ABOUT THE SPEAKER
Shameem Akhtar - Writer, social worker
Shameem Akhtar is a teacher working to empower girls in Sindh, a province in the southeast of Pakistan.

Why you should listen

Shameem Akhtar is a dedicated and enthusiastic development professional, with special interest in the field of gender, education, social mobilization, emergency/relief, management and literature. She is also engaged in research studies in rural development, doing PhD work at the University of Sindh. She is a member of the Individual Land Organization (Friedrich Naumann Stiftung) and was selected by Acumen Pakistan Fellows 2015 for their one-year course.

Akhtar frequently contributes to print media and literary magazines, work that has brought her close to the study of important social issues like malnutrition, child labor, marginalization and other core problems of the province. She has been active in the training of teachers, children, women and other segments of society in the fields of education, health, livelihood and disaster management under the banner of prestigious organizations in the social service sector.

More profile about the speaker
Shameem Akhtar | Speaker | TED.com
TEDWomen 2017

Shameem Akhtar: To learn is to be free

شمیم اختر: آموختن باید آزاد باشد

Filmed:
1,293,793 views

خانم شمیم اختر، دوران کودکی خود را، با ظاهری پسرانه در پاکستان سپری کرده است، تا بتواند از امتیازهایی بهره‌مند شود که دختران پاکستانی، به ندرت از آن‌ها برخوردارند: بازی کردن در بیرون از خانه و حضور در مدرسه. در یک سخنرانی روشنگرانه و شخصی، اختر یادآور می‌شود که چطور امکان دریافت آموزش، توانست باعث ایجاد تغییرات بزرگ در زندگی خود او بشود و نهایتا، باعث ایجاد تغییر در فرهنگ دهکده‌شان گردد؛ دهکده‌ای که الان، همه دختران جوان آن، به مدرسه می‌روند.
- Writer, social worker
Shameem Akhtar is a teacher working to empower girls in Sindh, a province in the southeast of Pakistan. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
A roomاتاق fullپر شده of boysپسران.
0
841
2683
اتاقی پر از پسران؛
00:15
A girlدختر childکودک, hardlyبه سختی nineنه
or tenده yearsسالها oldقدیمی,
1
3548
4133
یک دختر بچه، که به زحمت نه یا ده سال دارد،
00:19
she is sittingنشسته in the centerمرکز
of the roomاتاق, surroundedاحاطه شده by booksکتاب ها.
2
7705
4705
و در وسط اتاق نشسته است،
در حالی که با کتاب‌ها احاطه شده است.
00:25
She is the only girlدختر amongدر میان boysپسران,
3
13141
2555
او تنها دختر در میان پسران است،
00:27
and is barelyبه سختی missingگم شده
her femaleزن cousinsعموزاده ها and friendsدوستان,
4
15720
5136
و به شدت دلتنگ اقوام و دوستان دخترش است،
00:32
who are insideداخل the home
insteadبجای of the schoolمدرسه,
5
20880
4580
که الان به جای مدرسه
در خانه‌هایشان هستند،
00:37
because they are not allowedمجاز
to get an educationتحصیلات alongsideدر کنار boysپسران.
6
25767
6361
چرا که امکان حضور و دریافت آموزش
در کنار پسران را ندارند.
00:44
There isn't a singleتنها functionalعملکردی
girls'دختران schoolمدرسه in her villageدهکده.
7
32757
5419
چرا که هیچ مدرسه دخترانه‌ای
در روستای این دختر نیست.
00:50
She was bornبدنیا آمدن in a Balochبلوچ
conservativeمحافظه کار tribeقبیله,
8
38732
3946
او در یک طایفه سنتی بلوچ به دنیا آمد،
00:54
where womenزنان and girlsدختران
are a matterموضوع of honorافتخار.
9
42702
4843
که در آن زنان و دختران،
صرفا به عنوان ناموس شناخته می‌شوند.
01:00
She is the eldestبزرگترین in her familyخانواده,
10
48764
2099
او بزرگ‌ترین فرزند خانواده است،
01:02
and when she was about to be bornبدنیا آمدن,
her parentsپدر و مادر wanted a babyعزیزم boyپسر.
11
50887
5444
و زمانی که والدینش منتظر تولد او بودند،
می‌خواستند که فرزندشان یک پسر باشد.
01:08
But they had badبد luckشانس;
a babyعزیزم girlدختر arrivedوارد شد.
12
56355
3226
اما آن‌ها خوش اقبال نبودند؛
یک دختر از راه رسید.
01:12
It was customaryعادی in her familyخانواده
to keep girlsدختران insideداخل the homesخانه ها.
13
60680
5484
در خانواده او، این یک موضوع کاملا عادی بود
که دختران در داخل خانه نگاه داشته شوند.
01:18
But her uncleدایی, who was
a universityدانشگاه graduateفارغ التحصیل,
14
66600
3960
اما عموی او، که فارغ التحصیل دانشگاه بود،
01:22
he wanted to give her
an opportunityفرصت to see the worldجهان,
15
70966
4651
خواست که این دختر فرصتی
برای دیدن دنیای اطرافش داشته باشد،
01:27
to be partبخشی of the societyجامعه.
16
75641
2290
و بخشی از جامعه باشد.
01:30
Luckilyخوشبختانه, she has a nameنام
that can be used for bothهر دو menمردان and womenزنان.
17
78260
5984
خوشبختانه، او نامی داشت که هم برای مردان
قابل استفاده بود و هم برای زنان.
01:36
So he saw a chanceشانس
to changeتغییر دادن her courseدوره of life.
18
84268
4508
از این رو، عمویش فرصت تغییر
در زندگی این دختر را درک کرد.
01:40
So he decidedقرار بر این شد to raiseبالا بردن her as a boyپسر.
19
88800
3390
او تصمیم گرفت که این دختر را،
مثل یک پسر بار بیاورد.
01:44
At threeسه monthsماه ها oldقدیمی,
20
92950
1453
در سه ماهگی،
01:46
she wentرفتی from beingبودن
a babyعزیزم girlدختر, to babyعزیزم boyپسر.
21
94427
5499
آن دختر به جای این که
یک دختر بچه باشد، یک پسر بچه شد.
01:51
She is givenداده شده a boy'sپسران getupgetup.
22
99950
2552
او رشد و زندگی یک پسر را تجربه می‌کند.
01:54
She is allowedمجاز to go outsideخارج از
23
102526
2797
او اجازه پیدا می‌کند که بیرون برود
01:57
and get an educationتحصیلات alongsideدر کنار boysپسران.
24
105347
2329
و در کنار پسران آموزش ببیند.
01:59
She is freeرایگان, she is confidentمطمئن.
25
107700
2191
او آزاد است، و اعتماد به نفس دارد.
02:03
She observesمشاهده می شود, she notesیادداشت
smallکوچک, everydayهر روز injusticesبی عدالتی
26
111506
6168
او مشاهده می‌کند، و به بی‌عدالتی‌های کوچکی
02:09
facedدر مواجهه by womenزنان and girlsدختران in her villageدهکده.
27
117698
3905
که هر روز به زنان و دختران روستایش
روا داشته می‌شود، توجه دارد.
02:14
When newspapersروزنامه ها arriveرسیدن at her home,
28
122212
2833
زمانی که روزنامه به خانه او می‌آید،
02:17
she watchesساعت as it passesعبور می کند
from the eldestبزرگترین man to the youngestجوانترین man.
29
125069
6428
او می‌بیند که روزنامه از بزرگ‌ترین مرد
به جوان‌ترین مرد دست به دست می‌شود.
02:24
By the time womenزنان get holdنگه دارید of the paperکاغذ,
30
132395
4834
زمانی که روزنامه به دست زنان می‌رسد،
02:29
it is oldقدیمی newsاخبار.
31
137253
1737
دیگر اخبارش کهنه شده‌اند.
02:31
She completesتکمیل می شود her eighth-gradeهشتم درجه yearسال.
32
139796
3468
او کلاس هشتم را تمام می‌کند.
02:35
Now fearترس startsشروع می شود to come in.
33
143733
2578
از الان ترس‌ها شروع می‌شوند.
02:38
This will be the endپایان of her educationتحصیلات,
34
146693
3628
اینجا دیگر انتهای خط آموزش او خواهد بود،
02:42
because the only optionگزینه
for highبالا schoolمدرسه for furtherبیشتر studyمطالعه
35
150345
4684
چرا که نزدیک‌ترین دبیرستان در آن منطقه
02:47
is fiveپنج kilometersکیلومتر away.
36
155053
1824
پنج کیلومتر با آنجا فاصله دارد.
02:49
Boysپسران have bicyclesدوچرخه, they are freeرایگان.
37
157458
3420
پسرها دوچرخه دارند، و آزاد هم هستند.
02:53
But she knowsمی داند
38
161303
1367
اما او می‌داند
02:54
her fatherپدر will not allowاجازه دادن
her to travelمسافرت رفتن on her ownخودت,
39
162694
5837
که پدرش به او اجازه نخواهد داد
به تنهایی به مدرسه برود،
03:00
even if she were posingنما as a boyپسر.
40
168555
2895
حتی اگر ظاهری پسرانه داشته باشد.
03:05
"I can't let you do that.
41
173163
2523
پدرش می‌گوید: «من نمی‌توانم
اجازه دهم این کار را بکنی.
03:08
And I don't have the time
to walkراه رفتن you there and back.
42
176385
3809
و وقتش را هم ندارم که
با تو تا مدرسه بیایم و برگردم.
03:12
Sorry, it is impossibleغیرممکن است."
43
180687
2985
متأسفم، این موضوع غیر ممکن است».
03:15
She getsمی شود very upsetناراحت.
44
183696
1397
دخترک بسیار ناراحت شد.
03:18
But a miracleمعجزه happenedاتفاق افتاد.
45
186260
2116
اما یک معجزه اتفاق افتاد.
03:21
A long-distanceمسافت طولانی relativeنسبت فامیلی
offersارائه می دهد to teachتدریس کنید her
46
189154
3682
یکی از اقوام دور پیشنهاد می‌دهد
03:24
ninth-نهم- and tenth-gradeدهم درجه curriculaبرنامه درسی
47
192860
2289
که کلاس نهم و دهم را
03:27
duringدر حین summerتابستان vacationsتعطیلات.
48
195173
2226
در طول تعطیلات تابستان به او بیاموزد.
03:29
This is how she completedتکمیل شده
her matriculationدخول یا نام نویسی.
49
197966
4148
این طور بود که او توانست دیپلم بگیرد.
03:34
The girlدختر whomچه کسی I am talkingصحبت کردن about to you
50
202768
3388
دختری که در موردش صحبت شد،
03:38
is me, ShameemShameem,
who is talkingصحبت کردن before you now.
51
206180
4341
خودم هستم، شمیم،
که همین الان دارد با شما حرف می‌زند.
03:42
(Applauseتشویق و تمجید)
52
210545
6437
(تشویق حاضرین)
03:49
Throughoutدر تمام طول centuriesقرن ها, people
have been fightingدعوا کردن for theirخودشان identityهویت.
53
217006
4425
طی قرون گذشته،
مردم برای هویت‌شان جنگیده‌اند.
03:53
People have been lovedدوست داشتنی, privilegedممتاز,
because of theirخودشان identityهویت,
54
221768
4452
افراد دوست داشته شده‌اند
و یا امتیاز داشته‌اند، به خاطر هویت‌‌شان،
03:58
theirخودشان nationalityملیت, theirخودشان ethnicityقومیت.
55
226244
2422
ملیت‌شان، و قومیت‌شان.
04:00
Again, people have been hatedمتنفر بود, deniedتکذیب کرد,
56
228994
3710
همین طور، افراد مورد نفرت بوده‌اند،
یا طرد شده‌اند،
04:04
because of theirخودشان nationalityملیت,
theirخودشان identityهویت,
57
232728
3436
به خاطر ملیت‌شان، هویت‌شان،
04:08
theirخودشان raceنژاد, theirخودشان genderجنسیت, theirخودشان religionمذهب.
58
236188
2734
نژاد، جنسیت و دین‌شان.
04:12
Identityهویت determinesتعیین می کند your positionموقعیت
in societyجامعه, whereverهر کجا که you liveزنده.
59
240791
4684
هویت، موقعیت شما را در جامعه مشخص می‌کند،
مستقل از این که کجا زندگی می‌کنید.
04:17
So if you askپرسیدن me, I would say
I hateنفرت this questionسوال of identityهویت.
60
245903
4781
پس اگر از من بپرسید، من به شما خواهم گفت
که از این سئوال مربوط به هویت متنفرم.
04:23
Millionsمیلیون ها نفر of girlsدختران in this worldجهان
are beingبودن deniedتکذیب کرد theirخودشان basicپایه ای rightsحقوق
61
251284
5785
میلیون‌ها دختر در این دنیا،
از حقوق پایه خود محروم می‌شوند؛
04:29
because of beingبودن femaleزن.
62
257093
1778
صرفا به خاطر این که مونث هستند.
04:31
I would have facedدر مواجهه the sameیکسان,
if I hadn'tتا به حال نیست been raisedبالا بردن as a boyپسر.
63
259488
6054
من هم با همین سرنوشت مواجه می‌شدم،
اگر خودم را به شکل پسران در نمی‌آوردم.
04:38
I was determinedمشخص to continueادامه دهید my studiesمطالعات,
to learnیاد گرفتن, to be freeرایگان.
64
266204
5944
من مصمم بودم که درس خواندن
و آموختن را ادامه دهم، تا آزاد باشم.
04:44
After my schoolingآموزش و پرورش, even enrollingثبت نام
in collegeکالج was not easyآسان for me.
65
272998
4769
حتی پس از پایان مدرسه،
رفتن به کالج برای من، کار ساده‌ای نبود.
04:50
I wentرفتی on a three-dayسه روز hungerگرسنگی strikeضربه.
66
278276
2905
من برای سه روز دست به اعتصاب غذا زدم.
04:53
(Laughterخنده)
67
281205
1179
(خنده حاضرین)
04:54
Then, I got permissionمجوز for collegeکالج.
68
282408
3542
پس از آن بود که من
اجازه پیدا کردم وارد کالج شوم.
04:57
(Laughterخنده)
69
285974
1769
(خنده حاضرین)
04:59
(Applauseتشویق و تمجید)
70
287767
1842
(تشویق حاضرین)
05:01
In that way, I completedتکمیل شده my collegeکالج.
71
289633
3694
به این ترتیب، من کالج را تمام کردم.
05:06
Two yearsسالها laterبعد, when the time cameآمد
for me to go to universityدانشگاه,
72
294052
4938
دو سال بعد، زمانی که می‌خواستم
وارد دانشگاه بشوم،
05:11
my fatherپدر turnedتبدیل شد his eyesچشم ها,
his attentionتوجه, to my youngerجوانتر brothersبرادران.
73
299014
5856
توجه پدرم به برادران کوچکترم جلب شد.
05:16
They need to be in schoolمدرسه,
secureامن است jobsشغل ها and supportحمایت کردن the familyخانواده.
74
304894
6016
آن‌ها باید مدرسه می‌رفتند، شغل می‎داشتند
و از خانواده حمایت می‌کردند.
05:22
And as a womanزن, my placeمحل was to be home.
75
310934
3995
و به عنوان یک زن، جای من خانه بود.
05:27
But, I don't give up.
76
315798
1644
اما من تسلیم نشدم.
05:29
I signامضا کردن up for a two-yearدو سال programبرنامه
to becomeتبدیل شدن به a ladyخانم healthسلامتی visitorبازدید کننده.
77
317466
5016
من برای یک برنامه دو ساله ثبت نام کردم
تا یک بازرس سلامت بانوان باشم.
05:34
Then I hearشنیدن about ThardeepThardeep
Ruralروستایی Developmentتوسعه Programبرنامه,
78
322506
4301
سپس در مورد برنامه
توسعه روستایی تردیپ چیزهایی شنیدم،
05:38
a non-profitغیر انتفاعی organizationسازمان
workingکار کردن to empowerقدرت دادن ruralروستایی communitiesجوامع.
79
326831
4400
که یک نهاد غیر انتفاعی است و برای
توان‌بخشی به جوامع روستایی کار می‌کند.
05:44
I sneakدزدکی حرکت کردن away.
80
332006
1150
مخفیانه از خانه بیرون رفتم.
05:45
I travelمسافرت رفتن fiveپنج hoursساعت ها
to interviewمصاحبه for a positionموقعیت.
81
333625
4712
پنج ساعت تمام در راه بودم،
تا خودم را به جلسه مصاحبه شغلی برسانم.
05:51
It is the first time I am the farthestدورترین
from my home I have ever been.
82
339228
4881
اولین باری بود که این قدر
از خانه دور بودم.
05:56
I am closestنزدیکترین to my freedomآزادی
I have ever been.
83
344133
3758
تا آن زمان، این قدر
به آزادی نزدیک نشده بودم.
06:00
Luckilyخوشبختانه, I got the jobکار,
84
348323
2016
خوشبختانه، کار را گرفتم،
06:02
but the hardestسخت ترین partبخشی is facingروبرو شدن my fatherپدر.
85
350363
3864
اما سخت‌ترین بخش مواجهه با پدرم بود.
06:06
(Laughterخنده)
86
354251
1389
(خنده حاضرین)
06:08
Relativesبستگان are alreadyقبلا scaringترساندن him
87
356522
4213
اقوام و آشنایان، شروع به ترساندن او کردند
06:12
about his daughterفرزند دختر wanderingسرگردان off,
88
360759
3858
در خصوص سرگردانی و انحراف دخترش،
06:16
teasingاذیت کردن him with talk
of his daughterفرزند دختر crossingعبور the borderمرز.
89
364641
3716
و به خاطر این که دخترش از مرزها
رد شده است، او را دست می‌انداختند.
06:21
When I returnبرگشت home,
90
369323
1855
زمانی که به خانه برگشتم،
06:23
I want nothing more than just
to acceptقبول کردن the positionموقعیت in ThardeepThardeep.
91
371202
6192
فقط می‌خواستم که موقعیت شغلی‌ام
در تردیپ، پذیرفته شود.
06:29
So that night, I packedبسته بندی شده
all my things in a bagکیسه,
92
377807
4905
همان شب، همه وسایلم را
در یک کیف جمع کردم،
06:34
and I walkedراه می رفت into
my father'sپدر roomاتاق and told him,
93
382736
4692
و به اتاق پدرم رفتم و گفتم:
06:40
"Tomorrowفردا morningصبح,
the busاتوبوس is going to come in.
94
388450
2611
«صبح فردا، اتوبوس می‌آید.
06:43
If you believe in me,
95
391085
1722
اگر به من اعتماد داری،
06:44
if you believe in me,
96
392831
2065
اگر مرا باور داری،
06:46
you will wakeاز خواب بیدار me up
and take me to the busاتوبوس stationایستگاه.
97
394920
5537
مرا بیدار خواهی کرد و خودت
به ایستگاه اتوبوس خواهی برد.
06:52
If you don't, I'll understandفهمیدن."
98
400838
2382
اگر این کار را نکنی،
حساب کار دستم خواهد آمد.»
06:55
Then I wentرفتی to sleepبخواب.
99
403244
1651
بعدش رفتم و خوابیدم.
06:57
The nextبعد morningصبح, my fatherپدر
was standingایستاده besideدر كنار me
100
405680
4532
صبح فردا، پدرم همراهم بود
07:02
to take me to the busاتوبوس stop.
101
410236
2236
تا مرا به ایستگاه اتوبوس ببرد.
07:04
(Applauseتشویق و تمجید)
102
412496
4375
(تشویق حاضرین)
07:08
That day, I understoodفهمید
the importanceاهمیت of wordsکلمات.
103
416895
4065
آن روز، من اهمیت کلمات را متوجه شدم.
07:13
I understoodفهمید how wordsکلمات affectتاثیر می گذارد our heartsقلب,
104
421379
3778
فهمیدم که چطور
کلمات قلب ما را لمس می‌کنند،
07:17
how wordsکلمات playبازی
an importantمهم roleنقش in our livesزندگی می کند.
105
425855
4127
و چطور کلمات نقش مهمی را
در زندگی ما بازی می‌کنند.
07:22
I understoodفهمید wordsکلمات
are more powerfulقدرتمند than fightingدعوا کردن.
106
430371
4041
من متوجه شدم که کلمات،
قوی‌تر از جنگیدن هستند.
07:27
At TRDPTRDP, I saw there was a Pakistanپاکستان
whichکه I didn't know,
107
435760
5374
در سازمان تردیپ، با پاکستانی
آشنا شدم که قبلا نمی‌شناختم؛
07:33
a countryکشور much more complexپیچیده
than I had realizedمتوجه شدم.
108
441847
4371
کشوری که بیش از آنچه
من تصور می‌کردم، پیچیده است.
07:38
Untilتا زمان that, I thought
I had a difficultدشوار life.
109
446242
3311
تا آن زمان، فکر می‌کردم
که زندگی سختی داشته‌ام.
07:41
But here, I saw what womenزنان in other partsقطعات
of Pakistanپاکستان were experiencingتجربه کردن.
110
449577
6795
اما آنجا دیدم که در جاهای دیگر پاکستان،
زنان چه چیزهایی را تجربه می‌کنند.
07:49
It really openedافتتاح شد my eyesچشم ها.
111
457411
1713
چشم من به حقایق گشوده شد.
07:51
Some womenزنان had 11 childrenفرزندان
but nothing to feedخوراک them.
112
459720
4238
برخی زنان یازده فرزند داشتند؛
اما چیزی برای تغذیه آن‌ها نداشتند.
07:57
For gettingگرفتن waterاب, they would walkراه رفتن
threeسه hoursساعت ها everyهرکدام day to wellsچاه ها.
113
465315
5169
برای تهیه آب، بعضی از آن‌ها باید روزی
سه ساعت راه می‌رفتند تا به چاه آب برسند.
08:03
The nearestنزدیکترین hospitalبیمارستان was at leastکمترین
32 kilometersکیلومتر away.
114
471593
4325
نزدیک‌ترین بیمارستان،
حداقل ۳۲ کیلومتر با آن‌ها فاصله داشت.
08:08
So if a womanزن is in laborنیروی کار,
115
476228
2373
اگر زنی باردار درد زایمان داشت،
08:10
she travelsسفر می کند by camelشتر
to get to the hospitalبیمارستان.
116
478625
3228
باید با شتر او را به بیمارستان می‌رساندند.
08:15
The distanceفاصله is great;
she mayممکن است dieمرگ on her way.
117
483061
3893
فاصله زیاد بود؛ و اغلب زنان
در مسیر زندگی‌شان را از دست می‌دادند.
08:19
So now, this becameتبدیل شد
more than just a jobکار for me.
118
487934
4305
حالا دیگر این موضوع، چیزی بیش از
یک شغل برای من شده بود.
08:24
I discoveredکشف شده my powerقدرت.
119
492847
2492
من قدرتم را کشف کردم.
08:28
Now, as I was gettingگرفتن salaryحقوق,
120
496046
2214
با دریافت حقوق،
08:30
I startedآغاز شده sendingدر حال ارسال back moneyپول to my home.
121
498284
3571
توانستم برای خانواده‌ام پول بفرستم.
08:33
Relativesبستگان and neighborsهمسایه ها
were noticingمتوجه شدم this.
122
501879
2889
اقوام و همسایگان، متوجه این موضوع می‌شدند.
08:36
Now they startedآغاز شده to understandفهمیدن
the importanceاهمیت of educationتحصیلات.
123
504792
4972
آن‌ها داشتند متوجه اهمیت آموزش می‌شدند.
08:42
By that time, some other parentsپدر و مادر
startedآغاز شده sendingدر حال ارسال theirخودشان daughtersدختران to schoolمدرسه.
124
510345
6840
در همان زمان، برخی از والدین،
دختران‌شان را به مدرسه فرستادند.
08:50
Slowlyبه آرامی, it becameتبدیل شد easierآسان تر and acceptableقابل قبول است
125
518274
4097
آرام آرام، این موضوع
قابل پذیرش و آسان‌تر شد
08:54
for youngجوان womenزنان to be in collegeکالج.
126
522395
2768
که زنان جوان به کالج بروند.
08:57
Todayامروز, there isn't a singleتنها girlدختر
out of schoolمدرسه in my villageدهکده.
127
525601
6258
امروز، در روستای من،
دیگر هیچ دختری بیرون از مدرسه نیست.
09:03
(Applauseتشویق و تمجید)
128
531883
4543
(تشویق حاضرین)
09:08
Girlsدختران are doing jobsشغل ها
in healthسلامتی sitesسایت های, even in policeپلیس.
129
536450
4782
دختران در حال کار در مراکز بهداشت،
و حتی در ادارت پلیس بودند.
09:13
Life was good.
130
541847
1150
زندگی خوب شده بود.
09:15
But somewhereجایی in my heartقلب,
131
543538
2082
اما جایی در قلب من،
09:17
I realizedمتوجه شدم that my regionمنطقه,
beyondفراتر my villageدهکده
132
545644
6020
این فکر وجود داشت که در منطقه ما،
فراتر از دهکده من،
09:23
needsنیاز دارد furtherبیشتر changeتغییر دادن.
133
551688
2483
نیاز به تغییرات بیشتر وجود دارد.
09:26
This was alsoهمچنین the time
when I joinedپیوست Acumenتیزفهمی Fellowshipکمک هزینه تحصیلی.
134
554195
4009
این زمان بود که من
در برنامه فیلوشیپ آکومن عضو شدم.
09:30
There, I metملاقات کرد leadersرهبران like me
acrossدر سراسر the countryکشور.
135
558664
4619
آنجا بود که رهبرانی مثل خودم را دیدم
که از مناطق مختلف کشور آمده بودند.
09:35
And I saw they are takingگرفتن
risksخطرات in theirخودشان livesزندگی می کند.
136
563307
3771
دیدم که آن‌ها، چطور زندگی‌شان را
به خطر می‌اندازند.
09:40
I startedآغاز شده to understandفهمیدن
137
568157
4150
تازه داشتم متوجه
09:44
what leadershipرهبری really meansبه معنای.
138
572331
3134
معنای واقعی رهبری می‌شدم.
09:47
So I decidedقرار بر این شد to go back to my regionمنطقه
139
575832
3476
لذا تصمیم گرفتم که به منطقه خودم برگردم،
09:51
and take a positionموقعیت as a teacherمعلم
in a remoteاز راه دور schoolمدرسه,
140
579332
4050
و در یک مدرسه دور معلم بشوم،
09:56
a schoolمدرسه that I have to reachنائل شدن by busاتوبوس --
141
584204
4286
مدرسه‌ای که برای رسیدن به آن،
باید با اتوبوس --
10:00
two hoursساعت ها travelingمسافرت,
everyهرکدام morningصبح and eveningشب.
142
588514
4721
دو ساعت در راه بودم،
هر صبح و عصر.
10:05
Thoughگرچه it was hardسخت, on my first day I knewمی دانست
143
593768
4587
با این که سخت بود،
اما در همان روز اول متوجه شدم
10:10
I madeساخته شده the right decisionتصمیم گیری.
144
598379
2550
که تصمیم درستی گرفته‌ام.
10:13
The first day I walkedراه می رفت into the schoolمدرسه,
145
601397
3021
روز اولی که وارد مدرسه شدم،
10:16
I saw all these little ShameemsShameems
staringخیره شدن back at me --
146
604442
4364
دیدم که همه آن «شمیم»های کوچک،
به من خیره شده‌اند؛
10:20
(Laughterخنده)
147
608830
1333
(خنده حاضرین)
10:22
with dreamsرویاها in theirخودشان eyesچشم ها,
148
610187
2716
با رویاهایی در چشمان‎شان؛
10:24
the sameیکسان dreamرویا of freedomآزادی
whichکه I had in my childhoodدوران کودکی.
149
612927
3708
همان رویا‌هایی که من در کودکی‌ام داشتم.
10:29
So the girlsدختران are eagerمشتاق to learnیاد گرفتن,
but the schoolمدرسه is understaffedکمبود شغلی.
150
617640
4333
دختران مشتاق یادگیری هستند،
اما مدرسه به اندازه کافی معلم ندارد.
10:34
Girlsدختران sitنشستن hopefulامیدوارم,
151
622771
3713
دختران با امید می‌نشینند،
10:38
learnیاد گرفتن nothing,
152
626508
1154
چیزی یاد نمی‌گیرند،
10:39
and they leaveترک کردن.
153
627686
1158
و مدرسه را ترک می‌کنند.
10:40
I can't bearخرس to see this happeningاتفاق می افتد.
154
628868
2802
من نمی‌توانستم تحمل کنم
که چنین چیزی اتفاق می‌افتد.
10:43
There was no turningچرخش back.
155
631694
2309
عقب نشینی در کار نبود.
10:46
I foundپیدا شد my purposeهدف.
156
634027
2849
من هدفم را پیدا کرده بودم.
10:49
I enlistedثبت نام شده a fewتعداد کمی of my friendsدوستان
to help me to teachتدریس کنید.
157
637734
4258
از تعدادی از دوستانم خواستم
که برای تدریس به من کمک کنند.
10:54
I'm introducingمعرفی my girlsدختران
to the outsideخارج از worldجهان
158
642338
4270
دخترانم را با دنیای بیرون آشنا می‌کردم
10:58
by extracurricularفوق برنامه activitiesفعالیت ها and booksکتاب ها.
159
646632
3127
با کارهای فوق برنامه و کتاب‌ها.
11:02
I shareاشتراک گذاری with them the profilesپروفایل ها
of the world'sجهان bestبهترین leadersرهبران,
160
650084
4295
در مورد بهترین رهبران جهان،
با آن‌ها صحبت می‌کردم؛
11:06
like Martinمارتین Lutherلوتر Kingپادشاه
and Nelsonنلسون Mandelaماندلا.
161
654403
3523
مانند مارتین لوتر کینگ و نلسون ماندلا.
11:10
Last yearسال, a fewتعداد کمی of our studentsدانش آموزان
wentرفتی to collegeکالج.
162
658466
4500
سال قبل، تعدادی از دانش‌آموزان ما،
وارد کالج شدند.
11:15
For me, I never stop studyingدر حال مطالعه.
163
663657
3188
خود من هم، هیچ وقت تحصیل را متوقف نکردم.
11:19
Todayامروز, I'm workingکار کردن to completeتکمیل
my PhDدکترا in educationتحصیلات --
164
667228
4762
امروز، در حال اتمام دوره دکترای تخصصی
در حوزه آموزش هستم؛
11:24
(Applauseتشویق و تمجید)
165
672014
3649
(تشویق حاضرین)
11:27
whichکه will allowاجازه دادن me to gainکسب کردن
a managementمدیریت positionموقعیت
166
675687
5168
که به من این امکان را خواهد داد
که یک موقعیت مدیریتی داشته باشم
11:32
in the schoolمدرسه systemسیستم,
167
680879
1531
در نظام آموزشی،
11:34
and I will be ableتوانایی to make more decisionsتصمیمات
168
682434
3325
و تصمیم‌های بیشتری بگیرم
11:37
and playبازی a pivotalمحوری roleنقش in the systemسیستم.
169
685783
3991
و نقشی محوری در نظام آموزشی ایفا کنم.
11:42
I believe that withoutبدون
educatingآموزش the girlsدختران,
170
690450
3547
باور دارم که بدون آموزش دختران،
11:46
we mayممکن است not make worldجهان peaceصلح.
171
694021
2644
نمی‌توانیم دنیایی صلح آمیز داشته باشیم.
11:49
We mayممکن است not reduceكاهش دادن childکودک marriageازدواج.
172
697141
3199
نمی‌توانیم ازدواج کودکان را کمتر کنیم.
11:52
We mayممکن است not reduceكاهش دادن infantنوزاد mortalityمرگ و میر rateنرخ.
173
700364
3840
نمی‌توانیم نرخ مرگ و میر
نوزادان را کاهش دهیم.
11:56
We mayممکن است not reduceكاهش دادن maternalمادری mortalityمرگ و میر rateنرخ.
174
704228
3523
نمی‌توانیم نرخ مرگ و میر
مادران را کمتر کنیم.
12:00
For this, we have to continuouslyبه طور مداوم
175
708322
3898
به همین دلیل، باید پیوسته
12:04
and collectivelyمجموعا work togetherبا یکدیگر.
176
712244
4075
و همگی با هم کار کنیم.
12:08
At leastکمترین I am playingبازی کردن my roleنقش,
177
716744
2452
حداقل، من دارم نقش خودم را بازی می‎کنم؛
12:11
thoughگرچه the destinationمقصد is not closeبستن.
178
719220
3152
با این حال که مقصد نزدیک نیست.
12:15
The roadجاده is not easyآسان.
179
723046
1633
راه ساده‌ای در پیش نداریم.
12:16
But I have dreamsرویاها in my eyesچشم ها,
180
724703
2717
اما من رویاهایی را در چشمانم دارم،
12:19
and I am not going to look back now.
181
727444
4585
و حالا دیگر نمی‌خواهم به گذشته نگاه کنم.
12:24
Thank you.
182
732053
1167
سپاسگزارم.
12:25
(Applauseتشویق و تمجید)
183
733244
6962
(تشویق حاضرین)
Translated by S. Mostapha Kalami Heris
Reviewed by Sadegh Zabihi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Shameem Akhtar - Writer, social worker
Shameem Akhtar is a teacher working to empower girls in Sindh, a province in the southeast of Pakistan.

Why you should listen

Shameem Akhtar is a dedicated and enthusiastic development professional, with special interest in the field of gender, education, social mobilization, emergency/relief, management and literature. She is also engaged in research studies in rural development, doing PhD work at the University of Sindh. She is a member of the Individual Land Organization (Friedrich Naumann Stiftung) and was selected by Acumen Pakistan Fellows 2015 for their one-year course.

Akhtar frequently contributes to print media and literary magazines, work that has brought her close to the study of important social issues like malnutrition, child labor, marginalization and other core problems of the province. She has been active in the training of teachers, children, women and other segments of society in the fields of education, health, livelihood and disaster management under the banner of prestigious organizations in the social service sector.

More profile about the speaker
Shameem Akhtar | Speaker | TED.com