ABOUT THE SPEAKER
Suleika Jaouad - Writer, teacher, activist
Writer Suleika Jaouad is changing the conversation about what it means to thrive in the wake of illness and life's unexpected interruptions.

Why you should listen

When Suleika Jaouad finally walked out of the hospital -- after countless rounds of chemo, a lifesaving clinical trial and a bone marrow transplant -- she was, according to the doctors, "cured." But as she would soon learn, a cure is not where the work of healing ends; it's where it begins. She set out on a 100-day, 15,000-mile road trip across the country to meet some of the people who had written to her during her time in the hospital. Her extraordinary journey resulted in her debut memoir, Between Two Kingdoms.

Jaouad is an Emmy-winning journalist, author, teacher and activist. Her career aspirations as a foreign correspondent were cut short when, at age 22, she was diagnosed with leukemia. She began writing the acclaimed New York Times column and video series "Life, Interrupted" from the front lines of her hospital bed and has since become a fierce advocate for those living with illness and other forms of adversity.

Jaouad served on Barack Obama's Presidential Cancer Panel, and her advocacy work, public speaking and reporting have brought her everywhere from the United Nations and Capitol Hill to a maximum security prison and a two-room schoolhouse in rural Montana.

More profile about the speaker
Suleika Jaouad | Speaker | TED.com
TED2019

Suleika Jaouad: What almost dying taught me about living

زولیخا جوواد: آنچه که نزدیک شدن به مرگ درباره زندگی به من آموخت

Filmed:
2,529,592 views

زولیخا جوواد نویسنده می‌گوید، «برای من سخت‌ترین قسمت تجریه سرطان بعد از تمام شدن سرطان شروع شد». در نطقی سخت، مفرح و پرمغز، او ما را به چالش می‌کشد تا به ورای تفاوت بین «بیماری» و «سلامت» ‌بیندیشیم و می‌پرسد: «چگونه پس از وقفه در زندگی‌، دوباره شروع می‌کنید؟»
- Writer, teacher, activist
Writer Suleika Jaouad is changing the conversation about what it means to thrive in the wake of illness and life's unexpected interruptions. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
It was the springبهار of 2011,
0
690
2976
بهار ۲۰۱۱ بود،
00:15
and as they like to say
in commencementشروع speechesسخنرانی ها,
1
3690
2802
و همانطور که در سخنرانی‌های
جشن پایان تحصیلی می‌گویند،
00:18
I was gettingگرفتن readyآماده
to enterوارد the realواقعی worldجهان.
2
6516
3564
داشتم برای ورود به دنیای
واقعی آماده می‌شدم.
00:22
I had recentlyبه تازگی graduatedفارغ التحصیل شد from collegeکالج
3
10727
2632
به تازگی از دانشکده فارغ التحصیل شده بودم
00:25
and movedنقل مکان کرد to Parisپاریس to startشروع کن my first jobکار.
4
13383
2740
و برای آغاز اولین شغلم به پاریس رفته بودم.
00:28
My dreamرویا was to becomeتبدیل شدن به
a warجنگ correspondentخبرنگار,
5
16990
3872
آرزویم این بود که خبرنگار جنگ بشوم،
00:32
but the realواقعی worldجهان that I foundپیدا شد
6
20886
2157
اما دنیای واقعی‌ای که من آن را یافتم
00:35
tookگرفت me into a really differentناهمسان
kindنوع of conflictدرگیری zoneمنطقه.
7
23067
4280
مرا به نوع متفاوتی از منطقه‌ی جنگی برد.
00:40
At 22 yearsسالها oldقدیمی,
8
28974
2024
در ۲۲ سالگی،
00:43
I was diagnosedتشخیص داده شده with leukemiaلوسمی.
9
31022
2903
تشخیص دادند که سرطان خون دارم.
00:46
The doctorsپزشکان told me
and my parentsپدر و مادر, point-blankنقطه خالی,
10
34927
3285
پزشکان صراحتا به من و والدینم گفتند
00:50
that I had about a 35 percentدرصد chanceشانس
of long-termبلند مدت survivalبقاء.
11
38236
4465
که حدود ۳۵ درصد شانس زندگی طولانی دارم.
00:56
I couldn'tنمی توانستم wrapبسته بندی کردن my headسر around
what that prognosisپیش بینی meantبه معنای.
12
44006
4817
نمی‌توانستم درک کنم که
این پیش‌بینی چه معنایی دارد.
01:00
But I understoodفهمید that the realityواقعیت
and the life I'd imaginedتصور for myselfخودم
13
48847
5103
اما متوجه شدم که واقعیت و زندگی‌ای
که برای خودم تصور کرده‌ام
01:05
had shatteredخراب شده.
14
53974
1150
درهم ریخته است.
01:07
Overnightشبانه, I lostکم شده my jobکار,
my apartmentاپارتمان, my independenceاستقلال,
15
55744
5006
یک شبه، شغلم، آپارتمانم،
استقلالم را از دست دادم،
01:12
and I becameتبدیل شد patientصبور numberعدد 5624.
16
60774
3772
و تبدیل شدم به بیمار شماره‌ ۵۶۲۴.
01:18
Over the nextبعد fourچهار yearsسالها
of chemoشیمیدان, a clinicalبالینی trialآزمایش
17
66680
3549
طی چهار سال شیمی‌درمانی،
یک دوره درمانی آزمایشی
01:22
and a boneاستخوان marrowمغز transplantپیوند,
18
70253
1880
و یک پیوند مغز استخوان،
01:24
the hospitalبیمارستان becameتبدیل شد my home,
19
72157
2311
بیمارستان تبدیل شد به خانه‌ی من،
01:26
my bedبستر, the placeمحل I livedزندگی می کرد 24/7.
20
74492
2995
و تختم، جایی که در آن
شبانه‌روز زندگی می‌کردم.
01:30
Sinceاز آنجا که it was unlikelyبعید است
that I'd ever get better,
21
78111
3749
از آنجا که امیدی به بهبودی نداشتم،
01:33
I had to acceptقبول کردن my newجدید realityواقعیت.
22
81884
2927
واقعیت جدید را پذیرفتم.
01:37
And I adaptedسازگار.
23
85276
2351
و خودم را وفق دادم.
01:40
I becameتبدیل شد fluentمسلما in medicalesemedicalese,
24
88196
3595
در اصطلاحات پزشکی مهارت پیدا کردم،
01:43
madeساخته شده friendsدوستان with a groupگروه
of other youngجوان cancerسرطان patientsبیماران,
25
91815
4698
و با گروهی از بیماران
جوان سرطانی دوست شدم،
01:48
builtساخته شده a vastعظیم collectionمجموعه of neonنئون wigsکلاه گیس ها
26
96537
4334
کلکسیونی از کلاه‌گیس‌های
براق و رنگی درست کردم
01:52
and learnedیاد گرفتم to use
my rollingنورد IVIV poleقطب as a skateboardاسکیت بورد.
27
100895
5807
و یاد گرفتم که چطور از پایه متحرک سرم
به عنوان اسکیت استفاده کنم.
01:59
I even achievedبه دست آورد my dreamرویا
of becomingتبدیل شدن به a warجنگ correspondentخبرنگار,
28
107943
3079
حتی به رویای خبرنگارجنگی شدنم رسیدم،
02:03
althoughبا اينكه not in the way I'd expectedانتظار می رود.
29
111046
2667
اگرچه نه همانطوری که انتظارش را داشتم.
02:06
It startedآغاز شده with a blogوبلاگ,
30
114220
1754
با یک بلاگ شروع کردم،
02:07
reportingگزارش نویسی from the frontجلوی linesخطوط
of my hospitalبیمارستان bedبستر,
31
115998
2337
از خط مقدم تخت بیمارستانم گزارش می‌دادم،
02:10
and it morphedمورث into a columnستون
I wroteنوشت for the Newجدید Yorkیورک Timesبار,
32
118359
3826
که به ستونی که برای
نیویورک تایمز می‌نوشتم تبدیل شد،
02:14
calledبه نام "Life, Interruptedقطع."
33
122209
1733
به نام «زندگی، ازهم‌گسسته.»
02:16
But --
(Applauseتشویق و تمجید)
34
124784
1151
اما --
(تشویق حضار)
02:17
Thank you.
35
125959
1152
متشکرم.
02:19
(Applauseتشویق و تمجید)
36
127135
2060
(تشویق حضار)
02:21
But aboveدر بالا all elseچیز دیگری,
37
129620
2270
اما سوای از همه اینها،
02:23
my focusتمرکز was on survivingزنده ماندن.
38
131914
3158
تمرکزم روی زنده ماندن بود.
02:27
And -- spoilerاسپویلر alertهشدار --
39
135863
2627
و -- هشدار لو رفتن داستان--
02:30
(Laughterخنده)
40
138514
2095
(خنده حضار)
02:32
I did surviveزنده ماندن, yeah.
41
140633
2128
بله من درمان شدم.
02:34
(Applauseتشویق و تمجید)
42
142785
5030
(تشویق حضار)
02:39
Thanksبا تشکر to an armyارتش of supportiveحمایتی humansانسان,
43
147839
2865
به لطف لشکری از انسان‌های حمایتگر،
02:42
I'm not just still here,
I am curedدرمان شده of my cancerسرطان.
44
150728
3809
نه تنها هنوز زنده‌ام،
بلکه سرطانم هم درمان شده است.
02:46
(Applauseتشویق و تمجید)
45
154921
1161
(تشویق حضار)
02:48
Thank you.
46
156106
1152
متشکرم.
02:49
(Applauseتشویق و تمجید)
47
157282
2064
(تشویق حضار)
02:51
So, when you go throughاز طریق
a traumaticتروماتیک experienceتجربه like this,
48
159370
4133
وقتی چنین تجربه وحشتناکی را می‌گذرانید،
02:55
people treatدرمان شود you differentlyمتفاوت است.
49
163527
1647
مردم با شما جور
دیگری رفتارمی‌کنند.
02:57
They startشروع کن tellingگفتن you
how much of an inspirationالهام بخش you are.
50
165614
4070
آنها به شما می‌گویند که
چقدر برایشان الهام‌بخش هستید.
03:02
They say you're a warriorجنگجو.
51
170136
2386
می‌گویند که شما یک مبارزید.
03:04
They call you a heroقهرمان,
52
172546
1944
شما را قهرمان خطاب می‌کنند،
03:06
someoneکسی who'sچه کسی است livedزندگی می کرد
the mythicalافسانه ای hero'sقهرمان journeyسفر,
53
174514
2952
کسی که یک سفر قهرمانانه و
افسانه‌ای را پشت سرگذاشته،
03:09
who'sچه کسی است enduredتحمل کرد impossibleغیرممکن است trialsآزمایش های
54
177490
2085
کسی که آزمایش‌های دشوار را تحمل کرده
03:11
and, againstدر برابر the oddsشانس,
livedزندگی می کرد to tell the taleداستان,
55
179599
3327
و با وجود احتمال اندک،
زنده مانده تا داستانش را تعریف کند،
03:14
returningعودت better and braverشجاعانه
for what you're been throughاز طریق.
56
182950
3867
به خاطر چیزی که از سر گذرانده،
بهتر و قوی‌تر بازگشته.
03:19
And this definitelyقطعا linesخطوط up
with my experienceتجربه.
57
187839
4606
و این دقیقا با تجربه من هم‌راستا بود.
03:24
Cancerسرطان totallyکاملا transformedتبدیل شده است my life.
58
192469
2254
سرطان زندگی مرا یکسره متحول کرد.
03:26
I left the hospitalبیمارستان knowingدانستن
exactlyدقیقا who I was
59
194747
2968
وقتی بیمارستان را ترک کردم
دقیقا می‌دانستم که کی هستم
03:29
and what I wanted to do in the worldجهان.
60
197739
2063
و می‌خواهم چه کاری در دنیا انجام دهم.
03:31
And now, everyهرکدام day as the sunآفتاب risesافزایش می یابد,
61
199826
2689
و اکنون هر روز که خورشید طلوع می‌کند،
03:34
I drinkنوشیدن a bigبزرگ glassشیشه of celeryکرفس juiceآب میوه,
62
202539
2578
یک لیوان بزرگ آب کرفس می‌خورم،
03:37
and I followدنبال کردن this up
with 90 minutesدقایق of yogaیوگا.
63
205141
2825
بعد از آن ۹۰ دقیقه یوگا می‌کنم،
03:40
Then, I writeنوشتن down 50 things
I'm gratefulسپاسگزار for ontoبه سوی a scrollپیمایش of paperکاغذ
64
208649
5896
و بعد ۵۰ چیزی که در زندگی قدردان
آن هستم را روی طوماری می‌نویسم
03:46
that I foldتا کردن into an origamiاریگامی craneجرثقیل
and sendارسال sailingکشتیرانی out my windowپنجره.
65
214569
4912
و با آن کاغذ درنایی اوریگامی درست می‌کنم
و از پنجره به بیرون پرواز می‌دهم.
03:51
(Laughterخنده)
66
219505
1667
(خنده حضار)
03:53
Are you seriouslyبه طور جدی believingباور کردن any of this?
67
221196
3131
آیا واقعا اینها را باور کردید؟
03:56
(Laughterخنده)
68
224351
2082
(خنده حضار)
03:58
I don't do any of these things.
69
226457
1823
من هیچکدام از این کارها را نمی‌کنم.
04:00
(Laughterخنده)
70
228304
1107
(خنده حضار)
04:01
I hateنفرت yogaیوگا, and I have no ideaاندیشه
how to foldتا کردن an origamiاریگامی craneجرثقیل.
71
229435
4201
من از یوگا متنفرم، و بلد نیستم
درنای کاغذی بسازم.
04:07
The truthحقیقت is that for me,
72
235355
2082
حقیقت این است که،
04:09
the hardestسخت ترین partبخشی of my cancerسرطان experienceتجربه
beganآغاز شد onceیک بار the cancerسرطان was goneرفته.
73
237461
4876
برای من سخت‌ترین قسمت تجریه‌ی سرطان
بعد از تمام شدن سرطان شروع شد.
04:15
That heroicقهرمانانه journeyسفر
of the survivorبازمانده we see in moviesفیلم ها
74
243538
3761
سفر قهرمانانه آن نجات‌یافته‌ای
که در فیلم‌ها می‌بینیم
04:19
and watch playبازی out on Instagramنمایش مشخصات عمومی --
75
247323
2310
و تا آخر در اینستاگرام تماشا می‌کنیم ---
04:21
it's a mythاسطوره.
76
249657
1158
تنها یک افسانه است.
04:22
It isn't just untrueاشتباه, it's dangerousخطرناک است,
77
250839
2571
نه تنها غیرواقعی، بلکه خطرناک است،
04:25
because it erasesپاک می کند the very realواقعی
challengesچالش ها of recoveryبهبود.
78
253434
3395
چون چالش‌های واقعی
دوران نقاهت را نشان نمی‌دهد.
04:29
Now, don't get me wrongاشتباه --
I am incrediblyطور باور نکردنی gratefulسپاسگزار to be aliveزنده است,
79
257529
5612
منظورم را اشتباه برداشت نکنید--
من از اینکه زنده‌ام بسیار شاکرم،
04:35
and I am painfullyدردناک awareمطلع
that this struggleتقلا is a privilegeامتیاز
80
263165
3502
و بطور دردناکی آگاهم که
این پیکار، امتیازی است
04:38
that manyبسیاری don't get to experienceتجربه.
81
266691
2080
که خیلی‌ها آن را تجربه نمی‌کند.
04:41
But it's importantمهم that I tell you
82
269284
2506
اما مهم است که به شما بگویم
04:43
what this projectionطرح ریزی of heroismقهرمانی
and expectationانتظار of constantثابت gratitudeحق شناسی
83
271814
5271
که نمایش این قهرمانی و انتظار قدردانی
دائم، بر کسانی که برای بهبودی تلاش میکنند
04:49
does to people who are tryingتلاش کن to recoverبهبود پیدا کن.
84
277109
2357
چه تاثیری می‌گذارد.
04:51
Because beingبودن curedدرمان شده is not
where the work of healingشفا دادن endsبه پایان می رسد.
85
279886
4350
زیرا معالجه نقطه پایان بهبودی نیست.
04:56
It's where it beginsشروع می شود.
86
284784
1848
بلکه جایی است که بهبودی آغاز می‌شود.
04:59
I'll never forgetفراموش کردن the day
I was dischargedتخلیه شده from the hospitalبیمارستان,
87
287704
4191
هیچوقت روزی که از بیمارستان
مرخص شدم را فراموش نخواهم کرد،
05:03
finallyسرانجام doneانجام شده with treatmentرفتار.
88
291919
2190
بلاخره طول درمان تمام شد.
05:06
Those fourچهار yearsسالها of chemoشیمیدان
had takenگرفته شده a tollتلفات on my relationshipارتباط
89
294997
5813
آن چهارسال شیمی درمانی به
رابطه‌ی طولانی من با دوست پسرم
05:12
with my longtimeمدت زمان طولانی boyfriendدوست پسر,
90
300834
1886
لطمه زده بود،
05:14
and he'dاو می خواهد recentlyبه تازگی movedنقل مکان کرد out.
91
302744
2058
و او تازه خانه‌مان را ترک کرده بود.
05:17
And when I walkedراه می رفت
into my apartmentاپارتمان, it was quietساکت.
92
305498
3880
وقتی وارد آپارتمانم شدم،
خیلی سوت و کور بود.
05:21
Eerilyبه شدت so.
93
309831
1150
خیلی ترسناک.
05:24
The personفرد I wanted to call
in this momentلحظه,
94
312192
2695
تنها آدمی که در آن لحظه
می‌خواستم به او تلفن کنم،
05:26
the personفرد who I knewمی دانست
would understandفهمیدن everything,
95
314911
3499
کسی که می‌دانستم می‌تواند
همه چیز را درک کند،
05:30
was my friendدوست Melissaملیسا.
96
318434
1666
دوستم ملیسا بود.
05:32
She was a fellowهمکار cancerسرطان patientصبور,
97
320498
2052
او دوست سرطانی من بود،
05:34
but she had diedفوت کرد threeسه weeksهفته ها earlierقبلا.
98
322574
2624
اما سه هفته پیشتر فوت کرده بود.
05:38
As I stoodایستاد there in the doorwayدروازه
of my apartmentاپارتمان,
99
326515
2976
همانطور که در ورودی
آپارتمانم ایستاده بودم،
05:41
I wanted to cryگریه کردن.
100
329515
1881
می‌خواستم گریه کنم.
05:43
But I was too tiredخسته شدم to cryگریه کردن.
101
331420
2882
اما خسته‌تر از آنی بودم که گریه کنم.
05:46
The adrenalineآدرنالین was goneرفته.
102
334728
1849
آدرنالین از بین رفته بود.
05:48
I had feltنمد as if the innerدرونی scaffoldingداربست
103
336601
2770
حس می‌کردم که آن چوب‌بست درونی که
05:51
that had heldبرگزار شد me togetherبا یکدیگر
sinceاز آنجا که my diagnosisتشخیص
104
339395
2437
از زمان تشخیص بیماری
مرا روی پا نگه داشته بود،
05:53
had suddenlyناگهان crumbledفرو ریختن.
105
341856
1641
به یکباره فرو ریخت.
05:56
I had spentصرف شده the pastگذشته 1,500 daysروزها
workingکار کردن tirelesslyخستگی ناپذیر to achieveرسیدن one goalهدف:
106
344173
6909
من ۱,۵۰۰ روز گذشته را بطور خستگی‌ناپذیری
برای بدست آوردن یک هدف صرف کرده بودم:
06:03
to surviveزنده ماندن.
107
351106
1381
برای زنده ماندن.
06:04
And now that I'd doneانجام شده so,
108
352511
1905
حالا که این کار را انجام داده بودم،
06:06
I realizedمتوجه شدم I had absolutelyکاملا
no ideaاندیشه how to liveزنده.
109
354440
5631
فهمیدم که هیچ ایده‌ای برای
چگونه زندگی کردن ندارم.
06:13
On paperکاغذ, of courseدوره, I was better:
110
361996
2040
البته روی کاغذ وضعیتم بهتر بود:
06:16
I didn't have leukemiaلوسمی,
111
364060
2103
دیگر سرطان خون نداشتم
06:18
my bloodخون countsشمارش were back no normalطبیعی,
112
366187
1853
تعداد سلول‌های خونی‌
به حالت طبیعی برگشته بود،
06:20
and the disabilityمعلولیت checksچک ها
soonبه زودی stoppedمتوقف شد comingآینده.
113
368064
2777
و چک‌های کمکی بابت ازکارافتادگی
به زودی متوقف شد.
06:23
To the outsideخارج از worldجهان,
114
371244
1238
از نظر دنیای بیرون،
06:24
I clearlyبه وضوح didn't belongتعلق داشتن in the kingdomپادشاهی
of the sickبیمار anymoreدیگر.
115
372506
4500
واضح بود که دیگر به قلمرو
بیماران تعلق نداشتم.
06:29
But in realityواقعیت, I never feltنمد
furtherبیشتر from beingبودن well.
116
377871
3952
اما در واقعیت، احساسی فراتر
از اینکه بهتر هستم نداشتم.
06:34
All that chemoشیمیدان had takenگرفته شده
a permanentدائمی physicalفیزیکی tollتلفات on my bodyبدن.
117
382688
4714
تمام آن شیمی‌درمانی‌ها به
جسمم صدمه‌ی دائمی زده بود.
06:39
I wonderedشگفت زده, "What kindنوع of jobکار can I holdنگه دارید
118
387949
3120
فکر می‌کردم،
«چه شغلی می‌توانم داشته باشم
06:43
when I need to napچرت زدن for fourچهار hoursساعت ها
in the middleوسط of the day?
119
391093
4063
وقتی که باید در بین روز
یک چرت چهار ساعته بزنم؟
06:47
When my misfiringاشتباه immuneایمنی systemسیستم
120
395180
2461
وقتی که هنوز سیستم ایمنی نیم‌سوزم
06:49
still sendsمی فرستد me to the ERER
on a regularمنظم basisپایه?"
121
397665
3348
مرتبا مرا به اتاق اورژانس می‌فرستد؟»
06:53
And then there were the invisibleنامرئی,
psychologicalروانشناسی imprintsimprints
122
401657
3834
و تازه اثرات روانشناسی
نامرئی‌‌ای هم بود
06:57
my illnessبیماری had left behindپشت:
123
405515
2150
که از بیماری باقی مانده بود:
06:59
the fearsترس of relapseعود,
124
407689
2643
ترس از عود کردن بیماری،
07:02
the unprocessedبدون پردازش griefغم و اندوه,
125
410356
1902
اندوهی که هنوز هست،
07:04
the demonsشیاطین of PTSDPTSD that descendedفرود آمد uponبر me
for daysروزها, sometimesگاه گاهی weeksهفته ها.
126
412282
5640
شیاطین اختلال استرسي پس از حادثه (PTSD)
که برای روزها و هفته‌ها روی سرم ریخته بود.
07:10
See, we talk about reentryبازگرداندن
127
418921
2254
می‌بینید، ما از بازگشت به زندگی
صحبت می‌کنیم،
07:13
in the contextزمینه of warجنگ and incarcerationزندان.
128
421199
3325
در زمینه موضوعات مربوط
به جنگ و زندانی شدن.
07:16
But we don't talk about it as much
129
424548
1894
اما چندان به آن نمی‌پردازیم
07:18
in the contextزمینه of other kindsانواع
of traumaticتروماتیک experiencesتجربیات, like an illnessبیماری.
130
426466
4301
وقتی که مسئله تجربیات دردناک دیگر،
مانند بیماری مطرح است.
07:23
Because no one had warnedهشدار داد me
of the challengesچالش ها of reentryبازگرداندن,
131
431911
3904
از آنجا که هیچ‌کس درباره‌ی چالش‌های
بازگشت به من هشدار نداده بود،
07:27
I thought something mustباید be wrongاشتباه with me.
132
435839
2777
من فکر می‌کردم که شاید
در من مشکلی وجود دارد.
07:30
I feltنمد ashamedشرمنده,
133
438640
2175
خجالت می‌کشیدم،
07:32
and with great guiltگناه,
I keptنگه داشته شد remindingیادآوری myselfخودم
134
440839
3286
و با احساس گناه، مدام
به خودم یادآوری می‌کردم
07:36
of how luckyخوش شانس I was to be aliveزنده است at all,
135
444149
2291
که چقدر خوش‌شانس بودم
که اصلا زنده مانده‌ام،
07:38
when so manyبسیاری people
like my friendدوست Melissaملیسا were not.
136
446464
2911
وقتی افراد زیادی مانند دوستم
ملیسا این شانس را نداشتند.
07:42
But on mostاکثر daysروزها, I wokeبیدار شدم up
feelingاحساس so sadغمگین and lostکم شده,
137
450387
3595
اما بیشتر روزها، غمگین و
سردرگم از خواب بیدار می‌شدم،
07:46
I could barelyبه سختی breatheتنفس کنید.
138
454006
1719
به سختی می‌توانستم نفس بکشم.
07:48
Sometimesگاهی, I even fantasizedفانتزی
about gettingگرفتن sickبیمار again.
139
456204
4804
گاهی اوقات، حتی درباره‌ی بازگشت
دوباره‌ی بیماری خیال‌پردازی می‌کردم.
07:53
And let me tell you,
140
461683
1152
بگذارید بگویم که
07:54
there are so manyبسیاری better things
to fantasizeفانتزی about
141
462859
3904
چیزهای خیلی بهتری برای
خیال پردازی وجود دارد
07:58
when you're in your twentiesبیست ساله
and recentlyبه تازگی singleتنها.
142
466787
2722
وقتی که در بیست سالگی هستید
و به تازگی هم مجرد شده‌اید.
08:01
(Laughterخنده)
143
469533
1922
(خنده حضار)
08:03
But I missedاز دست رفته the hospital'sبیمارستان ecosystemزیست بوم.
144
471479
3896
اما من دلم برای اکوسیستم بیمارستان تنگ شد.
08:07
Like me, everyoneهر کس in there was brokenشکسته شده.
145
475399
3413
همه مثل من در آنجا درهم شکسته بودند.
08:10
But out here, amongدر میان the livingزندگي كردن,
I feltنمد like an impostorفساد,
146
478836
4372
اما آن بیرون، در میان زندگان،
احساس می‌کردم که یک فریبکار هستم،
08:15
overwhelmedغرق شدن and unableناتوان to functionعملکرد.
147
483232
2904
گیج و ناتوان از کار.
08:18
I alsoهمچنین missedاز دست رفته the senseاحساس of clarityوضوح
I'd feltنمد at my sickestبیمار.
148
486692
4365
دلم برای آن احساس زلالی
که در هنگام بیماری داشتم نیز تنگ بود.
08:23
Staringستاره your mortalityمرگ و میر straightسر راست in the eyeچشم
has a way of simplifyingساده کردن things,
149
491581
5065
نگاه مستقیم به چشمهای مرگ
راهی برای آسان کردن مسائل دارد،
08:28
of reroutingتغییر مسیر your focusتمرکز
to what really mattersمسائل.
150
496670
3523
برای بازسازی مسیر تمرکزتان
روی چیزی که واقعا مهم است.
08:32
And when I was sickبیمار,
I vowedوعده داد that if I survivedجان سالم به در برد,
151
500686
2341
وقتی بیماربودم، سوگند
خوردم که اگر زنده بمانم،
08:35
it had to be for something.
152
503051
1502
باید کاری بکنم.
08:36
It had to be to liveزنده a good life,
an adventurousپرماجرا life,
153
504577
3397
باید خوب زندگی کنم،
یک زندگی پرماجرا،
08:39
a meaningfulمعنی دار one.
154
507998
1310
یک زندگی بامعنا.
08:41
But the questionسوال, onceیک بار I was curedدرمان شده,
155
509927
2459
اما این سوال وقتی که خوب شدم
08:44
becameتبدیل شد: How?
156
512410
1643
تبدیل شد به: چطور؟
08:46
I was 27 yearsسالها oldقدیمی
with no jobکار, no partnerشریک, no structureساختار.
157
514712
4918
۲۷ ساله بودم، بدون شغل،
شریک زندگی و ساختاری.
08:51
And this time, I didn't have treatmentرفتار
protocolsپروتکل ها or dischargeتخلیه instructionsدستورالعمل ها
158
519654
4367
در آن زمان هیچ پروتکل درمانی
یا دستور ترخیصی نداشتم
08:56
to help guideراهنما my way forwardرو به جلو.
159
524045
1799
تا مرا به جلو هدایت کند.
08:58
But what I did have was an in-boxدر جعبه
fullپر شده of internetاینترنت messagesپیام ها
160
526773
5925
اما چیزی که داشتم ایمیلی
پر از پیام‌های اینترنتی بود
09:04
from strangersغریبه ها.
161
532722
1289
از آدم‌های غریبه‌.
09:06
Over the yearsسالها,
162
534895
1155
طی آن سال‌ها،
09:08
people from all over the worldجهان
had readخواندن my columnستون,
163
536074
2646
مردم از سراسر دنیا ستون مرا خوانده بودند،
09:10
and they'dآنها می خواهند respondedپاسخ داد with lettersنامه ها,
commentsنظرات and emailsایمیل ها.
164
538744
4253
و با نامه، کامنت و ایمیل پاسخ داده بودند.
09:16
It was a mixمخلوط کردن, as is oftenغالبا
the caseمورد, for writersنویسندگان.
165
544046
4708
همه چیز بی‌نظم بود، که
برای اغلب نویسنده‌ها همینطور است.
09:21
I got a lot of unsolicitedناخواسته adviceمشاوره
166
549773
2635
کلی توصیه ناخواسته دریافت کرده بودم
09:24
about how to cureدرمان my cancerسرطان
with things like essentialضروری است oilsروغن.
167
552432
3643
درباره این که چطور با چیزهایی مثل
روغن‌های طبیعی سرطانم را درمان کنم.
09:29
I got some questionsسوالات about my braسینه بند sizeاندازه.
168
557281
3023
سوالاتی درباره‌ی سایز سوتینم شده بود.
09:32
But mostlyاغلب --
169
560687
1840
اما بیشتر --
09:34
(Laughterخنده)
170
562551
1103
(خنده حضار)
09:35
mostlyاغلب, I heardشنیدم from people who,
in theirخودشان ownخودت differentناهمسان way,
171
563678
4738
بیشتر کسانی بودند که از هر یک به روش خود،
09:40
understoodفهمید what it was
that I was going throughاز طریق.
172
568440
2482
آنچه که تجربه می‌کردم را درک کرده بودند.
09:43
I heardشنیدم from a teenageنوجوان girlدختر in Floridaفلوریدا
173
571696
2841
دخترنوجوانی در فلوریدا برایم نوشته بود
09:46
who, like me, was comingآینده out of chemoشیمیدان
174
574561
2310
او نیز مانند من در حال
پایان شیمی‌درمانی بود
09:48
and wroteنوشت me a messageپیام
composedتشکیل شده largelyتا حد زیادی of emojisemojis.
175
576895
3968
و برایم پیامی فرستاده بود که
بیشتر با ایموجی نوشته شده بود.
09:53
I heardشنیدم from a retiredبازنشسته artهنر historyتاریخ
professorاستاد in Ohioاوهایو namedتحت عنوان Howardهوارد,
176
581649
5404
یک استاد بازنشسته تاریخ هنر به نام
در اوهایو به نام هوآرد برایم نوشته بود،
09:59
who'dچه کسی می خواهد spentصرف شده mostاکثر of his life
177
587077
1424
که بیشتر عمرش را
10:00
strugglingمبارزه می کنند with a mysteriousمرموز,
debilitatingناتوان کننده healthسلامتی conditionوضعیت
178
588525
3455
با بیماریهای ناشناخته و
ضعیف‌کننده جنگیده بود.
10:04
that he'dاو می خواهد had from the time
he was a youngجوان man.
179
592004
2587
این بیماری را از زمانیکه
مرد جوانی بوده داشت.
10:07
I heardشنیدم from an inmateزندانی
on deathمرگ rowردیف in Texasتگزاس
180
595321
4681
از یک زندانی در صف اعدام در تگزاس
10:12
by the nameنام of Little GQGQ --
181
600026
2464
به نام لیتل جی کیو شنیدم --
10:14
shortکوتاه for "Gangsterگانگستر Quinnکوین."
182
602514
2095
که مخفف «گنگستر کویین» است.
10:17
He'dاو می خواهد never been sickبیمار a day in his life.
183
605442
2286
که او حتی یک روز را هم
در عمرش بیمار نشده بود.
10:19
He does 1,000 push-upsفشار دادن
to startشروع کن off eachهر یک morningصبح.
184
607752
3141
او هر روز صبح را با هزار
بار حرکت شنا شروع می‌کند.
10:22
But he relatedمربوط to what
I describedشرح داده شده in one columnستون
185
610917
2606
اما به آنچه واکنش نشان می‌داد که من
در یک ستون روزنامه
10:25
as my "incancerationincanceration,"
186
613547
2187
آن را «زندان» خودم توصیف
کرده بودم،
10:27
and to the experienceتجربه of beingبودن confinedمحدود است
to a tinyکوچک fluorescentفلورسنت roomاتاق.
187
615758
4185
و به تجریه‌ی محبوس بودن در یک
اتاق تنگ با لامپ فلورسنت.
10:33
"I know that our situationsموقعیت ها
are differentناهمسان," he wroteنوشت to me,
188
621458
4135
نوشته بود، «می‌دانم که
شرایط ما متفاوت است،
10:37
"But the threatتهدید of deathمرگ
lurksلرزش in bothهر دو of our shadowsسایه ها."
189
625966
4246
اما خطر مرگ در سایه هر دوی ما می‌خزد.»
10:43
In those lonelyتنهایی first weeksهفته ها
and monthsماه ها of my recoveryبهبود,
190
631819
4143
در آن اولین هفته‌ها و ماه‌های
تنهایی دوران نقاهت،
10:47
these strangersغریبه ها and theirخودشان wordsکلمات
becameتبدیل شد lifelinesخطوط زندگی,
191
635986
3877
این غریبه‌ها و حرف‌هایشان
راه حیاتی من شدند،
10:51
dispatchesاعزام from people
of so manyبسیاری differentناهمسان backgroundsپس زمینه,
192
639887
2856
پیام‌هایی از افرادی با
پیشینه‌هایی کاملا متفاوت،
10:54
with so manyبسیاری differentناهمسان experiencesتجربیات,
193
642767
1974
با تجربیات کاملا متفاوت،
10:56
all showingنشان دادن me the sameیکسان thing:
194
644765
2027
همه یک چیز را به من نشان می‌دادند:
11:01
you can be heldبرگزار شد hostageگروگان
195
649250
2659
انسان می‌تواند گروگان گرفته شود
11:03
by the worstبدترین thing
that's ever happenedاتفاق افتاد to you
196
651933
2984
به دست بدترین اتفاقی که برایش افتاده
11:06
and allowاجازه دادن it to hijackربودن
your remainingباقی مانده است daysروزها,
197
654941
3406
و به آن اجازه دهد تا
روزهای باقیمانده‌اش را برباید،
11:10
or you can find a way forwardرو به جلو.
198
658371
2872
و یا راهی به جلو پیدا کند.
11:14
I knewمی دانست I neededمورد نیاز است to make
some kindنوع of changeتغییر دادن.
199
662960
3823
می‌دانستم که به تغییر نیاز دارم.
11:18
I wanted to be in motionحرکت again
200
666807
2891
می‌خواستم که دوباره حرکت کنم
11:21
to figureشکل out how to unstuckباز کردن myselfخودم
and to get back out into the worldجهان.
201
669722
4694
تا بفهمم که چگونه خودم را رها
کنم و دوباره به جهان بازگردم.
11:26
And so I decidedقرار بر این شد to go on
a realواقعی journeyسفر --
202
674918
4206
پس تصمیم گرفتم که به یک
سفر واقعی بروم --
11:31
not the bullshitمزخرف cancerسرطان one
203
679791
3206
نه سفر لعنتی سرطان
11:35
or the mythicalافسانه ای hero'sقهرمان journeyسفر
that everyoneهر کس thought I should be on,
204
683021
3216
یا آن سفر افسانه‌ای قهرمانانه
که همه از من انتظار داشتند،
11:38
but a realواقعی, pack-your-bagsبسته کیسه های خود را
kindنوع of journeyسفر.
205
686261
3221
بلکه یک سفر واقعی که برایش چمدان می‌بندی.
11:42
I put everything I ownedمتعلق به into storageذخیره سازی,
206
690586
3552
هرچیزی که داشتم را در انباری گذاشتم،
11:47
rentedاجاره کرد out my apartmentاپارتمان, borrowedقرض گرفت a carماشین
207
695621
2979
آپارتمانم را اجاره دادم، یک ماشین قرض کردم
11:50
and talkedصحبت کرد a very a dearعزیزم
but somewhatتاحدی smellyبدبختی friendدوست
208
698624
5059
و با یک دوست خیلی عزیز
اما بدبو صحبت کردم
11:55
into joiningپیوستن me.
209
703707
1159
تا در این سفر همراهیم کند.
11:56
(Laughterخنده)
210
704890
2452
(خنده حضار)
11:59
Togetherبا یکدیگر, my dogسگ Oscarاسکار and I
embarkedآغاز شد on a 15,000-mileباشه roadجاده tripسفر
211
707366
5551
من و سگم اسکار با هم یک
سفر ۲۴۰۰۰ کیلومتری
12:04
around the Unitedیونایتد Statesایالت ها.
212
712941
1571
به دور آمریکا را آغاز کردیم.
12:07
Alongدر امتداد the way, we visitedملاقات کرد some
of those strangersغریبه ها who'dچه کسی می خواهد writtenنوشته شده است to me.
213
715175
4905
در طول مسیر، برخی از همان غریبه‌هایی
که برایم نامه نوشته بودند را دیدم.
12:12
I neededمورد نیاز است theirخودشان adviceمشاوره,
214
720826
1555
به توصیه‌هایشان نیاز داشتم،
12:14
alsoهمچنین to say to them, thank you.
215
722405
2219
و می‌خواستم از آنها تشکر کنم.
12:17
I wentرفتی to Ohioاوهایو and stayedماند with Howardهوارد,
the retiredبازنشسته professorاستاد.
216
725276
4920
به اوهایو رفتم و پیش هوارد ماندم،
همان استاد بازنشسته.
12:23
When you've sufferedرنج a lossاز دست دادن or a traumaتروما,
217
731085
3141
وقتی دچار یک شوک روحی یا فقدان شده‌اید،
12:26
the impulseضربان قلب can be to guardنگهبان your heartقلب.
218
734250
2430
می‌توانید وسوسه شوید که
دروازه احساسات دلتان را ببندید.
12:29
But Howardهوارد urgedدرخواست کرد me
to openباز کن myselfخودم up to uncertaintyعدم قطعیت,
219
737069
4231
اما هوارد مرا ترغیب کرد تا خودم
را در معرض تردیدها بگذارم،
12:33
to the possibilitiesامکانات
of newجدید love, newجدید lossاز دست دادن.
220
741324
4560
در معرض احتمال وقوع عشقی تازه، شکستی تازه.
12:38
Howardهوارد will never be curedدرمان شده of illnessبیماری.
221
746561
2810
هوارد هیچگاه درمان نخواهد شد.
اما موقعی که جوان بود، پیش‌بینی
نمی‌کرد که چند سال زنده خواهد ماند.
12:41
And as a youngجوان man, he had no way
of predictingپیش بینی how long he'dاو می خواهد liveزنده.
222
749395
3246
12:44
But that didn't stop him
from gettingگرفتن marriedمتاهل.
223
752665
2825
اما این امر مانع ازدواجش نشد.
12:47
Howardهوارد has grandkidsپدربزرگ now,
224
755839
1944
هوارد الان چندین نوه دارد،
12:49
and takes weeklyهفتگی ballroomسالن رقص dancingرقصیدن
lessonsدرس ها with his wifeهمسر.
225
757807
3563
و با همسرش به کلاس‌ هفتگی رقص می‌روند.
12:53
When I visitedملاقات کرد them,
226
761807
1318
وقتی آنها را دیدم،
12:55
they’d recentlyبه تازگی celebratedجشن گرفت
theirخودشان 50thth anniversaryسالگرد.
227
763149
3633
به تازگی پنجاهمین سالگرد
ازدواجشان را جشن گرفته بودند.
12:59
In his letterنامه to me, he'dاو می خواهد writtenنوشته شده است,
228
767815
2508
در نامه‌اش به من نوشته بود،
13:02
"Meaningمعنای is not foundپیدا شد
in the materialمواد realmقلمرو;
229
770347
2905
«معنا درحیطه مادیات پیدا نمی‌شود؛
13:05
it's not in dinnerشام, jazzجاز,
cocktailsکوکتل ها or conversationگفتگو.
230
773276
4087
معنا در شام، جز، کوکتل یا گفتگو نیست.
13:09
Meaningمعنای is what's left
when everything elseچیز دیگری is strippedخرد شده away."
231
777387
4072
معنا همانی است که باقی می‌ماند،
وقتی همه چیز از دست رفته.»
13:14
I wentرفتی to Texasتگزاس, and I visitedملاقات کرد
Little GQGQ on deathمرگ rowردیف.
232
782753
4573
به تگزاس رفتم و با لیتل جی کیو
در صف اعدامی‌ها ملاقات کردم.
13:19
He askedپرسید: me what I did
to passعبور all that time
233
787999
3353
از من پرسید چطور آن دورانی را
13:23
I'd spentصرف شده in a hospitalبیمارستان roomاتاق.
234
791376
2121
که در بیمارستان بستری بودی گذراندی؟
13:26
When I told him that I got
really, really good at Scrabbleدستمالی,
235
794355
4230
وقتی گفتم که در حل جدول کلمات متقاطع
خیلی خیلی مهارت پیدا کردم،
13:30
he said, "Me, too!" and explainedتوضیح داد how,
236
798609
3426
گفت، «من هم همینطور!»
و توضیح داد که ،
13:34
even thoughگرچه he spendsصرف می کند mostاکثر of his daysروزها
in solitaryمنفرد، مجد، تنها، منزوی، انفرادی confinementمحکومیت,
237
802059
3339
هرچند بیشتر روزهایش را
در سلول انفرادی می‌گذراند،
13:37
he and his neighboringهمسایه prisonersزندانیان
make boardهیئت مدیره gamesبازی ها out of paperکاغذ
238
805422
4005
او و زندانی‌های کناری با کاغذ
یک جور بازی درست کرده‌اند
13:41
and call out theirخودشان playsنمایشنامه
throughاز طریق theirخودشان mealوعده غذایی slotsاسلات --
239
809451
2961
و از سوراخ مخصوص فرستادن غذا به
داخل سلول حرف می‌زنند و بازی می‌کنند --
13:45
a testamentعهدنامه to the incredibleباور نکردنی tenacityسختی
of the humanانسان spiritروح
240
813474
5905
گواهی بر استقامت باورنکردنی روح انسان
13:51
and our abilityتوانایی to adaptانطباق with creativityخلاقیت.
241
819403
3622
و قابلیت سازگاری خلاقانه ما.
13:56
And my last stop was in Floridaفلوریدا,
242
824426
1936
آخرین توقفگاهم در فلوریدا بود،
13:58
to see that teenageنوجوان girlدختر
who'dچه کسی می خواهد sentارسال شد me all those emojisemojis.
243
826386
3487
تا آن دختر نوجوانی را ببینم که برایم
آن نامه پر از ایموجی را فرستاده بود.
14:02
Her nameنام is Uniqueمنحصر بفرد, whichکه is perfectکامل,
244
830585
3142
اسمش یونیک است، که عالی است.
14:05
because she's the mostاکثر luminousدرخشان,
curiousکنجکاو personفرد I've ever metملاقات کرد.
245
833751
4168
زیرا او نورانی‌ترین و کنجاوترین
فردی است که تاکنون دیده‌ام.
14:10
I askedپرسید: her what she wants
to do nextبعد and she said,
246
838831
2930
از او پرسیدم که می‌خواهد
چه کاری انجام دهد و او گفت،
14:13
"I want to go to collegeکالج and travelمسافرت رفتن
247
841785
1889
«می‌خواهم به دانشکده بروم و سفر کنم
14:15
and eatخوردن weirdعجیب و غریب foodsخوراکی ها like octopusاختاپوس
that I've never tastedطعم دار before
248
843698
3133
و غذاهای عجیب مثل اختاپوس
که تا حالا نخوردم را بخورم
14:18
and come visitبازدید کنید you in Newجدید Yorkیورک
249
846855
1520
به دیدن تو به نیویورک بیایم
14:20
and go campingچادر زدن, but I'm scaredترسیده of bugsاشکالات,
250
848399
1904
و به اردو بروم اما از حشرات می‌ترسم،
14:22
but I still want to go campingچادر زدن."
251
850327
1720
اما باز هم می‌خواهم به اردو بروم.»
14:25
I was in aweهیاهو of her,
252
853768
2428
تحسینش می‌کردم،
14:28
that she could be so optimisticخوش بینانه
and so fullپر شده of plansبرنامه ها for the futureآینده,
253
856220
5270
که می‌توانست آنقدر خوش‌بین و
پر از برنامه برای آینده باشد،
14:33
givenداده شده everything she'dاو می خواهد been throughاز طریق.
254
861514
1917
باوجود همه آنچه که پشت سر گذاشته بود.
14:36
But as Uniqueمنحصر بفرد showedنشان داد me,
255
864180
1675
اما همانطور که یونیک نشانم داد،
14:37
it is farدور more radicalافراطی
and dangerousخطرناک است to have hopeامید
256
865879
4857
امید داشتن به مراتب خطرناکتر
و افراطی‌تر از آن است
14:42
than to liveزنده hemmedهمدم in by fearترس.
257
870760
2066
که در محاصره ترس زندگی کنیم.
14:46
But the mostاکثر importantمهم thing
I learnedیاد گرفتم on that roadجاده tripسفر
258
874699
4381
اما مهم‌ترین درسی که
در این سفر جاده‌ای یاد گرفتم
14:51
is that the divideتقسیم کنید betweenبین
the sickبیمار and the well --
259
879104
4179
این است که حائل بین سلامت و بیمار --
14:55
it doesn't existوجود دارد.
260
883307
1373
اصلا وجود ندارد.
14:57
The borderمرز is porousمتخلخل.
261
885149
2126
این مرز متخلخل است.
14:59
As we liveزنده longerطولانی تر and longerطولانی تر,
262
887585
2365
هرچه بیشتر و بیشتر عمر می‌کنیم،
15:01
survivingزنده ماندن illnessesبیماری ها and injuriesصدمات
that would have killedکشته شده our grandparentsپدربزرگ و مادربزرگ,
263
889974
3857
و از بیماری‌ها و جراحاتی جان به درمی‌بریم
که ممکن بود اجداد ما
15:05
even our parentsپدر و مادر,
264
893855
1325
و حتی والدین ما را از بین ببرند،
15:07
the vastعظیم majorityاکثریت of us will travelمسافرت رفتن
back and forthچهارم betweenبین these realmsقلمرو,
265
895204
4728
تعداد بیبشتری از ما بین این
دو حیطه حرکت خواهد کرد،
15:11
spendingهزینه کردن much of our livesزندگی می کند
somewhereجایی betweenبین the two.
266
899956
3397
و بیشتر عمرمان را جایی
بین آن دو زندگی خواهیم کرد.
15:16
These are the termsاصطلاحات of our existenceوجود داشتن.
267
904059
3103
این‌ها شرایط موجودیت ما هستند.
15:20
Now, I wishآرزو کردن I could say
that sinceاز آنجا که comingآینده home from my roadجاده tripسفر,
268
908228
4198
ای کاش می‌توانستم بگویم که از
وقتی از سفر بازگشته‌ام،
15:24
I feel fullyبه طور کامل healedشفا یافت.
269
912450
2127
احساس می‌کنم کاملا خوب شده‌ام.
15:26
I don't.
270
914601
1150
اینطور نیست.
15:28
But onceیک بار I stoppedمتوقف شد expectingمنتظر myselfخودم
271
916601
2626
اما از وقتی که دیگر از خودم توقع ندارم
15:31
to returnبرگشت to the personفرد
I'd been pre-diagnosisپیش تشخیص,
272
919251
3978
که همانی شوم که قبل از
تشخیص بیماری بودم،
15:35
onceیک بار I learnedیاد گرفتم to acceptقبول کردن my bodyبدن
and its limitationsمحدودیت ها,
273
923253
5104
وقتی یاد گرفتم جسمم و
محدودیت‌هایش را بپذیرم،
15:40
I actuallyدر واقع did startشروع کن to feel better.
274
928381
2232
در واقع شروع کردم به بهتر شدن.
15:43
And in the endپایان, I think that's the trickترفند:
275
931405
3849
و در آخر، فکر می‌کنم نکته اش اینجاست:
15:47
to stop seeingدیدن our healthسلامتی as binaryدودویی,
276
935278
3520
سلامتمان را یا این و یا آن نبینیم،
15:50
betweenبین sickبیمار and healthyسالم,
277
938822
1687
سالم و مریض،
15:52
well and unwellنا امید کننده,
278
940533
1503
خوش و ناخوش،
15:54
wholeکل and brokenشکسته شده;
279
942060
1698
کامل و شکسته؛
15:55
to stop thinkingفكر كردن that there's some
beautifulخوشگل, perfectکامل stateحالت of wellnessسلامتی
280
943782
4440
فکر نکنیم که یک جور
تندرستی زیبا و کامل وجود دارد
16:00
to striveتلاش کن for;
281
948246
1542
تا برایش تقلا کنیم؛
16:01
and to quitترک livingزندگي كردن in a stateحالت
of constantثابت dissatisfactionنارضایتی
282
949812
3883
و از زندگی در حالت
نارضایتی دائم دست برداریم
16:05
untilتا زمان we reachنائل شدن it.
283
953719
1346
تا آنکه به آن برسیم.
16:08
Everyهرکدام singleتنها one of us
will have our life interruptedمنقطع,
284
956605
5739
ممکن است زندگی هر یک از ما دچار وقفه‌ شود،
16:14
whetherچه it's by the ripپاره كردن cordطناب
of a diagnosisتشخیص
285
962368
2206
خواه با خبر تشخیص یک بیماری
16:16
or some other kindنوع of heartbreakدلهره
or traumaتروما that bringsبه ارمغان می آورد us to the floorکف.
286
964598
4440
یا یک جور دلشکستگی یا ضربه‌ی
روحی که ما را به زمین بزند.
16:22
We need to find waysراه ها to liveزنده
in the in-betweenدر بین placeمحل,
287
970384
5138
باید راهی پیدا کنیم تا در جایی
در میانه زندگی کنیم،
16:27
managingمدیریت whateverهر چه bodyبدن
and mindذهن we currentlyدر حال حاضر have.
288
975546
4119
جسم و ذهنی که در حال حاضر
داریم را مدیریت کنیم.
16:32
Sometimesگاهی, all it takes is the ingenuityخلاقیت
of a handmadeدست ساز gameبازی of Scrabbleدستمالی
289
980776
6630
گاهی اوقات همه لازمه‌اش ابتکار
یک بازی دست‌ساز جدول کلمات است
16:39
or findingیافته that stripped-downرها کردن
kindنوع of meaningبه معنی in the love of familyخانواده
290
987430
4222
یا یافتن آن نوع ساده‌شده‌ی
معنا در عشق خانوادگی،
16:43
and a night on the ballroomسالن رقص danceرقص floorکف,
291
991676
2592
و شبی در سالن رقص دونفره،
16:46
or that radicalافراطی, dangerousخطرناک است hopeامید
292
994292
2920
یا آن امید افراطی و خطرناک
16:49
that I'm guessingحدس زدن will somedayروزی
leadسرب a teenageنوجوان girlدختر terrifiedوحشت زده of bugsاشکالات
293
997236
4121
که حدس می‌زنم روزی دخترکی
نوجوان را که از حشرات می‌ترسد
16:53
to go campingچادر زدن.
294
1001381
1150
به اردو بکشاند.
16:55
If you're ableتوانایی to do that,
295
1003832
1865
اگر شما قادر به انجامش هستید،
16:57
then you've takenگرفته شده the realواقعی hero'sقهرمان journeyسفر.
296
1005721
3920
پس شما سفر قهرمان واقعی
را انتخاب کرده‌اید.
17:01
You've achievedبه دست آورد what it meansبه معنای
to actuallyدر واقع be well,
297
1009665
4380
به چیزی رسیده‌اید که به معنای واقعی
خوب بودن است.
17:06
whichکه is to say: aliveزنده است, in the messiestmessiest,
richestثروتمندترین, mostاکثر wholeکل senseاحساس.
298
1014069
6661
که می‌توان به آن گفت: زنده در
آشفته‌ترین، غنی‌ترین و کامل‌ترین حس.
17:13
Thank you, that's all I've got.
299
1021173
1750
متشکرم. این تمام حرفی است که داشتم.
17:14
(Applauseتشویق و تمجید)
300
1022947
2762
(تشویق حضار)
17:17
Thank you.
301
1025733
1156
متشکرم.
17:18
(Applauseتشویق و تمجید)
302
1026913
3182
(تشویق حضار)
Translated by Mansoureh Hadavand
Reviewed by Masoud Motamedifar

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Suleika Jaouad - Writer, teacher, activist
Writer Suleika Jaouad is changing the conversation about what it means to thrive in the wake of illness and life's unexpected interruptions.

Why you should listen

When Suleika Jaouad finally walked out of the hospital -- after countless rounds of chemo, a lifesaving clinical trial and a bone marrow transplant -- she was, according to the doctors, "cured." But as she would soon learn, a cure is not where the work of healing ends; it's where it begins. She set out on a 100-day, 15,000-mile road trip across the country to meet some of the people who had written to her during her time in the hospital. Her extraordinary journey resulted in her debut memoir, Between Two Kingdoms.

Jaouad is an Emmy-winning journalist, author, teacher and activist. Her career aspirations as a foreign correspondent were cut short when, at age 22, she was diagnosed with leukemia. She began writing the acclaimed New York Times column and video series "Life, Interrupted" from the front lines of her hospital bed and has since become a fierce advocate for those living with illness and other forms of adversity.

Jaouad served on Barack Obama's Presidential Cancer Panel, and her advocacy work, public speaking and reporting have brought her everywhere from the United Nations and Capitol Hill to a maximum security prison and a two-room schoolhouse in rural Montana.

More profile about the speaker
Suleika Jaouad | Speaker | TED.com