ABOUT THE SPEAKER
Alan Crickmore - Audio/video editor, charity worker
Alan Crickmore works with Storybook Dads, a charity that promotes family ties between prisoners and their children.

Why you should listen

Alan Crickmore is married with adult children. He practiced law for over thirty years before being sent to prison for a lengthy term. In prison he developed new skills and was active in prison education, assisting in the teaching of English and math to prisoners of limited ability and experience. In the final year of his sentence, Crickmore began to work for Storybook Dads, a charity whose objects include the promotion of family ties between prisoners and their children. Since his release from prison, Crickmore has continued to work for Storybook Dads and is a proud ambassador for the charity. He lives in Gloucestershire, England, with his wife and Teddy, their Lakeland Terrier.

More profile about the speaker
Alan Crickmore | Speaker | TED.com
TEDxExeter

Alan Crickmore: How storytelling helps parents in prison stay connected to their kids

الن کریکمور: چگونه داستان گویی، به والدینی که در زندان هستند کمک می‌کند با فرزندانشان ارتباط برقرار کنند؟

Filmed:
1,455,642 views

وقتی پدر یا مادری به زندان می‌افتد، قربانی ناخواسته‌ی جرم آن‌ها، بچه‌هایشان می‌شوند. کودکان بدون پشتیبانی و ثبات، بیشتر در خطر مشکلات بهداشت روان و رشد قرار می‌گیرند. در یک سخنرانی با احساس، الن کریکمور که خود به دلیل تقلب مجبور به تحمل دوران محکومیت در زندان شده بود، توضح می‌دهد که چگونه خیریه‌ی «بابا‌های قصه‌گو» خانواده‌ها را با کار ساده‌ی داستان گویی، با هم مرتبط نگه می‌دارد.
- Audio/video editor, charity worker
Alan Crickmore works with Storybook Dads, a charity that promotes family ties between prisoners and their children. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
It's storyداستان time.
0
1500
1150
وقت قصه است.
00:15
Settleحل کن back, and I'll beginشروع.
1
3492
1800
آماده بنشینید تا شروع کنم.
00:18
Onceیک بار uponبر a time, a motherمادر duckاردک
satنشسته patientlyصبر کن on her nestلانه of eggsتخم مرغ,
2
6643
4865
روزی روزگاری، یک مامان اردک با حوصله
روی تخم‌هایش نشست
00:23
waitingدر انتظار for them to hatchدریچه.
3
11532
1733
تا تخم‌ها ترک بخورند.
00:25
And then one day, she feltنمد
something moveحرکت beneathدر زیر her.
4
13953
3269
و بالاخره یک روز، احساس
کرد چیزی زیرش می‌جنبد
00:29
Crackنرم افزار, crackترک!
5
17246
1309
با صدای تق و تق!
00:31
Filledپر with happinessشادی, she watchedتماشا کردم
as her eggsتخم مرغ hatchedخرد شده one by one.
6
19397
4416
شادمان نشست به تماشای ترک خوردن تخم‌ها،
یکی پس از دیگری.
00:37
I don't know about you,
but when I was little,
7
25726
2191
شما را نمی‌دانم ولی وقتی خودم کوچک بودم،
00:39
storyداستان time was always
one of my favoriteمورد علاقه partsقطعات of the day.
8
27941
3245
وقت داستان شنیدن، بهترین
قسمت روز برای من بود.
00:43
And I lovedدوست داشتنی readingخواندن to my two sonsپسران
when they were smallکوچک, too.
9
31210
3333
و وقتی دو پسرم کوچک بودند هم،
عاشق داستان خواندن برای آن‌ها بودم.
00:47
It's that specialویژه time
10
35422
1627
این زمان خاصی است که
00:49
when a parentوالدین and childکودک
can be totallyکاملا absorbedجذب شده است togetherبا یکدیگر
11
37073
3801
پدر یا مادر و کودک می‌توانند کاملا
00:52
in mysticalعرفانی kingdomsپادشاهی ها, fantasticalفوق العاده beastiesbeasties
12
40898
2286
جذب قلمروهای اسرارآمیز پادشاهی
یا جانوران خیالی
00:55
or scruffyسرخورده little ducksاردک
that turnدور زدن out to be swansقوها.
13
43208
3312
یا جوجه اردک‌ زشتی شوند که
قوی زیبایی می‌شود.
00:59
Well, that's how it is for some childrenفرزندان,
14
47616
2310
اما این برای برخی کودکان است،
01:01
but for other childrenفرزندان,
15
49950
1920
ولی کودکان دیگری هستند که
01:03
there isn't a parentوالدین around
to readخواندن to them.
16
51894
2816
پدر و مادری کنارشان نیست که برایشان بخواند
01:08
I'd like to tell you about Sophieسوفی.
17
56093
2267
می‌خواهم برایتان از سوفی بگویم
01:11
Sophie'sسوفی fiveپنج yearsسالها oldقدیمی
and livesزندگی می کند with her parentsپدر و مادر.
18
59292
3324
سوفی پنج ساله است و با
پدر و مادرش زندگی می‌کند.
01:15
One day, there's a bangانفجار at the doorدرب.
19
63982
2342
یک روز در خانه را محکم می‌زنند.
01:18
Sophieسوفی hearsمیشن lots of shoutingداد زدن;
her mum'sمامان cryingگریان.
20
66348
2785
سوفی داد و فریاد‌های زیادی را می‌شنود،
مادرش گریه می‌کند.
01:21
She seesمی بیند the policeپلیس
draggingکشیدن her fatherپدر away.
21
69157
3075
می‌بیند که پلیس پدرش را کشان کشان می‌برد.
01:24
Sophie'sسوفی afraidترسیدن. She startsشروع می شود cryingگریان, too.
22
72256
2667
سوفی می‌ترسد و او هم می‌زند زیر گریه.
01:27
Weeksهفته ها go by.
23
75574
1515
هفته‌ها می‌گذرند.
01:29
Sophieسوفی doesn't know
what's happenedاتفاق افتاد to her dadپدر.
24
77113
2651
سوفی نمی‌داند چه بر سر پدرش آمده است.
01:31
When she asksمی پرسد her mumمادر, her mumمادر getsمی شود upsetناراحت.
25
79788
2172
وقتی از مادر سوال می‌کند،
او ناراحت می‌شود.
01:33
So she stopsمتوقف می شود askingدرخواست.
26
81984
1791
پس دیگر نمی‌پرسد.
01:37
Sophieسوفی waitsمنتظر.
27
85307
1341
سوفی منتظر می‌ماند.
01:39
She really missesاز دست رفته her dadپدر.
28
87331
1734
واقعاً دلش برای پدر تنگ شده است.
01:41
Everyهرکدام day, she hurrieshurries home from schoolمدرسه,
in caseمورد he's come back.
29
89836
3111
هر روز با عجله از مدرسه به خانه
می‌آید، تا ببیند پدر برگشته یا نه.
01:46
On manyبسیاری nightsشب ها,
she criesگریه می کند herselfخودش to sleepبخواب.
30
94042
2867
خیلی شب‌ها، با گریه می‌خوابد.
01:51
Childrenفرزندان at schoolمدرسه startشروع کن to teaseکسی را دست انداختن her.
31
99212
2087
بچه‌های مدرسه شروع به آزارش می‌کنند.
01:53
They call her namesنام ها.
32
101323
1334
رویش اسم می‌گذارند.
01:55
Somebody'sکسی هست mumمادر has heardشنیدم
that Sophie'sسوفی dadپدر is in prisonزندان.
33
103300
3800
مادرِ یکیشان شنیده که پدر سوفی زندان است.
02:00
Sophieسوفی pretendsوانمود می کند to be illبیمار
so she doesn't have to go to schoolمدرسه.
34
108082
3047
سوفی تظاهر به بیماری می‌کند
تا مجبور نشود برود مدرسه.
02:03
And her teacherمعلم can't understandفهمیدن
why she's so farدور behindپشت
35
111749
3006
و آموزگار نمی‌داند چرا سوفی
02:06
with her schoolworkمدرسه.
36
114779
1346
اینقدر از تکالیفش عقب است.
02:10
After what seemsبه نظر می رسد
a long, long time to Sophieسوفی,
37
118180
3683
بعد از مدتی که برای سوفی
بسیار بسیار طولانی می‌گذرد،
02:13
a letterنامه arrivesمی رسد.
38
121887
1492
نامه‌ای می‌آید.
02:15
It's from her dadپدر.
39
123403
1388
نامه از طرف پدرش است.
02:16
The writingنوشتن is very messyبی نظم.
40
124815
2365
دستخط خیلی مخدوش است.
02:19
The letterنامه makesباعث می شود her mumمادر cryگریه کردن,
but she readsمی خواند a little out to Sophieسوفی.
41
127204
4046
نامه مادرش را به گریه می‌اندازد،
ولی کمی از آن را برای سوفی می‌خواند.
02:23
He saysمی گوید that he's OK
and that he's missingگم شده them.
42
131950
2934
پدر می‌گوید حالش بد نیست و
دلش برای آن‌ها تنگ شده.
02:27
It's a shortکوتاه letterنامه.
43
135744
1333
نامه کوتاهی است.
02:30
Sophieسوفی saysمی گوید she'dاو می خواهد like to go
and see her dadپدر, whereverهر کجا که he is.
44
138006
3402
سوفی می‌گوید پدرش هرجا
هست، می‌خواهد برود و ببیندش.
02:33
But her mumمادر saysمی گوید it's too farدور away,
and they can't affordاستطاعت داشتن the journeyسفر.
45
141432
4666
ولی مادرش می‌گوید آنجا خیلی دور است
و از پس خرجش برنمی‌آیند.
02:38
Then one day the phoneتلفن ringsحلقه.
46
146829
2150
و بعد، یک روز تلفن زنگ می‌زند.
02:41
"Sophieسوفی, come speakصحبت to daddyبابا."
47
149003
2738
«سوفی، بیا با بابا حرف بزن.»
02:44
Dadبابا soundsبرای تلفن های موبایل differentناهمسان, farدور away.
48
152889
2920
پدر جور دیگری شده و
انگار در دوردست‌هاست.
02:48
He saysمی گوید he can't talk for very long,
49
156571
1850
می‌گوید نمی‌تواند خیلی
طولانی صحبت کند.
02:50
and anywayبه هر حال, it's very noisyپر سر و صدا
whereverهر کجا که he is.
50
158445
3007
و جایی که هست خیلی سر و صدا است.
02:53
And Sophieسوفی doesn't know
what to say to him.
51
161476
3104
سوفی نمی‌داند به او چه بگوید.
02:58
Well, as storiesداستان ها go,
that's not a very niceخوب one.
52
166631
2761
ادامه داستان، چندان جالب نیست.
03:01
In the Unitedیونایتد Kingdomپادشاهی, 200,000 childrenفرزندان
53
169416
4653
در بریتانیا ۲۰۰هزار کودک،
03:06
experienceتجربه the shameشرم آور and isolationانزوا
of a parentوالدین in prisonزندان.
54
174093
4155
شرم و انزوای ناشی از پدر یا مادرِ
زندانی‌شان را تجربه می‌کنند.
03:11
Two hundredصد thousandهزار.
55
179117
2055
۲۰۰ هزار.
03:13
That's more than the numberعدد
of childrenفرزندان eachهر یک yearسال
56
181196
2310
این بیش از شمار کودانی است که سالانه
03:15
who are affectedمتأثر، تحت تأثیر، دچار، مبتلا
by theirخودشان parentsپدر و مادر divorcingطلاق گرفتن.
57
183530
2417
تحت تاثیر طلاق والدین قرار می‌گیرند.
03:18
And it can affectتاثیر می گذارد the childrenفرزندان
of prisonersزندانیان very deeplyعمیقا.
58
186307
3000
زندانی شدن والدین، می‌تواند تاثیر
بسیار عمیقی روی فرزندان بگذارد.
03:21
There can be problemsمشکلات at schoolمدرسه,
59
189829
1591
ممکن است در مدرسه مشکل ایجاد شود
03:23
and they're threeسه timesبار more likelyاحتمال دارد
to sufferرنج بردن from mentalذهنی healthسلامتی issuesمسائل.
60
191444
3968
و سه برابر بیشتر در معرض مشکلات
سلامت روانی قرار می‌گیرند.
03:28
In so manyبسیاری waysراه ها,
61
196932
1502
کودکان از راه‌های مختلفی
03:30
childrenفرزندان are the unintendedغیر عمدی victimsقربانیان
of theirخودشان parents'والدین' crimesجرایم.
62
198458
4783
قربانیان ناخواسته جرم والدین می‌شوند.
03:35
In so manyبسیاری waysراه ها,
63
203784
1531
کودکان به روش‌های مختلف،
03:37
childrenفرزندان are the overlookedنادیده گرفته شده victimsقربانیان
of theirخودشان parents'والدین' crimesجرایم.
64
205339
4064
قربانیان مورد غفلت واقع شده
جرم والدین می‌شوند.
03:43
Untilتا زمان last Novemberنوامبر,
I was a servingخدمت prisonerزندانی,
65
211936
3040
تا نوامبر گذشته، من در زندان بودم،
03:47
imprisonedزندانی for fraudتقلب.
66
215000
1499
به دلیل تقلب زندانی شده بودم.
03:48
I was dishonestمتقلب, and I paidپرداخت شده the penaltyمجازات.
67
216974
2600
دروغ گفته بودم و تاوانش را هم دادم.
03:52
Before that, I'd been
a practicingتمرین solicitorوکیل for 30 yearsسالها.
68
220450
3225
قبلش، ۳۰ سال مشاور حقوقی بودم.
03:56
I'd had a happyخوشحال and stableپایدار upbringingتربیت,
69
224172
2715
دوران بزرگ شدنم شاد و باثبات بود.
03:58
a good educationتحصیلات,
70
226911
1198
با تحصیلات خوب،
04:00
a happyخوشحال marriageازدواج, whichکه,
I'm pleasedخوشحال to say, continuesهمچنان ادامه دارد.
71
228133
2944
ازدواج موفق، که خوشبختانه ادامه دارد.
04:03
I have two adultبالغ sonsپسران.
72
231101
2547
من دو پسر بزرگ دارم.
04:06
When they were growingدر حال رشد up,
I did my bestبهترین to be around for them
73
234387
3587
وقتی داشتند بزرگ می‌شدند، نهایت
تلاشم را کردم پیششان باشم،
04:09
as much as I could.
74
237998
1452
تا جایی که می‌توانستم.
04:11
And I tookگرفت a carefulمراقب باشید interestعلاقه
in what they did.
75
239474
2229
به کارهایشان علاقه و
دقت نشان می‌دادم.
04:13
I readخواندن to my boysپسران everyهرکدام night,
76
241727
2953
هر شب برای پسرهایم داستان می‌خواندم
04:16
and ironicallyاز قضا, our favoriteمورد علاقه storyداستان
was "Burglarسارق Billبیل."
77
244704
4815
و جالب این که، قصه مورد
علاقه‌مان «بیل سارق» بود
04:21
(Laughterخنده)
78
249543
2145
(خنده حضار)
04:25
But when I got to prisonزندان,
it soonبه زودی becameتبدیل شد apparentآشکار
79
253210
2610
ولی وقتی زندانی شدم، خیلی زود معلوم شد
04:27
that my backgroundزمینه was very differentناهمسان
to that of mostاکثر of the prisonersزندانیان.
80
255844
4115
پیشینهٔ من خیلی با بیشتر
زندانیان فرق دارد.
04:32
Fewتعداد کمی of the menمردان that I metملاقات کرد
had had a decentنجیب educationتحصیلات.
81
260505
3136
تعداد کمی از افرادی که دیدم،
تحصیلات درست و حسابی داشتند.
04:35
Indeedدر واقع, manyبسیاری associatedهمراه educationتحصیلات
with humiliationحقارت and failureشکست.
82
263665
4769
برای بیشترشان تحصیل یادآور
تحقیر و شکست بود.
04:40
I can tell you firsthandدست اول
that prisonزندان is dehumanizingغیر انسانی.
83
268458
4162
از تجربه مستقیم خودم می‌توانم بگویم که
زندان انسانیت را زایل می‌کند.
04:45
Prisonersزندانیان hardenسخت شدن up,
they shutبسته شدن down, they closeبستن in ...
84
273592
3428
زندانی‌ها خشن می‌شوند، بسته
می‌شوند، در خود فرو می‌روند
04:49
just to surviveزنده ماندن.
85
277863
1447
فقط برای این که زنده بمانند.
04:52
And this can be devastatingویرانگر for familiesخانواده ها.
86
280166
2396
و این می‌تواند برای
خانواده‌ها ویران‌گر باشد.
04:56
In factواقعیت, maintainingنگهداری contactتماس
with your familyخانواده from prisonزندان
87
284546
4178
در واقع، ایجاد تماس با
خانواده‌تان از زندان،
05:00
can be very difficultدشوار indeedدر واقع.
88
288748
1933
می‌تواند بسیار سخت باشد.
05:03
And if a childکودک does get to see
theirخودشان parentوالدین in prisonزندان,
89
291613
3150
اگر بچه‌ای به اینجا رسید که بنا شد
پدر یا مادرش را در زندان ببیند،
05:06
they have to go throughاز طریق
the sameیکسان pat-downپت به پایین searchesجستجوها as the adultsبزرگسالان.
90
294787
3111
باید از همان مراحل
تفتیش بزرگسالان را بگذرانند،
05:09
They walkراه رفتن throughاز طریق
the sameیکسان detectorآشکارساز framesفریم ها,
91
297922
2764
از همان گیت‌های بازرسی مغناطیسی بگذرد،
05:12
they're sniffedsniffed by the sameیکسان snifferفریبنده dogsسگ ها,
92
300710
2161
سگ‌های پلیس او را بو بکشند،
05:14
and all because some childrenفرزندان
have been the unwittingناخواسته carriersحامل
93
302895
3404
همه اینها به این دلیل که قبلا
از برخی بچه‌ها،
05:18
of drugsمواد مخدر and mobileسیار phonesتلفن ها.
94
306323
2184
برای رساندن مواد یا
موبایل استفاده شده است.
05:21
And when they get throughاز طریق
to see theirخودشان parentوالدین,
95
309567
2171
و وقتی بالاخره پدر یا مادرشان را می‌بینند،
05:23
they mayممکن است be tiredخسته شدم from a long journeyسفر,
96
311762
2686
ممکن است از گذراندنِ این هفت خوان،
05:26
shyخجالتی, tongue-tiedtongue-tied, even upsetناراحت.
97
314472
2991
خجالتی، ساکت و حتی ناراحت باشند.
05:29
And it isn't easyآسان for the parentsپدر و مادر,
who mayممکن است not be gettingگرفتن alongدر امتداد.
98
317853
3571
این برای والدینی که خودشان
در زحمتند نیز آسان نیست.
05:34
For manyبسیاری reasonsدلایل, not just these,
99
322227
1877
به دلایل بسیار، نه فقط این دلیل
05:36
over halfنیم of prisonersزندانیان loseاز دست دادن contactتماس
with theirخودشان childrenفرزندان and familiesخانواده ها.
100
324957
4332
بیش از نیمی از زندانیان، با فرزندان
و خانواده‌هایشان قطع رابطه می‌کنند.
05:41
How can we help prisonersزندانیان
to stayاقامت کردن in contactتماس with theirخودشان familiesخانواده ها?
101
329942
3684
چطور می‌توانیم به زندانی‌ها کمک کنیم
ارتباطشان با خانواده‌هایشان حفظ شود؟
05:46
When I was a prisonerزندانی
at ChanningsChannings Woodچوب Prisonزندان,
102
334574
2270
وقتی در زندان «چنینگ وود» بودم،
05:48
I beganآغاز شد workingکار کردن for a charityخیریه
calledبه نام StorybookStorybook Dadsپدر.
103
336868
3060
شروع کردم به کار برای خیریه‌ای
به نام «باباهای قصه‌گو».
05:52
StorybookStorybook Dadsپدر beganآغاز شد in 2003,
104
340934
2696
«باباهای قصه‌گو» در سال
۲۰۰۳ شروع به کار کرد،
05:55
when Sharonشارون Berryبری, a civilianغیر نظامی workerکارگر
in a prisonزندان, realizedمتوجه شدم just how much
105
343654
5237
وقتی که شرون بری، یکی از کارمندان زندان
06:00
manyبسیاری prisonersزندانیان wanted to stayاقامت کردن
in contactتماس with theirخودشان childrenفرزندان.
106
348915
3213
دریافت که زندانیان زیادی دوست دارند با
فرزندانشان در تماس باشند.
06:04
And so, armedمسلح with a fewتعداد کمی storybooksکتابهای داستان,
107
352694
2342
در نتیجه، چندین کتاب داستان تهیه کرد،
و به زندانی‌ها کمک کرد تا داستان‌ها
را بخوانند و ضبط کنند
06:07
she beganآغاز شد to help prisonersزندانیان
to readخواندن and recordرکورد storiesداستان ها
108
355060
2959
06:10
to sendارسال home to theirخودشان childrenفرزندان.
109
358043
2067
تا آنها را برای بچه‌هایشان بفرستند.
06:12
It wasn'tنبود a newجدید ideaاندیشه.
Fewتعداد کمی ideasایده ها like this are newجدید.
110
360468
3804
ایده جدیدی نبود.
جدیدا ایده‌هایی مانند این داریم.
06:16
They're great ideasایده ها.
111
364611
1333
ایده‌های عالی هم هستند.
06:18
But it was an instantفوری successموفقیت.
112
366942
2155
ولی این یکی از اول موفق بود.
06:22
You mayممکن است wonderتعجب: How does the recordingضبط
of the storiesداستان ها work in prisonزندان?
113
370466
4967
ممکن است فکر کنید: در زندان چگونه ضبط
داستان خوانی ضبط می‌شود؟
06:27
Is it difficultدشوار for prisonersزندانیان?
114
375769
2190
برای زندانی‌ها سخت است؟
06:29
Can it be challengingچالش برانگیز?
115
377983
1467
چالش آفرین است؟
06:33
Well, the processروند of choosingانتخاب کردن,
readingخواندن and recordingضبط a storyداستان
116
381380
4614
فرایند انتخاب، خواندن
و ضبط کردن یک داستان،
06:38
can be very challengingچالش برانگیز for prisonersزندانیان.
117
386018
2273
می‌تواند برای زندانیان سخت باشد.
06:42
Prisonزندان is toughسخت است,
118
390090
2020
زندان خشن است،
06:44
and prisonersزندانیان can't affordاستطاعت داشتن to showنشان بده
any signsعلائم of weaknessضعف or vulnerabilityآسیب پذیری.
119
392134
4837
و زندانی‌ها نمی‌توانند نشانی از
ضعف یا آسیب‌پذیری از خود نشان دهند.
06:50
But this, this recordingضبط processروند,
120
398234
3015
ولی این، این فرایند ضبط کردن،
06:53
this can be uncomfortableناراحت, upsettingناراحت كننده,
sometimesگاه گاهی all just a bitبیت too much.
121
401273
5992
می‌تواند معذب کننده، ناراحت کننده
و گاهی خیلی منقلب کننده باشد.
07:01
And prisonersزندانیان oftenغالبا cryگریه کردن.
122
409884
1801
و اغلب زندانی گریه‌اش می‌گیرد.
07:04
They cryگریه کردن because they regretپشيمان شدن
missingگم شده out on theirخودشان children'sکودکان livesزندگی می کند.
123
412741
4347
گریه می‌کنند چون حسرت می‌خورند
که در زندگی بچه‌هایشان نیستند.
07:09
They cryگریه کردن because they're ashamedشرمنده
that they'veآنها دارند let theirخودشان familiesخانواده ها down.
124
417701
3752
گریه می‌کنند چون شرم دارند از
این که به خانواده‌شان بد کردند.
07:13
They cryگریه کردن because they don't know
how to go about readingخواندن to theirخودشان childrenفرزندان.
125
421846
4698
گریه می‌کنند چون نمی‌دانند چگونه
برای بچه‌هایشان قصه بخوانند.
07:20
But because when they come to us
we offerپیشنهاد a privateخصوصی spaceفضا, one-to-oneیک به یک,
126
428298
5533
ولی از آنجا که وقتی پیش ما می‌آیند، فضای
خصوصی بهشان می‌دهیم، یک به یک،
07:25
prisonersزندانیان don't need to be toughسخت است anymoreدیگر,
127
433855
3072
دیگر مجبور نیستند خشن باشند،
07:28
and they can use
theirخودشان vulnerabilityآسیب پذیری as a strengthاستحکام
128
436951
2976
و می‌توانند از آسیب پذیریشان به
عنوان یک نکته قوت،
07:31
when contactingتماس بگیرید with theirخودشان childrenفرزندان.
129
439951
2400
در تماس با فرزندانشان، استفاده کنند.
07:35
I rememberیاد آوردن one prisonerزندانی
who cameآمد to recordرکورد.
130
443977
2547
یک زندانی را یادم می‌آید
که برای ضبط کردن آمد.
07:39
He was a bigبزرگ, hardسخت man
with a reputationشهرت for beingبودن toughسخت است.
131
447095
3751
مردی درشت و زمخت و معروف به خشونت بود.
07:43
He cameآمد alongدر امتداد as implacableقابل قبول as ever.
132
451358
2341
با همان حالت کینه‌ای همیشگی آمد.
07:45
But when the doorدرب of the recordingضبط
roomاتاق closedبسته شد behindپشت him,
133
453723
3060
ولی وقتی در اتاق ضبط پشت سرش بسته شد،
07:48
that facadeنما beganآغاز شد to crumbleفرو ریختن.
134
456807
1744
انگار نقابش افتاد.
07:50
From his pocketجیب, he tookگرفت
a screwed-upپیچ خورده pieceقطعه of paperکاغذ
135
458909
3126
کاغذ مچاله‌ای از جیبش درآورد
07:54
and quietlyبی سر و صدا beganآغاز شد to readخواندن the wordsکلمات
136
462059
1670
و به آرامی شروع کرد
07:55
whichکه he'dاو می خواهد writtenنوشته شده است as a messageپیام
for his two little onesآنهایی که.
137
463753
4176
به خواندن پیامی که برای دو
فرزند کوچکش نوشته بود.
08:00
His handsدست ها were shakingتکان دادن.
138
468555
1534
دست‌هایش می‌لرزیدند.
08:03
And then, in a surprisinglyشگفت آور quietساکت voiceصدای,
139
471254
2307
و بعد با صدایی که به شکل نامعمول آرام بود،
08:06
he beganآغاز شد to singآواز خواندن theirخودشان favoriteمورد علاقه lullabyلالایی.
140
474572
3146
لالایی مورد علاقه‌شان را خواند.
08:10
You see, there wasn'tنبود much
that he could do from behindپشت barsکافه ها
141
478694
2976
می‌بینید، از پشت میله‌ها کار
زیادی نمی‌توانست بکند
08:13
to showنشان بده his childrenفرزندان
that he missedاز دست رفته and lovedدوست داشتنی them.
142
481694
3142
که عشق و دلتنگی‌اش را
به فرزندانش نشان دهد.
08:16
But he could do this.
143
484860
1616
ولی این کار از دستش برمی‌آمد.
08:20
Onceیک بار the recordingضبط is madeساخته شده,
144
488758
1968
وقتی ضبط تمام می‌شود،
08:22
it's sentارسال شد to the StorybookStorybook Dadsپدر
productionتولید unitواحد
145
490750
4516
به واحد تولید «باباهای قصه‌گو»
08:27
at ChanningsChannings Woodچوب Prisonزندان in Devonدوون.
146
495290
3546
در زندان «چنینگ وود» در شهر
دِون ارسال می‌شود.
08:31
And that's where I workedکار کرد.
147
499258
1518
و من آنجا کار می‌کردم.
08:33
I was trainedآموزش دیده, alongدر امتداد with other prisonersزندانیان,
148
501356
2438
من و زندانیان دیگر آموزش دیده بودیم
08:35
to editویرایش کنید and produceتولید کردن recordingsضبط sentارسال شد in
149
503818
2652
تا صدهای ضبط شده دریافتی
08:38
from prisonsزندان all over the Unitedیونایتد Kingdomپادشاهی.
150
506494
2471
از زندان‌های سراسر بریتانیا را
08:42
Usingاستفاده كردن audioسمعی and videoویدئو softwareنرم افزار,
151
510775
4048
با نرم‌افزار صدا و ویدئو ویرایش کنیم.
08:46
the recordingsضبط have the mistakesاشتباهات takenگرفته شده out
152
514847
3928
اشتباه‌ها از صدا‌های ضبط شده حذف می‌شد
08:50
and soundصدا effectsاثرات and musicموسیقی addedاضافه in.
153
518799
3123
و موسیقی و اِفِکت‌های صوتی اضافه می‌شد.
08:55
And the experienceتجربه and skillمهارت
whichکه the prisonزندان editorsسردبیران gainکسب کردن
154
523467
5726
تجربه و مهارتی که
تدوینگرهای زندانی پیدا می‌کنند
09:01
helpsکمک می کند them in theirخودشان futureآینده employmentاستخدام.
155
529217
2533
کمکشان می‌کند تا در آینده کار پیدا کنند.
09:06
Onceیک بار the recordingضبط is finalizedنهایی شده,
156
534310
2492
وقتی کار ضبط نهایی می‌شود،
09:08
it's transferredمنتقل شده to a CDسی دی or a DVDدی وی دی
and sentارسال شد out to the familiesخانواده ها
157
536826
5230
به سی‌دی یا دی‌وی‌دی منتقل و
برای خانواده‌هایشان ارسال می‌شود
09:14
so that the childrenفرزندان can watch them
wheneverهر زمان که they feel the need.
158
542080
4173
تا بچه‌ها بتوانند هروقت
دلشان خواست آن را تماشا کنند.
09:20
And they listen to these recordingsضبط
and watch them a lot --
159
548026
4479
و بچه‌ها این سی‌دی‌ها را
خیلی نگاه می‌کنند و گوش می‌دهند.
09:26
at bedtimeوقت خواب, in the carماشین ...
160
554612
3286
موقع خواب، در ماشین...
09:29
Some even take them to schoolمدرسه
to showنشان بده theirخودشان friendsدوستان.
161
557922
3534
حتی برخی با خود به مدرسه می‌برند
که به دوستانشان نشان دهند.
09:34
These recordingsضبط,
162
562532
1595
این صدا‌های ضبط شده،
09:36
they showنشان بده the childrenفرزندان
that they're lovedدوست داشتنی and missedاز دست رفته.
163
564151
3377
به بچه‌ها نشان می‌دهد والدین
دوستشان دارند و دلتنگشان هستند.
09:39
And they showنشان بده the prisonerزندانی
164
567954
1786
و به زندانی نشان می‌دهد که
09:41
that they can do something
for theirخودشان childکودک, as a parentوالدین.
165
569764
4158
می‌تواند به عنوان پدر یا مادر،
کاری برای فرزندش بکند.
09:47
Do you rememberیاد آوردن Sophieسوفی?
166
575375
1891
سوفی را یادتان هست؟
09:49
Well, one day, just
before Christmasکریسمس, a parcelبسته arrivedوارد شد,
167
577290
4456
یک روز، درست قبل از
کریسمس، پست بسته‌ای آورد
09:53
and this is what was in it.
168
581770
1638
و این توی بسته بود.
09:56
Let's listen to a little of it togetherبا یکدیگر.
169
584115
2230
بیایید با هم به کمی از آن گوش دهیم.
09:58
(Videoویدئو) Santaسانتا: On, Cometستاره دنباله دار!
On, Cupidکوپید! On, Donnerدونر and BlitzenBlitzen!
170
586369
4256
(ویدیو) بابانوئل: کامت،
کیوپید، دانر و بیلتزان به پیش!
10:02
Charlieچارلی: That's his reindeerگوزن شمالی, isn't it?
171
590649
1905
چارلی: این گوزنش است، نه؟
10:04
Santaسانتا: It is his reindeerگوزن شمالی, yeah.
172
592578
1651
بابانوئل: آره این گوزنش است.
10:06
Up, up, higherبالاتر and higherبالاتر they flewپرواز کرد,
173
594253
2784
آنها پرواز کردند و رفتند بالا و بالاتر،
10:09
acrossدر سراسر landزمین, acrossدر سراسر oceansاقیانوس ها they spedsped.
174
597061
3262
از بالای زمین و اقیانوس‌ها گذشتند.
10:12
Throughاز طریق the magicalجادویی
northernشمال lightsچراغ ها they passedگذشت --
175
600966
2944
از توی شفق جادویی قطبی رد شدند،
10:15
I'd love to see the northernشمال
lightsچراغ ها, wouldn'tنمی خواهم you?
176
603934
2358
من دوست دارم شفق قطبی را ببینم، تو چی؟
10:18
Charlieچارلی: I figureشکل they'dآنها می خواهند probablyشاید look
a bitبیت like that snowman'sآدم برفی bellyشکم.
177
606316
3366
چارلی: فکر کنم شبیه شکم
این آدم برفی باشه.
10:21
Santaسانتا: They probablyشاید would, yeah.
178
609706
1954
بابانوئل: آره، شاید.
10:23
That's a coolسرد snowmanآدم برفی, isn't it?
179
611684
1672
آدم برفی باحالیه، نه؟
10:25
Charlieچارلی: It's very coolسرد indeedدر واقع, I love it.
180
613380
2368
چارلی: خیلی باحله. عاشقشم.
10:27
Santaسانتا: They visitedملاقات کرد
all the childrenفرزندان in the worldجهان
181
615772
2380
بابانوئل: آن‌ها به دیدن
تمام بچه‌های دنیا رفتند
10:30
and left presentsهدیه for eachهر یک and everyهرکدام one.
182
618176
2734
و برای هر کدام هدیه‌ گذاشتند.
10:33
In the blinkچشمک زدن of an eyeچشم,
they were back in FrogsbottomFrogsbottom Fieldرشته.
183
621611
3639
در یک چشم به هم زدن،
به دشت فراگزباتم فیلد برگشته بودند.
10:37
(Charlieچارلی Laughsخنده)
184
625274
1548
(چارلی میخندد)
10:38
Santaسانتا: You think that's well funnyخنده دار?
185
626846
1743
بابانوئل: به نظرت حسابی خنده داره؟
10:40
Charlieچارلی: I want to liveزنده
in FrogsbottomFrogsbottom Fieldرشته!
186
628613
2305
چارلی: من می‌خوام توی
فراگزباتم فیلد زندگی کنم!
10:42
Santaسانتا: Where do you liveزنده,
in FrogsbottomFrogsbottom Treeدرخت?
187
630942
2230
بابانوئل: کجای فراگزباتم فیلد؟ روی درخت؟
10:45
Charlieچارلی: I don't, I liveزنده in this treeدرخت.
188
633196
2453
چارلی: نه، توی این درخت زندگی می‌کنم.
10:47
I've madeساخته شده it all Christmasy-lookChristmasy نگاه.
189
635673
2071
کریسمسی تزئینش کردم.
10:49
Santaسانتا: It's niceخوب, that.
190
637768
1180
بابانوئل: قشنگه.
10:50
You've doneانجام شده a good jobکار, good jobکار.
191
638972
1609
کارت خیلی خوب بود. آفرین.
10:52
Charlieچارلی: Thank you very much!
192
640605
1670
چارلی: خیلی ممنونم!
10:54
(Laughterخنده)
193
642299
1866
(خنده)
10:57
Alanآلن CrickmoreCrickmore: Sophieسوفی and her mumمادر
listenedگوش داد to that threeسه timesبار,
194
645957
3041
الن کریکمور: سوفی و مادرش
سه بار به این گوش دادند
11:01
and they haven'tنه laughedخندید
so much in a long time.
195
649022
2285
خیلی وقت بود این قدر نخندیده بودند.
11:03
They can see that he's all right,
they can see that he lovesدوست دارد them,
196
651331
3119
می‌توانند ببینند حالش خوب است،
می‌توانند ببینند که دوستشان دارد،
11:06
and the nextبعد time he ringsحلقه,
Sophie'sسوفی got plentyفراوانی to talk about:
197
654474
3421
و دفعه بعد که زنگ بزند،
سوفی خیلی حرف‌ها دارد که بزند:
11:09
"What does Charlieچارلی the Chimpشمپانزه eatخوردن?
198
657919
1927
«چارلیِ میمون چی میخورد؟
11:11
Will daddyبابا do anotherیکی دیگر storyداستان very soonبه زودی?"
199
659870
2558
بابا دوباره کی یک داستان جدید می‌خواند؟»
11:15
Sinceاز آنجا که it beganآغاز شد in 2003,
StorybookStorybook Dadsپدر has grownرشد کرد and grownرشد کرد.
200
663259
5469
«باباهای قصه‌گو»از زمان شروع
در سال ۲۰۰۳، گسترده‌تر شده
11:22
It now operatesعمل می کند as StorybookStorybook Dadsپدر
and StorybookStorybook Mumsعج
201
670298
3757
و الان به عنوان «باباهای قصه‌گو» و
«مامان‌های قصه‌گو»
11:26
in more than 100 prisonsزندان
in the Unitedیونایتد Kingdomپادشاهی.
202
674079
2833
در بیش از صد زندان در بریتانیا کار می‌کند.
11:29
Ninety-eightنود و هشت percentدرصد
of the prisonersزندانیان who take partبخشی
203
677506
3859
نود و هشت درصد از زندانیانی
که در آن شرکت کردند،
11:33
say that it's improvedبهبود یافته
theirخودشان relationshipارتباط with theirخودشان childکودک.
204
681389
3394
می‌گویند رابطه‌شان با
فرزندشان را بهتر کرده.
11:37
And sinceاز آنجا که 2003,
205
685538
2746
و از ۲۰۰۳،
11:40
over 60,000 DVDsدی وی دی ها and CDsسی دی ها
have been sentارسال شد out
206
688308
5009
بیش از ۶۰ هزار سی‌دی و دی‌وی‌دی
11:45
to the childrenفرزندان of prisonersزندانیان.
207
693341
1726
برای بچه‌های زندانیان ارسال شده.
11:50
For Sophie'sسوفی familyخانواده and for thousandsهزاران نفر
of familiesخانواده ها like them,
208
698398
3469
برای خانواده سوفی و هزاران
کودک و خانواده مانند آن‌ها،
11:53
StorybookStorybook Dadsپدر has been a lifelineخط مشی.
209
701891
2382
بابا‌های قصه‌گو، یک ریسمان حیات است.
11:57
Some prisonersزندانیان say
that it's the first time
210
705735
2115
برخی زندانی‌ها می‌گویند
این اولین باری بوده
11:59
that they'veآنها دارند begunشروع شد to buildساختن
a relationshipارتباط with theirخودشان childکودک.
211
707874
3234
که شروع به ایجاد رابطه‌ای
با فرزندشان کرده‌اند.
12:03
And some poorفقیر readersخوانندگان
have been so inspiredالهام گرفته
212
711815
2400
و آنهایی که خواندنشان بد بود،
12:06
by what they'veآنها دارند been ableتوانایی to achieveرسیدن
213
714239
1835
آنقدر از نتیجه کار الهام گرفتند
12:08
that they'veآنها دارند goneرفته to educationتحصیلات classesکلاس ها
to improveبهتر کردن theirخودشان ownخودت readingخواندن skillsمهارت ها.
214
716098
3771
که برای پیشرفت در مهارت خواندن
به کلاس‌های آموزشی رفتند.
12:14
Let's go back to the storyداستان
of "The Uglyزشت Ducklingجوجه اردک."
215
722074
2963
برگردیم به داستان «جوجه اردک زشت.»
12:17
But this time, I'd like to playبازی you
a recordingضبط madeساخته شده by a prisonerزندانی,
216
725061
5088
ولی این بار می‌خواهم صدای ضبط
شده یک زندانی را برایتان بگذارم،
12:22
because it encapsulatesانباشته می شود
the powerقدرت of what we do.
217
730173
3266
چون قدرت کارمان یکجا در آن گنجانده شده.
12:26
The prisonerزندانی was an Irishایرلندی Travellerمسافر
who couldn'tنمی توانستم readخواندن.
218
734830
3031
زندانی مسافری ایرلندی
بود که خواندن بلد نبود.
12:31
And he wanted to sendارسال a storyداستان home
to his daughterفرزند دختر for her birthdayروز تولد.
219
739196
3903
و می‌خواست برای تولد دخترش،
یک داستان برایش بفرستد.
12:36
With the help of a mentorمربی
and some cleverباهوش editingویرایش,
220
744595
2865
به کمک یک مربی و تدوین خوب،
12:39
something magicalجادویی happenedاتفاق افتاد.
221
747484
1800
نتیجه کار جادویی از کار درآمد.
12:42
This is an extractاستخراج کردن from the rawخام recordingضبط,
222
750484
2643
این صدای ضبط شده اصلی و خام است،
12:45
where the prisonerزندانی is readingخواندن the storyداستان
by repeatingتکرار شونده it, phraseعبارت at a time.
223
753151
4915
که زندانی دارد قصه را
عبارت به عبارت تکرار می‌کند.
12:50
(Audioسمعی) Mentorمربی: He had nowhereهیچ جایی to hideپنهان شدن.
224
758090
1920
(صدای ضبط شده) مربی:
جایی نبود قایم شود.
12:52
Owenاوون: He had nowhereهیچ جایی to hideپنهان شدن.
225
760034
1698
اوئن: جایی نبود قایم شود.
12:53
Mentorمربی: So one day, he ranفرار کرد away.
226
761756
1948
مربی: پس یک روز فرار کرد.
12:56
Owenاوون: Then one day, he ranفرار کرد away.
227
764522
2309
آون: پس یک روز فرار کرد.
12:58
Mentorمربی: He ranفرار کرد untilتا زمان he cameآمد
to the great marshجنگل.
228
766855
3563
مربی: فرار کرد تا به مرداب بزرگی رسید.
13:02
Owenاوون: He runاجرا کن untilتا زمان he come
to the great marshجنگل.
229
770442
2729
آون: فرار کرد تا به مرداب بزرگی رسید.
13:05
Mentorمربی: Where the wildوحشی ducksاردک livedزندگی می کرد.
230
773195
2286
مربی: جایی که اردک‌های
وحشی زندگی می‌کردند.
13:07
Owenاوون: Where the wildوحشی ducksاردک livedزندگی می کرد.
231
775505
2200
آون: جایی که اردک‌های
وحشی زندگی می‌کردند.
13:11
ACAC: And this is a recordingضبط --
an excerptگزیده ای of the recordingضبط
232
779108
4723
الف. ک: و این تکه‌ای از نوار است
13:15
with the mentor'sمربی voiceصدای takenگرفته شده out
and soundصدا effectsاثرات and musicموسیقی addedاضافه in.
233
783855
5148
که صدای مربی حذف شده و آهنگ و
افکت‌های صوتی اضافه شده‌اند.
13:22
(Audioسمعی) Owenاوون: He had nowhereهیچ جایی to hideپنهان شدن.
234
790069
2143
(صدا) اوئن: جایی نبود قایم شود.
13:24
Then one day, he runاجرا کن away.
235
792236
1873
و بعد یک روز، فرار کرد.
13:26
He runاجرا کن untilتا زمان he come to the great marshجنگل
where the wildوحشی ducksاردک livedزندگی می کرد,
236
794133
4569
فرار کرد تا به مرداب بزرگی رسید.
جایی که اردک‌های وحشی زندگی می‌کردند.
13:30
and he laidگذاشته in the rushesسر و صدا می کند for two weeksهفته ها.
237
798726
2547
و دو هفته آنجا قایم شد.
13:33
(Musicموسیقی) (Ducksاردک quackگول زدن)
238
801297
2151
(موسیقی) (صدای اردک‌ها)
13:35
Some wildوحشی ducksاردک and geeseغازها
come to look at him.
239
803472
3230
چند اردک و غاز وحشی به تماشایش آمدند.
13:38
"You're very uglyزشت," they said,
and they laughedخندید at him.
240
806726
3136
گفتند «خیلی زشتی» و به او خندیدند.
13:41
(Ducksاردک quackگول زدن)
241
809886
3294
(صدای اردکها)
13:48
The uglyزشت ducklingجوجه اردک ranفرار کرد away
from the great marshجنگل.
242
816429
3968
جوجه اردک زشت، از مرداب بزرگ فرار کرد.
13:52
(Duckاردک quacksکوسه ها)
243
820421
1777
(صدای اردکها)
13:56
ACAC: And this is how he finishedتمام شده the storyداستان:
244
824087
2975
و او داستان را این چنین به پایان برد:
14:01
(Audioسمعی) Owenاوون: He wasn'tنبود
an uglyزشت ducklingجوجه اردک at all.
245
829383
2476
(صدا) اوئن: او دیگر یک جوجه اردک زشت نبود.
14:03
Duringدر حین the winterزمستان, he had grownرشد کرد
into a beautifulخوشگل whiteسفید swanقوچان.
246
831883
4554
در طول زمستان، بزرگ شد
و به قوی سفید زیبا تبدیل شد.
14:08
The other swansقوها lookedنگاه کرد at him
and thought how beautifulخوشگل he was.
247
836939
4107
قو‌های دیگر نگاهش‌ می‌کردند و
فکر می‌کردند چه زیباست.
14:13
"Come with us," they said.
248
841485
1982
گفتند: «با ما بیا.»
14:16
And he did.
249
844159
1151
و با آن‌ها رفت.
14:17
(Birdپرنده soundsبرای تلفن های موبایل)
250
845334
3031
(صدای پرندگان)
14:24
Well, Tiaraتاج یا کلاه, I hopeامید you
have enjoyedلذت بردم this storyداستان
251
852340
3603
خب تایارا، امیدوارم از
این داستان لذت برده باشی
14:27
as much as I enjoyedلذت بردم
readingخواندن this storyداستان to you.
252
855967
3200
همان قدر که من از
خواندنش برای تو لذت بردم.
14:32
I cannotنمی توان wait to be with you again
and holdنگه دارید you in my armsبازوها.
253
860009
3753
بی‌صبرانه منتظرم دوباره
تو را ببینم و بغلت کنم.
14:36
All my love, your daddyبابا, Owenاوون.
254
864731
2000
با عشق، بابای تو ، اوئن.
14:39
Lots of love, I missاز دست دادن you
with all my heartقلب.
255
867303
2301
خیلی دوستت دارم، دلم برایت خیلی تنگ شده.
14:41
Goodbyeخداحافظ for now, my love. Byeخدا حافظ byeخدا حافظ.
256
869628
2267
فعلا خداحافظ عشق من، بای‌بای.
14:44
(Musicموسیقی)
257
872371
3198
(موسیقی)
14:51
(Musicموسیقی endsبه پایان می رسد)
258
879883
1150
(پایان موسیقی)
14:54
ACAC: When he listenedگوش داد
to that recordingضبط in his cellسلول
259
882264
2441
الف. ک: وقتی در سلولش به آن گوش کرد
14:56
before it was sentارسال شد out to his daughterفرزند دختر,
260
884729
2164
قبل از آن که آن را برای دخترش بفرستد،
14:58
he criedگریه کرد.
261
886917
1231
گریه کرد.
15:00
And that's a prettyبسیار commonمشترک
reactionواکنش from prisonersزندانیان,
262
888172
2441
و بین زندانی‌ها این واکنش رایجی است،
15:02
as they realizeتحقق بخشیدن for the first time
263
890637
1808
وقتی می‌فهمند برای اولین بار،
15:04
they'veآنها دارند been ableتوانایی
to do something for theirخودشان childکودک
264
892469
2308
توانستند برای فرزندشان کاری کنند،
15:06
whichکه they never thought they could.
265
894801
2014
که هرگز فکر نمی‌کردند بتوانند.
15:09
They'veآنها دارند connectedمتصل
in the mostاکثر fundamentalاساسی way,
266
897784
3247
آن‌ها به اساسی‌ترین شکل ممکن
ارتباط ایجاد کرده‌اند،
15:13
throughاز طریق the mediumمتوسط of storytellingداستان سرایی.
267
901055
2333
به وسیله داستان گویی.
15:16
And as for Sophieسوفی,
268
904473
2056
و سوفی،
15:18
she wants "The GruffaloGruffalo" nextبعد time.
269
906553
1973
برای دفعه بعد قصه «گروفالو»
را سفارش داده.
15:20
(Laughterخنده)
270
908550
1338
(خنده)
15:21
(Applauseتشویق و تمجید)
271
909912
5279
(تشویق)
Translated by Niloofar Iranitalab
Reviewed by Maryam Manzoori

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Alan Crickmore - Audio/video editor, charity worker
Alan Crickmore works with Storybook Dads, a charity that promotes family ties between prisoners and their children.

Why you should listen

Alan Crickmore is married with adult children. He practiced law for over thirty years before being sent to prison for a lengthy term. In prison he developed new skills and was active in prison education, assisting in the teaching of English and math to prisoners of limited ability and experience. In the final year of his sentence, Crickmore began to work for Storybook Dads, a charity whose objects include the promotion of family ties between prisoners and their children. Since his release from prison, Crickmore has continued to work for Storybook Dads and is a proud ambassador for the charity. He lives in Gloucestershire, England, with his wife and Teddy, their Lakeland Terrier.

More profile about the speaker
Alan Crickmore | Speaker | TED.com