ABOUT THE SPEAKER
Euna Lee - Journalist
Euna Lee strives to be a voice for the voiceless and a window for those with no access to outside information.

Why you should listen

A seasoned journalist with more than years of experience, Euna Lee is a television executive producer for Voice of America's Korean Service (VOA). Prior to VOA, she worked for Fusion media, AJ+ and Al Jazeera TV networks.

Lee’s name became widely known after she was captured by the North Korean regime while covering a human trafficking story for Current TV, a cable network co-founded by former Vice President Al Gore. She wrote a memoir, The World is Bigger Now, about her experience while detained in North Korea for 140 days.

Lee has received various awards for her fearless work, including McGill Medal by University of Georgia and Glamour magazine's Women of the Year Award in 2009. At VOA, she strives to be a voice for the voiceless and a window for those with no access to outside information. Born and raised in South Korea, Lee holds a master’s degree in journalism from Columbia University.

More profile about the speaker
Euna Lee | Speaker | TED.com
TEDxIndianaUniversity

Euna Lee: What I learned as a prisoner in North Korea

ایونا لی: آنچه من به عنوان یک زندانی در کره شمالی آموختم

Filmed:
3,295,725 views

در مارس ۲۰۰۹، سربازان کره شمالی ایونا لی و همکارش لورا لینگ را که در حال فیلم برداری یک مستند بودند در مرز چین اسیر می‌کنند. دادگاه انها را به ۱۲ سال حبس در زندان کار اجباری محکوم کرد. اما در نهایت دیپلماتهای آمریکا حکم آزادی انان را اتخاذ کردند. در این سخنرانی شگفت انگیز و انسانی، لی تجربیات زندگی خود بعنوان دشمن و ۱۴۰ روز زندانی شدن -- همچنین رفتار های کوچک انسان دوستانه نگهبانانش را با ما در میان می‌گذارد.
- Journalist
Euna Lee strives to be a voice for the voiceless and a window for those with no access to outside information. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:12
I recentlyبه تازگی readخواندن about
what the youngجوان generationنسل of workersکارگران want
0
754
4356
اخیرا در نشریه تجاری هاروارد
درباره اینکه نسل جوان کارگر چه میخواهند
00:17
in Harvardهاروارد Businessکسب و کار Reviewمرور.
1
5134
1851
مطلبی خوانده‌ام.
00:19
One thing that stuckگیر out to me
was: don't just talk about impactتأثیر,
2
7009
5012
چیزی که توجه من را به خود جلب کرد این بود
فقط در مورد موثر بودن صحبت نکنید،
00:24
but make an impactتأثیر.
3
12045
1661
بلکه موثر واقع شوید.
00:26
I'm a little bitبیت olderمسن تر than you,
4
14722
2005
من از شما کمی بزرگتر هستم،
00:29
maybe much olderمسن تر than you,
5
17532
1876
شاید خیلی بزرگتر از شما،
00:31
but this is exactlyدقیقا the sameیکسان goalهدف
that I had when I was in collegeکالج.
6
19432
4533
زمانی که در کالج بودم، هدفی داشتم.
00:37
I wanted to make my ownخودت impactتأثیر
for those who liveزنده underزیر injusticeبی عدالتی;
7
25481
4693
برای کسانی که تحت بی عدالتی
زندگی می کردند، می خواستم موثر واقع شوم؛
00:42
it's the reasonدلیل that I becameتبدیل شد
a documentaryمستند journalistروزنامه نگار,
8
30198
3381
به همین دلیل یک مستند ساز شدم،
00:45
the reasonدلیل I becameتبدیل شد
9
33603
1563
و همین باعث شد
00:47
a prisonerزندانی in Northشمال Koreaکشور کره for 140 daysروزها.
10
35968
3173
به مدت ۱۴۰ روز در کره‌ شمالی زندانی شوم.
00:52
It was Marchمارس 17, 2009.
11
40055
2802
۱۷ مارچ ۲۰۰۹ بود.
00:55
It is Stسنت. Patrick'sپاتریک Day for all of you,
12
43406
3016
این روز برای همه جشن سنت پاتریک است،
00:58
but it was the day
that turnedتبدیل شد my life upsideبالا رفتن down.
13
46446
4554
اما برای من روزی بود،
که زندگی‌ام را دگرگون کرد.
01:03
My teamتیم and I were makingساخت a documentaryمستند
about Northشمال Koreanکره ای refugeesپناهندگان
14
51526
4601
من و تیمم درحال ساخت مسندی
از پناهندگان کره شمالی بودیم
01:08
livingزندگي كردن belowدر زیر humanانسان life in Chinaچين.
15
56151
3470
که زندگی مشقت باری در چین دارند.
01:13
We were at the borderمرز.
16
61081
2181
ما در مرز بودیم.
01:15
It was our last day of filmingفیلمبرداری.
17
63951
2193
آخرین روز فیلمسازی ما بود.
01:19
There was no wireسیم fenceحصار
18
67597
2627
هیچ حصارکشی سیم‌خاردار
01:22
or barsکافه ها
19
70248
1270
و یا تابلویی که نشان دهد
01:23
or signامضا کردن to showنشان بده that it is the borderمرز,
20
71542
2296
اینجا مرز است وجود نداشت.
01:25
but this is a placeمحل that a lot
of Northشمال Koreanکره ای defectorsdefectors use
21
73862
3751
اما آنجا جایی بود که بسیاری
از پناهندگان از آن بعنوان
01:29
as an escapeدر رفتن routeمسیر.
22
77637
1462
راه فرار استفاده می‌کردند.
01:32
It was still winterزمستان,
23
80734
1935
هنوز زمستان بود،
01:34
and the riverرودخانه was frozenمنجمد.
24
82693
2493
و رودخانه یخ‌زده بود.
01:37
When we were in the middleوسط
of the frozenمنجمد riverرودخانه,
25
85739
3622
زمانی که ما در وسط رودخانه یخ‌زده بودیم،
01:41
we were filmingفیلمبرداری about
the conditionوضعیت of the coldسرماخوردگی weatherهوا
26
89385
2912
داشتیم از شرایط آب و هوای سرد
فیلم می‌گرفتیم
01:44
and the environmentمحیط
27
92321
1198
همچنین از محیطی که
01:45
that Northشمال Koreansکره ای ها had to dealمعامله with
28
93543
2726
کره‌ای‌ها برای آزادیشان مجبور بودند
01:48
when they seekبه دنبال theirخودشان freedomآزادی.
29
96293
1827
با آن رو به رو شوند.
01:51
And suddenlyناگهان, one
of my teamتیم membersاعضا shoutedفریاد زد:,
30
99159
3135
ناگهان یکی از هم تیمی‌هایم فریاد زد،
01:54
"Soldiersسربازان!"
31
102318
1153
" سربازها! "
01:55
So I lookedنگاه کرد back,
32
103932
1702
به عقب نگاه کردم،
01:57
and there were two smallکوچک soldiersسربازان
in greenسبز uniformsلباس with riflesتفنگ ها,
33
105658
5648
دو سرباز کوچک با تفنگ و یونیفرم سبز،
02:03
chasingتعقیب after us.
34
111330
1392
داشتند ما را تعقیب می‌کردند.
02:05
We all ranفرار کرد as fastسریع as we could.
35
113288
2638
ما به سرعت پا به فرار گذاشتیم.
02:08
I prayedدعا کرد that, please
don't let them shootشلیک my headسر.
36
116773
2989
دعا می‌کردم که به سرم شلیک نکنند.
02:12
And I was thinkingفكر كردن that,
37
120422
1802
و در این فکر بودم که،
02:14
if my feetپا are on Chineseچینی ها soilخاک,
38
122248
2734
اگر پاهای من در خاک چین باشد،
02:17
I'll be safeبی خطر.
39
125006
1353
نجات پیدا خواهم کرد.
02:18
And I madeساخته شده it to Chineseچینی ها soilخاک.
40
126383
2193
و موفق هم خواهم شد به خاک چین برسم.
02:21
Then I saw my colleagueهمکار
Lauraلورا Lingلینگ fallسقوط on her kneesزانو.
41
129424
4278
در آن هنگام، همکارم "لورا لینگ"
را دیدم که زانو زده است.
02:26
I didn't know what to do
at that shortکوتاه momentلحظه,
42
134431
2616
نمی‌دانستم در آن لحظه چه کار کنم،
02:29
but I knewمی دانست that I could not
leaveترک کردن her aloneتنها there
43
137071
2627
اما می‌دانستم که نمی‌توانم او را تنها بگذارم
02:31
when she said,
"Eunaیونس, I can't feel my legsپاها."
44
139722
2991
وقتی که گفت:
"ایونا، نمی‌توانم پاهایم را حس کنم."
02:35
In a flashفلاش, we were surroundedاحاطه شده
by these two Koreanکره ای soldiersسربازان.
45
143860
4803
در یک چشم به هم زدن، ما توسط
این دو سرباز کره‌ای محاصره شدیم.
02:40
They were not much biggerبزرگتر than us,
46
148687
2343
آنها خیلی از ما بزرگتر نبودند،
02:43
but they were determinedمشخص
to take us to theirخودشان armyارتش baseپایه.
47
151054
3699
اما عجین شده بودند که ما را
به پایگاهشان ببرند.
02:47
I beggedالتماس and yelledفریاد زد for any kindنوع of help,
48
155779
3201
خیلی برای کمک، فریاد و التماس کردم
02:51
hopingامید that someoneکسی
would showنشان بده up from Chinaچين.
49
159004
3152
به این امید داشتم که یک نفر
از چین ما را ببیند.
02:55
Here I was, beingبودن stubbornیک دنده
50
163377
1921
در برابر سرباز مسلح
02:57
towardsبه سمت a trainedآموزش دیده soldierسرباز with a gunاسلحه.
51
165964
2512
سماجت به خرج می‌دادم.
03:00
I lookedنگاه کرد at his eyesچشم ها.
52
168500
1657
به چشمانش نگاه کردم.
03:04
He was just a boyپسر.
53
172625
1441
یک پسر بچه بود.
03:07
At that momentلحظه,
he raisedبالا بردن his rifleتفنگ to hitاصابت me,
54
175034
3515
ناگهان، اسلحه‌اش را بلند کرد
تا به من ضربه بزند،
03:10
but I saw that he was hesitatingتردید.
55
178573
2142
اما دیدم که شک و تردید داشت.
03:12
His eyesچشم ها were shakingتکان دادن,
56
180739
1775
چشمهایش می‌لرزید.
03:14
and his rifleتفنگ was still up in the airهوا.
57
182538
3138
و اسلحهاش هنوز رو به آسمان بود.
03:18
So I shoutedفریاد زد: at him,
58
186217
2262
فریاد زدم،
03:20
"OK, OK, I'll walkراه رفتن with you."
59
188503
2306
"باشه، باشه، با شما خواهم آمد."
03:23
And I got up.
60
191415
1316
و بلند شدم.
03:26
When we arrivedوارد شد at theirخودشان armyارتش baseپایه,
61
194269
2814
وقتی که به پایگاهشان رسیدیم،
03:29
my headسر was spinningحال چرخش
with these worst-caseبدترین حالت scenariosسناریوها,
62
197995
3896
در فکر بدترین سناریوهای ممکن بودم،
03:33
and my colleague'sهمکار
statementبیانیه wasn'tنبود helpingکمک.
63
201915
2965
که همکارم نتواست خودش را کنترل کند.
03:36
She said, "We are the enemyدشمن."
64
204904
2122
گفت: "ما دشمن هستیم."
03:39
She was right: we were the enemyدشمن.
65
207951
2686
حق با او بود: ما دشمن بودیم.
03:43
And I was supposedقرار است to be frightenedوحشت زده, too.
66
211851
2124
و منم قرار بود مثل آنها ترسناک باشم.
03:46
But I keptنگه داشته شد havingداشتن these oddفرد experiencesتجربیات.
67
214734
2976
باخودم تجربیات عجیب وغریبی به همراه داشتم.
03:49
This time, an officerافسر broughtآورده شده me his coatکت
68
217734
3943
این بار، یک سرباز کت خود را به من داد
03:53
to keep me warmگرم,
69
221701
1411
تا گرم شوم،
03:55
because I lostکم شده my coatکت on the frozenمنجمد riverرودخانه
70
223136
3991
چون با یکی از سربازها درگیر شدم
03:59
while battlingجنگیدن with one of these soldiersسربازان.
71
227151
2207
کتم را در رودخانه یخ زده، گم کردم.
04:02
I will tell you what I mean
by these oddفرد experiencesتجربیات.
72
230937
3842
من به شما خواهم گفت که منظورم از
تجربه‌های عجیب و غریب چیست.
04:07
I grewرشد کرد up in Southجنوب Koreaکشور کره.
73
235315
1781
من در کره جنوبی بزرگ شده‌ام.
04:09
To us, Northشمال Koreaکشور کره was always the enemyدشمن,
74
237731
3788
کره شمالی همیشه برای ما دشمن بوده است،
04:13
even before I was bornبدنیا آمدن.
75
241543
1438
حتی پیش از تولدم.
04:15
Southجنوب and Northشمال have been
underزیر armisticeفساد اداری for 63 yearsسالها,
76
243544
5473
شمال و جنوب پس از اتمام جنگ داخلی کره،
04:21
sinceاز آنجا که the endپایان of the Koreanکره ای Warجنگ.
77
249041
2117
۶۳ سال است که در صلح است.
04:23
And growingدر حال رشد up in the Southجنوب
in the '80s and '90s,
78
251952
3726
من دردهه های ۸۰ و ۹۰ در کره جنوبی بزرگ شدم،
04:27
we were taughtتدریس کرد propagandaتبلیغاتی
about Northشمال Koreaکشور کره.
79
255702
3477
و در رابطه با کره شمالی
به ما تبلیغات سیاسی آموخته می‌شد
04:33
And we heardشنیدم so manyبسیاری graphicگرافیک storiesداستان ها,
80
261412
2417
و داستانهای مصور بسیاری شنیدیم
04:35
suchچنین as, a little youngجوان boyپسر
beingبودن brutallyوحشیانه killedکشته شده
81
263853
3715
همانند: پسربچه‌ای که توسط
جاسوسان کره شمالی
04:39
by Northشمال Koreanکره ای spiesجاسوس
just because he said,
82
267592
3476
فقط به این دلیل که گفته بود:
"کمونیستهارا دوست ندارم."
04:43
"I don't like communistsکمونیست ها."
83
271092
1373
وحشیانه کشته شد.
04:45
Or, I watchedتماشا کردم this cartoonکارتون seriesسلسله
84
273627
3826
یا سریال کارتونی را نگاه می‌کردم که
04:49
about a youngجوان Southجنوب Koreanکره ای boyپسر
defeatingشکست دادن these fatچربی, bigبزرگ, redقرمز pigخوک,
85
277477
4755
در آن پسر جوان اهل کره جنوبی
خوک بزرگ ،قرمز وچاق را که
04:54
whichکه representedنمایندگی the Northشمال Koreans'کره ای ها
first leaderرهبر at the time.
86
282256
3965
در آن زمان نشان دهنده اولین رهبر
کره شمالی‌ها بود، شکست می‌داد.
05:00
And the effectاثر of hearingشنیدن
these horribleناگوار storiesداستان ها over and over
87
288154
3845
شنیدن چندین و چند باره همچین
داستانهای وحشتناکی
05:04
instilledتزریق شده one wordکلمه in a youngجوان mindذهن:
88
292710
3701
یک کلمه را در ذهن جوان تزریق می‌کند:
05:08
"enemyدشمن."
89
296435
1193
" دشمن."
05:10
And I think at some pointنقطه,
I dehumanizedغیر انسانی them,
90
298319
3234
و در برخی موارد فکر می‌‌کنم،
من آنها را تخریب کرده‌ام
05:14
and the people of Northشمال Koreaکشور کره
becameتبدیل شد equatedمعادله
91
302410
4989
و مردم کره شمالی را
05:19
with the Northشمال Koreanکره ای governmentدولت.
92
307423
2412
با رهبرانش برابر دانسته‌ا‌م.
05:23
Now, back to my detentionبازداشت.
93
311401
2543
حالا، برگردم به موضوع بازداشت شدنم.
05:25
It was the secondدومین day
94
313968
2153
دومین روز بود
05:28
of beingبودن in a cellسلول.
95
316145
1376
که در یک سلول بودم.
05:30
I had not sleptگذشته ی فعل خوابیدن
sinceاز آنجا که I was out at the borderمرز.
96
318195
3240
از زمانی که آن سوی مرز بودم
خواب به چشمانم نیامده بود.
05:34
This youngجوان guardنگهبان cameآمد to my cellسلول
97
322388
3322
نگهبان جوانی به سلولم آمد
05:37
and offeredارایه شده me this smallکوچک boiledآب پز شده eggتخم مرغ
98
325734
3516
و یک تخم مرغ کوچک آب پز به من داد
05:41
and said, "This will give you
strengthاستحکام to keep going."
99
329274
3555
و گفت: " این به شما توان
ادامه دادن را می‌دهد."
05:46
Do you know what it is like,
100
334311
2096
می‌دانید این شبیه چیست؟
05:49
receivingدریافت a smallکوچک kindnessمهربانی
in the enemy'sدشمن handدست?
101
337296
3602
دست نوازشگر مهربانانه از سوی دشمنتان
05:54
Wheneverهر زمان که they were kindنوع to me,
I thought the worstبدترین caseمورد
102
342012
3047
هر بار که با من مهربان بودند،
فکر می‌کردم بعد مهربانیشان
05:57
was waitingدر انتظار for me after the kindnessمهربانی.
103
345083
2087
بدترین چیز در انتظارم است.
06:01
One officerافسر noticedمتوجه شدم my nervousnessعصبی بودن.
104
349257
2854
یک افسر متوجه عصبی بودن من شد.
06:04
He said, "Did you think
we were all these redقرمز pigsخوک ها?"
105
352717
3853
او گفت: " فکر می‌کنید همه ما
مثل آن خوکهای قرمز بودیم؟"
06:09
referringاشاره to the cartoonکارتون
that I just showedنشان داد you.
106
357260
3536
به کارتونی اشاره کرد که نشانتان دادم.
06:15
Everyهرکدام day was like a psychologicalروانشناسی battleنبرد.
107
363227
3410
هر روز مانند یک جنگ روانی بود.
06:18
The interrogatorبازجو had me sitنشستن at a tableجدول
108
366661
3091
شش روز هفته بازپرس مرا مجبور می‌کرد
06:21
sixشش daysروزها a weekهفته
109
369776
1500
پشت میز بشینم
06:23
and had me writingنوشتن down
about my journeyسفر, my work,
110
371300
4090
و به اجبار بارها و بارها
درباره سفرم، کارم، بنویسم.
06:27
over and over untilتا زمان I wroteنوشت down
the confessionاعتراف that they wanted to hearشنیدن.
111
375414
4715
تا اعترافی را که خودشان
می‌خواستند، نوشتم.
06:33
After about threeسه monthsماه ها of detentionبازداشت,
112
381268
3187
بعد از سه ماه حبس،
06:36
the Northشمال Koreanکره ای courtدادگاه sentencedمحکوم شد me
113
384479
4862
دادگاه کره شمالی من را به ۱۲ سال
06:41
to 12 yearsسالها in a laborنیروی کار campاردوگاه.
114
389365
2484
کار در اردوگاه کار اجباری محکوم کرد.
06:44
So I was just sittingنشسته in my roomاتاق
to be transferredمنتقل شده.
115
392817
2818
بنابراین در اتاقم نشستم
و منتظر ماندم تا منتقل شوم.
06:48
At that time, I really had
nothing elseچیز دیگری to do,
116
396546
2238
در آن لحظه، واقعا هیچ کاری
از دستم بر نمی‌آمد،
06:50
so I paidپرداخت شده attentionتوجه
to these two femaleزن guardsنگهبانان
117
398808
2884
پس به دو زن نگهبان توجه کردم
06:53
and listenedگوش داد to what
they were talkingصحبت کردن about.
118
401716
2346
وگوش کردم ببینم درمورد چه صحبت می‌کنند،
06:56
Guardنگهبان A was olderمسن تر,
119
404909
2083
نگهبان A مسن‌تر بود،
06:59
and she studiedمورد مطالعه قرار گرفت Englishانگلیسی.
120
407016
2457
و انگلیسی خوانده بود.
07:01
She seemedبه نظر می رسید like she cameآمد
from an affluentفراوان familyخانواده.
121
409497
3967
و به نظر می‌رسید از یک خانواده
ثروتمند است.
07:05
She oftenغالبا showedنشان داد up
with these colorfulرنگارنگ dressesلباس,
122
413488
2428
او اغلب لباسهای رنگی می‌پوشید،
07:07
and then lovedدوست داشتنی to showنشان بده off.
123
415940
1543
و عاشق خودنمایی کردن بود.
07:10
And Guardنگهبان B was the youngerجوانتر one,
124
418240
3321
نگهبان B جوان‌تر بود،
07:13
and she was a really good singerخواننده.
125
421585
1810
و واقعا آواز‌خوان خوبی بود.
07:16
She lovedدوست داشتنی to singآواز خواندن Celineسلین Dion'sدیون
"My Heartقلب Will Go On" --
126
424263
4908
او عاشق خواندن آوازهای سلین دیون بود.
"قلب من ادامه خواهد داد"--
07:21
sometimesگاه گاهی too much.
127
429195
1466
گاهی اوقات خیلی زیاد می‌خواند.
07:22
She knewمی دانست just how
to tortureشکنجه me withoutبدون knowingدانستن.
128
430685
3832
او نمی‌دانست که چطوری دارد
من را شکنجه می‌دهد.
07:26
(Laughterخنده)
129
434541
1644
(خنده حضار)
07:28
And this girlدختر spentصرف شده a lot of time
in the morningصبح to put on makeupآرایش,
130
436209
6669
و این دختر مثل هر دختر جوان دیگری
صبحها زمانی زیادی را
07:34
like you can see in any youngجوان girl'sدختر life.
131
442902
3335
صرف آرایش کردن و میکاپ می‌کرد.
07:39
And they lovedدوست داشتنی to watch
this Chineseچینی ها dramaدرام,
132
447754
3587
و آنها عاشق تماشا کردن
فیلم درام چینی بودند،
07:43
a better qualityکیفیت productionتولید.
133
451365
1786
یک محصول با کیفیت بهتر.
07:45
I rememberیاد آوردن Guardنگهبان B said,
134
453776
2426
به یاد دارم نگهبان B گفت:
07:49
"I can no longerطولانی تر watch our TVتلویزیون showsنشان می دهد
after watchingتماشا کردن this."
135
457172
3777
"من بعد از تماشای این دیگر نمی‌توانم به
برنامه‌های تلویزیونی خودمان نگاه کنم."
07:54
She got scoldedسرخورده
136
462037
1818
او بخاطر نقد شوهای تلویزیونی کشورش
07:55
for degradingتحقیر her ownخودت country'sکشور
producedتولید شده TVتلویزیون showsنشان می دهد.
137
463879
4196
مورد مذمت و سرزنش قرار گرفت.
08:00
Guardنگهبان B had more
of a freeرایگان mindذهن than Guardنگهبان A,
138
468903
3197
نگهبان B از نگهبان A آزاد اندیش‌تر بود،
08:04
and she oftenغالبا got scoldedسرخورده by Guardنگهبان A
wheneverهر زمان که she expressedبیان herselfخودش.
139
472124
5612
و هر زمانی که نظرات خود را بیان می‌کرد
توسط نگهبان A مذمت و سرزنش می‌شد.
08:10
One day, they invitedدعوت کرد
all these femaleزن colleaguesهمکاران --
140
478321
3392
یک روز،همه همکاران زن را دعوت کردند--
08:13
I don't know where they cameآمد from --
141
481737
1901
من نمی‌دانستم آنها از کجا
08:15
to where I was heldبرگزار شد,
142
483662
2542
به زندان ما می‌آیند،
08:18
and they invitedدعوت کرد me
143
486228
1568
آنها من را به اتاق نگهبانی‌شان
08:19
to theirخودشان guardنگهبان roomاتاق
144
487820
1774
دعوت کردند
08:21
and askedپرسید:
145
489618
1585
و پرسیدند
08:23
if one-nightیک شب standsمی ایستد
really happenبه وقوع پیوستن in the US.
146
491227
3579
در آمریکا روابط جنسی یک شبه وجود دارد؟!
08:26
(Laughterخنده)
147
494830
3186
(خنده حضار)
08:30
This is the countryکشور where
youngجوان couplesزوج ها are not even allowedمجاز
148
498040
5055
اینجا کشوری است که در اماکن عمومی
حتی به زوج های جوان اجازه داده نمی شود
08:35
to holdنگه دارید handsدست ها in publicعمومی.
149
503119
1680
دست همدیگر را بگیرند.
08:36
I had no ideaاندیشه where they
had gottenدریافت کردم this informationاطلاعات,
150
504823
2928
واقعا نمیدانم این خبرها
از کجا به گوششان رسیده است.
08:39
but they were shyخجالتی and gigglyعجیب و غریب
even before I said anything.
151
507775
3577
هر بار قبل از اینکه چیزی بگویم
خجالت می کشیدند و می خندیدند.
08:44
I think we all forgotیادم رفت
that I was theirخودشان prisonerزندانی,
152
512128
3859
فکر کنم همه فراموش کرده بودیم
که من زندانی آنها بودم
08:48
and it was like going back
to my highبالا schoolمدرسه classroomکلاس درس again.
153
516848
3437
و مثل این بود که به دوباره
به دوران دبیرستانم برگردم.
08:53
And I learnedیاد گرفتم that these girlsدختران alsoهمچنین
grewرشد کرد up watchingتماشا کردن a similarمشابه cartoonکارتون,
154
521160
5880
و همچنین پی بردم که این دختران نیز
با تبلیغات سیاسی و کارتون هایی
08:59
but just propagandaتبلیغاتی towardsبه سمت
Southجنوب Koreaکشور کره and the US.
155
527064
5036

علیه کره جنوبی و آمریکا بزرگ شده اند.
09:04
I startedآغاز شده to understandفهمیدن where
these people'sمردم angerخشم was comingآینده from.
156
532124
5459
ودرک کردم این عصبانیت ها
ازکجا آب می خورد.
09:09
If these girlsدختران grewرشد کرد up
learningیادگیری that we are enemiesدشمنان,
157
537607
3791
اگر این دختران با این نوع آموزش ها
بزرگ شوند، که ما دشمن هستیم.
09:13
it was just naturalطبیعی است
that they would hateنفرت us
158
541422
3221
طبیعی است که از ما متنفر باشند.
09:16
just as I fearedترسید them.
159
544667
1829
همانند من که از آنها می ترسیدم.
09:20
But at that momentلحظه, we were all just girlsدختران
160
548035
3850
در آن هنگام، علی رغم ایدولوژی هایی
که ما را ازهم جدا کرده بود
09:23
who sharedبه اشتراک گذاشته شده the sameیکسان interestsمنافع,
161
551909
1793
همه ما شبیه دخترانی بودیم که
09:26
beyondفراتر our ideologiesایدئولوژی ها that separatedجدا از هم us.
162
554958
3383
بعضی ازعلایق شان را باهم در میان میگذارند.
09:31
I sharedبه اشتراک گذاشته شده these storiesداستان ها with my bossرئیس
at Currentجاری TVتلویزیون at the time
163
559806
4670
بعد از اینکه به خانه برگشتم.
این داستان ها را برای رئیسم
09:36
after I cameآمد home.
164
564500
1410
در Current TV بازگو کردم.
09:37
His first reactionواکنش was,
165
565934
2478
اولین عکس العمل اش این بود:
09:40
"Eunaیونس, have you heardشنیدم
of Stockholmاستکهلم Syndromeسندرم?"
166
568436
2892
"چیزی در مورد
سندروم استکهلم شنیدی؟ "
09:44
Yes, and I clearlyبه وضوح rememberیاد آوردن
167
572884
3427
بله، خیلی واضح
09:49
the feelingاحساس of fearترس
168
577190
1623
حس ترس، تهدید
09:50
and beingبودن threatenedتهدید شده,
169
578837
1507
و تنش ما بین خود و بازپرس را
09:53
and tensionتنش risingرو به افزایش up
betweenبین me and the interrogatorبازجو
170
581737
3805
آن هنگام که در مورد سیاست بحث می‌کردیم
09:57
when we talkedصحبت کرد about politicsسیاست.
171
585566
1969
به یاد دارم.
09:59
There definitelyقطعا was a wallدیوار
that we couldn'tنمی توانستم climbبالا رفتن over.
172
587559
4012
به هیچ عنوان حرف همدیگر را نمی‌فهمیدیم.
10:04
But we were ableتوانایی to see
eachهر یک other as humanانسان beingsموجودات
173
592348
4048
اما با این وجود قادر بودیم
زمانی که در مورد زندگی روزمره
10:08
when we talkedصحبت کرد about familyخانواده,
174
596420
2401
یا خانواده و اهمیت آینده فرزندانمان
10:10
everydayهر روز life,
175
598845
1577
صبحت می‌کردیم،
10:12
the importanceاهمیت of the futureآینده
for our childrenفرزندان.
176
600446
2911
همدیگر را درک کنیم.
10:18
It was about a monthماه before I cameآمد home.
177
606686
2780
حدود یک ماه قبل از بازگشتم به خانه بود.
10:21
I got really sickبیمار.
178
609490
1332
که به شدت مریض شدم.
10:23
Guardنگهبان B stoppedمتوقف شد by my roomاتاق to say goodbyeخداحافظ,
179
611632
4091
نگهبان B برای خداحافظی
کنار اتاق من ایستاده بود،
10:27
because she was leavingترک
the detentionبازداشت centerمرکز.
180
615747
2829
چون داشت زندان را ترک می کرد.
10:33
She madeساخته شده sure that no one watchedتماشا کردم us,
181
621048
2947
وقتی که مطمئن شد که کسی ما را نگاه نمی‌کند
10:36
no one heardشنیدم us,
182
624019
1584
و یا کسی فال گوش نایستاده است،
10:37
and quietlyبی سر و صدا said,
183
625627
1555
به آرامی گفت:
10:39
"I hopeامید you get better
184
627206
1830
"امیدوارم حالت بهتر شود
10:41
and go back to your familyخانواده soonبه زودی."
185
629060
1901
و به زودی پیش خانواده‌ات برگردی."
10:45
It is these people --
186
633312
1631
این گونه مردمانی هستند--
10:47
the officerافسر who broughtآورده شده me his coatکت,
187
635927
2557
افسری که کتش را به من داد،
10:51
the guardنگهبان who offeredارایه شده me a boiledآب پز شده eggتخم مرغ,
188
639405
3619
نگهبانی که به من تخم مرغ آبپز تعارف کرد،
10:55
these femaleزن guardsنگهبانان who askedپرسید: me
about datingدوستیابی life in the US --
189
643048
4730
نگهبانانی که از من درباره قرار ملاقات
عاشقانه در آمریکا سوال می‌پرسیدند--
10:59
they are the onesآنهایی که
that I rememberیاد آوردن of Northشمال Koreaکشور کره:
190
647802
4573
اینها چیزهایی هستند که من
از کره شمالی به یاد دارم:
11:04
humansانسان just like us.
191
652399
2423
شبیه ما انسانند.
11:07
Northشمال Koreansکره ای ها and I were not
ambassadorsسفیران of our countriesکشورها,
192
655690
5499
من و آنها سفیران کشورمان نبودیم
11:13
but I believe that we were representingنمایندگی
193
661213
3585
اما بر این باورم
11:16
the humanانسان raceنژاد.
194
664822
1505
ما نماینده نژاد بشر بودیم.
11:20
Now I'm back home and back to my life.
195
668104
2882
حالا من به خانه و زندگی‌ام برگشته‌ام.
11:24
The memoryحافظه of these people
has blurredتار شده as time has passedگذشت.
196
672636
4277
در طی زمان خاطرات این مردم تار خواهد شد
11:29
And I'm in this placeمحل
197
677800
1436
و من اینجا هستم
11:31
where I readخواندن and hearشنیدن
about Northشمال Koreaکشور کره provokingتحریک the US.
198
679260
4297
جایی که می‌بینم و می‌شنوم
کره شمالی آمریکا را خشمگین می‌سازد.
11:36
I realizedمتوجه شدم how easyآسان it is
199
684072
2375
متوجه شدم که چقدر آسان است
11:39
to see them as an enemyدشمن again.
200
687131
2054
دوباره به آنها لقب دشمن بدهم.
11:43
But I have to keep remindingیادآوری myselfخودم
that when I was over there,
201
691101
5189
اما باید خودم را به یاد داشته باشم
هنگامی که آنجا بودم
11:49
I was ableتوانایی to see humanityبشریت
202
697655
2914
قادر بودم در چشمان دشمن
11:52
over hatredنفرت
203
700593
1152
بیش از نفرت
11:53
in my enemy'sدشمن eyesچشم ها.
204
701769
1591
انسانیت را ببینم.
11:56
Thank you.
205
704709
1467
متشکرم.
11:58
(Applauseتشویق و تمجید)
206
706200
5134
(تشویق حضار)
Translated by Masoud Ekhtiyari
Reviewed by Leila Ataei

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Euna Lee - Journalist
Euna Lee strives to be a voice for the voiceless and a window for those with no access to outside information.

Why you should listen

A seasoned journalist with more than years of experience, Euna Lee is a television executive producer for Voice of America's Korean Service (VOA). Prior to VOA, she worked for Fusion media, AJ+ and Al Jazeera TV networks.

Lee’s name became widely known after she was captured by the North Korean regime while covering a human trafficking story for Current TV, a cable network co-founded by former Vice President Al Gore. She wrote a memoir, The World is Bigger Now, about her experience while detained in North Korea for 140 days.

Lee has received various awards for her fearless work, including McGill Medal by University of Georgia and Glamour magazine's Women of the Year Award in 2009. At VOA, she strives to be a voice for the voiceless and a window for those with no access to outside information. Born and raised in South Korea, Lee holds a master’s degree in journalism from Columbia University.

More profile about the speaker
Euna Lee | Speaker | TED.com