ABOUT THE SPEAKER
Deeyah Khan - Filmmaker
Deeyah Khan is working to create intercultural dialogue and understanding by confronting the world's most complex and controversial topics.

Why you should listen

Deeyah Khan is an Emmy and Peabody award-winning documentary film director and founder of Fuuse, a media and arts company that puts women, people from minorities and third-culture kids at the heart of telling their own stories. In 2016, Khan became the first UNESCO Goodwill Ambassador for artistic freedom and creativity. She has received many honors for her work supporting freedom of expression, human rights and peace, including the Ossietzky Prize, the University of Oslo's Human Rights Award and the Peer Gynt Prize from the Parliament of Norway.

Born in Norway to immigrant parents of Pashtun and Punjabi ancestry, Khan's experience of living between different cultures, both the beauty and the challenges, shapes her artistic vision. Her 2012 multi-award winning documentary, Banaz: A Love Story, chronicles the life and death of Banaz Mahmod, a young British Kurdish woman murdered by her family in a so-called honor killing. Khan's second film, the Grierson and Bafta award-nominated Jihad, involved two years of interviews and filming with Islamic extremists, convicted terrorists and former jihadis. One of Fuuse's recent initiatives, born of Deeyah’s own experiences, is sister-hood, a digital magazine and series of live events spotlighting the voices of women of Muslim heritage. Khan has also produced a number of critically acclaimed albums, including Listen to the Banned, a compilation that brought together musicians from around the world who have been subject to persecution, 'censorship and imprisonment.

The focus of Khan's work and access to voices that are often overlooked and misunderstood has led to increasing demand as a speaker at international human rights events and platforms including the United Nations. She was described by The Times of London thus: "To say Deeyah Khan is an inspiration is an understatement. She is one of the bravest, most indomitable women … facing down bullies and extremists with intelligence and unflinching spirit."

(Photo: Geir Dokken)

More profile about the speaker
Deeyah Khan | Speaker | TED.com
TEDxExeter

Deeyah Khan: What we don't know about Europe's Muslim kids

دیا خان: مطالبی که در مورد فرزندان مسلمان اروپا نمی دانیم

Filmed:
1,424,468 views

دیا خان ،به عنوان فرزند یک مادر افغان و پدر پاکستانی بزرگ شده در نروژ، می داند یک فرد جوان درمانده بین جامعه اش و خانواده اش، چه احساسی داره. در این سخنرانی قدرتمند و احساسی، این فیلم ساز، احساس سرخوردگی و انزوایی که خیلی از فرزندان مسلمان بزرگ شده در غرب تجربه می کنند رو از زیر خاکها بیرون می کشد و همچنین نتایج مرگ آور ناشی از به آغوش نکشیدن جوانانمان پیش از پیوستن به گروه های افراطی را بیان میکند.
- Filmmaker
Deeyah Khan is working to create intercultural dialogue and understanding by confronting the world's most complex and controversial topics. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
When I was a childکودک,
I knewمی دانست I had superpowersابر قدرت ها.
0
1200
3320
وقتی بچه بودم،
می‌دونستم قدرت‌های مافوق طبیعی دارم.
00:18
That's right.
1
6920
1215
درسته.
00:20
(Laughterخنده)
2
8160
1096
(خنده حضار)
00:21
I thought I was absolutelyکاملا amazingحیرت آور
because I could understandفهمیدن
3
9280
4016
فکر می‌کردم که شاهکارم
چون من توانایی درک
00:25
and relateمربوط بودن to the feelingsاحساسات
of brownرنگ قهوه ای people,
4
13320
2136
و همدلی با افراد رنگین پوست را داشتم.
00:27
like my grandfatherبابا بزرگ,
a conservativeمحافظه کار Muslimمسلمان guy.
5
15480
3400
مثلا پدربزرگم رو،
که یک مسلمان سنت‌گرا بود.
00:31
And alsoهمچنین, I could understandفهمیدن
my Afghanافغانی motherمادر, my Pakistaniپاکستانی fatherپدر,
6
19360
4896
همچنین می تونستم مادر افغان و
پدر پاکستانی ام رو
00:36
not so religiousدینی
but laid-backپشت سر گذاشت, fairlyمنصفانه liberalلیبرال.
7
24280
3800
که نه چندان مذهبی، بلکه سهل‌گیر
و نسبتا آزاداندیش بودند رو هم درک کنم.
00:40
And of courseدوره, I could understandفهمیدن
8
28480
1616
و البته، توانایی درک و همدلی
00:42
and relateمربوط بودن to the feelingsاحساسات
of whiteسفید people.
9
30120
2416
سفیدپوست ها رو هم داشتم.
00:44
The whiteسفید Norwegiansنروژی ها of my countryکشور.
10
32560
1840
نروژی‌های سفیدپوست کشورم رو.
00:47
You know, whiteسفید, brownرنگ قهوه ای, whateverهر چه --
11
35480
2576
در واقع، سفید، سبزه، هر چه --
00:50
I lovedدوست داشتنی them all.
12
38080
1816
عاشق همه شون بودم.
00:51
I understoodفهمید them all,
13
39920
1256
همه‌ی آنها را می فهمیدم،
00:53
even if they didn't always
understandفهمیدن eachهر یک other,
14
41200
2336
حتی اگر آن‌ها همیشه
یکدیگر را درک نمی‌کردند.
00:55
they were all my people.
15
43560
1240
آن‌ها هم وطنان من بودند.
00:57
My fatherپدر, thoughگرچه,
was always really worriedنگران.
16
45600
2936
اما همیشه پدرم خیلی نگران بود.
01:00
He keptنگه داشته شد sayingگفت: that
even with the bestبهترین educationتحصیلات,
17
48560
3336
دائم می‌گفت حتی با داشتن بهترین تحصیلات هم
01:03
I was not going to get a fairنمایشگاه shakeلرزش.
18
51920
3176
باز به حقوق برابر نمی رسی .
01:07
I would still faceصورت discriminationتبعیض,
accordingبا توجه to him.
19
55120
3416
از نظر اون،
من همچنان با تبعیض روبرو خواهم بود،
01:10
And that the only way
to be acceptedپذیرفته شده by whiteسفید people
20
58560
2816
و تنها روش ای که باعث میشه تا
مورد قبول سفید پوستان واقع بشی
01:13
would be to becomeتبدیل شدن به famousمشهور.
21
61400
2176
اینه که مشهور بشی.
01:15
Now, mindذهن you, he had this conversationگفتگو
with me when I was sevenهفت yearsسالها oldقدیمی.
22
63600
4000
تصور کنید، او همچنین مکالمه ای رو
با من وقتی هفت سالم بود داشت.
01:20
So while I'm sevenهفت yearsسالها oldقدیمی, he said,
23
68440
2976
بنابراین، زمانی که من هفت سالم بود،
پدرم گفت:
01:23
"Look, so it's eitherیا got to be sportsورزش ها,
or it's got to be musicموسیقی."
24
71440
3376
"ببین، این یا میتونه ورزش باشه،
یا میتونه موسیقی باشه"
01:26
He didn't know anything about sportsورزش ها --
blessبرکت دهد him -- so it was musicموسیقی.
25
74840
4456
او در مورد ورزش هیچی نمی دونست – خدا رحمت اش کنه –
بنابراین موسیقی رو انتخاب کرد.
01:31
So when I was sevenهفت yearsسالها oldقدیمی,
he gatheredجمع شد all my toysاسباب بازی ها, all my dollsعروسک ها,
26
79320
4336
خوب وقتی هفت سالم بود،پدرم تمام
اسباب بازی ها و عروسک هام رو جمع کرد،
01:35
and he threwپرتاب کرد them all away.
27
83680
1600
و همه رو دور انداخت.
01:38
In exchangeتبادل he gaveداد me
a crappyکم ارزش little Casioکاسیو keyboardصفحه کلید and --
28
86160
3856
بجاش بهم یک کی بورد داغون کوچیک کاسیو داد.
01:42
(Laughterخنده)
29
90040
1216
(خنده حضار)
01:43
Yeah. And singingآواز خواندن lessonsدرس ها.
30
91280
2016
بله، و کلاسهای آواز.
01:45
And he forcedمجبور شدم me, basicallyاساسا, to practiceتمرین
for hoursساعت ها and hoursساعت ها everyهرکدام singleتنها day.
31
93320
4776
و من رو مجبور می کرد تا
ساعت ها و ساعت ها هر روز تمرین کنم.
01:50
Very quicklyبه سرعت, he alsoهمچنین had me performingاجرای
for largerبزرگتر and largerبزرگتر audiencesمخاطبان,
32
98120
4256
خیلی سریع، اون من رو برای اجرا مقابل
حضار بیشتر و بیشتر کنار خودش وا داشت.
01:54
and bizarrelyعجیب و غریب, I becameتبدیل شد
almostتقریبا a kindنوع of posterپوستر childکودک
33
102400
3776
و خیلی عجیب، من به نوعی به تصویر
کودکی در روی صفحات مجلات چندفرهنگی
01:58
for Norwegianنروژی multiculturalismچند فرهنگی.
34
106200
2080
جامعه نروژ تبدیل شدم.
02:00
I feltنمد very proudمغرور, of courseدوره.
35
108760
1736
البته که من احساس غرور می کردم،
02:02
Because even the newspapersروزنامه ها at this pointنقطه
36
110520
3336
بخاطر اینکه حتی روزنامه ها در این مرحله
02:05
were startingراه افتادن to writeنوشتن
niceخوب things about brownرنگ قهوه ای people,
37
113880
2576
شروع به نوشتن مطالب خوبی در
مورد مردمان رنگین پوست کردند،
02:08
so I could feel
that my superpowerابرقدرت was growingدر حال رشد.
38
116480
3160
اون زمان بود که تونستم حس کنم که
قدرتهای مافوق طبیعی ام در حال رشد بودند.
02:12
So when I was 12 yearsسالها oldقدیمی,
walkingپیاده روی home from schoolمدرسه,
39
120960
2976
زمانی که 12 سالم بود و
داشتم از مدرسه به سمت خونه قدم می زدم،
02:15
I tookگرفت a little detourانحراف
40
123960
1216
درحالی که یک مسیر دیگه ای
رو واسه رسیدن به خونه انتخاب کرده بودم
02:17
because I wanted to buyخرید
my favoriteمورد علاقه sweetsشیرینی calledبه نام "saltyشور feetپا."
41
125200
3535
تا شیرینی مورد علاقه ام رو
که اسم اش "پای نمکی" بود رو بخرم.
02:20
I know they soundصدا kindنوع of awfulخیلی بد و ناخوشایند,
42
128759
1761
میدونم که به نظر یه جورایی ناخوشایند میاد،
02:23
but I absolutelyکاملا love them.
43
131640
1496
ولی من اونها رو واقعا دوست داشتم.
02:25
They're basicallyاساسا these little
saltyشور licoriceشیرین بیان bitsبیت in the shapeشکل of feetپا.
44
133160
4440
اون شیرینی ها تکه های کوچک
شیرین بیان نمکی، به شکل پا هستن.
02:30
And now that I say it out loudبا صدای بلند,
I realizeتحقق بخشیدن how terribleوحشتناک that soundsبرای تلفن های موبایل,
45
138120
5240
و الان که دارم بلند توصیف اش می کنم
متوجه شدم چقدر به نظر ترسناک میاد،
02:36
but be that as it mayممکن است,
I absolutelyکاملا love them.
46
144280
2496
اما جدای اینها، من واقعا عاشقشون بودم.
02:38
So on my way into the storeفروشگاه,
47
146800
2096
در راه مغازه بودم که،
02:40
there was this grownرشد کرد whiteسفید guy
in the doorwayدروازه blockingمسدود کردن my way.
48
148920
4536
یک مردم بزرگ جسه در جلوی در ورودی،
راهم رو سد کرد.
02:45
So I triedتلاش کرد to walkراه رفتن around him,
and as I did that, he stoppedمتوقف شد me
49
153480
5936
خوب، سعی کردم که دورش بزنم،
وقتی ازش رد شدم من رو متوقف کرد
02:51
and he was staringخیره شدن at me,
50
159440
1800
و شروع به زل زدن بهم کرد،
02:54
and he spitتف انداختن in my faceصورت, and he said,
51
162200
1936
توی صورتم تف انداخت و گفت:
02:56
"Get out of my way
52
164160
1216
"از جلوی راهم برو کنار
02:57
you little blackسیاه bitchعوضی,
you little Pakiپاکی bitchعوضی,
53
165400
3256
بدکاره کوچولوی سیاه پوست،
بدکاره کوچولوی پاکستانی
03:00
go back home where you cameآمد from."
54
168680
1920
برگرد به همون جایی که ازش اومدی."
03:03
I was absolutelyکاملا horrifiedوحشت زده.
55
171600
3096
من کاملا وحشت زده بودم.
03:06
I was staringخیره شدن at him.
56
174720
1296
و بهش زل زدم.
03:08
I was too afraidترسیدن
to wipeپاک کن the spitتف انداختن off my faceصورت,
57
176040
2920
و اونقدر ترسیده بودم که
جرات پاک کردن تف های روی صورتم رو نداشتم،
03:11
even as it was mixingمخلوط کردن with my tearsاشک ها.
58
179840
2136
حتی وقتی با اشکهام قاطی شده بود.
03:14
I rememberیاد آوردن looking around,
hopingامید that any minuteدقیقه now,
59
182000
3696
خاطرم میاد که دور و برم رو نگاه کردم،
امیدوار بودم که هر لحظه،
03:17
a grown-upبزرگسالان is going to come
and make this guy stop.
60
185720
3656
یه آدم بزرگی بیاد و اون مرد رو متوقف کنه.
03:21
But insteadبجای, people keptنگه داشته شد hurryingعجله کن pastگذشته me
and pretendedتظاهر کرد not to see me.
61
189400
4320
اما بجاش، مردم به سرعت از کنارم رد می شدن
و وانمود می کردن که منو نمی بینن.
03:26
I was very confusedسردرگم
because I was thinkingفكر كردن, well,
62
194160
3600
من خیلی گیج شده بودم،
چون فکر می کردم خوب،
03:30
"My whiteسفید people, come on!
Where are they? What's going on?
63
198640
3296
"مردم سفید پوست من ، یالا! کجا هستید؟
اینجا چه خبره؟
03:33
How come they're not
comingآینده and rescuingنجات me?
64
201960
2080
چطوره که نمی یان تا من رو نجات بدین؟"
03:36
So, needlessضروری است to say,
I didn't buyخرید the sweetsشیرینی.
65
204760
2256
در نهایت، البته که نیاز به گفتن نیست،
من شیرینی ای نخریدم.
03:39
I just ranفرار کرد home as fastسریع as I could.
66
207040
2120
و با تمام سرعتی که می تونستم
به سمت خونه دویدم.
03:42
Things were still OK, thoughگرچه, I thought.
67
210040
2080
انگارکه همه چی خوبه ، اگرچه ؛ فکر می کردم.
03:44
As time wentرفتی on,
the more successfulموفق شدن I becameتبدیل شد,
68
212800
3096
در طول گذر زمان که
من بیشتر موفقیت کسب می کردم،
03:47
I eventuallyدر نهایت startedآغاز شده alsoهمچنین
attractingجذب harassmentآزار و اذیت from brownرنگ قهوه ای people.
69
215920
4120
با این مسئله روبرو شدم که هراز چند گاهی
افراد رنگین پوست من رو مورد آزار و اذیت قرار می دادند،
03:53
Some menمردان in my parent'sوالدین communityجامعه
feltنمد that it was unacceptableغیر قابل قبول است
70
221520
3296
برخی مردها در جامعه متعلق به والدین من،
احساس می کردند که این قابل پذیرش
03:56
and dishonorableبی شرمانه for a womanزن
to be involvedگرفتار in musicموسیقی
71
224840
4856
و احترام نیست که یک زن
وارد دنیای موسیقی بشه
04:01
and to be so presentحاضر in the mediaرسانه ها.
72
229720
1960
و در رسانه ها نمایش داده بشه.
04:05
So very quicklyبه سرعت, I was startingراه افتادن
to becomeتبدیل شدن به attackedحمله کرد at my ownخودت concertsکنسرت ها.
73
233280
5416
خوب خیلی سریع، از اینجا شروع شد که
در کنسرت هام مورد حمله قرار می گرفتم.
04:10
I rememberیاد آوردن one of the concertsکنسرت ها,
I was onstageصحنه, I leanلاغر into the audienceحضار
74
238720
5016
خاطرم هست در یکی از کنسرت ها،
من به سمت تماشاچی ها خم شده بودم
04:15
and the last thing I see
is a youngجوان brownرنگ قهوه ای faceصورت
75
243760
3256
و آخرین چیزی که دیدم
یک جوان رنگین پوست بود،
04:19
and the nextبعد thing I know is some sortمرتب سازی
of chemicalشیمیایی is thrownپرتاب شده in my eyesچشم ها
76
247040
4216
و چیز بعدی که می دونم،ماده ای از نوع شیمایی
تو چشمهای من پاشیده شد
04:23
and I rememberیاد آوردن I couldn'tنمی توانستم really see
and my eyesچشم ها were wateringآبیاری
77
251280
3216
و خاطرم میاد که نمی تونستم چیزی ببینم
و چشمهام پر از آب شده بود
04:26
but I keptنگه داشته شد singingآواز خواندن anywayبه هر حال.
78
254520
1600
با وجود این به خواندن ادامه دادم.
04:28
I was spitتف انداختن in the faceصورت in the streetsخیابان ها
of Osloاسلو, this time by brownرنگ قهوه ای menمردان.
79
256839
4721
در خیابان اوسلو، این دفعه
توسط مردی رنگین پوست به صورتم تف شد.
04:34
They even triedتلاش کرد to kidnapآدم ربایی me at one pointنقطه.
80
262360
3216
حتی در یک مورد اون ها
تلاش برای دزدیدن من کردند.
04:37
The deathمرگ threatsتهدید were endlessبی پایان.
81
265600
2056
تهدید به مرگ های مداوم.
04:39
I rememberیاد آوردن one olderمسن تر beardedریش دار guy
stoppedمتوقف شد me in the streetخیابان one time,
82
267680
3256
یادم میاد یه مردم ریشو سن بالا
من رو در خیابان متوقف کرد،
04:42
and he said, "The reasonدلیل
I hateنفرت you so much
83
270960
2136
و گفت: "علت اینکه من
خیلی ازت متنفرم اینه که
04:45
is because you make our daughtersدختران think
84
273120
2056
باعث میشی دخترهای ما فکر کنند
04:47
they can do whateverهر چه they want."
85
275200
1560
و بتونن هرکاری رو که بخوان انجام بدن"
04:50
A youngerجوانتر guy warnedهشدار داد me to watch my back.
86
278560
2816
یه مرد جوان به من اخطار داد
که حواسم رو جمع کنم .
04:53
He said musicموسیقی is un-Islamicغیر اسلامی
and the jobکار of whoresفاحشه ها,
87
281400
3016
اون گفت که " موسیقی ضد اسلام است
و شغل بدکاره هاست،
04:56
and if you keep this up,
you are going to be rapedتجاوز جنسی
88
284440
2736
و اگر این کار رو ادامه بدی، بهت تجاوز میشه
04:59
and your stomachمعده will be cutبرش out so that
anotherیکی دیگر whoreفاحشه like you will not be bornبدنیا آمدن.
89
287200
4680
و شکم ات پاره و خالی خواهد شد
تا زن بدکاره ی دیگری مثل تو متولد نشه.
05:05
Again, I was so confusedسردرگم.
90
293560
1696
دوباره ، من کاملا گیج شده بودم.
05:07
I couldn'tنمی توانستم understandفهمیدن what was going on.
91
295280
1905
نمی تونستم متوجه بشم
چه اتفاقی داره میوفته.
05:09
My brownرنگ قهوه ای people now startingراه افتادن
to treatدرمان شود me like this -- how come?
92
297209
3680
مردمان رنگین پوست من شروع
به تهدید من کرده اند، چطور میشه؟
05:13
Insteadبجای of bridgingپل ارتباطی the worldsجهان ها,
the two worldsجهان ها,
93
301560
3096
بجای پل زدن بین دنیاها، این دو دنیا،
05:16
I feltنمد like I was fallingافتادن
betweenبین my two worldsجهان ها.
94
304680
3000
حس می کردم که
بین دو دنیای خودم سقوط کرده ام.
05:20
I supposeفرض کنید, for me, spitتف انداختن was kryptoniteکریپتون.
95
308000
2600
من فرض می کنم ، اون تف ها مانعی
در قدرت مافوق طبیعی (کریپتنایت) بود.
05:24
So by the time I was 17 yearsسالها oldقدیمی,
96
312560
2016
تا وقتی که 17 سالم شد،
05:26
the deathمرگ threatsتهدید were endlessبی پایان,
and the harassmentآزار و اذیت was constantثابت.
97
314600
3016
تهدید به مرگ ها تموم نشدنی بود و آزار
و اذیت ها همچنان به قوت خودش باقی بود.
05:29
It got so badبد, at one pointنقطه
my motherمادر satنشسته me down and said,
98
317640
2762
اوضاع خیلی وخیم شده بود
و در اون لحظه ، مادرم من رو نشوند و گفت :
05:32
"Look, we can no longerطولانی تر protectمحافظت you,
we can no longerطولانی تر keep you safeبی خطر,
99
320426
3470
"ببین، ما بیشتر از این نمی تونیم ازت محافظت کنیم،
بیشتر از این نمی تونیم امنیت ات رو فراهم کنیم،
05:35
so you're going to have to go."
100
323920
1776
مجبوری که ازین جا بری.
05:37
So I boughtخریداری شد a one-wayیک طرفه ticketبلیط to Londonلندن,
I packedبسته بندی شده my suitcaseچمدان and I left.
101
325720
5400
خوب، یه بلیط یک طرفه به لندن گرفتم،
چمدان هام رو بستم و اونجا رو ترک کردم.
05:44
My biggestبزرگترین heartbreakدلهره at that pointنقطه
was that nobodyهيچ كس said anything.
102
332160
3696
بزرگترین دل شکستگی من این بود
که هیشکی هیچی نگفت.
05:47
I had a very publicعمومی exitخروج from Norwayنروژ.
103
335880
2360
من یک خروج پر سر و صدا از نروژ داشتم.
05:51
My brownرنگ قهوه ای people, my whiteسفید people --
nobodyهيچ كس said anything.
104
339120
3536
مردم رنگین پوست من، مردم سفیدپوست من،
هیچکس چیزی نگفت.
05:54
Nobodyهيچ كس said, "Holdنگه دارید on, this is wrongاشتباه.
105
342680
2120
هیچکس نگفت، "صبر کن، این کار اشتباه ست.
05:57
Supportحمایت کردن this girlدختر, protectمحافظت this girlدختر,
because she is one of us."
106
345960
3696
از این دختر محافظت کنید ، از این دختر
پشتیبانی کنید، چون اونم یکی از ماهاست ."
06:01
Nobodyهيچ كس said that.
107
349680
1616
هیچکس این ها رو نگفت.
06:03
Insteadبجای, I feltنمد like --
you know at the airportفرودگاه,
108
351320
3040
بجاش، من احساس کردم --
شما می دونید در فرودگاه ،
06:07
on the baggageبار سفر carouselچرخ فلک
you have these differentناهمسان suitcasesچمدان ها
109
355120
2856
روی چرخ گردان چمدان ها،
چمدان های متفاوتی هستند
06:10
going around and around,
110
358000
1256
که هی میچرخن و میچرخن،
06:11
and there's always
that one suitcaseچمدان left at the endپایان,
111
359280
2496
و در آخر همیشه تنها یک چمدان باقی میمونه
06:13
the one that nobodyهيچ كس wants,
the one that nobodyهيچ كس comesمی آید to claimادعا.
112
361800
3016
اونی که هیچکس نمی خوات اش،
اونی که هیچکی نمیاد که ادعاش کنه.
06:16
I feltنمد like that.
113
364840
1280
من احساسی شبیه اون داشتم.
06:19
I'd never feltنمد so aloneتنها.
I'd never feltنمد so lostکم شده.
114
367040
3400
هرگز احساس تنهایی ای به اون شدت نکرده بودم.
هرگز احساس گم شدن به اون اندازه نداشتم.
06:24
So, after comingآینده to Londonلندن,
I did eventuallyدر نهایت resumeخلاصه my musicموسیقی careerحرفه.
115
372360
4000
خوب، بعد از رسیدن به لندن،
در نهایت به کار موسیقی ام ادامه دادم.
06:29
Differentناهمسان placeمحل, but unfortunatelyمتاسفانه
the sameیکسان oldقدیمی storyداستان.
116
377000
3200
مکان متفاوت، ولی متاسفانه داستان همون داستان قدیمی
06:32
I rememberیاد آوردن a messageپیام sentارسال شد to me
sayingگفت: that I was going to be killedکشته شده
117
380840
3536
یادم میاد که پیغامی بهم رسید که می گفت
من قراره کشته بشم.
06:36
and that riversرودخانه ها of bloodخون
were going to flowجریان
118
384400
3376
قراره رودخانه های از خون جاری بشه
06:39
and that I was going to be rapedتجاوز جنسی
manyبسیاری timesبار before I diedفوت کرد.
119
387800
3456
قراره که بارها و بارها بهم تجاوز بشه،
قبل از اینکه بمیرم.
06:43
By this pointنقطه, I have to say,
120
391280
1416
در این لحظه، من مجبور بگم که،
06:44
I was actuallyدر واقع gettingگرفتن used
to messagesپیام ها like this,
121
392720
2456
در واقع من به این پیغام ها عادت کرده بودم،
06:47
but what becameتبدیل شد differentناهمسان was that
now they startedآغاز شده threateningتهدید کننده my familyخانواده.
122
395200
4280
اما وقتی متفاوت شد که
اونها شروع کردن به تهدید فامیلم.
06:52
So onceیک بار again, I packedبسته بندی شده my suitcaseچمدان,
I left musicموسیقی and I movedنقل مکان کرد to the US.
123
400760
5240
پس یک بار دیگه، چمدون هام رو بستم،
موسیقی رو ترک کردم و به آمریکا نقل مکان کردم.
06:58
I'd had enoughکافی.
124
406520
1256
دیگه کافی ام بود.
06:59
I didn't want to have anything
to do with this anymoreدیگر.
125
407800
2616
من نمی خواستم که دیگه کاری
با اون قضیه داشته باشم.
07:02
And I was certainlyقطعا not
going to be killedکشته شده for something
126
410440
2656
و مطمئنا نمی خواستم که
برای چیزی کشته بشم که
07:05
that wasn'tنبود even my dreamرویا --
it was my father'sپدر choiceانتخابی.
127
413120
2680
حتی آرزوی من هم نبود--
اون انتخاب پدرم بود.
07:10
So I kindنوع of got lostکم شده.
128
418200
3176
یه جورایی گم شده بودم.
07:13
I kindنوع of fellسقوط apartجدا از هم.
129
421400
1536
یه جورایی تیکه تیکه شده بودم.
07:14
But I decidedقرار بر این شد that what I wanted to do
130
422960
2336
اما تصمیم برای کاری که می خواستم گرفتم
07:17
is spendخرج کردن the nextبعد
howeverبا این حال manyبسیاری yearsسالها of my life
131
425320
3336
که سالهای بعدی زندگی ام رو،
هرچند سال که میشه،
07:20
supportingحمایت از youngجوان people
132
428680
1656
برای پشتیبانی از جوانان صرف کنم
07:22
and to try to be there in some smallکوچک way,
133
430360
2896
و سعی کنم که در چند
راه کوچکی حضور داشته باشم،
07:25
whateverهر چه way that I could.
134
433280
1696
هرچند راهی که می تونم.
07:27
I startedآغاز شده volunteeringداوطلب شدن
for variousمختلف organizationsسازمان های
135
435000
3256
پس شروع کردم به انجام کارهای
داوطلبانه برای سازمان های مختلفی
07:30
that were workingکار کردن
with youngجوان Muslimsمسلمانان insideداخل of Europeاروپا.
136
438280
4640
که با مسلمان های جوان داخل
اروپا درحال کار بودند.
07:36
And, to my surpriseتعجب, what I foundپیدا شد was
137
444080
3016
و از چیزی که پیدا کردم شگفت زده شدم،
07:39
so manyبسیاری of these youngجوان people
were sufferingرنج کشیدن and strugglingمبارزه می کنند.
138
447120
4480
اینکه خیلی از این جوانان
در رنج و تقلا به سر می بردند.
07:44
They were facingروبرو شدن so manyبسیاری problemsمشکلات
with theirخودشان familiesخانواده ها and theirخودشان communitiesجوامع
139
452440
3536
اونها با مشکلات عدیده ای از طرف
خانوادهاشون و جامعه شون روبرو بودند.
07:48
who seemedبه نظر می رسید to careاهميت دادن more
about theirخودشان honorافتخار and theirخودشان reputationشهرت
140
456000
3616
کسانی که به نظر می رسید بیشتراز هرچیز،
از آبروشون محافظت می کردند تا
07:51
than the happinessشادی
and the livesزندگی می کند of theirخودشان ownخودت kidsبچه ها.
141
459640
2760
خوشبختی و زندگی شخصی فرزندانشان.
07:55
I startedآغاز شده feelingاحساس like maybe I wasn'tنبود
so aloneتنها, maybe I wasn'tنبود so weirdعجیب و غریب.
142
463760
4000
این احساس در من بوجود اومد که شاید
من خیلی تنها نبودم، شاید من خیلی عجیب نبودم.
08:00
Maybe there are more
of my people out there.
143
468280
2320
شاید مردم بیشتری ا
ز جنس من اون بیرون وجود دارن.
08:03
The thing is, what mostاکثر people
don't understandفهمیدن
144
471280
2216
چیزی که بیشتر مردم متوجه نمی شن، اینه که
08:05
is that there are so manyبسیاری of us
growingدر حال رشد up in Europeاروپا
145
473520
4296
خیلی از ما که تو اروپا بزرگ می شیم
اونهایی هستیم که برای اینکه
خودمون باشیم آزاد نبوده ایم .
08:09
who are not freeرایگان to be ourselvesخودمان.
146
477840
2416
08:12
We're not allowedمجاز to be who we are.
147
480280
2080
به ما اجازه اینکه خودمون باشیم داده نشده.
08:15
We are not freeرایگان to marryازدواج کن
148
483360
4056
ما آزاد نیستم تا
با کسانی که خودمون انتخاب می کنیم،
ازدواج کنیم یا رابطه داشته باشیم.
08:19
or to be in relationshipsروابط
with people that we chooseانتخاب کنید.
149
487440
2936
08:22
We can't even pickانتخاب کنید our ownخودت careerحرفه.
150
490400
1656
ما حتی نمی تونیم حرفه ای که
می خوایم رو خودمون انتخاب کنیم .
08:24
This is the normهنجار in the Muslimمسلمان
heartlandsقلبی of Europeاروپا.
151
492080
3776
این در منطقه زندگی مسلمانان
اروپا عادی است.
08:27
Even in the freestآزادانه societiesجوامع
in the worldجهان, we're not freeرایگان.
152
495880
3080
حتی در آزاد ترین جامعه های
جهانی، ما آزاد نیستیم.
08:31
Our livesزندگی می کند, our dreamsرویاها, our futureآینده
does not belongتعلق داشتن to us,
153
499640
3896
زندگی ما، رویاهای ما، و آینده ما
به خودمون تعلق نداره،
08:35
it belongsمتعلق به to our parentsپدر و مادر
and theirخودشان communityجامعه.
154
503560
3256
این ها به والدین ما و جامعه شان تعلق داره.
08:38
I foundپیدا شد endlessبی پایان storiesداستان ها of youngجوان people
155
506840
3080
من داستانهای بی شماری،
از جوانانی رو پیدا کردم که
08:42
who are lostکم شده to all of us,
156
510880
2895
در بین ما گم شده اند،
08:45
who are invisibleنامرئی to all of us
157
513799
1736
کسانی که نامرئی در بین ما هستند
08:47
but who are sufferingرنج کشیدن,
and they are sufferingرنج کشیدن aloneتنها.
158
515559
2801
اما اونها رنج کشیده اند، و به تنهایی هم رنج کشیده اند.
08:51
Kidsکودکان و نوجوانان we are losingاز دست دادن to forcedمجبور شدم marriagesازدواج,
to honor-basedبر اساس افتخار violenceخشونت and abuseسو استفاده کردن.
159
519520
4320
فرزندانی که داریم از دستشون میدیم.
بخاطر ازدواج های اجباری،
خشونت ها و سوء استفاده های برپایه حفظ آبرو.
08:57
Eventuallyدر نهایت, I realizedمتوجه شدم after severalچند
yearsسالها of workingکار کردن with these youngجوان people,
160
525280
3696
در نهایت، بعد از چندین سال کار با این
جوانان تشخیص دادم که
09:01
that I will not be ableتوانایی to keep runningدر حال اجرا.
161
529000
2016
من دیگه توانایی ادامه فرار رو ندارم.
09:03
I can't spendخرج کردن the restباقی مانده of my life
beingبودن scaredترسیده and hidingقایم شدن
162
531040
4656
دیگه قادر نیستم که باقی عمرم رو
در ترس و پنهان شدن سپری کنم.
09:07
and that I'm actuallyدر واقع
going to have to do something.
163
535720
2440
و در واقع، اینکه باید کاری بکنم.
09:11
And I alsoهمچنین realizedمتوجه شدم
that my silenceسکوت, our silenceسکوت,
164
539640
3096
همچنین به این نتیجه رسیدم که
سکوت من، سکوت ما،
09:14
allowsاجازه می دهد abuseسو استفاده کردن like this to continueادامه دهید.
165
542760
2320
به خشونت های از این دست
اجازه ادامه پیدا کردن میده.
09:18
So I decidedقرار بر این شد that I wanted to put
my childhoodدوران کودکی superpowerابرقدرت to some use
166
546000
4496
برای همین تصمیم گرفتم که می خوام
از قدرت مافوق طبیعی بچگیم تو این راه استفاده کنم
09:22
by tryingتلاش کن to make people on the differentناهمسان
sidesدو طرف of these issuesمسائل understandفهمیدن
167
550520
4696
به این طریق که سعی کنم مردمی رو که در
جهات مختلف این مسئله هستند رو آگاه کنم
09:27
what it's like to be a youngجوان personفرد stuckگیر
betweenبین your familyخانواده and your countryکشور.
168
555240
5120
اینکه یک جوان بین خانواده شما و کشور شما
سردرگم میمونه شبیه به چی هست.
09:32
So I startedآغاز شده makingساخت filmsفیلم های,
and I startedآغاز شده tellingگفتن these storiesداستان ها.
169
560960
3520
پس شروع به درست کردن فیلم ها،
و شروع به بازگویی این داستان ها کردم.
09:36
And I alsoهمچنین wanted people to understandفهمیدن
the deadlyمرگبار consequencesعواقب of us
170
564880
4416
همچنین می خواستم مردم، نتایج مرگ آور
09:41
not takingگرفتن these problemsمشکلات seriouslyبه طور جدی.
171
569320
2080
جدی نگرفتن این مشکلات رو متوجه بشن.
09:44
So the first filmفیلم I madeساخته شده was about Banazباناز.
172
572000
2360
پس اولین فیلمی که ساختم درباره
"به ناز" بود.
09:47
She was a 17-year-oldساله
Kurdishکردی girlدختر in Londonلندن.
173
575440
3240
اون یه دختر 17 ساله کُرد ساکن لندن بود.
09:51
She was obedientمطیع, she did
whateverهر چه her parentsپدر و مادر wanted.
174
579520
2800
دختر سربه راهی بود،
هر کاری که والدین اش ازش خواسته بودن رو انجام داده بود.
کسی که سعی اش بر این بود
که هرکاری میکنه درست باشه.
09:54
She triedتلاش کرد to do everything right.
175
582840
2416
09:57
She marriedمتاهل some guy
that her parentsپدر و مادر choseانتخاب کرد for her,
176
585280
2616
با کسی ازدواج کرد که والدین اش
براش انتخاب کرده بودن،
09:59
even thoughگرچه he beatضرب و شتم
and rapedتجاوز جنسی her constantlyبه طور مداوم.
177
587920
2960
اگرچه بارها همسرش کتک اش زد
و بهش تجاوز کرد.
و زمانی که او سعی کرد تا
از خانواده اش کمک بخواد، اونها گفتند:
10:03
And when she triedتلاش کرد to go
to her familyخانواده for help, they said,
178
591880
2816
10:06
"Well, you got to go back
and be a better wifeهمسر."
179
594720
2256
" خوب، تو باید برگردی و
همسر بهتری برای شوهرت باشی"
10:09
Because they didn't want
a divorcedجدا شده daughterفرزند دختر on theirخودشان handsدست ها
180
597000
2816
چون اونها نمی خواستن
دختر مطلقه شون، رو دستشون بمونه
10:11
because, of courseدوره, that would
bringآوردن dishonorناامید کننده on the familyخانواده.
181
599840
2960
البته چون، طلاق ننگ و بی آبرویی رو
برای خانوادشون به همراه خواهد داشت.
10:15
She was beatenمورد ضرب و شتم so badlyبدی
her earsگوش ها would bleedخونریزی,
182
603680
2600
به شدتی کتک خورده بود
که گوشهاش خونریزی کرده بودند،
10:19
and when she finallyسرانجام left
and she foundپیدا شد a youngجوان man that she choseانتخاب کرد
183
607200
5096
در آخر زمانی که اونها رو ترک کرد و
مردی که خودش انتخاب کرده بود
10:24
and she fellسقوط in love with,
184
612320
1816
و عاشق اش شده بود رو پیدا کرد،
10:26
the communityجامعه and the familyخانواده foundپیدا شد out
185
614160
2256
جامعه و خانواده به موضوع پی بردند
10:28
and she disappearedناپدید شد.
186
616440
1400
و "به ناز " ناپدید شد.
10:30
She was foundپیدا شد threeسه monthsماه ها laterبعد.
187
618440
1840
سه ماه بعد پیدا شد.
10:33
She'dدهنه been stuffedپر شده into a suitcaseچمدان
and buriedدفن شده underneathدر زیر the houseخانه.
188
621200
4120
در حالی که داخل چمدانی جا داده شده بود
که زیر خانه ای خاک بود.
10:40
She had been strangledخفه شو,
she had been beatenمورد ضرب و شتم to deathمرگ
189
628040
3520
خفه شده بود و تا حد مرگ کتک خورده بود،
10:44
by threeسه menمردان, threeسه cousinsعموزاده ها,
on the ordersسفارشات of her fatherپدر and uncleدایی.
190
632760
4520
توسط سه مرد، سه عموزاده اش که از طرف پدر و
عمو برای این کار فرستاده شده بودند.
10:49
The addedاضافه tragedyتراژدی of Banaz'sباناز storyداستان
191
637960
2176
فاجعه بزرگ داستان "به ناز" این بود که
10:52
is that she had goneرفته to the policeپلیس
in Englandانگلستان fiveپنج timesبار askingدرخواست for help,
192
640160
5896
او در انگلستان پنج بار به اداره پلیس
رفته بود و ازشون کمک خواسته بود،
10:58
tellingگفتن them that she was
going to be killedکشته شده by her familyخانواده.
193
646080
3056
تا به اونها بگه که قراره
بوسیله خانواده اش کشته بشه.
11:01
The policeپلیس didn't believe her
so they didn't do anything.
194
649160
2880
پلیس حرفش رو باور نمی کنه و
در نتیجه اقدامی به عمل نمی یاره.
11:05
And the problemمسئله with this
195
653080
1256
و مشکل این جاست که
11:06
is that not only are so manyبسیاری of our kidsبچه ها
facingروبرو شدن these problemsمشکلات
196
654360
4376
نه فقط بسیاری از فرزندان ما
با چنین مشکلاتی روبرو هستند
11:10
withinدر داخل theirخودشان familiesخانواده ها
and withinدر داخل theirخودشان families'خانواده ها' communitiesجوامع,
197
658760
3096
در درون خانواده هاشون و
در درون جوامع خانوادگی خودشون،
11:13
but they're alsoهمچنین meetingملاقات misunderstandingsسوء تفاهمها
198
661880
3640
حتی اونها بارها به اشتباه
درک و فهمیده میشوند
11:18
and apathyبی تفاوتی in the countriesکشورها
that they growرشد up in.
199
666640
3520
و به کشورهایی که در اونجا بزرگ شده اند بی علاقه میشوند.
11:23
When theirخودشان ownخودت familiesخانواده ها betrayخیانت کنید them,
they look to the restباقی مانده of us,
200
671640
4696
وقتی خانواده خودشون بهشون خیانت می کنه،
نگاه اونها به بقیه ماهاست،
11:28
and when we don't understandفهمیدن,
201
676360
2056
و وقتی ما اونها رو نمی فهمیم،
11:30
we loseاز دست دادن them.
202
678440
1200
از دستشون میدیم.
11:33
So while I was makingساخت this filmفیلم,
severalچند people said to me,
203
681120
3176
در حین ساخت این فیلم،
چندین نفر به من گفتن که،
"خوب، دییا، خودت می دونی،
این جزئی از فرهنگ این افراد هست،
11:36
"Well, DeeyahDeeyah, you know,
this is just theirخودشان cultureفرهنگ,
204
684320
2536
11:38
this is just what those people
do to theirخودشان kidsبچه ها
205
686880
2191
این فقط رفتارهایی هست که
اونها با فرزندانشون دارن
11:41
and we can't really interfereمداخله کردن."
206
689095
1560
و ما واقعا نمی تونیم مداخله ای کنیم."
11:43
I can assureاطمینان دادن you
beingبودن murderedکشته شد is not my cultureفرهنگ.
207
691880
3200
من می تونم مطمئن تون کنم که
به قتل رساندن، فرهنگ من نیست.
11:48
You know?
208
696280
1216
می دونید؟
و مطمئنا مردمی شبیه من ،
11:49
And surelyمسلما people who look like me,
209
697520
1696
11:51
youngجوان womenزنان who come
from backgroundsپس زمینه like me,
210
699240
2496
زنان جوانی که ا
پیشینه ای شبیه به من اومدن،
11:53
should be subjectموضوع to the sameیکسان rightsحقوق,
the sameیکسان protectionsحفاظت
211
701760
4096
باید مشمول حقوق برابر، حفاظت های برابر
11:57
as anybodyهر شخصی elseچیز دیگری in our countryکشور, why not?
212
705880
3000
شبیه به هرکسی دیگر در کشور
ما قرار بگیرند، چرا که نه؟
12:02
So, for my nextبعد filmفیلم,
I wanted to try and understandفهمیدن
213
710360
4736
بنابراین، برای فیلم بعدی ام،
من می خواستم سعی کنم و متوجه بشم که
12:07
why some of our youngجوان
Muslimمسلمان kidsبچه ها in Europeاروپا
214
715120
2856
چرا برخی از فرزندان مسلمان
جوان ما در اروپا
12:10
are drawnکشیده شده to extremismافراط گرایی and violenceخشونت.
215
718000
2080
به سمت افراط گرایی و خشونت کشیده می شن.
12:12
But with that topicموضوع,
216
720880
1256
اما با این موضوع،
12:14
I alsoهمچنین recognizedشناسایی شده that I was going
to have to faceصورت my worstبدترین fearترس:
217
722160
3160
متوجه شدم که من دارم مجبورم میشم تا
با بدترین ترس زندگی خودم روبرو بشم:
12:19
the brownرنگ قهوه ای menمردان with beardsریش.
218
727040
1600
مردان رنگین پوست پر ریش.
12:22
The sameیکسان menمردان, or similarمشابه menمردان,
219
730880
2816
همین مردان ، یا مردان شبیه،
12:25
to the onesآنهایی که that have houndedترسناک me
for mostاکثر of my life.
220
733720
2800
به اونهایی که بیشتر
عمرم من رو تعقیب می کردند.
12:29
Menمردان that I've been afraidترسیدن of
mostاکثر of my life.
221
737560
2696
مردانی که من بیشتر عمرم رو
از اونها ترسیده بودم.
12:32
Menمردان that I've alsoهمچنین deeplyعمیقا dislikedدوست نداشتن,
222
740280
2856
مردانی که عمیقا ازشون بیزار بودم،
12:35
for manyبسیاری, manyبسیاری yearsسالها.
223
743160
1440
برای خیلی خیلی سالها.
12:37
So I spentصرف شده the nextبعد two yearsسالها
interviewingمصاحبه convictedمحکوم شده terroristsتروریست ها,
224
745160
3976
پس، دو سال بعد رو به مصاحبه با تروریست های
متهم شناخته شده اختصاص دادم،
12:41
jihadisجهاد and formerسابق extremistsافراط گرایان.
225
749160
2496
جهادی ها و افراط گرایان پیشین.
12:43
What I alreadyقبلا knewمی دانست,
what was very obviousآشکار alreadyقبلا,
226
751680
3336
چیزی که از قبل می دونستم،
و برام از قبل واضح بود،
12:47
was that religionمذهب, politicsسیاست,
Europe'sاروپا colonialاستعماری baggageبار سفر,
227
755040
5176
که مذهب، سیاست ها، تشکل مستعمره اروپا،
همچنین سیاست خارجی
شکست خورده غرب سالهای اخیر
12:52
alsoهمچنین Westernغربی foreignخارجی policyسیاست
failuresخرابی of recentاخیر yearsسالها,
228
760240
4256
همه اینها یک بخشی از تصویر بودند.
12:56
were all a partبخشی of the pictureعکس.
229
764520
1480
اما چیزی که بیشتر مورد علاقه من بود که
کشف کنم این بود که انسان چیست،
12:58
But what I was more interestedعلاقه مند
in findingیافته out was what are the humanانسان,
230
766520
3256
13:01
what are the personalشخصی reasonsدلایل
231
769800
1576
دلیل های شخصی چه چیزهایی هستند
13:03
why some of our youngجوان people
are susceptibleحساس to groupsگروه ها like this.
232
771400
4320
چرا برخی از جوانان ما مستعد گرایش
پیدا کردن به این دست گروه ها هستند.
13:09
And what really surprisedغافلگیر شدن me
was that I foundپیدا شد woundedمجروح humanانسان beingsموجودات.
233
777000
4360
و چیزی که من رو واقعا شگفت زده کرد این بود که
زخم ها و جراحت های انسانی ای رو یافتم.
13:15
Insteadبجای of the monstersهیولا
that I was looking for,
234
783760
2456
بجای هیولاهایی که من به دنبالش بودم،
13:18
that I was hopingامید to find --
235
786240
1376
که امیدوارم بودم پیدا کنم --
13:19
quiteکاملا franklyرک و پوست کنده because
it would have been very satisfyingرضایت بخش --
236
787640
3136
کاملا صادقانه میگم،
چون این میتوانست کاملا راضی کننده باشه --
13:22
I foundپیدا شد brokenشکسته شده people.
237
790800
1600
انسانهای در هم شکسته شده ای یافتم.
13:25
Just like Banazباناز,
238
793520
1496
کاملا شبه "به ناز"
13:27
I foundپیدا شد that these youngجوان menمردان
were tornپاره شده apartجدا از هم
239
795040
3256
من این مردان جوان رو تکه تکه شده
13:30
from tryingتلاش کن to bridgeپل the gapsشکاف ها
240
798320
2536
در تلاش برای پل زدن بر روی فاصله های
13:32
betweenبین theirخودشان familiesخانواده ها
and the countriesکشورها that they were bornبدنیا آمدن in.
241
800880
3480
بین خانواده هاشون و
کشورهایی که در اونجا متولد شدند، یافتم.
13:37
And what I alsoهمچنین learnedیاد گرفتم
is that extremistافراطی groupsگروه ها, terroristتروریست groupsگروه ها
242
805720
3376
و همچنین فهمیدم که گروه های افراط گرایانه،
گروه های تروریست،
13:41
are takingگرفتن advantageمزیت
of these feelingsاحساسات of our youngجوان people
243
809120
3456
از اینگونه احساسات جوانان ما بهره می برند
13:44
and channelingکانال کردن that -- cynicallyبدبینانه --
channelingکانال کردن that towardبه سمت violenceخشونت.
244
812600
3856
و به طرز بدبینانه ای
به سمت خشونت سوق داده میشوند.
13:48
"Come to us," they say.
245
816480
1576
اونها می گن: "به ما بپیوندید."
13:50
"Rejectرد کنید bothهر دو sidesدو طرف,
your familyخانواده and your countryکشور
246
818080
2976
"هر دو طرف،
خانواده و کشورتون رو کنار بذارید
13:53
because they rejectرد کنید you.
247
821080
1656
چون اونها شما رو کنار زدن.
13:54
For your familyخانواده, theirخودشان honorافتخار
is more importantمهم than you
248
822760
3096
برای خانواده شما،
آبروشون خیلی مهم تر از وجود شما ست
13:57
and for your countryکشور,
249
825880
1256
و برای کشور شما،
13:59
a realواقعی Norwegianنروژی, Britبریت or a Frenchفرانسوی personفرد
will always be whiteسفید and never you."
250
827160
5880
یک نروژی، انگلیسی یا یک فرانسوی واقعی،
همیشه سفیدها خواهند بود و نه هرگز شما."
14:06
They're alsoهمچنین promisingامیدوار کننده our youngجوان people
the things that they craveطعنه زدن:
251
834040
3456
اونها حتی به جوانان ما قول چیزهایی می دهند
که اشتیاق دارند:
14:09
significanceاهمیت, heroismقهرمانی,
a senseاحساس of belongingمتعلق به and purposeهدف,
252
837520
4336
احساس اهمیت داشتن، حس قهرمان بودن،
و حس تعلق و هدف داشتن،
14:13
a communityجامعه that lovesدوست دارد and acceptsقبول می کند them.
253
841880
2400
جامعه ای که به اونها عشق میده
و اونها رو می پذیره.
14:17
They make the powerlessناتوان feel powerfulقدرتمند.
254
845200
2936
اونها باعث می شن که
ضعیف احساس قدرت پیدا کنه.
14:20
The invisibleنامرئی and the silentبی صدا
are finallyسرانجام seenمشاهده گردید and heardشنیدم.
255
848160
4880
تا نامحسوس ها و سکوت ها
در نهایت دیده و شندیده بشن.
14:27
This is what they're doing
for our youngجوان people.
256
855120
2536
این چیزی هست که اونها
برای جوانان ما انجام میدهند.
14:29
Why are these groupsگروه ها doing this
for our youngجوان people and not us?
257
857680
3840
چرا این گروه ها این کارها رو برای جوانان
ما انجام می دهند و نه ما (برای آنان)؟
14:34
The thing is,
258
862760
1576
چیزی که هست،
14:36
I'm not tryingتلاش کن to justifyتوجیه
259
864360
3336
من سعی ندارم که توجیهی کنم
14:39
or excuseبهانه any of the violenceخشونت.
260
867720
3736
یا بهانه ای برای
هر کدوم از این خشونت ها بتراشم.
14:43
What I am tryingتلاش کن to say
is that we have to understandفهمیدن
261
871480
3576
چیزی که من تلاش دارم بگم
اینه که ما مجبوریم بفهمیم
14:47
why some of our youngجوان people
are attractedجلب کرد to this.
262
875080
3160
که چرا برخی از جوانان ما به سمت
این گروه ها تمایل پیدا می کنند.
14:51
I would like to alsoهمچنین showنشان بده you, actuallyدر واقع --
263
879680
2336
همچنین من دوست دارم که نشون بدم که..
14:54
these are childhoodدوران کودکی photosعکس ها
of some of the guys in the filmفیلم.
264
882040
3280
این تصاویر بچگی برخی از
اون افراد در فیلم هست.
14:59
What really struckرخ داد me
is that so manyبسیاری of them --
265
887240
2960
موردی که من رو واقعا تکون داد
این بود که خیلی از اونها --
15:02
I never would have thought this --
266
890960
1656
که من هرگز تصورش رو نمی کردم --
15:04
but so manyبسیاری of them
have absentغایب or abusiveسوءاستفاده fathersپدران.
267
892640
3320
اما خیلی از اونها دارای پدران دور از خانه
و یا پدران بدرفتار بودند.
15:08
And severalچند of these youngجوان guys
268
896800
1936
و سرنوشت چندین نفر از این مردان جوان
15:10
endedبه پایان رسید up findingیافته caringمراقبت
and compassionateدلسوز fatherپدر figuresارقام
269
898760
4136
در یافتن علائمی پدرانه توأم
با مهربانی و دلسوزی
15:14
withinدر داخل these extremistافراطی groupsگروه ها.
270
902920
1600
به این گروه های افراط گرایانه منتهی شد.
من همچنین مردانی رو یافتم که
با خشونت های نژادپرستانه وحشی شده اند،
15:17
I alsoهمچنین foundپیدا شد menمردان
brutalizedوحشیانه by racistنژاد پرست violenceخشونت,
271
905920
3160
اما کسانی که، راهی را پیدا کردند
15:21
but who foundپیدا شد a way
to stop feelingاحساس like victimsقربانیان
272
909800
2256
تا با تبدیل به آدم های خشن شدن، احساساتی شبیه قربانی بودن
رو در خودشون از بین ببرند.
15:24
by becomingتبدیل شدن به violentخشن themselvesخودشان.
273
912080
1496
15:25
In factواقعیت, I foundپیدا شد something,
to my horrorوحشت, that I recognizedشناسایی شده.
274
913600
5296
در حقیقت، چیزی رو پیدا کرده بودم ،
که در وحشت ام، تشخیص اش داده بودم.
15:30
I foundپیدا شد the sameیکسان feelingsاحساسات that I feltنمد
as a 17-year-oldساله as I fledفرار کرد from Norwayنروژ.
275
918920
6320
من احساسات مشابه ای رو که در ۱۷ سالگی ام
در زمان فرار از نروژ حس کرده بودم یافتم.
15:38
The sameیکسان confusionگیجی, the sameیکسان sorrowغم و اندوه,
276
926160
3376
گیجی مشابه، غم و اندوه مشابه،
15:41
the sameیکسان feelingاحساس of beingبودن betrayedخیانت کرد
277
929560
3480
احساس مشابه ای از حس مورد خیانت قرار گرفتن
و حس متعلق نبودن به هیچ کس.
15:46
and not belongingمتعلق به to anyoneهر کسی.
278
934760
1600
15:50
The sameیکسان feelingاحساس of beingبودن lostکم شده
and tornپاره شده betweenبین culturesفرهنگ ها.
279
938560
3120
احساس مشابه ای از گم شدن
و پاره پاره شدن بین فرهنگ ها.
15:54
Havingداشتن said that,
I did not chooseانتخاب کنید destructionتخریب,
280
942760
2536
این رو می گم که،
من این مدل تخریب رو انتخاب نکردم،
15:57
I choseانتخاب کرد to pickانتخاب کنید up a cameraدوربین
insteadبجای of a gunاسلحه.
281
945320
2736
من دوربین به دست گرفتن
رو بجای اسلحه انتخاب کردم.
16:00
And the reasonدلیل I did that
is because of my superpowerابرقدرت.
282
948080
3336
و علت انجام این کارم،
قدرت های مافوق طبیعی ام بود.
16:03
I could see that understandingدرك كردن
is the answerپاسخ, insteadبجای of violenceخشونت.
283
951440
4896
من تونستم ببینم که پاسخ در فهمیدم
و درک کردن بجای خشونت، است.
16:08
Seeingدیدن humanانسان beingsموجودات
284
956360
1696
نگاه کردن به وجود انسانها
16:10
with all theirخودشان virtuesخواص and all theirخودشان flawsمعایب
285
958080
3736
با همه فضیلت ها و نقص های اونها
16:13
insteadبجای of continuingادامه دادن the caricaturesکاريکاتورها:
286
961840
1856
بجای ادامه شخصیت سازیهای:
16:15
the us and them, the villainsخائنانی and victimsقربانیان.
287
963720
2656
ما و اونها، شرورها و قربانیان. (بد و خوب ها)
16:18
I'd alsoهمچنین finallyسرانجام
come to termsاصطلاحات with the factواقعیت
288
966400
2096
همچنین در نهایت به این حقیقت رسیدم که
16:20
that my two culturesفرهنگ ها
didn't have to be on a collisionبرخورد courseدوره
289
968520
3656
لازم نبود تا
دو فرهنگ من باهم تداخل پیدا کنند
16:24
but insteadبجای becameتبدیل شد a spaceفضا
where I foundپیدا شد my ownخودت voiceصدای.
290
972200
3120
در مقابل اونها تبدیل به امکانی شدند
تا من به صدای خودم رو پیدا کنم.
16:27
I stoppedمتوقف شد feelingاحساس
like I had to pickانتخاب کنید a sideسمت,
291
975840
2736
من احساساتی شبیه به اینکه مجبورم یک طرف
(خانواده یا فرهنگ کشورم) رو انتخاب کنم رو متوقف کردم،
16:30
but this tookگرفت me manyبسیاری, manyبسیاری yearsسالها.
292
978600
2080
اما این از من، زمان زیادی رو گرفت.
16:33
There are so manyبسیاری
of our youngجوان people todayامروز
293
981640
2016
امروزه جوانهای زیادی از ما وجود دارند که
16:35
who are strugglingمبارزه می کنند with these sameیکسان issuesمسائل,
294
983680
2016
با این مسائل مشابه دست و پنجه نرم می کنند،
16:37
and they're strugglingمبارزه می کنند with this aloneتنها.
295
985720
2000
و البته به تنهایی.
16:41
And this leavesبرگها them openباز کن like woundsزخم ها.
296
989440
2640
این مسایل اونها رو به مانند
زخم های روباز رها میکنه.
16:44
And for some, the worldviewجهان بینی
of radicalافراطی Islamاسلام
297
992560
3056
و برای برخی ، جهان بینی اسلام رادیکالی
16:47
becomesتبدیل می شود the infectionعفونت
that festersfesters in these openباز کن woundsزخم ها.
298
995640
3360
تبدیل به عفونت های به سرعت رشد یافته ای
در زخم های باز اونها میشه.
16:53
There's an Africanآفریقایی proverbضرب المثل that saysمی گوید,
299
1001160
3000
ضرب المثل آفریقایی ای هست که می گه،
16:57
"If the youngجوان are not
initiatedآغاز شد into the villageدهکده,
300
1005960
3016
" اگر جوانان در درون روستا پذیرفته نشوند،
17:01
they will burnسوزاندن it down
just to feel its warmthگرما."
301
1009000
2760
اونها روستا رو آتش خواهند زد تا حداقل حس گرماش رو بگیرند."
17:05
I would like to askپرسیدن --
302
1013240
1480
دلم می خواد ازتون بپرسم --
17:07
to Muslimمسلمان parentsپدر و مادر and Muslimمسلمان communitiesجوامع,
303
1015640
2536
از والدین مسلمان و جوامع مسلمان،
17:10
will you love and careاهميت دادن for your childrenفرزندان
304
1018200
2416
آیا به فرزندانتان توجه و عشق خواهید ورزید
17:12
withoutبدون forcingاجبار کردن them
to meetملاقات your expectationsانتظارات?
305
1020640
2776
بدون اینکه اونها رو وادار
به برطرف کردن انتظاراتتون کنید؟
17:15
Can you chooseانتخاب کنید them insteadبجای of your honorافتخار?
306
1023440
2440
آیا می تونید بجای آبروتون،
اونها رو انتخاب کنید؟
می تونید این رو درک کنید که چرا اونها
اینقدر عصبانی وبیگانه از شما هستند
17:18
Can you understandفهمیدن
why they're so angryخشمگین and alienatedبیگانه
307
1026400
3015
17:21
when you put your honorافتخار
before theirخودشان happinessشادی?
308
1029440
2320
زمانی که شما آبروتون رو
بر خوشبختی اونها مقدم می دونید؟
17:24
Can you try to be a friendدوست to your childکودک
309
1032520
2576
آیا تلاش شما بر این هست
که با فرزندانتون دوست باشید
17:27
so that they can trustاعتماد you
310
1035119
1777
تا اونها بتونن بهتون اعتماد کنند
و بخوان تا تجربه هاشون رو
با شما به اشتراک بذارند،
17:28
and want to shareاشتراک گذاری with you
theirخودشان experiencesتجربیات,
311
1036920
2295
17:31
ratherنسبتا than havingداشتن
to seekبه دنبال it somewhereجایی elseچیز دیگری?
312
1039240
2240
بجای اینکه به دنبال تجربه ها
در جای دیگری باشند؟
17:34
And to our youngجوان people
temptedوسوسه by extremismافراط گرایی,
313
1042359
3081
و به جوانان ما که بوسیله
افراط گرایان وسوسه می شوند،
17:38
can you acknowledgeاذعان
that your rageخشم is fueledسوختن by painدرد?
314
1046680
3640
آیا به این آگهی دارید که
خشم شما با درد، سوخت گیری میشه؟
17:43
Will you find the strengthاستحکام
to resistمقاومت کردن those cynicalبدبینانه oldقدیمی menمردان
315
1051640
3416
آیا شما قراره که قدرتی برای مقابله
با اون مردان بدبین پیر پیدا کنید
17:47
who want to use your bloodخون
for theirخودشان ownخودت profitsسود?
316
1055080
3200
کسانی که خون شما رو برای
سودهای شخصی خودشون می خوان؟
17:51
Can you find a way to liveزنده?
317
1059040
1920
آیا قادر هستید راهی برای زندگی پیدا کنید؟
17:53
Can you see that the sweetestشیرین ترین revengeانتقام گرفتن
318
1061880
2256
آیا می تونید ببینید که شیرین ترین انتقام
17:56
is for you to liveزنده
a happyخوشحال, fullپر شده and freeرایگان life?
319
1064160
3456
برای شما این است که شاد،
پراز زندگی و آزاد زندگی کنید؟
17:59
A life definedتعریف شده است by you and nobodyهيچ كس elseچیز دیگری.
320
1067640
2360
زندگی که توسط خود شما محدود میشه
نه کس دیگه ای.
18:02
Why do you want to becomeتبدیل شدن به
just anotherیکی دیگر deadمرده Muslimمسلمان kidبچه?
321
1070560
3680
چرا می خواهید یک فرزند مسلمان
مرده دیگه باشید؟
18:07
And for the restباقی مانده of us, when will we startشروع کن
listeningاستماع to our youngجوان people?
322
1075080
4160
و برای باقی ما، چه موقعی قراره،
گوش سپردن به جوانانمان رو آغاز کنیم؟
چطور می تونیم اونها رو پشتیبانی کنیم
18:12
How can we supportحمایت کردن them
323
1080520
1256
18:13
in redirectingهدایت theirخودشان painدرد
into something more constructiveسازنده?
324
1081800
3960
در هدایت دوباره دردهاشون
به سمت مسیری سازنده تر؟
اونها تصور می کنند ما دوستشون نداریم،
18:18
They think we don't like them.
325
1086760
1456
18:20
They think we don't careاهميت دادن
what happensاتفاق می افتد to them.
326
1088240
2776
اونها فکر می کنند ما اهمیتی نمیدیم
که چه اتفاقی برای اونها افتاده.
18:23
They think we don't acceptقبول کردن them.
327
1091040
1776
اونها فکر می کنند ما اونها رو نمی پذیریم.
18:24
Can we find a way
to make them feel differentlyمتفاوت است?
328
1092840
2720
آیا ما می تونیم راهی رو پیدا کنیم که
باعث بشه اونها جور دیگه ای احساس کنند ؟
18:29
What will it take for us
to see them and noticeاطلاع them
329
1097280
2936
چی لازم هست که باعث بشه
ما اونها رو ببینیم و بهشون توجه کنیم
18:32
before they becomeتبدیل شدن به eitherیا the victimsقربانیان
or the perpetratorsمجرمان of violenceخشونت?
330
1100240
4936
قبل از اینکه آنها به قربانیان یا
مرتکب هایی از خشونت تبدیل بشن؟
18:37
Can we make ourselvesخودمان careاهميت دادن about them
and considerدر نظر گرفتن them to be our ownخودت?
331
1105200
3576
آیا می تونیم خودمون رو وادار کنیم تا به اونها
اهمیت بدیم و اونها رو از خودمون بدونیم؟
18:40
And not just be outragedخشمگین when the victimsقربانیان
of violenceخشونت look like ourselvesخودمان?
332
1108800
4856
و نه فقط وقتی از جا در بریم که
قربانیان خشونت شبیه ما هستند؟
18:45
Can we find a way to rejectرد کنید hatredنفرت
and healالتیام the divisionsتقسیمات betweenبین us?
333
1113680
5016
آیا می تونیم راهی برای جلوگیری از تنفر پیدا کنیم
و جدایی های بین خودمون رو التیام ببخشیم؟
18:50
The thing is we cannotنمی توان affordاستطاعت داشتن
to give up on eachهر یک other or on our kidsبچه ها,
334
1118720
3976
مسئله اینجاست که ما نمی تونیم
اطرافیانمون و فرزندانمون رو کنار بگذاریم،
18:54
even if they'veآنها دارند givenداده شده up on us.
335
1122720
2136
حتی اگر اونها ما رو کنار گذاشته اند.
18:56
We are all in this togetherبا یکدیگر.
336
1124880
2176
همگی ما در این مسئله باهم (شریک) هستیم.
18:59
And in the long termدوره, revengeانتقام گرفتن and violenceخشونت
will not work againstدر برابر extremistsافراط گرایان.
337
1127080
5480
و در دراز مدت، انتقام و خشونت در مقابل
افراط گرایان کاری از پیش نخواهد برد.
19:05
Terroristsتروریست ها want us
to huddleهجوم آوردن in our housesخانه ها in fearترس,
338
1133480
3776
تروریست از ما میخواد، تا خانه هامون رو از ترس پر کنه،
19:09
closingبسته شدن our doorsدرب ها and our heartsقلب.
339
1137280
2176
درهامون و قلب هامون رو ببنده.
19:11
They want us to tearاشک openباز کن
more woundsزخم ها in our societiesجوامع
340
1139480
3816
اونها به دنبال بازکردن زخمهای
بیشتری در درون جامعه ما هستند.
19:15
so that they can use them
to spreadانتشار دادن theirخودشان infectionعفونت more widelyبه طور گسترده ای.
341
1143320
3536
تا بتونن ازشون برای پخش عفونت هاشون
به طرز گسترده تری استفاده کننده.
19:18
They want us to becomeتبدیل شدن به like them:
342
1146880
2696
اونها از ما می خوان که شبیه شون بشیم:
19:21
intolerantغیر قابل تحمل, hatefulنفرت انگیز and cruelظالمانه.
343
1149600
2240
متعصب، متنفر و بدجنس.
19:26
The day after the Parisپاریس attacksحملات,
344
1154200
2456
روز بعد از حمله ها در پاریس،
19:28
a friendدوست of mineمال خودم
sentارسال شد this photoعکس of her daughterفرزند دختر.
345
1156680
3400
یکی از دوستانم این عکس
از دخترش رو برام فرستاد.
19:32
This is a whiteسفید girlدختر and an Arabعرب girlدختر.
346
1160800
2456
دختر سفید پوست و دختر عرب.
19:35
They're bestبهترین friendsدوستان.
347
1163280
1200
اونها بهترین دوستان همدیگه هستند.
19:37
This imageتصویر is the kryptoniteکریپتون
for extremistsافراط گرایان.
348
1165120
3480
این تصویری (آب سردی)
برای (خاموشی) افراط گرایان است.
19:43
These two little girlsدختران
with theirخودشان superpowersابر قدرت ها
349
1171240
3056
این دو دختر کوچک با
قدرتهای مافوق طبیعی شون
19:46
are showingنشان دادن the way forwardرو به جلو
350
1174320
1496
در حال نمایش راهی پیش رو
19:47
towardsبه سمت a societyجامعه
that we need to buildساختن togetherبا یکدیگر,
351
1175840
3400
در درون یک جامعه اند،
جامعه ای که ما نیاز داریم باهم بسازیم،
19:52
a societyجامعه that includesشامل می شود and supportsپشتیبانی می کند,
352
1180120
3320
جامعه ای که فرزندانمون رو
به حساب میاره و پشتیبان اونهاست،
19:56
ratherنسبتا than rejectsرد می کند our kidsبچه ها.
353
1184480
2200
بجای اینکه اونها رو کنار بزنه.
ممنونم که به صحبتهام گوش دادید.
19:59
Thank you for listeningاستماع.
354
1187960
1336
20:01
(Applauseتشویق و تمجید)
355
1189320
8992
(تشویق حضار)
Translated by Masi Tashakori
Reviewed by nima pourreza

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Deeyah Khan - Filmmaker
Deeyah Khan is working to create intercultural dialogue and understanding by confronting the world's most complex and controversial topics.

Why you should listen

Deeyah Khan is an Emmy and Peabody award-winning documentary film director and founder of Fuuse, a media and arts company that puts women, people from minorities and third-culture kids at the heart of telling their own stories. In 2016, Khan became the first UNESCO Goodwill Ambassador for artistic freedom and creativity. She has received many honors for her work supporting freedom of expression, human rights and peace, including the Ossietzky Prize, the University of Oslo's Human Rights Award and the Peer Gynt Prize from the Parliament of Norway.

Born in Norway to immigrant parents of Pashtun and Punjabi ancestry, Khan's experience of living between different cultures, both the beauty and the challenges, shapes her artistic vision. Her 2012 multi-award winning documentary, Banaz: A Love Story, chronicles the life and death of Banaz Mahmod, a young British Kurdish woman murdered by her family in a so-called honor killing. Khan's second film, the Grierson and Bafta award-nominated Jihad, involved two years of interviews and filming with Islamic extremists, convicted terrorists and former jihadis. One of Fuuse's recent initiatives, born of Deeyah’s own experiences, is sister-hood, a digital magazine and series of live events spotlighting the voices of women of Muslim heritage. Khan has also produced a number of critically acclaimed albums, including Listen to the Banned, a compilation that brought together musicians from around the world who have been subject to persecution, 'censorship and imprisonment.

The focus of Khan's work and access to voices that are often overlooked and misunderstood has led to increasing demand as a speaker at international human rights events and platforms including the United Nations. She was described by The Times of London thus: "To say Deeyah Khan is an inspiration is an understatement. She is one of the bravest, most indomitable women … facing down bullies and extremists with intelligence and unflinching spirit."

(Photo: Geir Dokken)

More profile about the speaker
Deeyah Khan | Speaker | TED.com