ABOUT THE SPEAKER
Ashweetha Shetty - Rural social worker
Through her nonprofit, Bodhi Tree Foundation, Ashweetha Shetty supports first-generation college students in rural India to explore their potential through education, life skills and opportunities.

Why you should listen

As a girl in a poor orthodox community in a south Indian village, Ashweetha Shetty was constantly told that her birth was not celebrated and that she would be a liability to her family. The social norms prescribed for her identity silenced her dreams, thoughts and aspirations. But through the power of education, she became a first-generation college graduate and had a chance to rewrite the possibilities for her life. As she says: "I always wanted to add my bit to their inspiring journey."

More profile about the speaker
Ashweetha Shetty | Speaker | TED.com
TEDWomen 2018

Ashweetha Shetty: How education helped me rewrite my life

آشویتا شِتی: چطور تحصیلات به من کمک کرد تا زندگی خود را دوباره بنویسم

Filmed:
1,979,291 views

مدافع آموزش و پرورش آشویتا شِتی می‌گوید: هیچ آزادی بزرگتر از پیدا کردن هدف نیست. او در خانواده‌ای روستایی در هند به دنیا آمده است. اما او اجازه نداد تا هنجارهای جامعه رویاهایش را خراب وصدای او را خاموش کنند. در این سخنرانی او در مورد چگونگی به دست آوردن جایگاه خود از طریق تحصیلات را با ما شریک می‌کند و اینکه چگونه به دیگر روستاییان برای یافتن ظرفیت هایشان کمک می‌کند. او می‌گوید: « ما همه در یک واقعیتی بدنیا می‌آییم و چشم بسته آن را قبول می‌کنیم تا اینکه چیزی ما را بیدار کند و دنیای تازه‌ای برای‌ ما نمایان شود.»
- Rural social worker
Through her nonprofit, Bodhi Tree Foundation, Ashweetha Shetty supports first-generation college students in rural India to explore their potential through education, life skills and opportunities. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

هشت سالم بود.
00:12
I was eightهشت yearsسالها oldقدیمی.
0
792
2476
00:15
I rememberیاد آوردن that day clearlyبه وضوح
1
3292
2142
و آن روز را به وضوح به یاد دارم
00:17
like it happenedاتفاق افتاد just yesterdayدیروز.
2
5458
2250
انگارهمین دیروز اتفاق افتاده است.
00:20
My motherمادر is a bidiبیدی rollerغلتک.
3
8542
2809
مادر من سیگار بیدی (هندی) می‌پیچد.
00:23
She hand-rollsدست رول countryکشور cigarettesسیگار
to sustainپایدار باش our familyخانواده.
4
11375
3583
برای حمایت مالی از خانواده
سیگار دست پیچ درست می‌کرد.
00:27
She is a hardسخت workerکارگر
5
15750
1809
او واقعاً سخت کوش است
00:29
and spentصرف شده 10 to 12 hoursساعت ها
everyهرکدام day rollingنورد bidisدو برابر.
6
17583
4292
و هر روز بین ۱۰ تا ۱۲ ساعت را
صرف پیچیدن بیدی می‌کند.
00:34
That particularخاص day she cameآمد home
and showedنشان داد me her bidi-rollingبیدی-نورد wageحق الزحمه bookکتاب.
7
22500
5101
او در آن روز خاص به خانه آمد و دفترچه
دستمزد خود از پیچاندن بیدی را نشانم داد
00:39
She askedپرسید: me how much moneyپول
she has earnedبه دست آورده that weekهفته.
8
27625
3833
و از من پرسید
چه مقدار پول در آن هفته به دست آورده است.
00:44
I wentرفتی throughاز طریق that bookکتاب,
9
32333
1560
به دفترچه نگاهی انداختم
00:45
and what caughtگرفتار my eyesچشم ها
were her thumbprintsانگشت شست on eachهر یک pageصفحه.
10
33917
4416
و چیزی که توجه‌ام را جلب کرد
اثر انگشت شست او در هر صفحه بود.
00:51
My motherمادر has never been to schoolمدرسه.
11
39750
2417
مادرم هرگز به مدرسه نرفته است.
00:54
She usesاستفاده می کند her thumbprintsانگشت شست
insteadبجای of a signatureامضا
12
42875
3518
او از نشان شست خود به جای
امضاء استفاده می‌کند
00:58
to keep a recordرکورد of her earningsدرآمد.
13
46417
1916
تا درآمد خود را ثبت کند.
01:01
On that day, for some reasonدلیل,
14
49292
2476
در آن روز، به دلایلی می‌خواستم به او
01:03
I wanted to teachتدریس کنید her
how to holdنگه دارید a penخودکار and writeنوشتن her nameنام.
15
51792
4434
یاد بدهم که چطور خودکار را در دست بگیرد
و اسم خود را بنویسد.
01:08
She was reluctantبی میل at first.
16
56250
2018
در ابتدا میلی به این کار نداشت.
01:10
She smiledلبخند زد innocentlyبی گناه and said no.
17
58292
2666
لبخند معصومانه‌ای زد و گفت: نه.
01:13
But deepعمیق down, I was sure
she wanted to give it a try.
18
61875
4309
اما در عمق وجودم اطمینان داشتم که
می‌خواهد آن را امتحان کند.
01:18
With a little bitبیت of perseveranceاستقامت
and a lot of effortتلاش,
19
66208
3226
با کمی پشتکار و تلاش زیاد،
01:21
we managedاداره می شود to writeنوشتن her nameنام.
20
69458
1810
موفق شدیم تا اسمش را بنویسیم.
01:23
Her handsدست ها were tremblingلرزش,
and her faceصورت was beamingتابش with prideغرور.
21
71292
3916
دستانش می‌لرزیدند و صورتش
با غرور و افتخار می‌درخشید.
همانطور که او را در حین نوشتن
تماشا می‌کردم
01:29
As I watchedتماشا کردم her do this,
22
77000
1893
01:30
for the first time in my life,
23
78917
2601
برای اولین بار در زندگی،
01:33
I had a pricelessبی بها feelingاحساس:
24
81542
3101
احساسی داشتم که بسیار با ارزش بود.
01:36
that I could be of some use to this worldجهان.
25
84667
3541
حس اینکه می‌توانم در این دنیا
فرد مفیدی باشم.
01:42
That feelingاحساس was very specialویژه,
26
90042
2517
حس بسیار خاصی بود،
01:44
because I am not meantبه معنای to be usefulمفید است.
27
92583
2667
چون قرار نبود که من فرد مفیدی باشم.
01:48
In ruralروستایی Indiaهندوستان, girlsدختران are generallyبطور کلی
consideredدر نظر گرفته شده worthlessبی ارزش.
28
96000
3976
در مناطق روستایی هندوستان، عموماً
دختران بی‌ارزش شمرده می‌شوند.
01:52
They're a liabilityمسئولیت or a burdenبارگیری.
29
100000
2601
یا مسئولیت اضافی هستند و یا سربار.
01:54
If they are consideredدر نظر گرفته شده usefulمفید است,
30
102625
1976
اگر مفید شمرده شوند،
01:56
it is only to cookپختن dishesظرف ها,
keep the houseخانه cleanپاک کن
31
104625
3268
فقط برای آشپزی، تمیز کردن خانه
01:59
or raiseبالا بردن childrenفرزندان.
32
107917
1333
و یا بزرگ کردن بچه‌ها است.
02:02
As a secondدومین daughterفرزند دختر
of my conservativeمحافظه کار Indianهندی familyخانواده,
33
110208
3476
به عنوان دومین دختر
از خانواده‌ای محافظه کار
02:05
I was fairlyمنصفانه clearروشن است from a very earlyزود ageسن
34
113708
3351
از سن خیلی کم برایم روشن بود
02:09
that no one expectedانتظار می رود anything from me.
35
117083
3084
که هیچ کس از من انتظاری ندارد.
02:13
I was conditionedمشروط to believe that
the threeسه identitiesهویت ها that definedتعریف شده است me --
36
121250
4809
شرایط من را به این باور رسانده بود که
سه هویتی که من را تعریف می‌کرد--
02:18
poorفقیر villageدهکده girlدختر --
37
126083
2768
دختر فقیر روستایی--
02:20
meantبه معنای that I was to liveزنده a life
of no voiceصدای and no choiceانتخابی.
38
128875
4792
به این معنی بود که یک زندگی
بدون حق انتخاب و نظرخواهم داشت.
02:27
These threeسه identitiesهویت ها forcedمجبور شدم me to think
39
135000
3893
این سه هویت من را مجبور کرد
تا به این بیندیشم
02:30
that I should never have been bornبدنیا آمدن.
40
138917
2791
که نباید به این دنیا می‌آمدم.
02:35
Yetهنوز, I was.
41
143708
2500
اما، آمده بودم.
02:39
All throughoutدر سراسر my childhoodدوران کودکی,
as I rolledنورد bidisدو برابر alongsideدر کنار my motherمادر,
42
147208
4226
در تمام دوران کودکی، همانطور که همراه
با مادرم بیدی می‌پیچیدم،
02:43
I would wonderتعجب:
43
151458
2060
به این فکر می‌کردم که:
02:45
What did my futureآینده holdنگه دارید?
44
153542
1625
آینده‌ام چطور خواهد بود؟
02:48
I oftenغالبا askedپرسید: my motherمادر,
with a lot of anxietyاضطراب,
45
156333
3560
گاهی اوقات با استرس زیاد
از مادرم می‌پرسیدم :
02:51
"Ammaآمما, will my life
be differentناهمسان from yoursشما?
46
159917
2833
مامان، آیا زندگی من از زندگی
تو متفاوت خواهد بود؟
02:55
Will I have a chanceشانس to chooseانتخاب کنید my life?
47
163583
2250
آیا قادر خواهم بود که زندگی خود
را خودم انتخاب کنم؟
02:59
Will I go to collegeکالج?"
48
167125
1417
آیا به دانشکده خواهم رفت؟
03:01
And she would replyپاسخ back,
49
169958
1834
و او به من جواب می‌داد،
03:05
"Try to finishپایان دادن highبالا schoolمدرسه first."
50
173333
1875
« اول سعی کن دبیرستان را تمام کنی.»
03:08
I am sure my motherمادر
did not mean to discourageدلسرد کردن me.
51
176458
3601
مطمئن هستم که مادرم قصد نا امید
کردن من را نداشت.
03:12
She only wanted me to understandفهمیدن
52
180083
2476
فقط می‌خواست بفهمم
03:14
that my dreamsرویاها mightممکن be too bigبزرگ
for a girlدختر in my villageدهکده.
53
182583
4167
که رویاهای من برای یک دختر روستایی
زیادی بزرگ هستند.
03:20
When I was 13, I foundپیدا شد
the autobiographyزندگینامه of Helenهلن Kellerکلر.
54
188458
3792
وقتی ۱۳ سالم بود، زندگینامه هلن کِلِر
را پیدا کردم.
03:25
Helenهلن becameتبدیل شد my inspirationالهام بخش.
55
193417
2142
هلن الهام بخش من شد.
03:27
I admiredتحسینش کرد her indomitableغیر قابل تحمل spiritروح.
56
195583
2851
روح سرکش او را تحسین می‌کردم.
03:30
I wanted to have
a collegeکالج degreeدرجه like her,
57
198458
2601
میخواستم مانند او مدرک دانشگاهی داشته باشم
03:33
so I foughtمبارزه کرد with my fatherپدر
and my relativesبستگان to be sentارسال شد to collegeکالج,
58
201083
4310
در نتیجه، برای رفتن
به دانشکده با پدر و اقوامم جنگیدم.
03:37
and it workedکار کرد.
59
205417
1250
و موفق شدم.
03:40
Duringدر حین my finalنهایی yearسال
of my undergraduateکارشناسی degreeدرجه,
60
208875
2601
در طول سال آخر دوره کارشناسی،
03:43
I desperatelyبه شدت wanted to escapeدر رفتن
from beingبودن forcedمجبور شدم into marriageازدواج,
61
211500
4351
شدیداً می‌خواستم از زیر فشار
مجبور شدن به ازدواج فرار کنم
03:47
so I appliedکاربردی to
a fellowshipمشارکت programبرنامه in Delhiدهلی,
62
215875
2434
بنابراین برای کمک هزینه تحصیلی
در دهلی تقاضا دادم،
03:50
whichکه is about 1,600 milesمایل
away from my villageدهکده.
63
218333
3435
که حدود ۲,۵۷۴ کیلومتر با روستای
ما فاصله دارد.
03:53
(Laughterخنده)
64
221792
2375
(خنده حضار)
03:57
In factواقعیت, I recallبه خاطر آوردن that the only way
I could fillپر کن out the applicationکاربرد
65
225333
4810
در واقع، به یاد دارم که تنها راهی که
می‌توانستم تقاضا نامه را پر کنم
04:02
was duringدر حین my commuteرفت و آمد to collegeکالج.
66
230167
2000
در حین رفت و آمدم به دانشکده بود.
04:05
I did not have accessدسترسی به to computersکامپیوترها,
67
233208
2518
من به کامپیوتر دسترسی نداشتم
04:07
so I had to borrowامانت گرفتن
a collegeکالج junior'sتاریخ و cellسلول phoneتلفن.
68
235750
3601
پس مجبور بودم تا تلفن همراه یکی
از استادان دانشکده را قرض بگیرم.
04:11
As a womanزن, I could not
be seenمشاهده گردید with a cellسلول phoneتلفن,
69
239375
3434
به عنوان یک زن، کسی نباید
من را با تلفن ببیند
04:14
so I used to huddleهجوم آوردن
his phoneتلفن underزیر my shawlشال
70
242833
2893
بنابراین تلفن را زیر شالم مخفی می‌کردم
04:17
and typeتایپ کنید as slowlyبه آرامی as possibleامکان پذیر است
71
245750
2893
و تا جایی که امکان داشت آهسته
تایپ می‌کردم تا مطمئن شوم
04:20
to ensureاطمینان حاصل کنید that I would not be heardشنیدم.
72
248667
2583
کسی صدای آن را نمی‌شنود.
04:25
After manyبسیاری roundsدور of interviewsمصاحبه ها,
73
253167
1851
بعد از مصاحبه‌های زیاد،
04:27
I got into the fellowshipمشارکت programبرنامه
with a fullپر شده scholarshipبورس تحصیلی.
74
255042
3809
با بورسیه کامل برای برنامه کمک
هزینه تحصیلی پذیرفته شدم.
04:30
My fatherپدر was confusedسردرگم,
my motherمادر was worriedنگران --
75
258875
3809
پدرم سردرگم بود و مادرم نگران--
04:34
(Applauseتشویق و تمجید)
76
262708
4518
(تشویق حضار)
04:39
My fatherپدر was confusedسردرگم,
my motherمادر was worriedنگران,
77
267250
2934
پدرم سردرگم بود و مادرم نگران--
04:42
but I feltنمد butterfliesپروانه ها in my stomachمعده
78
270208
2726
اما من بسیار هیجان داشتم
04:44
because I was going
to stepگام out of my villageدهکده
79
272958
3018
چون قرار بود برای اولین بار
04:48
for the first time
80
276000
1309
از روستا بیرون بروم
04:49
to studyمطالعه in the nationalملی capitalسرمایه، پایتخت.
81
277333
2000
و در پایتخت درس بخوانم.
04:53
Of the 97 fellowsهمراهان selectedانتخاب شد that yearسال,
82
281292
2517
از ۹۷ نفری که آن سال انتخاب شده بودند،
04:55
I was the only ruralروستایی collegeکالج graduateفارغ التحصیل.
83
283833
2542
من تنها فرد روستایی بودم که
از دانشکده فارغ التحصیل شده بود
04:59
There was no one there
who lookedنگاه کرد like me or spokeصحبت کرد like me.
84
287292
2833
در آنجا هیچکس مثل من نبود و مانند
من صحبت نمی‌کرد.
05:03
I feltنمد alienatedبیگانه, intimidatedارعاب
and judgedقضاوت شده by manyبسیاری.
85
291250
3958
احساس بیگانگی، ترس و قضاوت شدن
توسط دیگران داشتم.
05:08
One fellowهمکار calledبه نام me "Coconutنارگیل Girlدختر."
86
296375
2333
یک نفر من را "دختر نارگیلی" صدا می‌زد.
05:11
Can you guessحدس بزن why?
87
299875
2018
کسی می‌تواند حدس بزند چرا؟
05:13
Anyoneهر کسی?
88
301917
1250
هیچ کس؟
05:16
That's because I appliedکاربردی
a lot of coconutنارگیل oilنفت to my hairمو.
89
304167
4101
به این دلیل که به موهایم
روغن نارگیل زیادی می‌زدم.
05:20
(Laughterخنده)
90
308292
2309
(خنده حضار)
05:22
Anotherیکی دیگر askedپرسید: me where
I had learnedیاد گرفتم to speakصحبت Englishانگلیسی,
91
310625
3684
دیگری از من پرسید که انگلیسی را
کجا یاد گرفته‌ام؟
05:26
and some of my peersهمسالان did not preferترجیح می دهند
to have me on theirخودشان assignmentوظیفه teamsتیم ها
92
314333
4518
و بعضی از همتایانم ترجیح می‌دادند تا
من در تیم‌های درسی آنها نباشم
05:30
because they thought I would not be ableتوانایی
to contributeمشارکت to theirخودشان discussionبحث.
93
318875
4559
چون فکر می‌کردند که قادر نخواهم بود تا
در مکالمات آنها مشارکت داشته باشم
05:35
I feltنمد that manyبسیاری of my peersهمسالان
believedمعتقد that a personفرد from ruralروستایی Indiaهندوستان
94
323458
5351
احساس کردم که همتایانم باور دارند
شخصی که به مناطق روستایی هند تعلق دارد
05:40
could not supplyعرضه anything of valueارزش,
95
328833
2268
هیچ چیزارزشمندی برای ارائه ندارد.
05:43
yetهنوز the majorityاکثریت of Indianهندی
populationجمعیت todayامروز is ruralروستایی.
96
331125
3625
اما امروزه اکثریت جمعیت هندوستان
روستاییان هستند.
05:48
I realizedمتوجه شدم that storiesداستان ها like mineمال خودم
were consideredدر نظر گرفته شده to be an exceptionاستثنا
97
336292
5184
فهمیدم که مواردی چون من جزء استثناها
05:53
and never the expectationانتظار.
98
341500
2042
هستند و نه انتظارات.
05:57
I believe that all of us are bornبدنیا آمدن
into a realityواقعیت that we blindlyکورکورانه acceptقبول کردن
99
345583
4976
باور دارم که تمام ما در یک واقعیتی به دنیا
می‌آییم و چشم بسته آن را قبول داریم
06:02
untilتا زمان something awakensبیدار می شود us
and a newجدید worldجهان opensباز می شود up.
100
350583
3875
تا اینکه چیزی ما را بیدار کند و دنیای
تازه‌ای نمایان می‌شود.
06:07
When I saw my mother'sمادر first signatureامضا
on her bidi-rollingبیدی-نورد wageحق الزحمه bookکتاب,
101
355292
5476
وقتی اولین امضاء مادرم را روی دفترچه
درآمد او حاصل از پیچاندن بیدی دیدم،
06:12
when I feltنمد the hotداغ
Delhiدهلی airهوا againstدر برابر my faceصورت
102
360792
2934
زمانی که بعد از سفر ۵۰ ساعته با قطار،
06:15
after a 50-hourساعت trainقطار journeyسفر,
103
363750
2893
گرمای دهلی را روی
پوست صورتم احساس کردم،
06:18
when I finallyسرانجام feltنمد freeرایگان
and let myselfخودم be,
104
366667
3517
زمانی که بلاخره احساس آزادی کردم
و اجازه دادم خودم باشم
06:22
I saw a glimpseنظر اجمالی
of that newجدید worldجهان I longedمشتاق for,
105
370208
3310
گوشه‌ای از آن دنیایی که
آرزویش را داشتم دیدم،
06:25
a worldجهان where a girlدختر like me
is no longerطولانی تر a liabilityمسئولیت or a burdenبارگیری
106
373542
4184
دنیایی که دختری چون من نه دیگر سربار
و نه مسئولیت
06:29
but a personفرد of use, a personفرد of valueارزش
107
377750
2643
بلکه انسانی است مفید، با ارزش
06:32
and a personفرد of worthinessارزش.
108
380417
1666
و شایسته.
06:35
By the time my fellowshipمشارکت endedبه پایان رسید,
my life had changedتغییر کرد.
109
383583
3643
زمانی که دوره تحصیلی من تمام شد زندگی
من تغییر کرده بود.
06:39
Not only had I tracedردیابی my lostکم شده voiceصدای,
110
387250
2476
نه تنها قدرت اظهار نظرم را پیدا کردم،
06:41
but alsoهمچنین had a choiceانتخابی
to make myselfخودم usefulمفید است.
111
389750
3292
بلکه می‌توانستم انتخاب کنم تا کار
مفیدی انجام بدهم.
06:46
I was 22.
112
394417
1684
۲۲ ساله بودم.
06:48
I cameآمد back to my villageدهکده
to setتنظیم up the BodhiBodhi Treeدرخت Foundationپایه,
113
396125
3559
به روستای خودم برگشتم تا موسسه درخت بودهی
را تاسیس کنم.
06:51
an institutionموسسه that supportsپشتیبانی می کند ruralروستایی youthجوانان
114
399708
3101
موسسه‌ای که جوانان روستایی
را با ارائه دادن
06:54
by providingفراهم آوردن them with educationتحصیلات,
life skillsمهارت ها and opportunitiesفرصت ها.
115
402833
3834
تحصیلات، مهارتهای زندگی و
موقعیت ها حمایت می‌کند.
06:59
We work closelyنزدیک است with our ruralروستایی youthجوانان
116
407542
2017
ما با این جوانان همکاری تنگا تنگ داریم
07:01
to changeتغییر دادن theirخودشان life
and to benefitسود our communitiesجوامع.
117
409583
3209
تا زندگی آنها را تغییردهیم و برای جامعه
مفید باشیم.
07:06
How do I know my institutionموسسه is workingکار کردن?
118
414333
2209
چطور می‌فهمم که موسسه من کار می‌کند؟
07:09
Well, sixشش monthsماه ها agoپیش, we had a newجدید joineeویکی ، نهج البلاغه.
119
417417
3351
خوب، شش ماه قبل ما یک عضو جدید داشتیم
07:12
Her nameنام is Kaviarasiکاویان آراسی.
120
420792
2101
اسم او کاویارسی است.
07:14
I first spottedپابند her
in a localمحلی collegeکالج in Tirunelveliتیروالیلی
121
422917
3476
اولین بار او را در دانشگاه
محلی تیرونِلوی
07:18
duringدر حین one of my trainingآموزش sessionsجلسات.
122
426417
2267
دریکی از جلسات آموزشی‌ام دیدم.
07:20
As you can see, she has a smileلبخند
whichکه you can never forgetفراموش کردن.
123
428708
3459
همینطور که می‌بینید، لبخندی دارد که
هرگز نمی‌توانید فراموشش کنید.
07:25
We guidedهدایت شده her to get an opportunityفرصت
to studyمطالعه at Ashokaآشوکا Universityدانشگاه, Delhiدهلی.
124
433958
4810
ما او را راهنمایی کردیم تا شانس تحصیل
در دانشگاه آشوکا دهلی را به دست بیاورد.
07:30
The bestبهترین partبخشی of her storyداستان is that
she is now back at BodhiBodhi Treeدرخت as a trainerمربی
125
438792
5726
بهترین بخش داستان این است که او حالا
به عنوان مربی به موسسه درخت بودهی بازگشته
07:36
workingکار کردن with dedicationتعهد to make a changeتغییر دادن
in the livesزندگی می کند of othersدیگران like her.
126
444542
5101
و با فداکاری و تعهد برای ایجاد تغییرات در
زندگی دیگران مشغول به کار است.
07:41
Kaviarasiکاویان آراسی doesn't want
to feel like an exceptionاستثنا.
127
449667
2976
کاویارسی نمی‌خواهد احساس کند استثناء است.
07:44
She wants to be of use
to othersدیگران in this worldجهان.
128
452667
3375
او می‌خواهد در این دنیا برای
دیگران مفید باشد.
07:49
Recentlyبه تازگی, Kaviarasiکاویان آراسی mentoredمربی Anithaانیتا,
129
457417
3142
اخیراً، کاویارسی به آنیتا آموزش داده است
07:52
who alsoهمچنین comesمی آید
from a remoteاز راه دور, ruralروستایی villageدهکده,
130
460583
2226
او نیز از روستایی دورافتاده می‌آید
07:54
livesزندگی می کند in a 10-foot-by--پا توسط-10-foot-پا home,
131
462833
2060
و در خانه‌ای به ابعاد ۳ متر زندگی می‌کند.
07:56
her parentsپدر و مادر are alsoهمچنین farmمزرعه laborersکارگران.
132
464917
2726
والدین او هم کارگر مزرعه هستند.
07:59
Kaviarasiکاویان آراسی helpedکمک کرد Anithaانیتا secureامن است admissionپذیرش
in a prestigiousمعتبر undergraduateکارشناسی programبرنامه
133
467667
5142
کاویارسی به آنیتا کمک کرد تا برای دوره
معتبر کارشناسی در یک دانشگاه سطح بالا
08:04
in a topبالا universityدانشگاه in Indiaهندوستان
with a fullپر شده scholarshipبورس تحصیلی.
134
472833
2959
درهند با کمک هزینه کامل
پذیرش بگیرد.
08:08
When Anitha'sانیتا parentsپدر و مادر
were reluctantبی میل to sendارسال her that farدور,
135
476542
2851
زمانی که والدین آنیتا برای فرستادن او
به راه دور مخالف بودند
08:11
we askedپرسید: the districtناحیه
administrationمدیریت officialsمقامات
136
479417
2267
ما از دفتر دولت منطقه خواستیم
08:13
to speakصحبت to Anitha'sانیتا parentsپدر و مادر,
137
481708
1601
تا با آنها صحبت کنند
08:15
and it workedکار کرد.
138
483333
1268
و موفق شدیم.
08:16
And then there is Padmaپدوما.
139
484625
3059
نفر بعدی پادما است.
08:19
Padmaپدوما and I wentرفتی to collegeکالج togetherبا یکدیگر.
140
487708
2268
من و پادما با هم به دانشکده می‌رفتیم.
08:22
She's the first in her entireکل villageدهکده
to attendمراجعه كردن graduationفارغ التحصیلی.
141
490000
3750
او اولین شخص در تمام روستایش
است که فارق التحصیل شده است.
08:26
She had been workingکار کردن with me at BodhiBodhi Treeدرخت
142
494458
2601
او با من در موسسه درخت بودهی
کار می‌کرد
08:29
untilتا زمان one day she decidesتصمیم میگیرد
to go to graduateفارغ التحصیل schoolمدرسه.
143
497083
3435
تا اینکه یک روز تصمیم گرفت به
مدرسه تکمیلی برود
08:32
I askedپرسید: her why.
144
500542
1892
از او دلیلش را پرسیدم.
08:34
She told me that she wanted to make sure
145
502458
2476
به من گفت که می‌خواهد مطمئن شود تا
08:36
that she would never be
a liabilityمسئولیت or a burdenبارگیری to anyoneهر کسی
146
504958
3935
هیچ گاهی در زندگی‌اش برای کسی
08:40
at any pointنقطه in her life.
147
508917
1750
بار دوش و یا مسئولیت نخواهد بود.
پادما، آنیتا و کاویارسی
08:43
Padmaپدوما, Anithaانیتا and Kaviarasiکاویان آراسی
148
511667
2141
در خشن‌ترین و سخت‌ترین
خانواده‌ها و اجتماعاتی
08:45
grewرشد کرد up in the mostاکثر toughسخت است
familiesخانواده ها and communitiesجوامع
149
513832
2726
08:48
one could only imagineتصور کن.
150
516582
1668
که تصورش را کنید بزرگ شده‌اند
08:50
Yetهنوز the journeyسفر of findingیافته
my usefulnessمفید بودن in this worldجهان
151
518917
3641
ولی جستجوی من برای یافتن جایگاه مفیدم
در این دنیا به آنها نیز کمک کرد
08:54
servedخدمت کرده است them in findingیافته
theirخودشان usefulnessمفید بودن to this worldجهان.
152
522582
3126
تا راه مفید بودن خود را پیدا کنند.
08:59
Of courseدوره there are challengesچالش ها.
153
527958
1601
البته که چالشهایی وجود دارد.
09:01
I'm awareمطلع changeتغییر دادن
does not happenبه وقوع پیوستن overnightیک شب.
154
529583
2685
می‌دانم که تغییرات یک شبه اتفاق نمی‌افتند.
09:04
A lot of my work involvesشامل می شود workingکار کردن
with familiesخانواده ها and communitiesجوامع
155
532292
4392
بخش زیادی از کار من شامل کار کردن با
خانواده‌ها و گروه‌های اجتماعی است
09:08
to help them understandفهمیدن
why gettingگرفتن an educationتحصیلات
156
536708
2893
تا به آنها کمک کنم بفهمند که چرا تحصیلات
09:11
is usefulمفید است for everyoneهر کس.
157
539625
1458
برای همه سودمند است.
09:13
The quickestسریعترین way
to convinceمتقاعد کردن them is by doing.
158
541625
2643
سریعترین راه برای قانع کردن
آنها انجام آن کار است.
09:16
When they see theirخودشان kidsبچه ها
gettingگرفتن a realواقعی educationتحصیلات,
159
544292
2559
زمانی که ببینند فرزندانشان تحصیلات
و شغل درست دارد
09:18
gettingگرفتن a realواقعی jobکار, they beginشروع to changeتغییر دادن.
160
546875
2375
تغییر خواهند کرد.
09:21
The bestبهترین exampleمثال
is what happenedاتفاق افتاد at my home.
161
549917
3333
بهترین مثال اتفاقی است که در خانه من افتاد
09:26
I was recentlyبه تازگی givenداده شده an awardجایزه
in recognitionبه رسمیت شناختن of my socialاجتماعی work
162
554250
3976
اخیراً برای قدردانی ازکارهای اجتماعی من
09:30
by the chiefرئیس ministerوزیر of my stateحالت.
163
558250
2083
جایزه‌ای توسط وزیردولت
به من اعطا شد
09:33
That meantبه معنای I was going
to be on televisionتلویزیون.
164
561167
2559
یعنی اینکه قرار بود
در تلویزیون ظاهر شوم.
09:35
(Laughterخنده)
165
563750
2434
(خنده حضار)
09:38
Everyoneهر کس was hookedقلاب on to the televisionتلویزیون
that morningصبح, includingشامل my parentsپدر و مادر.
166
566208
5393
آن روز صبح همه از جمله پدر و مادرم
به تلویزیون چسبیده بودند.
09:43
I would like to believe
that seeingدیدن her daughterفرزند دختر on televisionتلویزیون
167
571625
3684
دوست دارم باورکنم که با دیدن دخترشان
در تلویزیون پدر و مادر من هم
09:47
madeساخته شده my motherمادر feel usefulمفید است too.
168
575333
2125
احساس مفید بودن کرده‌اند.
09:50
Hopefullyخوشبختانه, she will stop
pressuringفشار دادن me to get marriedمتاهل now.
169
578667
3642
امیدوارم مادرم از فشار آوردن به من برای
ازدواج دست بردارد.
09:54
(Laughterخنده)
170
582333
2334
(خنده حضار)
09:58
Findingیافته my use has helpedکمک کرد me
to breakزنگ تفريح freeرایگان from the identitiesهویت ها
171
586542
3976
پیدا کردن جایگاه مفیدم به
من کمک کرد تا ازهویت‌هایی
10:02
societyجامعه thrustsThrusts on me --
172
590542
2351
که جامعه به من داده بود
رهایی یابم.
10:04
poorفقیر villageدهکده girlدختر.
173
592917
2791
دختر فقیر روستایی.
10:08
Findingیافته my use has helpedکمک کرد me
to breakزنگ تفريح freeرایگان from beingبودن boxedبسته بندی شده,
174
596417
3934
به من کمک کرد تا
10:12
cagedقفس and bottledبطری.
175
600375
1458
خود را از قید و بند آزاد کنم.
10:15
Findingیافته my use has helpedکمک کرد me
to find my voiceصدای,
176
603042
3267
باعث شد تا صدای خود را بیابم،
10:18
my self-worthارزش خود and my freedomآزادی.
177
606333
1917
ارزش و آزادی خود را به دست بیاورم.
10:21
I leaveترک کردن you with this thought:
178
609292
1559
شما را با این فکر تنها می‌گدارم:
10:22
Where do you feel usefulمفید است to this worldجهان?
179
610875
2292
چه جایی احساس می‌کنید برای
این دنیا مفید هستید؟
10:25
Because the answerپاسخ to that questionسوال
180
613917
1767
چون جواب این پرسش
10:27
is where you will find
your voiceصدای and your freedomآزادی.
181
615708
2917
جایی است که شما آزادی و صدای
خود را پیدا می‌کنید.
10:31
Thank you.
182
619250
1268
متشکرم.
10:32
(Applauseتشویق و تمجید)
183
620542
5375
(تشویق حضار)
Translated by Fereshteh Taheri
Reviewed by Masoud Motamedifar

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Ashweetha Shetty - Rural social worker
Through her nonprofit, Bodhi Tree Foundation, Ashweetha Shetty supports first-generation college students in rural India to explore their potential through education, life skills and opportunities.

Why you should listen

As a girl in a poor orthodox community in a south Indian village, Ashweetha Shetty was constantly told that her birth was not celebrated and that she would be a liability to her family. The social norms prescribed for her identity silenced her dreams, thoughts and aspirations. But through the power of education, she became a first-generation college graduate and had a chance to rewrite the possibilities for her life. As she says: "I always wanted to add my bit to their inspiring journey."

More profile about the speaker
Ashweetha Shetty | Speaker | TED.com