بگیرم.
06:10
You know what I mean?
90
358875
1309
می‌دانید منظورم چیست؟
06:12
Kindنوع of just stayاقامت کردن at home
tillتا I get my mindذهن right.
91
360208
2917
به نوعی
در خانه ماندن تا وقتی که ذهنم آرام بگیرد.
06:17
But then I'd put my blindersچشمک زدن back on,
92
365250
2042
اما سپس دوباره چشم بندهایم را می‌گذاشتم،
06:20
I'd get back out there,
93
368250
1375
به بیرون برمی‌گشتم،
06:22
do my thing,
94
370750
1684
به سراغ کار و بارم،
06:24
but in the processروند of doing that,
95
372458
1935
اما در روند انجام آن،
06:26
I developedتوسعه یافته this --
96
374417
1750
اینچنین تغییر کردم --
06:30
angryخشمگین, grumpyبد خلق demeanorرفتار.
97
378167
2541
عصبانی، رفتار ناخوشایند.
06:33
Angerخشم is an easyآسان go-toرفتن به,
98
381833
1768
عصبانیت راه حل آسانی است،
06:35
and people would leaveترک کردن me aloneتنها,
99
383625
2226
و مردم مرا تنها می‌گذاشتند،
06:37
but it just wasn'tنبود me.
100
385875
2250
اما این من نبودم.
06:41
It wasn'tنبود me.
101
389417
1559
این من نبودم.
06:43
I was allowingاجازه می دهد this diseaseمرض to turnدور زدن me
into this angryخشمگین, grumpyبد خلق, spottedپابند guy.
102
391000
5458
داشتم به بیماری اجازه می‌دادم تا مرا به
آدمی عصبانی، بدخلق و خال خالی تبدیل کند.
06:49
It just wasn'tنبود me.
103
397208
1334
این من نبودم.
06:51
So I had to changeتغییر دادن.
104
399583
1417
پس مجبور بودم تغییر کنم.
06:54
I knewمی دانست I could not changeتغییر دادن other people.
105
402583
3167
می‌دانستم که نمی‌توانم
دیگران را تغییر دهم.
06:58
People are going to reactواکنش نشان می دهند
and do what they gonna do.
106
406750
2708
مردم واکنش خواهند داشت
و آنچه می‌خواهند را انجام می‌دهند.
07:02
But there was a coldسرماخوردگی hardسخت realityواقعیت as well.
107
410708
2250
اما حقیقت سخت و سردی نیز وجود داشت.
07:08
I was the one
108
416500
1601
من آن کسی بودم که
07:10
that was showingنشان دادن angerخشم, sadnessغمگینی
109
418125
4018
عصبانیت ، ناراحتی نشان می‌داد
07:14
and isolatingجداسازی myselfخودم.
110
422167
1934
و خودم را منزوی می‌کردم.
07:16
It was actuallyدر واقع a choiceانتخابی.
111
424125
1292
این درواقع یک انتخاب بود.
07:19
I was walkingپیاده روی out the doorدرب everyهرکدام day
112
427250
2309
هرروز از در بیرون می‌رفتم
07:21
expectingمنتظر the worldجهان
to reactواکنش نشان می دهند with negativityمنفی بودن,
113
429583
4393
با انتطار اینکه دنیا واکنش منفی نشان دهد،
07:26
so I just gaveداد them that mean faceصورت first.
114
434000
2708
پس اول من آن صورت بدجنس را
نشان‌شان می‌دادم.
07:30
If I wanted changeتغییر دادن,
the changeتغییر دادن had to startشروع کن with me.
115
438958
4667
اگر من تغییر می‌خواستم،
تغییر می‌بایست با خود من شروع می‌شد.
07:37
So I cameآمد up with a planطرح.
116
445417
2125
بنابراین نقشه‌ای کشیدم.
07:41
Two-parterدو پارتر, not that deepعمیق.
117
449667
2041
دو هم‌دست، نه آنقدر پیچیده.
07:45
Numberعدد one: I would just let people stareخیره شدن,
118
453000
3518
شماره‌ی یک:
فقط به مردم اجازه می‌دادم تا خیره شوند،
07:48
drinkنوشیدن it in, stareخیره شدن all you want,
119
456542
2726
جذبش می‌کردم، هرچه می‌خواهید خیره شوید؛
07:51
and not reactواکنش نشان می دهند.
120
459292
2059
و واکنشی نشان نمی‌دادم.
07:53
Because the truthحقیقت is
when I got this diseaseمرض,
121
461375
2643
زیرا حقیقت این است که وقتی
دچار این بیماری شدم،
07:56
I was all up in the mirrorآینه
staringخیره شدن at everyهرکدام newجدید spotنقطه
122
464042
3559
هر لحظه خیره به هر نقطه‌ی جدید
جلوی آیینه بودم
07:59
tryingتلاش کن to figureشکل out what is going on.
123
467625
2643
تلاش می‌کردم بفهمم
چه چیز در حال رخ دادن است.
08:02
So I neededمورد نیاز است to let other people
have that sameیکسان opportunityفرصت
124
470292
3541
بنابراین نیاز داشتم به دیگران اجازه دهم
تا فرصت مشابهی داشته باشند
08:07
to get that visualبصری understandingدرك كردن.
125
475083
2375
تا آن درک بصری را بدست بیاورند.
08:11
Numberعدد two:
126
479250
1250
شماره‌ی دو:
08:14
I would reactواکنش نشان می دهند with positivityمثبت بودن,
127
482625
1875
با انرژی مثبت واکنش نشان می‌دادم،
08:18
and that was simplyبه سادگی a smileلبخند,
128
486125
2101
و آن واکنش خیلی ساده‌
یک لبخند بود،
08:20
or, at the very leastکمترین,
129
488250
2143
یا، حداقل،
08:22
a nonjudgmentalغیر قضاوت, kindنوع faceصورت.
130
490417
3208
چهره‌ای بدون قضاوت، مهربان.
08:26
Simpleساده planطرح.
131
494875
1250
نقشه‌ای ساده بود.
08:29
But it turnedتبدیل شد out to be
more difficultدشوار than I thought.
132
497042
2541
اما مشخص شد که
مشکل‌تر از آن است که فکر می‌کردم.
08:33
But over time,
133
501333
1250
اما در گذر زمان،
08:35
things startedآغاز شده to go OK.
134
503458
1500
مسائل شروع به درست شدن کرد.
08:39
Like this one time, I'm at the storeفروشگاه
and this dudeشخص is like staringخیره شدن at me,
135
507000
4143
مثل آن دفعه‌ای که، در یک فروشگاه بودم و
فردی به من زل زده بود،
08:43
like burningسوزش a holeسوراخ
in the sideسمت of my headسر.
136
511167
2059
مثل سوزاندن سوراخی در یک طرف سرم.
08:45
I'm shoppingخريد كردن, he's staringخیره شدن at me,
137
513250
1601
من در حال خرید،
او خیره به من است،
08:46
I'm going to the checkoutوارسی,
he's staringخیره شدن at me,
138
514875
2183
می‌خواهم حساب کنم،
او خیره به من است،
08:49
I'm checkingچک کردن out, he's on the other lineخط
checkingچک کردن out, he's staringخیره شدن at me,
139
517082
3519
در حال پرداخت هستم، او در صف دیگر
در حال پرداخت خیره به من است،
08:52
we go to the exitخروج,
he's still staringخیره شدن at me,
140
520625
2101
ما به سمت خروجی می‌رویم،
او هنوز خیره به من،
08:54
so I see he's staringخیره شدن
141
522750
2101
در نتیجه می‌بینم که او خیره است
08:56
and finallyسرانجام I turnدور زدن to him
and I go, "Hey buddyدوست داری, what's up!"
142
524875
2851
و عاقبت به طرفش برمی‌گردم
و می‌گویم، «هی رفیق، چه خبر!»
08:59
And he goesمی رود ...
143
527750
1268
و او می‌رود...
09:01
(MumblesMumbles nervouslyعصبی) "Hiسلام!"
144
529042
1601
(دست پاچه زیر لب می‌گوید) «سلام!»
09:02
(Laughterخنده)
145
530667
1017
(خنده حضار)
09:03
Awkwardبی دست و پا - به شکلی نامناسب.
146
531708
2268
خجالت‌آور بود.
09:06
So to relieveاز بین بردن the tensionتنش, I say,
147
534000
2518
پس برای از بین بردن تنش، توضیح می‌دهم،
09:08
"It's just a skinپوست disorderاختلال.
148
536542
1767
«این فقط یک اختلال پوستی است.
09:10
It's not contagiousمسری,
it's not life-threateningتهدید کننده زندگی,
149
538333
2226
مسری نیست، مرگ آور نیست،
09:12
it just makesباعث می شود me look a little differentناهمسان."
150
540583
2060
فقط باعث می‌شود تا
کمی متفاوت به نظر برسم.»
09:14
I endپایان up talkingصحبت کردن to that guy
for like fiveپنج minutesدقایق.
151
542667
2642
آخرش برای نزدیک به پنج دقیقه
با آن مرد صحبت کردم.
09:17
It was kindنوع of coolسرد, right?
152
545333
2393
یک جورهایی باحال بود، مگر نه؟
09:19
And at the endپایان
of our conversationگفتگو, he saysمی گوید,
153
547750
2083
و در پایان مکالمه‌ی ما، او گفت،
09:23
"You know, if you
didn't have 'vitilargo'' vitilargo '" --
154
551833
2893
« می‌دانی، اگر تو 'ویتیلارگو' نداشتی» --
09:26
it's actuallyدر واقع vitiligoویتیلیگو,
but he was tryingتلاش کن, so --
155
554750
3059
درواقع معادل پیسی، ویتیلیگو است،
اما او داشت تلاش می‌کرد، پس --
09:29
(Laughterخنده)
156
557833
1476
(خنده حضار)
09:31
"if you didn't have vitilargoویتیلارگو,
you'dمی خواهی look just like that guy on TVتلویزیون."
157
559333
3685
« اگر تو ویتیلارگو نداشتی،
دقیقا شبیه آن آقا در تلوزیون بودی.»
09:35
(Laughterخنده)
158
563042
1267
(خنده حضار)
09:36
And I was like, "Hahaهاها,
yeah, I get that, I get that, yeah."
159
564333
4101
واکنش من هم این بود که،
«هاها، آره، می‌فهمم، می‌فهمم، آره.»
09:40
(Laughterخنده)
160
568458
1476
(خنده حضار)
09:41
So things were going OK.
161
569958
1917
بنابراین چیزها در حال درست شدن بود.
09:45
I was havingداشتن more good exchangesمبادلات than badبد,
162
573208
2917
بازخوردهای بهتر و بهتری داشتم،
09:49
untilتا زمان that day.
163
577542
3250
تا آن روز.
09:54
I had a little time before work
164
582792
1517
قبل از کار کمی وقت داشتم.
09:56
so I like to stop by the parkپارک
to watch the kidsبچه ها playبازی.
165
584333
2518
دوست دارم برای تماشای بازی بچه‌ها
در پارک توقفی بکنم.
09:58
They're funnyخنده دار.
166
586875
1268
آنها بامزه‌اند.
10:00
So I got a little too closeبستن,
this little girlدختر wasn'tنبود payingپرداخت attentionتوجه,
167
588167
3309
پس کمی زیادی نزدیک شدم
و این دختر کوچک توجهی نداشت،
10:03
she's about two or threeسه yearsسالها oldقدیمی,
168
591500
1726
تقریبا دو یا سه ساله،
10:05
she's runningدر حال اجرا, she runsاجرا می شود directlyبه طور مستقیم
into my legپا and fallsسقوط down, prettyبسیار hardسخت.
169
593250
3434
در حال دویدن است، مستقیم به سمت پاهای من
می‌دود و تقریبا باشدت می‌افتد.
10:08
I thought she hurtصدمه herselfخودش,
170
596708
1351
فکر کردم به خودش آسیب زده‌،
10:10
so I reachنائل شدن out to try
and help the little girlدختر
171
598083
2393
پس خم شدم تا به آن دختر کوچولو کمک کنم
10:12
and she looksبه نظر می رسد at my vitiligoویتیلیگو
172
600500
1643
و او به پیسی من نگاه می‌کند
10:14
and she screamsفریاد می زند!
173
602167
3500
و فریاد می‌کشد!
10:25
Now kidsبچه ها are pureخالص honestyصادقانه.
174
613000
3143
کودکان صداقت محض هستند.
10:28
She's like two or threeسه.
175
616167
1934
او دو یا سه ساله بود.
10:30
This little girlدختر,
she wasn'tنبود tryingتلاش کن to be mean.
176
618125
4059
این دختر کوچک، سعی نمی‌کرد بدجنس باشد.
10:34
She didn't have any maliceبدبختی in her heartقلب.
177
622208
2476
او هیچ بدجنسی در قلبش نداشت.
10:36
This little girlدختر was afraidترسیدن.
178
624708
1709
این دختر بچه ترسیده بود.
10:39
She was just afraidترسیدن.
179
627875
1250
او فقط ترسیده بود.
10:44
I didn't know what to do.
180
632750
1309
نمی‌دانستم چه کار کنم.
10:46
I just tookگرفت a stepگام back
and put my handsدست ها by my sideسمت.
181
634083
2459
فقط قدمی به عقب برداشتم
و دست‌هایم را کنارم گذاشتم.
10:52
I stayedماند in the houseخانه for two weeksهفته ها
and threeسه daysروزها on that one.
182
640750
4458
بعد از آن اتفاق
دو هفته و سه روز در خانه ماندم.
10:59
It tookگرفت me a secondدومین
to get my mindذهن around the factواقعیت
183
647458
3226
درک این حقیقت برایم دشوار نبود
11:02
that I scareترساندن smallکوچک childrenفرزندان.
184
650708
2042
که من بچه‌های کوچک را می‌ترسانم.
11:06
And that was something
that I could not smileلبخند away.
185
654583
3292
و آن چیزی بود که نمی‌توانستم با لبخندی
از خود دورش کنم.
11:15
But I jumpedپرید back on my planطرح
186
663125
1708
اما سریع به سراغ نقشه‌ی خودم برگشتم
11:19
and just put on my blindersچشمک زدن,
187
667875
2667
و فقط نادیده گرفتنم را ادامه دادم،
11:23
startedآغاز شده going back out.
188
671542
1291
شروع به بیرون رفتن کردم.
11:26
Two monthsماه ها laterبعد, I'm in a groceryخواربار storeفروشگاه
reachingرسیدن به on the bottomپایین shelfتاقچه,
189
674250
3309
دوماه بعد، در یک خواربارفروشی
وقتی به سمت قفسه‌ی پایینی خم شده بودم،
11:29
and I hearشنیدن a little voiceصدای go,
"You've got a boo-booدست پاچگی?"
190
677583
2750
صدای کوچکی شنیدم که گفت، « تو آخ شدی؟»
11:33
It's like a two-year-oldدو ساله, three-year-oldسه ساله,
sameیکسان ageسن, little girlدختر,
191
681583
3685
دو یا سه ساله است، هم سن آن دختر کوچولو،
11:37
but she's not cryingگریان,
192
685292
1416
اما گریه نمی‌کند،
11:39
so I kneelزانو زدن down in frontجلوی of her
193
687875
2893
پس جلویش زانو زدم
11:42
and I don't speakصحبت two-year-oldدو ساله
so I look up at the momمامان,
194
690792
2601
من زبان دو ساله‌ها را بلد نیستم پس
به مادرش نگاه کردم،
11:45
and I say, "What did she say?"
195
693417
1476
پرسیدم، « چی گفت؟»
11:46
And she saysمی گوید, "She thinksفکر می کند
you have a boo-booدست پاچگی."
196
694917
2684
مادرش جواب داد،
« او فکر می‌کند شما آخ شده‌اید.»
11:49
So I go, "No, I don't have
a boo-booدست پاچگی, no, not at all."
197
697625
3434
پس گفتم، «نه، من آخ نشده‌ام، نه، اصلا.»
11:53
And the little girlدختر saysمی گوید,
198
701083
1768
و دختر کوچولو گفت،
11:54
"Duh-duh-hoyDuh-duh-هی?"
199
702875
1292
«داه - دوه - هوی؟»
11:57
And so I look to momمامان for the translationترجمه,
200
705167
2434
باز برای ترجمه به مادر نگاه کردم،
11:59
and she saysمی گوید,
201
707625
1351
و او گفت،
« او فکر می‌کند شما
12:01
"She thinksفکر می کند you're hurtصدمه."
202
709000
1292
آسیب دیده‌ا‌ید.»
12:03
And I say, "No, sweetieشیرینی,
I'm not hurtصدمه at all, I'm fine."
203
711542
4517
و من گفتم، « نه عزیزم،
من اصلا آسیب ندیده‌ام، من خوبم.»
12:08
And the little girlدختر
reachesمی رسد out with that little handدست
204
716083
3268
و دختر کوچولو دست کوچکش را دراز کرد
12:11
and touchesلمس می کند my faceصورت.
205
719375
2309
و صورتم را لمس کرد.
12:13
She's tryingتلاش کن to rubمالش دادن
the chocolateشکلات into the vanillaوانیل
206
721708
2393
انگار می‌خواست با مالش
شکلات را با وانیل مخلوط کند
12:16
or whateverهر چه she was doing.
207
724125
1309
هرکاری که می‌کرد،
12:17
It was amazingحیرت آور!
208
725458
1250
فوق العاده بود!
12:19
It was awesomeعالی.
209
727667
1250
عالی بود.
12:21
Because she thought she knewمی دانست what it was,
210
729875
2059
چون او فکر می‌کرد می‌داند این چه چیزی است،
12:23
she was givingدادن me everything I wanted:
211
731958
1976
او داشت به من هرچیزی که می‌خواستم می‌داد:
12:25
kindnessمهربانی, compassionمحبت.
212
733958
2726
مهربانی، دلسوزی.
12:28
And with the touchدست زدن به of that little handدست,
213
736708
1917
و با لمس آن دست کوچک،
12:31
she healedشفا یافت a grownرشد کرد man'sانسان painدرد.
214
739792
3434
درد و رنج مرد بزرگسالی را شفا داد.
12:35
Yee-haیی-ha.
215
743250
2559
هورا.
12:37
Healedشفا.
216
745833
1250
شفا یافتم.
12:42
I smiledلبخند زد for a long time on that one.
217
750333
2292
بعد از آن اتفاق برای مدت طولانی لبخند زدم.
12:47
Positivityمثبت is something
worthارزش fightingدعوا کردن for,
218
755708
4167
انرژی مثبت چیزی است که
ارزش جنگیدن را دارد،
12:52
and the fightمبارزه کردن is not with othersدیگران --
219
760958
2976
و این مبارزه با دیگران نیست --
12:55
it's internalداخلی.
220
763958
1250
مبارزه‌ای درونی است.
12:58
If you want to make
positiveمثبت changesتغییرات in your life,
221
766458
3667
اگر می‌خواهید تغییرات مثبت در زندگیتان
ایجاد کنید،
13:03
you have to consistentlyهمواره be positiveمثبت.
222
771625
4792
باید همواره مثبت باشید.
13:13
My bloodخون typeتایپ کنید is actuallyدر واقع B positiveمثبت.
223
781167
2309
گروه خونی من درواقع ب مثبت است.
13:15
(Laughterخنده)
224
783500
3351
(خنده حضار)
13:18
I know, cornyکثیف TVتلویزیون guy dadپدر jokeجوک,
225
786875
2393
می‌دانم، جوک پدرانه و چرند تلویزیونی است،
13:21
my daughterفرزند دختر hatesمتنفرم it, but I don't careاهميت دادن!
226
789292
1976
دخترم از آن متنفراست، اما اهمیتی نمی‌دهم!
13:23
Be positiveمثبت!
227
791292
1726
مثبت باشید!
13:25
(Laughsخنده)
228
793042
2458
(خنده حضار)
13:32
A 14-year-oldساله boyپسر yearsسالها agoپیش --
229
800583
2643
سال‌ها پیش یک پسر چهارده ساله --
13:35
this kidبچه had vitiligoویتیلیگو --
230
803250
2059
که پیسی داشت --
13:37
he askedپرسید: me to showنشان بده my faceصورت on televisionتلویزیون.
231
805333
3935
از من خواست تا
صورتم را در تلویزیون نشان دهم.
13:41
I wasn'tنبود going to do it,
232
809292
1434
نمی‌خواستم اینکار را انجام دهم
13:42
we'veما هستیم been over this,
I thought I was going to loseاز دست دادن my jobکار,
233
810750
2809
فراموشش کرده بودیم،
فکر کردم شغلم را از دست خواهم داد،
13:45
but the kidبچه convincedمتقاعد me by sayingگفت:,
234
813583
2209
اما آن بچه با گفتن این متقاعدم کرد که،
13:48
"If you showنشان بده people what you look like
and explainتوضیح this to them,
235
816875
4351
« اگر تو چیزی که هستی را به مردم نشان دهی
و برایشان توضیح بدهی،
13:53
maybe they will treatدرمان شود me differentlyمتفاوت است."
236
821250
2167
شاید با من متفاوت رفتارکنند.»
13:56
Boomرونق! Blindersفلاشر off.
237
824458
2584
بوم! پرده‌ها کنار رفتند.
13:59
I did a TVتلویزیون reportگزارش,
238
827833
2351
گزارشی تلوزیونی انجام دادم،
14:02
got an overwhelmingغافلگیر کننده responseواکنش.
239
830208
2042
بازخوردی غافلگیرکننده دریافت کردم.
14:05
So I didn't know what to do.
240
833375
1559
نمی‌دانستم چکار کنم.
14:06
I tookگرفت the attentionتوجه
and focusedمتمرکز شده است it back on the kidبچه
241
834958
2726
توجه را جلب کردم و آن را معطوف کردم
به سمت آن بچه
14:09
and other people that have vitiligoویتیلیگو.
242
837708
1750
و دیگر افرادی که پیسی دارند.
14:12
I startedآغاز شده a supportحمایت کردن groupگروه.
243
840417
1541
گروهی حمایتی تشکیل دادم.
14:15
Prettyبسیار soonبه زودی, we noticedمتوجه شدم "VITFriendsVITFriends"
244
843125
2934
خیلی زود،
ما متوجه وجود گروه «دوستان پیسی»
14:18
and "V-StrongV-قوی" supportحمایت کردن groupsگروه ها
all over the countryکشور.
245
846083
4709
و گروه‌های حمایتی با نام «قدرت پیسی»
در سرتاسر کشور شدیم.
14:24
In 2016, we all cameآمد togetherبا یکدیگر
and celebratedجشن گرفت Worldجهان Vitiligoویتیلیگو Day.
246
852333
5875
در سال ۲۰۱۶، همه گرد هم آمدیم
و روز جهانی پیسی را جشن گرفتیم.
14:32
This pastگذشته Juneژوئن 25,
247
860833
2226
در ۲۵ ژوئن گذشته،
14:35
we had over 300 people,
248
863083
2893
بیش از ۳۰۰ نفر حضور داشتند،
14:38
all in celebrationجشن of our annualسالانه eventرویداد.
249
866000
4893
در جشن رویداد سالانه‌ی ما.
14:42
It was amazingحیرت آور.
250
870917
1250
فوق العاده بود.
14:44
(Applauseتشویق و تمجید)
251
872792
1559
(تشویق حضار)
14:46
Thanksبا تشکر.
252
874375
1250
متشکرم.
14:52
Now, I'm not going to lieدروغ to you
253
880208
2560
حالا، من نمی‌خواهم به شما دروغ بگویم
14:54
and say it was quickسریع or easyآسان
254
882792
2976
و بگویم که برایم سریع یا آسان بود
14:57
for me to find a positiveمثبت placeمحل
livingزندگي كردن with this diseaseمرض,
255
885792
4291
اینکه مکان مثبتی پیدا کنم تا
با این بیماری زندگی کنم،
15:03
but I foundپیدا شد it.
256
891417
1250
اما آن را پیدا کردم.
15:06
But I alsoهمچنین got much more.
257
894708
1709
اما بسیار بیش از آن هم بدست آوردم.
15:10
I becameتبدیل شد a better man,
258
898083
2935
تبدیل به مرد بهتری شدم،
15:13
the man I always wanted to be,
259
901042
2267
مردی که همیشه می‌خواستم باشم،
15:15
the kindنوع of guy who can standایستادن up
in frontجلوی of a roomاتاق fullپر شده of strangersغریبه ها
260
903333
5685
آدمی که می‌تواند
در مقابل اتاقی پر از غریبه‌ها بایستد
15:21
and tell some of
the toughestسخت ترین storiesداستان ها in his life
261
909042
3250
و بعضی از سخت‌ترین داستان‌های زندگی‌اش را
بازگو کند
15:25
and endپایان it all with a smileلبخند,
262
913625
1625
و با لبخندی آن را پایان دهد،
15:29
and find happinessشادی in the factواقعیت
that you all just smiledلبخند زد back.
263
917458
4750
و شادی را در این حقیقت کشف کند که
همه‌ی شما نیز لبخند مرا پاسخ می‌گویید.
15:35
Thank you.
264
923250
1268
متشکرم.
15:36
(Applauseتشویق و تمجید)
265
924542
2541
(تشویق حضار)
Translated by nilufar pejhan
Reviewed by Masoud Motamedifar

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Lee Thomas - Broadcast journalist, diversity advocate
Lee Thomas has loved to watch, write and share stories his entire life.

Why you should listen

An Emmy-winning entertainment reporter, Lee Thomas's movie review show, "CriticLee Speaking," and his reports originate from WJBK Fox 2 in Detroit, Michigan. Turning White, Thomas's personal memoir of living with the skin disease vitiligo, gained world attention launching his passion to create a clear global path for self acceptance, diversity and inclusion. He is the global spokesperson for the Vitiligo Society of London and Vstrong USA as well as a Certified Diversity Professional with the National Diversity Council (NDCCDP).

More profile about the speaker
Lee Thomas | Speaker | TED.com