ABOUT THE SPEAKER
Michelle Kuo - Teacher, writer, lawyer
Michelle Kuo believes in the power of reading to connect us with one another, creating a shared universe.

Why you should listen

Michelle Kuo is a teacher, lawyer, writer and passionate advocate of prison education. She has taught English at an alternative school for kids who were expelled from other schools in rural Arkansas, located in the Mississippi Delta. While at Harvard Law School, she received the National Clinical Association's award for her advocacy of children with special needs. Later, as a lawyer for undocumented immigrants in Oakland, Kuo helped tenants facing evictions, workers stiffed out of their wages and families facing deportation. She has also volunteered at a detention center in south Texas, helping families apply for asylum, and taught courses at San Quentin Prison. Currently, she teaches in the History, Law, and Society program at the American University of Paris, where she works to inspire students on issues of migrant justice and criminal justice. This fall, she is helping to start a prison education program in France.

In 2017, Kuo released Reading with Patrick, a memoir of teaching reading in a rural county jail in Arkansas. A runner-up for the Goddard Riverside Social Justice Prize and Dayton Literary Peace Prize, the book explores questions of what it is we owe each other and how starkly economic and racial inequality determine our life outcomes.

(Photo: Jasmine Cowen)

More profile about the speaker
Michelle Kuo | Speaker | TED.com
TEDxTaipei

Michelle Kuo: The healing power of reading

میشل کو: قدرت شفابخشِ مطالعه

Filmed:
2,399,463 views

خواندن و نوشتن فعالیت‌های شجاعانه‌ای هستند که ما را به خود و به دیگران نزدیک‌تر می‌کنند. میشل کونویسنده تجربه‌اش را با ما راجع به اینکه چگونه تدریس مهارت‌های مطالعه به دانش آموزانش در دلتای می سی سی پی نیروی متصل کننده‌ی کلمات نوشته شده را آشکار می‌کند، به اشتراک می‌گذارد.-- همچنین محدودیت آنها را نیز بیان می‌کند.
- Teacher, writer, lawyer
Michelle Kuo believes in the power of reading to connect us with one another, creating a shared universe. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
I want to talk todayامروز
about how readingخواندن can changeتغییر دادن our livesزندگی می کند
0
917
5476
امروز می‌خواهم راجع به اینکه چگونه مطالعه
زندگیمان را تغییر می‌دهد و همچنین
00:18
and about the limitsمحدودیت ها of that changeتغییر دادن.
1
6417
2375
راجع به محدودیت‌های آن تغییر
صحبت کنم .
00:21
I want to talk to you about how readingخواندن
can give us a shareableقابل اشتراک گذاری worldجهان
2
9750
4268
می‌خواهم با شما در این مورد صحبت کنم که
چطور مطالعه به ما یک دنیای قابل
00:26
of powerfulقدرتمند humanانسان connectionارتباط.
3
14042
2708
اشتراک‌گذاری از ارتباط قدرتمند بشر،
می‌دهد.
00:29
But alsoهمچنین about how that connectionارتباط
is always partialجزئي.
4
17833
3560
و همچنین درمورد این که،
چگونه آن ارتباط همیشه نسبی است.
00:33
How readingخواندن is ultimatelyدر نهایت
a lonelyتنهایی, idiosyncraticویژه undertakingتعهد.
5
21417
5083
چطور مطالعه در نهایت عملی است
منحصر به فرد که به تنهایی انجام می‌گیرد.
00:39
The writerنویسنده who changedتغییر کرد my life
6
27625
2851
نویسنده ای که زندگی من را تغییر داد
00:42
was the great Africanآفریقایی Americanآمریکایی
novelistرمان نویس Jamesجیمز Baldwinبالدوین.
7
30500
4434
جیمز بالدوین، بزرگترین
نویسنده ی آفریقایی_آمریکایی بود.
00:46
When I was growingدر حال رشد up
in Westernغربی Michiganمیشیگان in the 1980s,
8
34958
3268
زمانی که من در دهه ۱۹۸۰
در وسترن میشیگان بزرگ می‌شدم،
00:50
there weren'tنبودند manyبسیاری Asianآسیایی Americanآمریکایی writersنویسندگان
interestedعلاقه مند in socialاجتماعی changeتغییر دادن.
9
38250
3917
نویسندگان آسیایی_آمریکایی ‌‌‌
علاقمند به تغییر اجتماعی، چندانی نبود.
00:55
And so I think I turnedتبدیل شد to Jamesجیمز Baldwinبالدوین
10
43292
3226
و فکر کنم برای همین بود
که به جیمز بالدوین روی آوردم؛
00:58
as a way to fillپر کن this voidخالی,
as a way to feel raciallyنژادی consciousآگاهانه.
11
46542
4041
به عنوان راهی برای پر کردن این فضای خالی
و برای اینکه از نظر نژادی آگاه بمانم.
01:03
But perhapsشاید because I knewمی دانست
I wasn'tنبود myselfخودم Africanآفریقایی Americanآمریکایی,
12
51958
3976
اما شاید چون می‌دانستم که
یک فرد آفریقایی_آمریکایی نیستم،
01:07
I alsoهمچنین feltنمد challengedبه چالش کشیده شد
and indictedمتهم by his wordsکلمات.
13
55958
4518
کلماتش در من حس چالش‌
و متهم بودن در من ایجاد می‌کنند.
01:12
Especiallyبخصوص these wordsکلمات:
14
60500
2125
مخصوصاً این کلمات:
01:15
"There are liberalsلیبرال ها
who have all the properمناسب attitudesنگرش های,
15
63458
3601
« آزادی خواهانی هستند
که نگرشهای صحیحی دارند،
01:19
but no realواقعی convictionsاعتقادات.
16
67083
1959
اما هیچ اعتقاد راسخی در آنها وجود ندارد.
01:22
When the chipsچیپس are down
and you somehowبه نحوی expectانتظار them to deliverارائه,
17
70083
3935
وقتی شرایط بحرانی است
و از آنها توقع پیام دادن دارید،
01:26
they are somehowبه نحوی not there."
18
74042
2476
آنها به طریقی آنجا نیستند.»
01:28
They are somehowبه نحوی not there.
19
76542
2809
آنها به طریقی آنجا نیستند.
01:31
I tookگرفت those wordsکلمات very literallyعینا.
20
79375
2351
من مفهوم آن کلمات را
بسیار تحت اللفظی متوجه شدم.
01:33
Where should I put myselfخودم?
21
81750
1708
خودم را باید کجا قرار دهم؟
01:36
I wentرفتی to the Mississippiمی سی سی پی Deltaدلتا,
22
84500
2018
من به دلتای می‌ سی‌ سی‌ پی رفتم،
01:38
one of the poorestفقیرترین regionsمناطق
in the Unitedیونایتد Statesایالت ها.
23
86542
3142
یکی از فقیرترین نواحی
در ایالت متحده آمریکا.
01:41
This is a placeمحل shapedشکل گرفته
by a powerfulقدرتمند historyتاریخ.
24
89708
2893
این مکان بر پایه تاریخچه‌ای قدرتمند
شکل گرفته است.
01:44
In the 1960s, Africanآفریقایی Americansآمریکایی ها
riskedخطرناک است theirخودشان livesزندگی می کند to fightمبارزه کردن for educationتحصیلات,
25
92625
5143
در دهه ۱۹۶۰ آفریقایی-آمریکایی‌ها
جانشان را در راه مبارزه برای تحصیلات و
01:49
to fightمبارزه کردن for the right to voteرای.
26
97792
1708
داشتن حق رای به خطر انداختند.
01:52
I wanted to be a partبخشی of that changeتغییر دادن,
27
100625
2434
من می‌خواستم قسمتی از آن تغییر باشم،
01:55
to help youngجوان teenagersنوجوانان graduateفارغ التحصیل
and go to collegeکالج.
28
103083
3709
تا به نوجوانان کمک کنم فارغ التحصیل شده
و به دانشگاه بروند.
02:00
When I got to the Mississippiمی سی سی پی Deltaدلتا,
29
108250
2726
وقتی به دلتای می سی سی پی رسیدم،
02:03
it was a placeمحل that was still poorفقیر,
30
111000
2434
هنوز مکانی غوطه‌ور در فقر بود،
02:05
still segregatedجدا شده,
31
113458
1726
مکانی جدا افتاده،
02:07
still dramaticallyبه طور چشمگیری in need of changeتغییر دادن.
32
115208
2542
که به طور چشمگیری نیازمند تغییر بود.
02:10
My schoolمدرسه, where I was placedقرار داده شده,
33
118958
3435
مدرسه من، جایی که مستقر شدم،
02:14
had no libraryکتابخانه, no guidanceراهنمایی counselorمشاور,
34
122417
4309
هیچ کتابخانه یا مشاوره راهنما نداشت،
02:18
but it did have a policeپلیس officerافسر.
35
126750
2976
اما یک افسر پلیس داشت.
02:21
Halfنیم the teachersمعلمان were substitutesجایگزین ها
36
129750
2559
نیمی از معلمان علی‌البدل بودند
02:24
and when studentsدانش آموزان got into fightsمبارزه می کند,
37
132333
1976
و وقتی دانش آموزان دعوا می‌کردند،
02:26
the schoolمدرسه would sendارسال them
to the localمحلی countyشهرستان jailزندان.
38
134333
3875
مدرسه آنها را به زندان محلی می‌فرستاد.
02:32
This is the schoolمدرسه where I metملاقات کرد Patrickپاتریک.
39
140250
2976
این همان مدرسه‌ای است که من
پاتریک را در آنجا ملاقات کردم.
02:35
He was 15 and heldبرگزار شد back twiceدو برابر,
he was in the eighthهشتم gradeمقطع تحصیلی.
40
143250
4934
او ۱۵ سال داشت و دوبار مردود شده
بود و در پایه هشتم به سر می‌برد.
02:40
He was quietساکت, introspectiveدرون گرایی,
41
148208
2476
اون ساکت و درونگرا بود،
02:42
like he was always in deepعمیق thought.
42
150708
2810
مثل اینکه همیشه در یک
فکر عمیق غرق شده بود.
02:45
And he hatedمتنفر بود seeingدیدن other people fightمبارزه کردن.
43
153542
2791
و از تماشای دعوای بقیه، متنفر بود.
02:49
I saw him onceیک بار jumpپرش betweenبین two girlsدختران
when they got into a fightمبارزه کردن
44
157500
3809
یک بار دیدم که خود را وسط
دعوای دو دختر انداخت
02:53
and he got himselfخودت knockedزدم to the groundزمینی.
45
161333
2709
و باعث شد به زمین بخورد.
02:57
Patrickپاتریک had just one problemمسئله.
46
165375
2518
پاتریک فقط یک مشکل داشت.
02:59
He wouldn'tنمی خواهم come to schoolمدرسه.
47
167917
1791
به مدرسه نمی‌آمد.
03:03
He said that sometimesگاه گاهی
schoolمدرسه was just too depressingافسرده
48
171249
2477
می‌گفت گاهی مدرسه به جای
بسیار غم‌انگیز تبدیل می‌شد
03:05
because people were always fightingدعوا کردن
and teachersمعلمان were quittingترک.
49
173750
3042
چون همیشه آدمها در حال دعوا بودند،
و معلم‌ها هم استعفا می‌دادند.
03:10
And alsoهمچنین, his motherمادر workedکار کرد two jobsشغل ها
and was just too tiredخسته شدم to make him come.
50
178042
5458
و مادرش هم دو جا کار می‌کرد و برای مجبور
کردنش به مدرسه آمدن خیلی خسته بود.
03:16
So I madeساخته شده it my jobکار
to get him to come to schoolمدرسه.
51
184417
2767
بنابراین این را وظیفه‌ام دانستم،
تا او را به مدرسه بکشانم.
03:19
And because I was crazyدیوانه and 22
and zealouslyنیوزیلند optimisticخوش بینانه,
52
187208
4060
و به خاطر اینکه دیوانه بودم و فقط ۲۲
سال داشتم و مشتاقانه مثبت‌نگر بودم،
03:23
my strategyاستراتژی was
just to showنشان بده up at his houseخانه
53
191292
2142
راه حل من این بود که به خانه‌اش بروم
03:25
and say, "Hey, why don't you
come to schoolمدرسه?"
54
193458
2125
و بگویم، «چرا به مدرسه نمیای؟»
03:28
And this strategyاستراتژی actuallyدر واقع workedکار کرد,
55
196542
1642
و در واقع این راه حل جواب داد،
03:30
he startedآغاز شده to come to schoolمدرسه everyهرکدام day.
56
198208
2435
و او از آن روز هر روز به مدرسه می‌آمد.
03:32
And he startedآغاز شده to flourishشکوفا شدن in my classکلاس.
57
200667
2392
و در کلاس من شروع به پیشرفت کرد.
03:35
He was writingنوشتن poetryشعر,
he was readingخواندن booksکتاب ها.
58
203083
2917
شعر می‌نوشت، کتاب می‌خواند.
03:38
He was comingآینده to schoolمدرسه everyهرکدام day.
59
206917
2291
هر روز به مدرسه می‌آمد.
03:43
Around the sameیکسان time
60
211042
1476
تقریبا حوالی زمانی که
03:44
that I had figuredشکل گرفته out
how to connectاتصال to Patrickپاتریک,
61
212542
2684
یاد گرفتم چگونه با پاتریک
ارتباط برقرار کنم،
03:47
I got into lawقانون schoolمدرسه at Harvardهاروارد.
62
215250
2208
به دانشکده ی حقوق دانشگاه هارواد
راه پیدا کرم.
03:51
I onceیک بار again facedدر مواجهه this questionسوال,
where should I put myselfخودم,
63
219583
3351
دوباره با این سوال مواجه شدم،
که کجا باید خودم را قرار دهم،
03:54
where do I put my bodyبدن?
64
222958
1709
جسمم را کجا باید بگذارم؟
03:57
And I thought to myselfخودم
65
225458
2643
و با خودم فکر کردم
04:00
that the Mississippiمی سی سی پی Deltaدلتا
was a placeمحل where people with moneyپول,
66
228125
3518
دلتای می سی سی پی مکانی بود،
که در آنجا مردمی که پول داشتند،
04:03
people with opportunityفرصت,
67
231667
1892
مردمی که فرصت داشتند،
04:05
those people leaveترک کردن.
68
233583
1250
آنجا را ترک می‌کردند.
04:07
And the people who stayاقامت کردن behindپشت
69
235875
1434
و مردمی که آنجا می‌مانند،
04:09
are the people who don't have
the chanceشانس to leaveترک کردن.
70
237333
2500
کسانی هستند که شانس ترک آنجا را ندارند.
04:12
I didn't want to be a personفرد who left.
71
240833
2268
نمی‌خواستم جز ترک کنندگان باشم.
04:15
I wanted to be a personفرد who stayedماند.
72
243125
2042
دلم می‌خواست فردی باشم که می‌ماند.
04:18
On the other handدست, I was lonelyتنهایی and tiredخسته شدم.
73
246333
2935
از طرف دیگر، تنها و خسته بودم.
04:21
And so I convincedمتقاعد myselfخودم
that I could do more changeتغییر دادن
74
249292
3458
و خودم را قانع کردم، ‌
که می‌توانم تغییرات بیشتری
04:26
on a largerبزرگتر scaleمقیاس if I had
a prestigiousمعتبر lawقانون degreeدرجه.
75
254125
3583
در مقیاس بزرگتری ایجاد کنم،
اگر مدرکِ حقوق معتبری داشته باشم.
04:31
So I left.
76
259541
1250
بنابراین آنجا را ترک کردم.
04:34
Threeسه yearsسالها laterبعد,
77
262750
1601
سه سال بعد، زمانی که
04:36
when I was about
to graduateفارغ التحصیل from lawقانون schoolمدرسه,
78
264375
2393
در شرف فارغ التحصیلی
از دانشکده حقوق بودم،
04:38
my friendدوست calledبه نام me
79
266792
1726
دوستم به من تلفن کرد
04:40
and told me that Patrickپاتریک
had got into a fightمبارزه کردن and killedکشته شده someoneکسی.
80
268542
4916
و گفت پاتریک دعوا کرده
و یک نفر را کشته است.
04:47
I was devastatedویران.
81
275333
2060
نابود شدم.
04:49
Partبخشی of me didn't believe it,
82
277417
2434
قسمتی از من این موضوع را باور نمی‌کرد،
04:51
but partبخشی of me alsoهمچنین knewمی دانست that it was trueدرست است.
83
279875
2667
اما قسمت دیگری می‌دانست که واقعیت دارد.
04:55
I flewپرواز کرد down to see Patrickپاتریک.
84
283583
2000
من به آنجا پرواز کردم تا پاتریک را ببینم.
04:58
I visitedملاقات کرد him in jailزندان.
85
286750
2708
او را در زندان ملاقات کردم.
05:02
And he told me that it was trueدرست است.
86
290542
3642
و او به من گفت که این موضوع واقعیت دارد.
05:06
That he had killedکشته شده someoneکسی.
87
294208
2393
و او یک نفر را کشته بود.
05:08
And he didn't want to talk more about it.
88
296625
2250
و نمی‌خواست بیشتر از این
راجع به آن صحبت کند.
05:11
I askedپرسید: him what had happenedاتفاق افتاد with schoolمدرسه
89
299833
2018
از او پرسیدم که مدرسه رفتنش چه شد
05:13
and he said that he had droppedکاهش یافته است out
the yearسال after I left.
90
301875
4143
و او گفت یک سال بعد از اینکه
من از آنجا رفتم او هم ترک تحصیل کرد.
05:18
And then he wanted
to tell me something elseچیز دیگری.
91
306042
2642
و بعد می‌خواست
چیز دیگری نیز به من بگوید.
05:20
He lookedنگاه کرد down and he said
that he had had a babyعزیزم daughterفرزند دختر
92
308708
3268
نگاهش را پایین انداخت
و گفت که یک نوزاد دختر دارد
05:24
who was just bornبدنیا آمدن.
93
312000
1768
که تازه به دنیا آمده است.
05:25
And he feltنمد like he had let her down.
94
313792
2583
و احساس می‌کند که ناامیدش کرده است.
05:30
That was it, our conversationگفتگو
was rushedعجله داشت and awkwardبی دست و پا - به شکلی نامناسب.
95
318625
3375
همین بود، مکالمه ما
با عجله و ناخوشایند بود.
05:35
When I steppedگام برداشت outsideخارج از the jailزندان,
a voiceصدای insideداخل me said,
96
323417
5059
وقتی از زندان خارج شدم، صدایی درون من گفت،
05:40
"Come back.
97
328500
1268
« برگرد؛
05:41
If you don't come back now,
you'llشما خواهید بود never come back."
98
329792
3291
اگر الآن برنگردی، هیچوقت برنخواهی گشت.»
05:48
So I graduatedفارغ التحصیل شد from lawقانون schoolمدرسه
and I wentرفتی back.
99
336292
3583
بنابراین از دانشکده حقوق
فارغ التحصیل شدم، و بازگشتم.
05:52
I wentرفتی back to see Patrickپاتریک,
100
340833
1685
من برگشتم تا پاتریک را ببینم؛
05:54
I wentرفتی back to see if I could help him
with his legalقانونی caseمورد.
101
342542
2958
و بفهمم آیا می‌توانم در
پرونده ی قضائیش کمکش کنم.
05:58
And this time,
when I saw him a secondدومین time,
102
346917
3351
و این دفعه وقتی برای دومین بار دیدمش،
06:02
I thought I had this great ideaاندیشه, I said,
103
350292
2267
ایده خوبی در ذهن داشتم، و گفتم،
06:04
"Hey, Patrickپاتریک, why don't you
writeنوشتن a letterنامه to your daughterفرزند دختر,
104
352583
3601
«پاتریک چرا یک نامه به دخترت نمی‌نویسی،
06:08
so that you can keep her on your mindذهن?"
105
356208
3768
تا بتوانی او را در ذهنت نگه داری؟»
06:12
And I handedدست him a penخودکار
and a pieceقطعه of paperکاغذ,
106
360000
3684
و به او خودکار و تکه‌ای کاغذ دادم،
06:15
and he startedآغاز شده to writeنوشتن.
107
363708
1625
و او شروع به نوشتن کرد.
06:18
But when I saw the paperکاغذ
that he handedدست back to me,
108
366542
2809
اما وقتی آن کاغذ را دیدم
06:21
I was shockedبهت زده.
109
369375
1333
بسیار تعجب کردم.
06:25
I didn't recognizeتشخیص his handwritingدست خط,
110
373000
2101
دست خطش را به خاطر نمی‌آوردم،
06:27
he had madeساخته شده simpleساده spellingاملا mistakesاشتباهات.
111
375125
2833
و او اشتباهات ساده‌ی املایی داشت.
06:31
And I thought to myselfخودم that as a teacherمعلم,
112
379167
2684
و من با خودم فکر کردم که به عنوان یک معلم
06:33
I knewمی دانست that a studentدانشجو
could dramaticallyبه طور چشمگیری improveبهتر کردن
113
381875
3476
می‌دانستم که یک دانش آموز می‌تواند
به طور چشم‌گیری
06:37
in a very quickسریع amountمیزان of time,
114
385375
3059
در زمان بسیار کوتاه یپیشرفت کند،
06:40
but I never thought that a studentدانشجو
could dramaticallyبه طور چشمگیری regressرنج می برند.
115
388458
3667
اما هرگز نمی‌دانستم که یک دانش آموز
می‌تواند به طرز حیرت‌آوری پسرفت کند.
06:46
What even painedترسناک me more,
116
394375
1893
چیزی که برایم دردآورتر بود،
06:48
was seeingدیدن what he had writtenنوشته شده است
to his daughterفرزند دختر.
117
396292
3184
دیدن متنی بود که او برای دخترش نوشته بود.
06:51
He had writtenنوشته شده است,
118
399500
1393
او نوشته بود:
06:52
"I'm sorry for my mistakesاشتباهات,
I'm sorry for not beingبودن there for you."
119
400917
4291
« به خاطر اشتباهتم معذرت می‌خواهم،
متاسفم که نمی‌توانم کنارت باشم.»
06:58
And this was all he feltنمد
he had to say to her.
120
406458
2834
و این تمام چیزی بود که او
برای گفتن به دخترش داشت.
07:02
And I askedپرسید: myselfخودم how can I convinceمتقاعد کردن him
that he has more to say,
121
410250
4309
و من از خودم پرسیدم چگونه می‌توانم او را
راضی کنم که چیز بیشتری برای گفتن دارد،
07:06
partsقطعات of himselfخودت that
he doesn't need to apologizeعذر خواهی کردن for.
122
414583
3417
قسمت‌هایی از او که مجبور نیست
به خاطرشان معذرت خواهی کند.
07:10
I wanted him to feel
123
418958
1268
از او می‌خواستم که حس کند
07:12
that he had something worthwhileارزشمند
to shareاشتراک گذاری with his daughterفرزند دختر.
124
420250
3958
چیزی با ارزش برای
تقسیم کردن با دخترش دارد.
07:17
For everyهرکدام day the nextبعد sevenهفت monthsماه ها,
125
425917
3184
هر روز به مدت هفت ماه،
07:21
I visitedملاقات کرد him and broughtآورده شده booksکتاب ها.
126
429125
2684
من به ملاقاتش رفتم و برایش کتاب بردم.
07:23
My toteتاپ bagکیسه becameتبدیل شد a little libraryکتابخانه.
127
431833
3851
کوله پشتیم تبدیل به
یک کتابخانه‌ی کوچک شده بود.
07:27
I broughtآورده شده Jamesجیمز Baldwinبالدوین,
128
435708
2060
من کتاب‌هایی از جیمز بالدوین می‌بردم،
07:29
I broughtآورده شده Waltوالت Whitmanویتمن, C.S. Lewisلوئیس.
129
437792
4892
از والت وایتمن، سی.اِس لوئیس.
07:34
I broughtآورده شده guidebooksکتاب های راهنمای to treesدرختان, to birdsپرنده ها,
130
442708
4810
کتاب‎‌های راهنمایی راجع به
درختان، پرنده‌ها،
07:39
and what would becomeتبدیل شدن به
his favoriteمورد علاقه bookکتاب, the dictionaryفرهنگ لغت.
131
447542
3208
و کتابی که مورد علاقه او
قرار گرفت، کتاب فرهنگ لغت.
07:43
On some daysروزها,
132
451667
1684
بعضی روزها،
07:45
we would sitنشستن for hoursساعت ها in silenceسکوت,
bothهر دو of us readingخواندن.
133
453375
3792
هر دو ما در سکوت می‌نشستیم
و مطالعه می‌کردیم.
07:50
And on other daysروزها,
134
458083
1851
و بعضی روزهای دیگر،
07:51
we would readخواندن togetherبا یکدیگر,
we would readخواندن poetryشعر.
135
459958
3518
با هم مطالعه می‌کردیم، و شعر می‌خواندیم.
07:55
We startedآغاز شده by readingخواندن haikusهیکوس,
hundredsصدها of haikusهیکوس,
136
463500
3893
ما با شعر هایکو شروع کردیم(نوعی شعر ژاپنی
دارای ۳خط متشکل از ۵ ،۷ و ۵ هجا)
07:59
a deceptivelyفریبنده simpleساده masterpieceشاهکار.
137
467417
2892
صدها هایکو، یک شاهکار فریبنده‌ی ساده.
08:02
And I would askپرسیدن him,
"Shareاشتراک گذاری with me your favoriteمورد علاقه haikusهیکوس."
138
470333
2810
و خواستم شعرهای هایکوی
محبوبش را با من به اشتراک بگذارد.
08:05
And some of them are quiteکاملا funnyخنده دار.
139
473167
3059
و برخی از آنها واقعا بامزه بودند.
08:08
So there's this by Issaعیسا:
140
476250
1851
مثل این یکی از ایزا:
08:10
"Don't worryنگرانی, spidersعنکبوت,
I keep houseخانه casuallyبه طور تصادفی."
141
478125
3708
« عنکبوتها ، نگران نباشید، من از خانه
سرسری نگه‌داری می‌کنم.»
08:14
And this: "Nappedسوفی halfنیم the day,
no one punishedمجازات me!"
142
482750
4542
و این:« نصف روز را چرت زدم،
هیچکس تنبیهم نکرد.»
08:20
And this gorgeousزرق و برق دار one, whichکه is
about the first day of snowبرف fallingافتادن,
143
488667
4434
و این شعر فوق‌العاده که راجع به
اولین روز بارش برف است،
08:25
"Deerگوزن lickingلیس زدن first frostسرما
from eachهر یک other'sدیگران coatsکتهای."
144
493125
4458
آهوهای کوهی شبنم‌ها را از
روی پوشش یکدیگر، می‌لیسند.))
08:31
There's something mysteriousمرموز and gorgeousزرق و برق دار
145
499250
3018
چیزی اسرارآمیز و فوق العاده وجود دارد
08:34
just about the way a poemشعر looksبه نظر می رسد.
146
502292
2642
درباره این که
یک شعر چطور به نظر می‌رسد.
08:36
The emptyخالی spaceفضا is as importantمهم
as the wordsکلمات themselvesخودشان.
147
504958
4625
فضای خالی به اندازه‌ی
کلمات ارزشمند است.
08:43
We readخواندن this poemشعر by W.S. MerwinMerwin,
148
511375
2518
این شعر از دابلیو.اِس مِروین را بخوانیم،
08:45
whichکه he wroteنوشت after he saw
his wifeهمسر workingکار کردن in the gardenباغ
149
513917
4226
شعری که بعد از تماشای همسرش
وقتی در باغ کار می‌کرد نوشت،
08:50
and realizedمتوجه شدم that they would spendخرج کردن
the restباقی مانده of theirخودشان livesزندگی می کند togetherبا یکدیگر.
150
518167
3875
و فهمید که آن دو بقیه‌ی عمرشان را
با هم سپری خواهند کرد.
08:55
"Let me imagineتصور کن that we will come again
151
523167
2351
« بگذار تصور کنم که روزی باز
هم خواهیم آمد،
08:57
when we want to and it will be springبهار
152
525542
3392
زمانی که بخواهیم و آن
فصل بهار خواهد بود،
09:00
We will be no olderمسن تر than we ever were
153
528958
3185
سنمان بیشتر از چیزی که بودیم نخواهد بود
09:04
The wornپوشیده griefsgriefs will have easedکاسته
like the earlyزود cloudابر
154
532167
3934
غصه‌های کهنه کم می‌شوند، مثل ابر تازه‌ای
09:08
throughاز طریق whichکه morningصبح
slowlyبه آرامی comesمی آید to itselfخودش"
155
536125
3768
که از میانه صبحدم
به آرامی راه خود را می‌جوید.»
09:11
I askedپرسید: Patrickپاتریک what his favoriteمورد علاقه
lineخط was, and he said,
156
539917
3392
از پاتریک پرسیدم قسمت
مورد علاقه‌اش کدام است و او گفت:
09:15
"We will be no olderمسن تر than we ever were."
157
543333
3542
«سنمان بیشتر از چیزی که
بودهیم نخواهد بود.»
09:20
He said it remindedیادآور شدم him
of a placeمحل where time just stopsمتوقف می شود,
158
548375
4434
گفت این قسمت او را یاد مکانی
می‌اندازد که در آنجا زمان ایستاده است،
09:24
where time doesn't matterموضوع anymoreدیگر.
159
552833
2935
جایی که زمان دیگر مهم نیست.
09:27
And I askedپرسید: him
if he had a placeمحل like that,
160
555792
2059
و من از او پرسیدم که آیا
مکانی مثل آن دارد،
09:29
where time lastsطول می کشد foreverبرای همیشه.
161
557875
2393
جایی که زمان برای همیشه ادامه پیدا می‌کند.
09:32
And he said, "My motherمادر."
162
560292
1666
و او گفت:«مادرم.»
09:35
When you readخواندن a poemشعر
alongsideدر کنار someoneکسی elseچیز دیگری,
163
563875
4309
وقتی در کنار یک نفر دیگر
شعری را می‌خوانید،
09:40
the poemشعر changesتغییرات in meaningبه معنی.
164
568208
1875
مفهوم شعر تغییر می‌کند.
09:43
Because it becomesتبدیل می شود personalشخصی
to that personفرد, becomesتبدیل می شود personalشخصی to you.
165
571333
4667
چون مفهوم شعر با زندگی شخصی آن فرد
و شما تطبیق پیدا می‌کند.
09:49
We then readخواندن booksکتاب ها, we readخواندن so manyبسیاری booksکتاب ها,
166
577500
2684
بعد از آن ما کتاب خواندیم،
کتابهای زیادی مطالعه کردیم؛
09:52
we readخواندن the memoirخاطرات of Frederickفردریک Douglassداگلاس,
167
580208
3143
سرگذشت فردریک داگلاس را خواندیم،
09:55
an Americanآمریکایی slaveبرده who taughtتدریس کرد
himselfخودت to readخواندن and writeنوشتن
168
583375
3601
برده‌ی آمریکایی که خودش
خواندن و نوشتن یاد گرفت
09:59
and who escapedفرار کرد to freedomآزادی
because of his literacyسواد آموزی.
169
587000
3333
و به خاطر سوادش برای آزادی فرار کرد.
10:03
I had grownرشد کرد up thinkingفكر كردن
of Frederickفردریک Douglassداگلاس as a heroقهرمان
170
591875
2643
در نوجوانی فردریک داگلاس
قهرمانم بود
10:06
and I thought of this storyداستان
as one of upliftبالا بردن and hopeامید.
171
594542
3208
و این داستان را به عنوان داستانی
سرشار از ترقی و امید می‌دانستم.
10:10
But this bookکتاب put Patrickپاتریک
in a kindنوع of panicوحشت.
172
598917
2833
اما این کتاب ترسی در پاتریک ایجاد کرد.
10:14
He fixatedثابت شده on a storyداستان Douglassداگلاس told
of how, over Christmasکریسمس,
173
602875
5059
او روی داستانی که داگلاس گفته بود تمرکز
کرد، این که چطور در کریسمس
10:19
mastersکارشناسی ارشد give slavesبردگان ginجین
174
607958
3101
اربابان به بردگان عرق جو سیاه دادند
10:23
as a way to proveثابت كردن to them
that they can't handleرسیدگی freedomآزادی.
175
611083
3476
تا نشان دهند،
بردگان نمی‌توانند آزادی را مدیریت کنند.
10:26
Because slavesبردگان would be
stumblingتکان خوردن on the fieldsزمینه های.
176
614583
2792
چون بردگان در کشتزارها تلو تلو می‌خوردند.
10:31
Patrickپاتریک said he relatedمربوط to this.
177
619500
2000
پاتریک گفت با داستان
همذات‌پنداری می‌کند.
10:34
He said that there are people in jailزندان
who, like slavesبردگان,
178
622333
3476
او گفت که آنجا در زندان،
مردمانی هستند که همانند برده‌ها
10:37
don't want to think about theirخودشان conditionوضعیت,
179
625833
2226
نمی‌خواهند راجع به وضعیتشان فکر کنند،
10:40
because it's too painfulدردناک.
180
628083
1810
چون خیلی دردناک است.
10:41
Too painfulدردناک to think about the pastگذشته,
181
629917
2184
بسیار دردناک است که راجع به گذشته فکر کنی،
10:44
too painfulدردناک to think
about how farدور we have to go.
182
632125
3333
راجع به اینکه چه مسیر دوری
را باید بپیماییم.
10:48
His favoriteمورد علاقه lineخط was this lineخط:
183
636958
2893
بخش مورد علاقه او این قسمت بود:
10:51
"Anything, no matterموضوع what,
to get ridخلاص شدن از شر of thinkingفكر كردن!
184
639875
3601
«هرچیزی، فرقی ندارد چه،
تا از اندیشیدن رهایی یابم!
10:55
It was this everlastingابدی thinkingفكر كردن
of my conditionوضعیت that tormentedعذاب آور است me."
185
643500
5042
فکر بی پایان به وضعیتم ،عذابم می‌داد.»
11:01
Patrickپاتریک said that Douglassداگلاس was braveشجاع
to writeنوشتن, to keep thinkingفكر كردن.
186
649958
3959
پاتریک می‌گفت داگلاس آدم شجاعی بوده
که می‌نوشته و به فکر کردن ادامه داد.
11:07
But Patrickپاتریک would never know
how much he seemedبه نظر می رسید like Douglassداگلاس to me.
187
655083
5560
اما نمی‌دانست او چقدر
برای من شبیه داگلاس است.
11:12
How he keptنگه داشته شد readingخواندن,
even thoughگرچه it put him in a panicوحشت.
188
660667
3750
چون او به مطالعه ادامه می‌داد
با اینکه باعث ترسش می‌شد.
11:17
He finishedتمام شده the bookکتاب before I did,
189
665250
3059
او این کتاب را قبل از من تمام کرد،
11:20
readingخواندن it in a concreteبتن
stairwayراه پله with no lightسبک.
190
668333
3709
با اینکه در یک پلکان بتنی
بدون نور مطالعه می‌کرد.
11:25
And then we wentرفتی on
to readخواندن one of my favoriteمورد علاقه booksکتاب ها,
191
673583
2726
و بعد از آن یکی از کتاب‌های
مورد علاقه‌ی من را خواندیم،
11:28
Marilynneمارلین Robinson'sرابینسون "Gileadجلعاد,"
192
676333
2185
گیلیاد اثر مرلین رابینسون،
11:30
whichکه is an extendedتمدید شده letterنامه
from a fatherپدر to his sonفرزند پسر.
193
678542
4142
که نامه‌ای طولانی از طرف
پدری به پسرش است.
11:34
He lovedدوست داشتنی this lineخط:
194
682708
2351
او این قسمت از آن را دوست داشت:
11:37
"I'm writingنوشتن this in partبخشی to tell you
195
685083
2185
«این را می‌نویسم
تا شخصا به تو بگویم
11:39
that if you ever wonderتعجب
what you've doneانجام شده in your life ...
196
687292
3309
آیا هرگز به این فکر کردی که در زندگی‌ات
چه کاری انجام داده‌ای...
11:42
you have been God'sخدایا graceرحمت to me,
197
690625
2018
تو مرحمت خدا برای من بوده‌ای،
11:44
a miracleمعجزه, something more than a miracleمعجزه."
198
692667
3166
یک معجزه، و حتی چیزی فراتر از آن.»
11:49
Something about this languageزبان,
its love, its longingاشتیاق, its voiceصدای,
199
697375
5643
چیزی راجع به این زبان،
عشقش، اشتیاقش، صدایش،
11:55
rekindledریافروخته Patrick'sپاتریک desireمیل to writeنوشتن.
200
703042
2458
میل نوشتن را در پاتریک زنده کرد.
11:58
And he would fillپر کن notebooksدفترچه یادداشت uponبر notebooksدفترچه یادداشت
201
706292
3101
و او دفتری پس از دفتری دیگر را پر می‌کرد
12:01
with lettersنامه ها to his daughterفرزند دختر.
202
709417
3309
با نامه‌هایی برای دخترش.
12:04
In these beautifulخوشگل, intricateپیچیده lettersنامه ها,
203
712750
2934
در این نامه‌های زیبا و پیچیده،
12:07
he would imagineتصور کن him and his daughterفرزند دختر
going canoeingقایقرانی down the Mississippiمی سی سی پی riverرودخانه.
204
715708
5976
او خودش و دخترش را در حال قایقرانی
در رودخانه‌ی می سی سی پی، تصور می‌کرد.
12:13
He would imagineتصور کن them
findingیافته a mountainکوه streamجریان
205
721708
2810
او تصور می‌کرد که نهری
در کوهستان پیدا کرده‌اند
12:16
with perfectlyکاملا clearروشن است waterاب.
206
724542
2166
با آبی بسیار تمیز و زلال.
12:20
As I watchedتماشا کردم Patrickپاتریک writeنوشتن,
207
728042
2041
وقتی پاتریک را در حال نوشتن تماشا می‌کردم،
12:23
I thought to myselfخودم,
208
731250
2143
از خودم سوالی پرسیدم،
12:25
and I now askپرسیدن all of you,
209
733417
2059
و الان از شما می‌پرسم،
12:27
how manyبسیاری of you have writtenنوشته شده است a letterنامه
to somebodyکسی you feel you have let down?
210
735500
5292
چند نفر از شما تا به حال به کسی که
حس می‌کنید ناامیدش کردید نامه‌ نوشته‌اید؟
12:34
It is just much easierآسان تر
to put those people out of your mindذهن.
211
742042
5083
راه آسانتر این است که فقط
آن افراد را از ذهنتان بیرون کنید.
12:40
But Patrickپاتریک showedنشان داد up everyهرکدام day,
facingروبرو شدن his daughterفرزند دختر,
212
748083
4643
اما پاتریک هرروز حاضر شده
و با دخترش روبرو می‌شد؛
12:44
holdingبرگزاری himselfخودت accountableپاسخگو to her,
213
752750
2934
او خودش را در برابر دخترش مسئول می‌دانست،
12:47
wordکلمه by wordکلمه with intenseشدید concentrationتمرکز.
214
755708
3709
با کلمه به کلمه‌ای که
با تمرکز خیلی زیادی می‌نوشت.
12:54
I wanted in my ownخودت life
215
762417
2541
من می‌خواهم در زندگی‌ام خودم را
12:58
to put myselfخودم at riskخطر in that way.
216
766042
3059
را درهمین شکلیدر معرض خطر قرار دهم.
13:01
Because that riskخطر revealsنشان می دهد
the strengthاستحکام of one'sیک نفر heartقلب.
217
769125
3625
چون این نوع ریسک کردن
قدرت قلب یک نفر را آشکار می‌کند.
13:08
Let me take a stepگام back
and just askپرسیدن an uncomfortableناراحت questionسوال.
218
776625
4059
بگذارید یک قدم به عقب برگردم
و یک سوال ناخوشایند بپرسم.
13:12
Who am I to tell this storyداستان,
as in this Patrickپاتریک storyداستان?
219
780708
3709
من چه حقی دارم تا داستان پاتریک را بگویم؟
13:18
Patrick'sپاتریک the one who livedزندگی می کرد with this painدرد
220
786042
2976
پاتریک کسی است که با این درد زندگی کرده
13:21
and I have never been hungryگرسنه
a day in my life.
221
789042
4166
و من حتی یک روز هم
در زندگی گرسنگی نکشیده‌ام.
13:27
I thought about this questionسوال a lot,
222
795250
1768
من راجع به این سوال خیلی فکر کردم،
13:29
but what I want to say is that this storyداستان
is not just about Patrickپاتریک.
223
797042
3726
اما چیزی که می خواهم بگویم این است
که این داستان فقط راجع به پاتریک نیست.
13:32
It's about us,
224
800792
1517
راجع به همه‎‌ی ما است،
13:34
it's about the inequalityنابرابری betweenبین us.
225
802333
2500
و نابرابری موجود در بین ما.
13:37
The worldجهان of plentyفراوانی
226
805667
1416
جهان اکثریتی
13:40
that Patrickپاتریک and his parentsپدر و مادر
and his grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ
227
808375
3643
که پاتریک مادر و پدرش
و پدربزرگ و مادربزرگ‌هایش
13:44
have been shutبسته شدن out of.
228
812042
1809
از آن طرد شدند.
13:45
In this storyداستان, I representنمایندگی
that worldجهان of plentyفراوانی.
229
813875
3083
در این داستان من آن دنیای اقلیت
را به نمایش می‌گذارم.
13:49
And in tellingگفتن this storyداستان,
I didn't want to hideپنهان شدن myselfخودم.
230
817792
3809
و وقتی که تعریفش می‌کنم‌
نمی‌خواهم خودم را پنهان کنم.
13:53
Hideپنهان کردن the powerقدرت that I do have.
231
821625
2667
قدرتی که دارم را مخفی کنم.
13:57
In tellingگفتن this storyداستان,
I wanted to exposeدر معرض گذاشتن that powerقدرت
232
825333
3560
زمانی که این قصه را تعریف می‌کنم
می‌خواهم آن قدرت را به نمایش بگذارم
14:00
and then to askپرسیدن,
233
828917
2392
و سپس بپرسم،
14:03
how do we diminishکاهش
the distanceفاصله betweenبین us?
234
831333
2917
چگونه می‌توانیم فاصله ما بین را کم کنیم؟
14:08
Readingخواندن is one way to closeبستن that distanceفاصله.
235
836250
3601
مطالعه یکی از راه‌های
کم کردن آن فاصله است.
14:11
It givesمی دهد us a quietساکت universeجهان
that we can shareاشتراک گذاری togetherبا یکدیگر,
236
839875
4434
مطالعه به ما دنیای کاملی را عرضه می‌کند
که می‌توانیم با یکدیگر به اشتراک بگذاریم؛
14:16
that we can shareاشتراک گذاری in equallyبه همان اندازه.
237
844333
2250
که می‌توانیم به طور مساوی
به اشتراک بگذاریم.
14:20
You're probablyشاید wonderingتعجب کردم now
what happenedاتفاق افتاد to Patrickپاتریک.
238
848500
3101
احتمالا الان فکر می‌کنید چه اتفاقی
برای پاتریک افتاد.
14:23
Did readingخواندن saveصرفه جویی his life?
239
851625
1708
آیا مطالعه زندگی او را نجات داد؟
14:26
It did and it didn't.
240
854583
2125
هم بله و هم نه.
14:29
When Patrickپاتریک got out of prisonزندان,
241
857875
2893
وقتی پاتریک از زندان آزاد شد،
14:32
his journeyسفر was excruciatingتعجب آور است.
242
860792
2333
سفر پیش رویش مشقت‌بار بود.
14:36
Employersکارفرمایان turnedتبدیل شد him away
because of his recordرکورد,
243
864292
3476
به خاطر سابقه‎‌ای که داشت
کارفرماها او را قبول نمی‌کردند؛
14:39
his bestبهترین friendدوست, his motherمادر,
diedفوت کرد at ageسن 43
244
867792
3142
بهترین دوستش، مادرش، در ۴۳ سالگی فوت کرد،
14:42
from heartقلب diseaseمرض and diabetesدیابت.
245
870958
2476
به دلیل بیماری قلبی و قند.
14:45
He's been homelessبی خانمان, he's been hungryگرسنه.
246
873458
2709
او بی خانمان بود و گرسنه.
14:50
So people say a lot of things
about readingخواندن that feel exaggeratedاغراق آمیز است to me.
247
878250
4542
خیلی از مردم راجع به مطالعه چیزهایی
می‌گویند که از دید من اغراق آمیزند.
14:55
Beingبودن literateسواد آموزی didn't stop him
formفرم beingبودن discriminatedتبعیض آمیز againstدر برابر.
248
883792
3976
باسواد بودن مانع از تبعیض
و تمایز او از دیگران نشد.
14:59
It didn't stop his motherمادر from dyingدر حال مرگ.
249
887792
2625
باسواد بودن مادرش را از مرگ نجات نداد.
15:03
So what can readingخواندن do?
250
891708
2375
پس مطالعه چه کاری می‌تواند انجام دهد؟
15:07
I have a fewتعداد کمی answersپاسخ ها to endپایان with todayامروز.
251
895375
3958
من چندتا جواب دارم تا با آنها
امروز را به پایان برسانم.
15:12
Readingخواندن chargedمتهم his innerدرونی life
252
900667
2750
مطالعه زندگی درونی او را پربار کرد
15:17
with mysteryرمز و راز, with imaginationخیال پردازی,
253
905083
3060
همراه با معما و تخیل،
15:20
with beautyزیبایی.
254
908167
1250
و زیبایی.
15:22
Readingخواندن gaveداد him imagesتصاویر that gaveداد him joyشادی:
255
910292
4333
مطالعه به او تصوراتی را عرضه می‌کرد
که باعث شادی وی می‌شد؛
15:27
mountainکوه, oceanاقیانوس, deerگوزن, frostسرما.
256
915417
5559
کوه، اقیانوس، آهو، شبنم.
15:33
Wordsواژه ها that tasteطعم و مزه of a freeرایگان, naturalطبیعی است worldجهان.
257
921000
4125
کلماتی که طعم یک دنیای آزاد
و طبیعی را می‌دهند.
15:39
Readingخواندن gaveداد him a languageزبان
for what he had lostکم شده.
258
927625
3518
مطالعه به او زبان بخشید
برای هرچه که از دست داده بود.
15:43
How preciousگرانبها are these linesخطوط
from the poetشاعر Derekدرک Walcottوالکات?
259
931167
4642
این قسمت از شعر دِرِک والکات
چقدر ارزشمند است؟
15:47
Patrickپاتریک memorizedحفظ شود this poemشعر.
260
935833
2226
پاتریک این شعر را حفظ کرده بود.
15:50
"Daysروزها that I have heldبرگزار شد,
261
938083
2101
«روزهایی که نگه داشتم،
15:52
daysروزها that I have lostکم شده,
262
940208
2268
و روزهایی که از دست دادم،
15:54
daysروزها that outgrowبزرگ تر شدن, like daughtersدختران,
263
942500
3226
روزهایی که همانند دخترکان
زودتر رشد می‌کنند،
15:57
my harboringمخفی کردن armsبازوها."
264
945750
1833
بازوان پناهنده‌ی من.»
16:00
Readingخواندن taughtتدریس کرد him his ownخودت courageشجاعت.
265
948667
2976
مطالعه به او شجاعتش را آموخت.
16:03
Rememberیاد آوردن that he keptنگه داشته شد readingخواندن
Frederickفردریک Douglassداگلاس,
266
951667
3309
بیاد بیاورید که او به خواندن
آثار فردریک داگلاس ادامه داد،
16:07
even thoughگرچه it was painfulدردناک.
267
955000
2143
با اینکه برایش دردناک بودند.
16:09
He keptنگه داشته شد beingبودن consciousآگاهانه,
even thoughگرچه beingبودن consciousآگاهانه hurtsدرد می کند.
268
957167
3708
او به آگاه ماندن ادامه داد،
با اینکه این هوشیاری صدمه می‌زند.
16:14
Readingخواندن is a formفرم of thinkingفكر كردن,
269
962208
2560
مطالعه نوعی اندیشیدن است.
16:16
that's why it's difficultدشوار to readخواندن
because we have to think.
270
964792
4059
برای همین خواندن سخت است،
چون مجبوریم فکر کنیم.
16:20
And Patrickپاتریک choseانتخاب کرد to think,
ratherنسبتا than to not think.
271
968875
4250
و پاتریک فکر کردن را
به نیندیشیدن ترجیح داد.
16:28
And last, readingخواندن gaveداد him a languageزبان
to speakصحبت to his daughterفرزند دختر.
272
976000
3958
در نهایت مطالعه به او زبانی
برای صحبت کردن با دخترش، بخشید.
16:33
Readingخواندن inspiredالهام گرفته him to want to writeنوشتن.
273
981375
3226
خواندن الهام بخش او برای نوشتن شد.
16:36
The linkارتباط دادن betweenبین readingخواندن
and writingنوشتن is so powerfulقدرتمند.
274
984625
4143
ارتباط بین خواندن و نوشتن
بسیار نیرومند است.
16:40
When we beginشروع to readخواندن,
275
988792
2059
آغاز مطالعه‌مان،
16:42
we beginشروع to find the wordsکلمات.
276
990875
2083
شروع یافتن کلمات است.
16:45
And he foundپیدا شد the wordsکلمات
to imagineتصور کن the two of them togetherبا یکدیگر.
277
993958
4643
و او آن کلمات را یافت برای اینکه خودش
و دخترش را کنار یکدیگر تصور کند.
16:50
He foundپیدا شد the wordsکلمات
278
998625
1708
او آن کلمات را یافت
16:53
to tell her how much he lovedدوست داشتنی her.
279
1001958
2250
تا به دخترش بگوید چه قدر دوستش دارد.
16:58
Readingخواندن alsoهمچنین changedتغییر کرد
our relationshipارتباط with eachهر یک other.
280
1006042
3934
درواقع مطالعه روابط بین ما را
نیز تحت تأثیر قرار می‌دهد.
17:02
It gaveداد us an occasionمناسبت for intimacyصمیمیت,
281
1010000
2059
خواندن فرصتی برای صمیمیت
به ما عرضه می‌کند،
17:04
to see beyondفراتر our pointsنکته ها of viewچشم انداز.
282
1012083
2893
تا چیزی فراتر از دیدگاهمان را مشاهده کنیم.
17:07
And readingخواندن tookگرفت an unequalنابرابر relationshipارتباط
283
1015000
2684
و همچنین یک ارتباط نامساوی را
17:09
and gaveداد us a momentaryانی equalityبرابری.
284
1017708
2667
را به یک برابری گذرا تبدیل می‌کند.
17:14
When you meetملاقات somebodyکسی as a readerخواننده,
285
1022125
2934
وقتی کسی را به عنوان یک
کتابخوان ملاقات می‌کنید،
17:17
you meetملاقات him for the first time,
286
1025083
1976
شما او را برای اولین بار ملاقات می‌کنید،
17:19
newlyبه تازگی, freshlyتازه.
287
1027083
1708
جدیدا و به تازگی.
17:21
There is no way you can know
what his favoriteمورد علاقه lineخط will be.
288
1029875
3208
هیچ راهی وجود ندارد که بفهمید
قسمت مورد علاقه‌ی او چه خواهد بود.
17:26
What memoriesخاطرات and privateخصوصی griefsgriefs he has.
289
1034458
3208
چه خاطرات و غصه‌های شخصی دارد.
17:30
And you faceصورت the ultimateنهایی privacyحریم خصوصی
of his innerدرونی life.
290
1038833
4000
و شما با حریم نهایی زندگی درونی او
روبرو می‌شوید.
17:35
And then you startشروع کن to wonderتعجب,
"Well, what is my innerدرونی life madeساخته شده of?
291
1043666
3435
و سپس شما با خودتان می‌گویید:
«زندگی درونی من از چه چیزی ساخته شده است؟
17:39
What do I have that's worthwhileارزشمند
to shareاشتراک گذاری with anotherیکی دیگر?"
292
1047125
3250
من چه چیز ارزشمندی دارم
تا با دیگران به اشتراک بگذارم؟»
17:45
I want to closeبستن
293
1053000
1333
می‌خواهم این سخرانی را
17:48
on some of my favoriteمورد علاقه linesخطوط
from Patrick'sپاتریک lettersنامه ها to his daughterفرزند دختر.
294
1056208
4292
با چند خط مورد علاقه‌ام از
نامه‌ی پاتریک به دخترش به پایان برسانم.
17:53
"The riverرودخانه is shadowyسایه دار in some placesمکان ها
295
1061333
2768
«رودخانه در بعضی جاها سایه‌دار است
17:56
but the lightسبک shinesدرخشان است
throughاز طریق the cracksترک ها of treesدرختان ...
296
1064125
3268
اما نور از لا به لای
شکاف درختان می‌تابد...
17:59
On some branchesشاخه ها
hangآویزان شدن plentyفراوانی of mulberriesتوت.
297
1067417
3559
از برخی شاخه‌ها شاه توت‌های
زیادی آویزانند.
18:03
You stretchکش آمدن your armبازو
straightسر راست out to grabگرفتن some."
298
1071000
3458
و تو دستت را دراز می‌کنی
تا آن ها را بِرُبایی.»
18:08
And this lovelyدوست داشتني letterنامه, where he writesمی نویسد,
299
1076042
2434
و در این نامه‌ی دوست داشتنی،
جایی که او می‌نویسد،
18:10
"Closeنزدیک your eyesچشم ها and listen
to the soundsبرای تلفن های موبایل of the wordsکلمات.
300
1078500
4351
«چشمانت را ببند
و به صدای کلمات گوش بسپار.
18:14
I know this poemشعر by heartقلب
301
1082875
2184
من این شعر را از حفظ بلدم
18:17
and I would like you to know it, too."
302
1085083
2834
و می‌خواهم تو نیز آن را بدانی.»
18:21
Thank you so much everyoneهر کس.
303
1089375
1809
از همه خیلی متشکرم.
18:23
(Applauseتشویق و تمجید)
304
1091208
3292
(تشویق)
Translated by Elnaz Amiri
Reviewed by Leila Ataei

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Michelle Kuo - Teacher, writer, lawyer
Michelle Kuo believes in the power of reading to connect us with one another, creating a shared universe.

Why you should listen

Michelle Kuo is a teacher, lawyer, writer and passionate advocate of prison education. She has taught English at an alternative school for kids who were expelled from other schools in rural Arkansas, located in the Mississippi Delta. While at Harvard Law School, she received the National Clinical Association's award for her advocacy of children with special needs. Later, as a lawyer for undocumented immigrants in Oakland, Kuo helped tenants facing evictions, workers stiffed out of their wages and families facing deportation. She has also volunteered at a detention center in south Texas, helping families apply for asylum, and taught courses at San Quentin Prison. Currently, she teaches in the History, Law, and Society program at the American University of Paris, where she works to inspire students on issues of migrant justice and criminal justice. This fall, she is helping to start a prison education program in France.

In 2017, Kuo released Reading with Patrick, a memoir of teaching reading in a rural county jail in Arkansas. A runner-up for the Goddard Riverside Social Justice Prize and Dayton Literary Peace Prize, the book explores questions of what it is we owe each other and how starkly economic and racial inequality determine our life outcomes.

(Photo: Jasmine Cowen)

More profile about the speaker
Michelle Kuo | Speaker | TED.com