ABOUT THE SPEAKER
Hannah Gadsby - Serious comedian
Hannah Gadsby skewers the straight world's dismissal and outright hostility toward the LGBTQ community in her stand-up sets, stage performances and television shows.

Why you should listen

How would Hannah Gadsby describe herself to a teenager at a dinner party? "I am a stand-up comedian from Tasmania. Courtesy of my Netflix special, Nanette, released last year, I have found some rather sudden fame, and I am deeply uncomfortable with so much positive attention. Prior to said special, I had spent a decade or so quietly working my way round the live stand-up circuit in Australia and the UK and had thought of my career as a reasonably successful situation. I am yet to recalibrate my definition of success since the event known as 'said special.'

"I am on the spectrum. I have two dogs whom I love deeply. I enjoy gardening. And I am so sorry you are sitting next to me, teenager."

Gadsby is also on the cast of Please Like Me on Hulu.

More profile about the speaker
Hannah Gadsby | Speaker | TED.com
TED2019

Hannah Gadsby: Three ideas. Three contradictions. Or not.

هانا گَدسبی: سه ایده، سه تناقض، شاید هم نه!

Filmed:
2,402,838 views

اجرای مخصوص هانا گدسبی با نام «نَنِت»، ساختار کمدی را شکست. او در این سخنرانی در مورد حقیقت و هدف، سه ایده و سه تناقض را مطرح می‌کند. شاید هم نه.
- Serious comedian
Hannah Gadsby skewers the straight world's dismissal and outright hostility toward the LGBTQ community in her stand-up sets, stage performances and television shows. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
My nameنام is Hannahهانا.
0
902
1628
اسم من هانا است.
00:14
And that is a palindromeدو سر.
1
2554
2098
و یک‌ اسم قرینه است.
00:17
That is a wordکلمه you can spellهجی کردن
the sameیکسان forwardsبه جلو and backwardsعقب,
2
5140
6065
منظور لغتی است که چه از چپ
و چه از راست خوانده شود، فرقی ندارد،
البته اگر بدانید
چه‌جوری نوشته می‌شود!
00:23
if you can spellهجی کردن.
3
11944
1485
00:25
But the thing is --
4
13453
1302
ولی موضوع این است --
00:26
(Laughterخنده)
5
14779
1274
(خنده حضّار)
00:29
my entireکل familyخانواده have palindromicpalindromic namesنام ها.
6
17112
2184
اسم همه اعضای خانواده من قرینه است.
00:31
It's a bitبیت of a traditionسنت.
7
19320
1314
یک جورهایی رسم است.
00:33
We'veما هستیم got Mumمامان, Dadبابا --
8
21152
3113
داریم: مام [مادر] دَد [پدر]) —
00:36
(Laughterخنده)
9
24289
2015
(خنده حضّار)
00:38
Nanنان, Popپاپ.
10
26328
2210
نَن [مادربزرگ]، پاپ [پدربزرگ]
00:40
(Laughterخنده)
11
28562
1948
(خنده حضّار)
00:43
And my brotherبرادر, Kayakکایاک.
12
31447
2365
و، برادرم کایاک [قایق]
00:45
(Laughterخنده)
13
33836
1440
(خنده حضّار)
00:47
There you go.
14
35300
1285
اینطوری‌هاست!
00:48
That's just a bitبیت a jokeجوک, there.
15
36609
2136
این فقط یک شوخی کوچک بود.
00:50
(Laughterخنده)
16
38769
1109
(خنده حضّار)
00:51
I like to kickضربه زدن things off with a jokeجوک
because I'm a comedianکمدین.
17
39902
3427
من دوست دارم صحبتم را با شوخی
شروع کنم چون که کمدین هستم.
00:55
Now there's two things
you know about me alreadyقبلا:
18
43353
2381
تا الان دو چیز هست که شما
در مورد من می‌دانید:
00:57
my name'sنام Hannahهانا and I'm a comedianکمدین.
19
45758
1778
اینکه اسمم هاناست و کمدین هستم.
00:59
I'm wastingاتلاف no time.
20
47560
1381
وقت تلف نمی‌کنم.
01:00
Here'sاینجاست a thirdسوم thing
you can know about me:
21
48965
2444
این‌هم سومین چیزی که باید
در مورد من بدانید:
01:03
I don't think I'm qualifiedواجد شرایط
to speakصحبت my ownخودت mindذهن.
22
51433
3971
من فکر نمی‌کنم که خودم شایستگی
بیان آنچه در ذهنم است را داشته باشم.
01:07
Boldپررنگ way to beginشروع a talk, yes,
23
55428
2559
روش جسورانه‌ای برای
شروع صحبت‌هایم است، بله،
01:10
but it's trueدرست است.
24
58011
1691
اما حقیقت دارد.
01:11
I've always had a great dealمعامله of difficultyمشکل
25
59726
2259
من همیشه سختی‌ بسیار زیادی برای
01:14
turningچرخش my thinkingفكر كردن into the talkingصحبت کردن.
26
62009
2377
تبدیل تفکراتم به حرف‌هایم داشته‌ام.
01:17
So it seemsبه نظر می رسد a bitبیت
of a contradictionتناقض, then,
27
65628
2081
پس به نظرمی‌آید اینجا
کمی تناقض وجود دارد،
01:19
that someoneکسی like me,
who is so badبد at the chatچت,
28
67733
2421
که کسی مثل من که در صحبت کردن خیلی بد است،
01:22
could be something like
a stand-upایستادن comedianکمدین.
29
70178
2732
توانسته‌ است استندآپ کمدین باشد.
01:25
But there you go. There you go.
30
73373
1907
ولی همین است. همین است.
01:27
It's what it is.
31
75304
1660
این اتفاقی است که افتاده.
01:28
I first triedتلاش کرد my handدست at stand-upایستادن
comediشرکت کامدی -- comedieکمدی ... See?
32
76988
3999
من اول استندآپ کمد ... کمد ... می‌بینید؟
01:33
See? See?
33
81011
1163
می‌بینید؟ می‌بینید؟
01:34
(Laughterخنده)
34
82198
2830
(خنده حضّار)
01:37
I first triedتلاش کرد my handدست at stand-upایستادن comedyکمدی
35
85052
2937
من وقتی اولین بار
استندآپ کمدی را امتحان کردم،
01:40
in my lateدیر است 20s,
36
88013
1167
نزدیک به سی سال داشتم،
01:41
and despiteبا وجود beingبودن a pathologicallyپاتولوژیک shyخجالتی
virtualمجازی muteبی صدا with lowکم self-esteemاعتماد به نفس
37
89204
5388
و‌ برخلاف اینکه از لحاظ آسیب‌شناسی
خجالتی، کم‌حرف با اعتماد به‌نفس پایین بودم
01:46
who'dچه کسی می خواهد never heldبرگزار شد a microphoneمیکروفون before,
38
94616
2070
و هرگز قبل از آن میکروفن
به دست نگرفته بودم،
01:48
I knewمی دانست as soonبه زودی as I walkedراه می رفت
and stoodایستاد in frontجلوی of the audienceحضار,
39
96710
4800
می‌دانستم که به محض اینکه [به سمت صحنه]
راه بیفتم و دربرابر تماشاگران بایستم،
01:53
I knewمی دانست, before I'd even
landedفرود آمد my first jokeجوک,
40
101534
2955
و قبل از اینکه اولین جوکم را تعریف کنم،
01:56
I knewمی دانست that I really likedدوست داشت stand-upایستادن,
41
104513
3024
می‌دانستم که واقعاً استدآپ را دوست دارم،
01:59
and stand-upایستادن really likedدوست داشت me.
42
107561
2076
و استندآپ هم من را دوست دارد.
02:02
But for the life of me,
I couldn'tنمی توانستم work out why.
43
110123
3447
ولی پیش خودم، نمی‌توانستم بفهمم چرا.
02:05
Why is it I could be so good
at doing something I was so badبد at?
44
113594
5235
چگونه می‌توانستم در چیزی
که خیلی بدم، آنقدر خوب باشم؟
02:10
(Laughterخنده)
45
118853
1187
(خنده حضّار)
02:12
I just couldn'tنمی توانستم work it out,
I could not understandفهمیدن it.
46
120064
3010
اصلاً متوجه نمی‌شدم،
نمی‌توانستم دلیلش را بفهمم.
02:15
That is, untilتا زمان I could.
47
123098
1959
تا زمانی که، توانستم!
02:17
Now, before I explainتوضیح to you why it is
48
125081
2871
الان، قبل از اینکه به شما
دلیلش را توضیح دهم،
02:19
that I can be good
at something I'm so badبد at,
49
127976
3256
دلیل اینکه چگونه می‌توانستم
در چیزی که خیلی بدم، آنقدر خوب باشم،
02:23
let me throwپرت كردن anotherیکی دیگر spannerآچار
of contradictionتناقض into the work
50
131256
2847
بگذارید راجع به تناقض دیگری
یا شما صحبت کنم،
02:26
by tellingگفتن you that not long after
I workedکار کرد out why that was,
51
134127
4280
اینکه به شما بگویم درست
موقعی که توانستم علتش را بفهمم،
02:30
I decidedقرار بر این شد to quitترک comedyکمدی.
52
138431
2072
تصمیم گرفتم کمدی را کنار بگذارم.
02:33
And before I explainتوضیح
that little oppositionalاپوزیسیون catگربه
53
141009
2732
و حالا قبل از اینکه راجع به
آن گربه مخالف،
02:35
I just threwپرتاب کرد amongstدر میان the thinkingفكر كردن pigeonsکبوتر,
54
143765
2702
که وسط کبوترهای افکارتان
پرت کردم، توضیح دهم
02:38
let me alsoهمچنین tell you this:
55
146491
2569
بگذارید این را هم بگویم:
02:41
quittingترک launchedراه اندازی شد my comedyکمدی careerحرفه.
56
149084
2853
ترک کمدی، شروع حرفه کمدی من شد!
02:43
(Laughterخنده)
57
151961
1958
(خنده حضّار)
02:45
Like, really launchedراه اندازی شد it, to the pointنقطه
where after quittingترک comedyکمدی,
58
153943
4071
یعنی، واقعاً شروعش بود،
تا حدی که بعد از ترک کمدی،
به کمدینی تبدیل شدم که همه در موردش
در کل کره زمین بحث‌ می‌کردند،
02:50
I becameتبدیل شد the mostاکثر talked-aboutصحبت کردیم-در مورد
comedianکمدین on the planetسیاره,
59
158038
2934
02:52
because apparentlyظاهرا, I'm even worseبدتر
at makingساخت retirementبازنشستگی plansبرنامه ها
60
160996
3628
چرا که به نظر می‌رسد برنامه‌ریزی برای
دوران بازنشستگیم هم حتی بدتر
02:56
than I am at speakingصحبت كردن my ownخودت mindذهن.
61
164648
2497
از بیان کردن ذهنم بودم!
03:00
Now, all I've doneانجام شده up untilتا زمان this pointنقطه
62
168568
3783
تا اینجای بحث کل کاری که انجام دادم،
03:04
apartجدا از هم from givingدادن over a spatteringspattering
of biographicalبیوگرافی detailجزئیات
63
172375
3772
به غیر از چند اطلاعات جزئی
و پراکنده از شرح‌ حالم،
03:08
is to tell you indirectlyبه طور غیر مستقیم
that I have threeسه ideasایده ها
64
176171
2307
غیرمستقیم به شما سه ایده‌ای را که
می‌خواهم امروز
03:10
that I want to shareاشتراک گذاری with you todayامروز.
65
178502
1756
با شما مطرح کنم، گفته‌ام.
03:12
And I've doneانجام شده that by way of sharingبه اشتراک گذاری
threeسه contradictionsتناقضات:
66
180282
3420
و آن را از طریق بیان
سه تناقض اجرا کرده‌ام:
03:15
one, I am badبد at talkingصحبت کردن,
I am good at talkingصحبت کردن;
67
183726
3201
یک، من در صحبت کردن بد هستم،
من در صحبت کردن خوب هستم؛
03:18
I quitترک, I did not quitترک.
68
186951
2743
من [کارم] را ترک کردم،
[کارم] را ترک نکردم.
03:21
Threeسه ideasایده ها, threeسه contradictionsتناقضات.
69
189718
1837
سه ایده، سه تناقض.
03:23
Now, if you're wonderingتعجب کردم
why there's only two things
70
191579
2481
حالا اگر شما نمی‌دانید چرا تنها دو موضوع
03:26
on my so-calledباصطلاح listفهرست of threeسه --
71
194084
1527
در لیست، به اصطلاح، سه‌تایی من است
03:27
(Laughterخنده)
72
195635
1034
(خنده حضّار)
03:28
I remindیادآوری کن you it is literallyعینا
a listفهرست of contradictionsتناقضات.
73
196693
2525
لازم است یادآوری کنم که این دقیقاً
یک لیست متناقض است.
03:31
Keep up.
74
199242
1163
حواستان باشد!
03:32
(Laughterخنده)
75
200429
2524
(خنده حضّار)
03:34
Now, the folksمردمی at TEDTED advisedتوصیه می شود me
that with a talk of this lengthطول,
76
202977
4481
دوستانم در TED، به من توصیه کردند که
با این وقت کوتاه برای سخنرانی،
03:39
it's bestبهترین to stickچوب
with just sharingبه اشتراک گذاری one ideaاندیشه.
77
207482
2752
بهتراست فقط به توضیح
یکی از ایده‌هایت بپردازی.
03:42
I said no.
78
210958
1471
و‌من گفتم خیر!
03:44
(Laughterخنده)
79
212453
3466
(خنده حضّار)
03:47
What would they know?
80
215943
1378
آنها چی می‌دانند؟
03:49
To explainتوضیح why I have chosenانتخاب شده to ignoreچشم پوشی
what is clearlyبه وضوح very good adviceمشاوره,
81
217737
5054
برای اینکه به شما توضیح دهم
چرا من به نصیحت خیلی خوبشان توجهی نکردم،
03:54
I want to take you back
to the beginningشروع of this talk,
82
222815
2541
می‌خواهم شما را ببرم به قبل، اول سخنرانی،
یا دقیق‌تر، به بخش شوخی اسم‌های قرینه.
03:57
specificallyبه طور مشخص, my palindromeدو سر jokeجوک.
83
225380
1648
03:59
Now that jokeجوک usesاستفاده می کند my favoriteمورد علاقه trickترفند
of the comedianکمدین tradeتجارت,
84
227052
4112
حالا، آن شوخی از حیله مورد علاقه من
در بین کمدین‌ها استفاده می‌کند،
04:03
the ruleقانون of threeسه,
85
231188
1169
قانون سه‌تایی،
آنجایی که شما جمله‌ای می‌گویید،
04:04
wherebyبه موجب آن you make a statementبیانیه
86
232381
1458
04:05
and then back that statementبیانیه up
87
233863
1520
و درباره آن توضیحاتی می‌دهید؛
04:07
with a listفهرست.
88
235407
1158
با به کارگرفتن یک لیست.
04:08
My entireکل familyخانواده have palindromicpalindromic namesنام ها:
89
236589
2631
تمام اعضای خانواده من اسم قرینه دارند:
04:11
Mumمامان, Dadبابا, Nanنان, Popپاپ.
90
239244
2975
مام، دَد، نَن، پاپ.
04:14
The first two ideasایده ها on that listفهرست
createايجاد كردن a patternالگو,
91
242243
3940
دو ایده اولیه لیست، الگویی
را ترسیم می‌کنند،
04:18
and that patternالگو createsایجاد می کند expectationانتظار.
92
246207
2215
و آن الگو انتظاری را در پی‌ دارد.
04:20
And then the thirdسوم thing -- bamبم! --
Kayakکایاک. What?
93
248446
2870
و بعد موضوع سوم، -اینجاست- کایاک! چی؟
04:23
That's the ruleقانون of threeسه.
94
251340
1330
این همان قانون سه‌تایی است.
04:24
One, two, surpriseتعجب! Haولز haهکتار.
95
252694
2391
یک، دو، سوپرایز! ها‌ها [خنده]
04:27
(Laughterخنده)
96
255109
3228
(خنده حضّار)
04:32
Now, the ruleقانون of threeسه is not only
fundamentalاساسی to the way I do my craftمهارت,
97
260851
4843
اما این قانون نه تنها برای نوشتن
کارهای من ضروری است،
04:37
it is alsoهمچنین fundamentalاساسی
to the way I communicateبرقراری ارتباط.
98
265718
2657
بلکه درمورد روش ارتباط برقرارکردن من هم
نقش اساسی دارد.
04:40
So I won'tنخواهد بود be changingتغییر دادن
anything for nobodyهيچ كس,
99
268399
2634
پس من روشم را به خاطر هیچ‌کس عوض نمی‌کنم،
04:43
not even TEDTED,
100
271057
1156
حتی TED،
04:44
whichکه, I will pointنقطه out,
standsمی ایستد for threeسه ideasایده ها:
101
272237
3254
که خود کلمه TED، همین‌جا می‌گویم،
هرحرفش حرف اول یک ایده است
فناوری [یا تکنولوژی برای T]،
سرگرمی [یا انترتینمنت برای E]
04:47
technologyتکنولوژی, entertainmentسرگرمی
102
275515
1887
04:49
and dickheadsسر دهنی.
103
277426
1246
و خُل‌ها[یا دیک‌هد برای D]
04:50
(Laughterخنده)
104
278696
2968
(خنده حضّار)
04:53
Worksآثار everyهرکدام time, doesn't it?
105
281688
1916
هر بار کار می‌کند، مگر نه؟
[اشاره به قانون سه‌تایی]
ولی شما، به عنوان استدآپ کمدین،
04:57
But you need more than just jokesجوک ها
106
285713
2052
به چیزی بیش از شوخی احتیاج دارید
تا کمدین حرفه ای باشید
04:59
to be ableتوانایی to cutبرش it
as a professionalحرفه ای comedianکمدین.
107
287789
2358
05:02
You need to be ableتوانایی to walkراه رفتن
that fine lineخط betweenبین beingبودن charmingجذاب
108
290171
3890
و شما باید بتوانید روی مرز باریک
بین جذاب بودن
05:06
and disarmingخلع سلاح.
109
294085
1508
و قانع‌کننده بودن راه بروید.
05:07
And I discoveredکشف شده the mostاکثر effectiveتاثير گذار way
to generateتولید کنید the amountمیزان of charmافسون I neededمورد نیاز است
110
295617
5373
و من فهمیدم که مؤثرترین روش
برای تولید میزان جذابیت مورد احتیاج من
05:13
to offsetانحراف my disarmingخلع سلاح personalityشخصیت
111
301014
4497
و مهار شخصیت قانع‌کننده‌ام،
05:17
was throughاز طریق not jokesجوک ها but storiesداستان ها.
112
305535
2316
ازطریق شوخی نیست، بلکه از طریق داستان است.
05:19
So my stand-upایستادن routinesکارهای روزمره
are filledپر شده with storiesداستان ها:
113
307875
2270
پس روش استندآپ من پر از داستان است:
داستان بزرگ شدنم،
داستان بیرون آمدنم [از حصار دورم]،
05:22
storiesداستان ها about growingدر حال رشد up,
my comingآینده out storyداستان,
114
310169
2280
05:24
storiesداستان ها about the abuseسو استفاده کردن I've coppedدر حالی که
for beingبودن not only a womanزن
115
312473
3232
داستان سؤاستفاده شدن از من،
به خاطر اینکه نه تنها زن بودم،
05:27
but a bigبزرگ womanزن
and a masculine-of-centerمرد از مرکز womanزن.
116
315729
3618
بلکه زنی هیکلی، با تمایلات همجنسگرایانه.
05:31
If you watch my work onlineآنلاین,
checkبررسی the commentsنظرات out belowدر زیر
117
319371
3260
اگر کارهایم را دراینترنت می‌بینید،
سری به نظرات کاربران در زیر بزنید،
05:34
for examplesمثال ها of abuseسو استفاده کردن.
118
322655
2657
برای مثال در بحث سؤاستفاده.
05:37
(Laughterخنده)
119
325336
1776
(خنده حضّار)
05:39
It's that time in the talk
where I shiftتغییر مکان into secondدومین gearدنده,
120
327136
3263
الان در این قسمت بحث،
زمان تغییر و رفتن به دنده دو است،
05:42
and I'm going to tell you a storyداستان
about everything I've just said.
121
330423
4372
و من داستانی می‌گویم در مورد
تمام آنچه تا اینجا برایتان گفته‌ام.
05:46
In the last fewتعداد کمی daysروزها of her life,
122
334819
2214
در آخرین روزهای زندگی مادر بزرگم،
05:49
my grandmaمادر بزرگ was surroundedاحاطه شده by people,
123
337057
2993
اطرافش شلوغ بود،
05:52
a lot of people,
124
340074
1706
تعداد زیادی جمع بودند،
05:53
because my grandmaمادر بزرگ
was the lovingبا محبت matriarchماتریال
125
341804
2472
چون مادربزرگ من، مادربزرگی محبوب
05:56
of a largeبزرگ and lovingبا محبت familyخانواده.
126
344300
2470
از یک خانواده‌ بزرگ و دوست‌داشتنی بود.
05:59
Now, if you haven'tنه madeساخته شده
the connectionارتباط alreadyقبلا,
127
347211
2286
اگر تا الان متوجه ارتباطات نشدید،
باید بگویم که
06:01
I am a memberعضو of that familyخانواده.
128
349521
1490
من هم عضو همان خانواده هستم!
06:03
I was luckyخوش شانس enoughکافی to be ableتوانایی
to say goodbyeخداحافظ to my grandmaمادر بزرگ
129
351854
3080
خوش‌شانس بودم که توانستم
از او خداحافظی کنم،
06:06
on the day she diedفوت کرد.
130
354958
1920
در روزی که از دنیا رفت.
06:08
But as she was alreadyقبلا
cocoonedcocooned withinدر داخل herselfخودش by then,
131
356902
2993
ولی چون او دیگر در آن آخرین ساعات
درحال تنیدن پیله خود بود،
06:11
it was something of a one-sidedیک طرفه goodbyeخداحافظ.
132
359919
3054
کمی حالت خداحافظی یک‌طرفه داشت.
06:15
So I thought about a lot of things,
133
363853
2933
پس من به مسائل خیلی زیادی فکر کردم،
06:18
things I hadn'tتا به حال نیست thought about
in a long time,
134
366810
2875
مسائلی که مدت‌ها بود
به آنها فکر نکرده بودم،
06:21
like the lettersنامه ها I used
to writeنوشتن to my grandmaمادر بزرگ
135
369709
2208
مثل نامه‌های که برای مادربزرگم می‌نوشتم
06:23
when I first startedآغاز شده universityدانشگاه,
136
371941
1858
اولین روزهایی که وارد دانشگاه شده بودم،
06:25
lettersنامه ها I filledپر شده with funnyخنده دار
storiesداستان ها and anecdotesحکایات
137
373823
2748
نامه‌های پراز داستان‌ها و
تمثیل‌های خنده دار
06:28
that I embellishedتزیین شده for her amusementتفریحی.
138
376595
2403
که من برای سرگرمی او به آنها
آب و تاب می‌دادم.
06:31
And I rememberedبه یاد داشته باشید how I couldn'tنمی توانستم articulateبیان
139
379022
2614
و یادم هست که چقدر برایم سخت بود برایش
06:33
the anxietyاضطراب and fearترس that filledپر شده me
as I triedتلاش کرد to carveحك كردن my tinyکوچک little life
140
381660
5765
از اضطراب و ترسی بگویم که در درونم پر بود
وقتی سعی داشتم که زندگی کوچکم
06:39
into a worldجهان that feltنمد farدور too bigبزرگ for me.
141
387449
3107
را به دنیایی که به نظرم
خیلی خیلی بزرگ بود بسط دهم.
06:43
But I rememberedبه یاد داشته باشید findingیافته
comfortراحتی in those lettersنامه ها,
142
391213
2996
ولی یادم می‌آمد که آن نامه‌ها
به من حس راحتی می‌داد،
06:46
because I wroteنوشت them
with my grandmaمادر بزرگ in mindذهن.
143
394233
3017
چون آن را با مادربزرگم در ذهنم می‌نوشتم.
06:50
But as the worldجهان got
more and more overwhelmingغافلگیر کننده
144
398002
2731
ولی هرچه دنیا بیشتر و بیشتر پیچیده می‌شد،
06:52
and my abilityتوانایی to negotiateمذاکره کن it
got worseبدتر, not better,
145
400757
3987
و توانایی من برای مهار آن
کمتر می‌شد، و نه بیشتر،
06:56
I stoppedمتوقف شد writingنوشتن those lettersنامه ها.
146
404768
2698
من دیگر برایش نامه‌ای ننوشتم.
07:00
I just didn't think I had the life
that Grandmaمادر بزرگ would want to readخواندن about.
147
408041
5031
چون فکر می‌کردم که زندگی من
دیگر برای مادربزرگم خواندنی نیست.
07:06
Grandmaمادر بزرگ did not know I was gayهمجنسگرا,
148
414162
2347
مادربزرگم نمی‌دانست که من همجنسگرا هستم،
07:08
and about sixشش monthsماه ها before she diedفوت کرد,
149
416533
1950
و حدود شش ماه قبل از اینکه فوت کند،
07:10
out of nowhereهیچ جایی, she askedپرسید: me
if I had a boyfriendدوست پسر.
150
418507
2890
بدون هیچ مقدمه‌ای، از من پرسید که
آیا دوست‌پسر دارم.
07:14
Now, I rememberیاد آوردن makingساخت
a consciousآگاهانه decisionتصمیم گیری in that momentلحظه
151
422139
3577
یادم هست که در آن لحظه در حال
کلنجار برای گرفتن تصمیم منطقی بودم،
07:17
not to come out to my grandmotherمادر بزرگ.
152
425740
2023
که به او چیزی در این مورد نگویم.
07:20
And I did that because I knewمی دانست her life
was drawingنقاشی to an endپایان,
153
428881
3327
من این‌کار را کردم، چون می‌دانستم
او به اواخر عمر خود نزدیک است،
07:24
and my time with her was finiteمحدود,
154
432232
1672
و زمان من با او محدود است،
07:25
and I did not want to talk about
the waysراه ها we were differentناهمسان.
155
433928
2811
و من نمی‌خواستم با او در
مورد تفاوت‌هایمان صحبت کنم.
07:28
I wanted to talk about
the waysراه ها were we connectedمتصل.
156
436763
3140
می‌خواستم در مورد نقاط مشترکمان صحبت کنیم.
07:32
So I changedتغییر کرد the subjectموضوع.
157
440595
1718
پس موضوع را عوض کردم.
07:35
And at the time, it feltنمد
like the right decisionتصمیم گیری.
158
443061
2493
و آن موقع، به نظر تصمیم منطقی می‌آمد.
07:38
But as I satنشسته witnessشاهد
to my grandmother'sمادربزرگ life
159
446374
2764
ولی حالا که نشسته بودم و
شاهد بودم که زندگی او
07:41
as it taperedمخروطی to its inevitableاجتناب ناپذیر endپایان,
160
449162
2492
ناگزیر به آخرین لحظاتش رسیده است،
نمی‌توانستم از این فکر فرار کنم که
تصمیمم اشتباه بود که
07:43
I couldn'tنمی توانستم help but feel
I'd madeساخته شده a mistakeاشتباه
161
451678
2393
07:46
not to shareاشتراک گذاری suchچنین a significantقابل توجه
partبخشی of my life.
162
454095
3377
با او در مورد بخشی از
زندگیم صحبت نکرده بودم.
07:51
But I alsoهمچنین knewمی دانست that
I'd missedاز دست رفته my opportunityفرصت,
163
459248
3857
ولی هم‌زمان هم می‌دانستم که دیگر
فرصتم را از دست داده‌ام،
07:55
and as Grandmaمادر بزرگ always used to say,
164
463129
2073
و به قول مادربزرگم که همیشه می‌گفت،
07:57
"Ahآه, well, it's all partبخشی of the soupسوپ.
165
465226
2660
«خوب دیگر این همه بخشی از سوپ است.
07:59
Too lateدیر است to take the onionsپیازها out now."
166
467910
2104
برای درآوردن پیاز خیلی دیر شده است.»
08:02
(Laughterخنده)
167
470038
2352
(خنده حضّار)
08:04
And I thought about that,
168
472414
1445
و من به آن فکر کردم،
08:05
and I thought about how
I had to dealمعامله with too manyبسیاری onionsپیازها
169
473883
3862
و به این که چگونه در بچگی
باید با پیازهای زیادی
08:09
as a kidبچه,
170
477769
1924
مواجه می‌شدم،
08:11
growingدر حال رشد up gayهمجنسگرا in a stateحالت
where homosexualityهمجنسگرایی was illegalغیر مجاز.
171
479717
4635
به عنوان یک همجنسگرا در ایالتی
که همجنسگرایی غیرقانونی بود.
و با این فکر، می‌توانستم بفهمم که
چرا تا این اندازه در هیولای
08:16
And with that thought,
I could see how tightlyمحکم wrappedپیچیده شده
172
484376
2715
08:19
in the tendrilsتمساح of my ownخودت
internalizedداخلی shameشرم آور I was.
173
487115
3813
شرم درونی خودم پیچیده شده بودم.
08:22
And with that, I thought
about all my traumasتروما:
174
490952
2833
و با همه این‌ها،
من به ترس‌هایم فکر می‌کردم:
08:25
the violenceخشونت, the abuseسو استفاده کردن, my rapeتجاوز به عنف.
175
493809
2964
خشونت، سؤاستفاده و یا تجاوز به من.
08:32
And with all that clusterخوشه of thinkingفكر كردن,
176
500087
2244
‌در بین هجمه تمام فکرها،
08:34
a thought, a questionسوال,
keptنگه داشته شد poppingظاهر شدن into my mindذهن
177
502355
3143
یک فکر، یک سؤال، مدام در ذهنم تکرار می‌شد
08:37
to whichکه I had no answerپاسخ:
178
505522
2267
که من هیچ جوابی برایش نداشتم:
08:39
What is the purposeهدف of my humanانسان?
179
507813
2670
هدف از ماهیت انسانی من چیست؟
08:43
Out of anyoneهر کسی in my familyخانواده,
I feltنمد the mostاکثر akinوابسته to my grandmotherمادر بزرگ.
180
511743
3440
از بین تمام اعضای خانواده‌ام، بیشترین
حس نزدیکی را به مادربزرگم داشتم.
08:48
I mean, we shareاشتراک گذاری the mostاکثر
traitsصفات in commonمشترک.
181
516154
3070
منظورم این است که بیشترین ویژگی‌های
مشترک را داشتیم.
08:51
Not so much these daysروزها.
182
519248
1650
الان البته نه خیلی،
08:52
Deathمرگ really changesتغییرات people.
183
520922
1638
مرگ واقعاً انسان‌ها را تغییر می‌دهد.
08:54
But that --
184
522584
1160
— ولی این
08:55
(Laughterخنده)
185
523768
1063
(خنده حضّار)
08:56
is my grandmother'sمادربزرگ senseاحساس of humorشوخ طبعی.
186
524855
2336
حالت طنزی بود که مادربزرگم داشت.
حال، انسانی که من بیشترین حس
نزدیکی به او در تمام دنیا را داشتم
08:59
But the personفرد I feltنمد
mostاکثر akinوابسته to in the worldجهان
187
527215
2649
09:01
was a motherمادر, a grandmotherمادر بزرگ,
a great-grandmotherمادربزرگ,
188
529888
2393
یک مادر بود، مادربزرگ، مادر مادربزرگ
09:04
a great-great-grandmotherبزرگ بزرگ مادربزرگ.
189
532305
1414
و مادر مادر مادربزرگ.
09:05
Me? I representedنمایندگی the very endپایان
of my branchشاخه of the familyخانواده treeدرخت.
190
533743
4510
و من؟ آخرین شاخه در شجره خانوادگیم بودم.
09:10
And I wasn'tنبود entirelyبه طور کامل sure
I was still connectedمتصل to the trunkتنه.
191
538277
3941
درحالی که مطمئن نبودم که هنوز
به تنه وصل هستم.
09:14
What was the purposeهدف of my humanانسان?
192
542242
2224
هدف از ماهیت انسانی من چیست؟
09:17
The yearسال after my grandmother'sمادربزرگ deathمرگ
was the mostاکثر intenselyشدیدا creativeخلاقانه
193
545960
4842
یک سال بعد از مرگ مادر بزرگم،
اوج دوران شکوفایی خلاقیت
09:22
of my life.
194
550826
1160
در زندگی من بود.
09:24
And I supposeفرض کنید that's because,
at an endپایان, my thoughtsاندیشه ها gatherجمع آوری
195
552010
3406
فکر می‌کنم که دلیلش این بود
که افکار متمرکز من بیشتر از
09:27
more than they scatterپراکندگی.
196
555440
1457
افکار پریشان بود.
09:29
My thought processروند is not linearخطی.
197
557466
2260
رویه افکار من خطی نیست.
09:31
I'm a visualبصری thinkerمتفکر. I see my thoughtsاندیشه ها.
198
559750
2515
من افکار بصری دارم. افکارم را می‌بینم.
09:34
I don't have a photographicعکاسی memoryحافظه,
199
562289
1759
نه افکار تصویری‌ای دارم،
09:36
and norنه is my headسر a staticاستاتیک galleryآلبوم عکس
of sensiblyحساس collectedجمع آوری شده think piecesقطعات.
200
564072
5948
و نه ذهنم گالری ثابتی از
مجموعه منظم افکار است.
09:42
It's more that I've got this ever-evolvingهمیشه در حال تکامل است
languageزبان of hieroglyphicsیونسکو
201
570044
4963
شبیه این است که من زبان همیشه در حال تغییر
هیروگلیفی در اختیار داشتم،
09:47
that I've developedتوسعه یافته
202
575031
1153
که خودم تکمیلش کرده‌ام
09:48
and can understandفهمیدن fluentlyروان
and think deeplyعمیقا with.
203
576208
3708
و کاملاً آن را متوجه می‌شوم و
می‌توانم عمیق با آن فکر کنم.
09:51
but I struggleتقلا to translateترجمه کردن.
204
579940
1773
ولی با ترجمه کردن آن مشکل دارم.
09:54
I can't paintرنگ, drawقرعه کشی, sculptمجسمه سازی,
or even haberdashhaberdash,
205
582168
3320
من نمی‌توانم نقاشی، طراحی، مجسمه سازی و
یا حتی خیاطی کنم،
09:57
and as for the writtenنوشته شده است wordکلمه,
206
585512
2791
و از نظر نوشتن کلمات،
10:00
I'm OK at it but it's a tortuousعجیب و غریب
processروند of translationترجمه,
207
588327
5186
خیلی بد نیستم اما فرایند ترجمه،
خیلی برایم پیچیده است،
10:05
and I don't feel it does the jobکار.
208
593537
2765
و فکر نمی‌کنم که
[ترجمه] حق مطلب را ادا کند.
10:08
And as farدور as speakingصحبت كردن my ownخودت mindذهن,
like I said, I'm not great at it.
209
596326
4454
و از نظر توانایی‌ام، برای بیان افکار خودم،
همانطور که گفتم، خیلی قوی نیستم.
10:12
Speechسخنرانی - گفتار has always feltنمد
like an inadequateناکافی است freeze-frameفریزر
210
600804
3176
سخنرانی همیشه برایم
حس ناکافی از یک عکس ثابت
10:16
for the life insideداخل of me.
211
604004
2208
از کل زندگی درون من است.
10:18
All this to say,
212
606919
1170
منظورم این است،
10:20
I've always understoodفهمید farدور more
than I've ever been ableتوانایی to communicateبرقراری ارتباط.
213
608113
4910
من خیلی بیشتراز آنچه می‌توانم بیان کنم،
مسائل را درک می‌کنم.
10:25
Now, about a yearسال before Grandmaمادر بزرگ diedفوت کرد,
214
613990
2085
یک سال قبل از اینکه مادربزرگم فوت کند،
10:28
I was formallyرسما diagnosedتشخیص داده شده with autismاوتیسم.
215
616099
3042
من رسما مبتلا یه اوتیسم تشخیص داده شدم.
10:31
Now for me, that was mostlyاغلب good newsاخبار.
216
619165
2111
این برای من، خبرخیلی خوبی بود،
10:34
I always thought that I couldn'tنمی توانستم
sortمرتب سازی my life out like a normalطبیعی personفرد
217
622248
4743
[چون] همیشه فکر می‌کردم که نمی‌توانم
زندگی‌ام را مثل یک آدم معمولی رتخ وفتخ کنم
10:39
because I was depressedافسرده and anxiousمشتاق.
218
627015
2646
چون من افسرده و مضطرب بودم.
10:41
But it turnsچرخش out
219
629685
1454
ولی درواقع مسأله این بود که
10:43
I was depressedافسرده and anxiousمشتاق
220
631163
1573
من افسرده و مضطرب بودم،
10:44
because I couldn'tنمی توانستم sortمرتب سازی my life out
like a normalطبیعی personفرد,
221
632760
3295
چون نمی‌توانستم زندگی‌ام را مثل یک
انسان معمولی رتخ و فتخ کنم،
10:48
because I was not a normalطبیعی personفرد,
222
636079
2337
چون من انسان معمولی نبودم،
10:50
and I didn't know it.
223
638440
1739
و این را نمی‌دانستم،
10:52
Now, this is not to say
I still don't struggleتقلا.
224
640203
2209
این به این معنی نیست که
الان هیچ مشکلی ندارم.
10:54
Everyهرکدام day is a bitبیت of a struggleتقلا,
225
642436
1704
هر روز برای من کمی تقلا است،
10:56
to be honestصادقانه.
226
644164
1159
اگر بخواهم صادق باشم.
10:57
But at leastکمترین now I know
what my struggleتقلا is,
227
645347
3018
ولی حداقل الان می‌دانم که تقلا چیست،
11:00
and gettingگرفتن to the startingراه افتادن lineخط
of normalطبیعی is not it.
228
648389
3454
و آن آدمی معمولی شدن از نو نیست.
11:03
My struggleتقلا is not to escapeدر رفتن the stormطوفان.
229
651867
2640
برای من، تقلا فرار از طوفان نیست.
11:06
My struggleتقلا is to find the eyeچشم
of the stormطوفان as bestبهترین I can.
230
654531
5003
بلکه پیدا کردن دل طوفان،
به بهترین نحوی که می‌توانم است.
11:11
Now, apartجدا از هم from the usualمعمولی way
us spectrumطیف typesانواع find our calmآرام --
231
659558
4756
حال، جدا از راه‌های معمول پیدا کردن آرامش—
11:16
repetitiveتکراری behaviorsرفتار, routineمعمولی
and obsessiveوسواس فکری thinkingفكر كردن --
232
664338
3922
تکرار زیاد رفتار، افکار دائم وسواسی
11:20
I have anotherیکی دیگر surprisingشگفت آور doorwayدروازه
into the eyeچشم of the stormطوفان:
233
668284
5461
من راه عجیب دیگری برای
پیدا کردن دل طوفان دارم:
11:26
stand-upایستادن comedyکمدی.
234
674574
1736
استدآپ کمدی.
11:28
And if you need any more proofاثبات
I'm neurodivergentنوروواگرا, yes,
235
676334
3629
و اگر شما شواهد بیشتری می‌خواهید
بله، من از نظر عصب شناسی متفاوت هستم.
11:31
I am calmآرام doing a thing
that scaresترسناک the hellجهنم out of mostاکثر people.
236
679987
4941
من در انجام کارهایی که برای دیگران
خیلی وحشتناک است، آرامم.
11:36
I'm almostتقریبا deadمرده insideداخل up here.
237
684952
2273
من این بالا، تقریبا شبیه
یک مرده هستم [از نظر آرامش]
11:39
(Laughterخنده)
238
687249
3799
(خنده حضّار)
11:43
Diagnosisتشخیص gaveداد me a frameworkچارچوب
on whichکه to hangآویزان شدن bitsبیت of me
239
691072
3904
تشخیص بیماری، باعث نزدیک شدنم
به آن چیزی از من شد
11:47
I could never understandفهمیدن.
240
695000
1488
که قبلاً هرگزقادربه درکش نبودم.
11:48
My misfitاشتباه suddenlyناگهان had a fitمناسب,
241
696512
2141
بُعد ناهنجار من، ناگهان متناسب شد،
11:50
and for a while, I got giddyمبتلا
with a newfoundتازه متوجه شدم confidenceاعتماد به نفس
242
698677
2701
و برای یک مدت، ازاعتماد به نفس
تازه‌ای که در ذهنم داشتم،
11:53
I had in my thinkingفكر كردن.
243
701402
2018
سرم گیج می‌رفت
11:55
But after Grandmaمادر بزرگ diedفوت کرد,
that confidenceاعتماد به نفس tookگرفت a diveشیرجه رفتن,
244
703444
3135
ولی بعد از مرگ مادربزرگ،
آن اعتماد به نفس تخریب شد،
11:59
because thinkingفكر كردن is how I grieveگریه کن.
245
707636
3471
چراکه الان غصه خوردنم،
از طریق فکر کردن بود.
12:03
And in that griefغم و اندوه of thought,
246
711131
1700
و در آن افکار غصه‌دار،
12:04
I could suddenlyناگهان see with so much clarityوضوح
247
712855
3089
ناگهان، خیلی واضح می‌توانستم ببینم،
12:07
just how profoundlyعمیقا isolatedجدا شده I was
and always had been.
248
715968
4833
عمیقا چقدرتنها هستم و تنها بوده‌ام!
12:14
What was the purposeهدف of my humanانسان?
249
722168
3573
هدف از ماهیت انسانی من چیست؟
12:18
I beganآغاز شد to think a lot about how autismاوتیسم
and PTSDPTSD have so much in commonمشترک.
250
726644
6051
به این فکر افتادم که چقدر اوتیسم و
اختلال استرسی پس از سانحه شبیه به هم هستند
12:24
And I startedآغاز شده to worryنگرانی,
251
732719
1638
و کم کم نگران شدم،
12:26
because I had bothهر دو.
252
734381
1732
چون من هر دو را داشتم.
12:28
Could I ever untangleباز کردن them?
253
736137
3195
آیا هیچوقت می‌توانم آن‌ها را حل کنم؟
12:32
I'd always been told
that the way out of traumaتروما
254
740499
2402
همیشه به من گفته شده بود
که راه گذر از آسیب روانی،
12:34
was throughاز طریق a cohesiveانسجام narrativeروایت.
255
742925
2618
از طریق روایت پیوسته بود.
12:37
I had a cohesiveانسجام narrativeروایت,
256
745567
2597
من روایت پیوسته‌ای داشتم،
12:40
but I was still at the mercyرحمت
of my traumasتروما.
257
748188
2347
ولی هنوز تحت تاثیر آسیب روانی بودم.
12:43
They're all partبخشی of my soupسوپ,
but the onionsپیازها still stungخسته شدم.
258
751301
3843
همه، بخشی از سوپ من بودند
ولی طعم پیاز هم در آن زننده بود.
12:47
And at that pointنقطه, I realizedمتوجه شدم
259
755168
2504
و در همان زمان بود که من فهمیدم،
12:49
that I'd been tellingگفتن
my storiesداستان ها for laughsمی خندد.
260
757696
2696
که من داستان‌هایم را
برای خنداندن می‌گویم.
12:52
I'd been trimmingپیرایش away the darknessتاریکی,
cuttingبرش دادن away the painدرد
261
760416
2838
من داشتم سعی می‌کردم تاریکی‌ها
را حذف کنم، دردها را بپوشانم
12:55
and holdingبرگزاری on to my traumaتروما
for the comfortراحتی of my audienceحضار.
262
763278
4068
و برای راحتی مخاطبانم،
آسیب‌ها را پیش خودم نگاه دارم.
13:00
I was connectingبرقراری ارتباط
other people throughاز طریق laughsمی خندد,
263
768021
2393
من بقیه را با خنداندن به هم نزدیک می‌کردم
13:02
yetهنوز I remainedباقی مانده است profoundlyعمیقا disconnectedقطع شده.
264
770438
3263
و در عین حال خودم عمیقاً از بقیه جدا بودم.
13:05
What was the purposeهدف of my humanانسان?
265
773725
3146
هدف از ماهیت انسانی من چیست؟
13:08
I did not have an answerپاسخ,
266
776895
1738
من جوابی برایش نداشتم .
13:10
but I had an ideaاندیشه.
267
778657
1945
ولی یک ایده داشتم.
13:12
I had an ideaاندیشه to tell my truthحقیقت,
268
780626
2326
ایده این که حقیقتم را بگویم.
13:16
all of it,
269
784032
1715
تمامش را.
13:17
not to shareاشتراک گذاری laughsمی خندد but to shareاشتراک گذاری
the literalلفظی, visceralذره ای painدرد of my traumaتروما.
270
785771
5230
نه تنها گفتن خنده ها بلکه شرح واقعی و
کامل دردهای ناشی از این آسیب را.
13:23
And I thought the bestبهترین way to do that
would be throughاز طریق a comedyکمدی showنشان بده.
271
791025
3307
و فکر کردم که بهترین راه
از طریق اجرای کمدی بود.
13:26
And that is what I did.
272
794356
1847
و همان کار را انجام دادم.
13:28
I wroteنوشت a comedyکمدی showنشان بده
that did not respectتوجه the punchlineپانچلین,
273
796227
3736
کمدیی نوشتم که خیلی به لب مطلب
احترام نمی‌گذشت،
13:31
that lineخط where comediansکمدین ها are expectedانتظار می رود
and trustedاعتماد به نفس to pullکشیدن theirخودشان punchesمشت زدن
274
799987
3700
آن خطی که از یک کمدین توقع می‌رود
تا روایت کند
13:35
and turnدور زدن them into ticklestickles.
275
803711
1555
و نهایتاً به قلقلک منجرشود.
13:37
I did not stop.
276
805290
1185
و آنجا توقف نکردم.
13:38
I punchedپانچ throughاز طریق that lineخط
277
806499
1620
از آن خطوط عبور کردم
13:40
into the metaphoricalاستعاره gutsدل و روده of my audienceحضار.
278
808143
3493
و به انتهای درک استعاره‌ای مخاطبم رفتم.
13:43
I did not want to make them laughخنده.
279
811660
2472
من نمی‌خواستم آنها را بخندانم،
13:46
I wanted to take theirخودشان breathنفس کشیدن away,
280
814900
2138
می‌خواستم نفسشان را حبس کنم
13:49
to shockشوکه شدن them,
281
817062
1154
و به آنها شُک وارد کنم،
13:50
so they could listen to my storyداستان
and holdنگه دارید my painدرد
282
818240
4093
تا بتوانند به داستان من گوش کنند
و درد مرا بکشند،
13:54
as individualsاشخاص حقیقی, not
as a mindlessبی فکر, laughingخندیدن mobمال تو.
283
822357
4469
به عنوان یک انسان،
نه به عنوان جمعیتی تهی‌مغز خندان.
13:58
And that's what I did,
and I calledبه نام that showنشان بده "Nanetteناننت."
284
826850
3543
و همین کار را کردم و آن را نَنِت
[عنوان اجرایی از همین سخنران] نامیدم.
14:02
Now, manyبسیاری --
285
830417
1357
تا الان خیلی‌ها--
14:03
(Applauseتشویق و تمجید)
286
831798
4584
(تشویق حضار)
14:09
Now, manyبسیاری have arguedاستدلال کرد
287
837615
2023
تا الان خیلی‌ها گفته‌اند
14:11
that "Nanetteناننت" is not a comedyکمدی showنشان بده.
288
839662
2581
که نَنِت اجرای کمدی نیست.
14:14
And while I can agreeموافق "Nanetteناننت"
is definitelyقطعا not a comedyکمدی showنشان بده,
289
842267
4913
با وجود اینکه می‌توانم با آنها موافق باشم
که این قطعاً یک اجرای کمدی نیست
14:19
those people are still wrongاشتباه --
290
847204
1718
ولی آنها باز هم اشتباه می‌کنند.
14:20
(Laughterخنده)
291
848946
1444
(خنده حضّار)
14:22
because they have framedفریم theirخودشان argumentبحث و جدل
292
850414
1859
چون چارچوب تفسیر آنها به نحوی است
14:24
as a way of sayingگفت: I failedناموفق to do comedyکمدی.
293
852297
3777
که انگار من در طنز شکست خورده‌ام.
14:28
I did not failشکست to do comedyکمدی.
294
856780
3577
من در طنز شکست نخوردم.
14:32
I tookگرفت everything I knewمی دانست about comedyکمدی --
295
860381
3278
من هر چه را که از کمدی می‌دانستم برداشتم،
14:35
all the tricksترفندها, the toolsابزار, the know-howدانش فنی --
296
863683
2864
تمام حقه‌ها، ابزارها، دانسته‌ها،
14:38
I tookگرفت all that, and with it,
I brokeشکست comedyکمدی.
297
866571
3416
تمامشان را برداشتم
و با آنها ساختار کمدی را شکستم.
14:42
You cannotنمی توان breakزنگ تفريح comedyکمدی with comedyکمدی
298
870011
2916
شما نمی‌توانید ساختار
کمدی را با کمدی بشکنید
14:44
if you failشکست at comedyکمدی.
299
872951
2117
اگر در کمدی شکست خورده باشید.
14:47
Flaccidشل be thyتو hammerچکش.
300
875092
2083
چکش شما سست باد.
14:49
(Laughterخنده) (Applauseتشویق و تمجید)
301
877199
6755
(خنده حضّار) (تشویق)
14:55
That was not my pointنقطه.
302
883978
1255
نکته من این نبود.
14:57
The pointنقطه was not simplyبه سادگی to breakزنگ تفريح comedyکمدی.
303
885257
3664
نکته به سادگی شکستن ساختار کمدی نبود.
15:01
The pointنقطه was to breakزنگ تفريح comedyکمدی
so I could rebuildبازسازی it and reshapeتغییر شکل دهید it,
304
889913
4044
نکته این بود که ساختار کمدی شکسته شود
تا بتوانم آن را دوباره بسازم و شکل دهم،
15:05
reformاصلاحات it into something
that could better holdنگه دارید everything
305
893981
3755
اصلاحش کنم به چیزی که
گنجایش بهتری داشته باشد،
15:09
I neededمورد نیاز است to shareاشتراک گذاری,
306
897760
1743
باید می‌توانستم با بقیه مطرح کنم،
15:11
and that is what I meantبه معنای
when I said I quitترک comedyکمدی.
307
899527
3661
و منظور من از اینکه گفتم من از کمدی
استعفا دادم، همین بود
15:16
Now, it's probablyشاید at this pointنقطه
where you're going, "Yeah, coolسرد,
308
904919
3089
و اینجاست که شما می‌پرسید:
«باشد خیلی عالی است،
15:20
but what are the threeسه ideasایده ها, exactlyدقیقا?
309
908032
2411
ولی آن سه ایده چه بودند؟
15:22
It's a bitبیت vagueمبهم."
310
910467
1898
هنوز کمی نامشخص است.»
15:24
I'm gladخوشحالم I pretendedتظاهر کرد you askedپرسید:.
311
912389
2081
خوشحالم که تظاهر کردم که شما پرسیدید!
15:26
(Laughterخنده)
312
914494
4358
(خنده حضّار)
15:30
Now, I'm sure there's quiteکاملا a fewتعداد کمی of you
who have alreadyقبلا identifiedشناخته شده است threeسه ideasایده ها.
313
918876
5406
الان مطمئنم که تعدادی از شما
تا الان فهمیده‌اید که آن سه ایده چه بودند.
15:36
A smartهوشمندانه crowdجمعیت, by all accountsحساب ها,
314
924306
2702
جمعیت باهوشی اینجا هستند، از هر نظر،
15:39
so I wouldn'tنمی خواهم be surprisedغافلگیر شدن at all.
315
927032
2072
پس من انتظار دیگری جز این ندارم.
15:41
But you mightممکن be surprisedغافلگیر شدن to find out
that I don't have threeسه ideasایده ها.
316
929128
3972
اما شما ممکن است از این واقعیت که
من سه ایده ندارم شگفت‌زده شوید.
15:45
I told you I had threeسه ideasایده ها,
and that was a lieدروغ.
317
933124
3587
من به شما گفتم که سه ایده دارم،
اما دروغ بود.
15:48
That was pureخالص misdirectionاشتباه --
I'm very funnyخنده دار.
318
936735
3138
این کاملا یک گمراهی بود —
من خیلی بامزه هستم.
15:51
What I've doneانجام شده insteadبجای is I've takenگرفته شده
wholeکل handfulsمشت of my ideasایده ها as seedsدانه,
319
939897
6676
چیزی که جایش انجام دادم این بود که تعداد
کمی از ایده‌هایم را به عنوان دانه برداشتم،
15:58
and I've scatteredپراکنده them
all throughoutدر سراسر my talk.
320
946597
2560
و همه را در زمان صبحت کردنم پخش کردم.
16:02
And why did I do that?
321
950022
1656
و چرا این کار را کردم؟
16:03
Well, apartجدا از هم from shitsshits and gigglesجیغ می کشد,
322
951702
1747
خوب در‌واقع جدا از شوخی و قلقلک،
16:06
it comesمی آید down to something
my grandmaمادر بزرگ always used to say.
323
954530
3225
به چیزی منتهی شد که همیشه
مادربزرگم می‌گفت.
16:11
"It's not the gardenباغ,
it's the gardeningباغبانی that countsشمارش."
324
959386
4937
« باغ مهم نیست. باغبانی است
که نقش اصلی را دارد.»
16:16
And "Nanetteناننت" taughtتدریس کرد me
the truthحقیقت to that truismاصلاح طلبی.
325
964347
3759
و‌نَنِت درستی این واقعیت مبرهن
را به من آموخت.
16:20
I fullyبه طور کامل expectedانتظار می رود by breakingشکستن
the contractقرارداد of comedyکمدی
326
968130
2974
من کاملا انتظار داشتم که
با شکستن قید و بندهای کمدی
16:23
and tellingگفتن my storyداستان
in all its truthحقیقت and painدرد
327
971128
4450
و تعریف داستانهایم
با تمام واقعیت‌ها و دردهایش
16:28
that that would pushفشار دادن me furtherبیشتر
into the marginsحاشیه of bothهر دو life and artهنر.
328
976442
4951
بیشتر به مرزهای زندگی و هنر،
هردو، نزدیک شوم.
16:33
I expectedانتظار می رود that, and I was willingمایلم to payپرداخت
that costهزینه in orderسفارش to tell my truthحقیقت.
329
981771
6034
منتظرهزینه‌های گفتن حقیقت خود بودم و
مشتاقانه حاضر به پرداختش بودم.
16:40
But that is not what happenedاتفاق افتاد.
330
988448
2134
ولی این آن چیزی نبود که اتفاق افتاد.
16:42
The worldجهان did not pushفشار دادن me away.
It pulledکشیده me closerنزدیک تر.
331
990606
3803
دنیا مرا از خود نراند.
بلکه برعکس نزدیکترم کرد.
16:47
Throughاز طریق an actعمل کن of disconnectionقطع ارتباط,
I foundپیدا شد connectionارتباط.
332
995091
4162
من از طریق اجرای جدا بودن،
اتصال را پیدا کردم.
16:51
And it tookگرفت me a long time to understandفهمیدن
333
999801
1995
و مدتی زیادی طول کشید تا من بفهمم
16:53
that what is at the heartقلب
of that contradictionتناقض
334
1001820
2497
که چیزی که در وسط این تناقض است،
16:56
is alsoهمچنین at the heartقلب of the contradictionتناقض
335
1004341
2896
در این تناقض هم وجود دارد
16:59
as to why I can be so good
at something I am so badبد at.
336
1007261
4300
که چرا من می‌توانم در چیزی که
در آن بد هستم، آنقدر خوب باشم
17:05
You see, in the realواقعی worldجهان,
337
1013284
1704
می‌بینید، در جهان واقعی،
17:07
I struggleتقلا to talk to people
338
1015012
1549
برای حرف زدن با مردم مشکل دارم،
17:08
because my neurodiversityعصبی
makesباعث می شود it difficultدشوار for me to think,
339
1016585
6664
چرا که با وجود تفاوت ذهنی
من با دیگران، فکر کردن
17:16
listen, speakصحبت and processروند newجدید informationاطلاعات
340
1024011
2641
گوش کردن، صحبت و
تحلیل اطلاعات جدید را در آن واحد
17:18
all at the sameیکسان time.
341
1026676
1316
برایم مشکل کرده بود.
17:20
But onstageصحنه, I don't have to think.
342
1028532
2237
ولی روی صحنه، احتیاج نیست فکر کنم.
17:22
I prepareآماده کردن my thinksفکر می کند well in advanceپیشرفت.
343
1030793
2260
من از خیلی قبل‌تر فکرهایم را کرده‌ام.
17:25
I don't have to listen. That is your jobکار.
344
1033694
2370
مجبور نیستم گوش کنم، این وظیفه شماست!
17:28
(Laughterخنده)
345
1036088
1510
(خنده حضّار)
17:29
And I don't really have to talk,
346
1037622
2421
و در واقع مجبور هم نیستم حرف بزنم،
17:32
because, strictlyموکدا speakingصحبت كردن, I'm recitingخواندن.
347
1040067
2867
برای اینکه اگر رو راست بگویم،
من بازگویی می‌کنم.
17:35
So all that is left
348
1043646
2208
پس تنها چیزی که باقی می‌ماند، این است که
17:38
is for me to do my bestبهترین
349
1046822
2468
نهایت تلاشم را بکنم
17:41
to make a genuineاصل connectionارتباط
with my audienceحضار.
350
1049938
3706
که اتصال خردمندانه‌ای
با مخاطبانم ایجاد کنم.
17:47
And if the experienceتجربه of "Nanetteناننت"
taughtتدریس کرد me anything,
351
1055761
3133
و اگر تنها یک چیز باشد که
تجربه «نَنِت» به من آموخته باشد،
17:50
it's that connectionارتباط dependsبستگی دارد
not just on me.
352
1058918
4334
این است که آن اتصال تنها به من
وابسته نیست،
17:55
You playبازی a partبخشی.
353
1063921
2400
شما هم در آن نقش دارید.
17:59
"Nanetteناننت" mayممکن است have begunشروع شد in me,
354
1067371
2677
ممکن است که «نَنِت» از من شروع شده باشد،
18:02
but she now livesزندگی می کند and growsرشد می کند
in a wholeکل worldجهان of other mindsذهنها,
355
1070072
4280
ولی الان او در ذهن‌های دیگری
در کل جهان زندگی و رشد می‌کند،
18:06
mindsذهنها I do not shareاشتراک گذاری.
356
1074376
2390
ذهن‌هایی که من با آنها ارتباطی ندارم.
18:08
But I trustاعتماد I am connectedمتصل.
357
1076790
2286
ولی به آنها اعتماد دارم و متصل هستم.
18:12
And in that, she is so much
biggerبزرگتر than me,
358
1080592
3291
و از این جهت، او، خیلی از من بزرگ‌تر است،
18:15
just like the purposeهدف of beingبودن humanانسان
is so much biggerبزرگتر than all of us.
359
1083907
5165
درست مثل علت وجود انسانی،
خیلی از همه ما بزرگ‌تر است.
از آن هر جور دوست دارید استفاده کنید!
18:21
Make of that what you will.
360
1089096
1402
18:22
Thank you, and helloسلام.
361
1090522
1961
ممنونم و سلام!
18:24
(Applauseتشویق و تمجید)
362
1092507
6973
(تشویق حضار)
Translated by Saba Rezaie
Reviewed by Masoud Motamedifar

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Hannah Gadsby - Serious comedian
Hannah Gadsby skewers the straight world's dismissal and outright hostility toward the LGBTQ community in her stand-up sets, stage performances and television shows.

Why you should listen

How would Hannah Gadsby describe herself to a teenager at a dinner party? "I am a stand-up comedian from Tasmania. Courtesy of my Netflix special, Nanette, released last year, I have found some rather sudden fame, and I am deeply uncomfortable with so much positive attention. Prior to said special, I had spent a decade or so quietly working my way round the live stand-up circuit in Australia and the UK and had thought of my career as a reasonably successful situation. I am yet to recalibrate my definition of success since the event known as 'said special.'

"I am on the spectrum. I have two dogs whom I love deeply. I enjoy gardening. And I am so sorry you are sitting next to me, teenager."

Gadsby is also on the cast of Please Like Me on Hulu.

More profile about the speaker
Hannah Gadsby | Speaker | TED.com