ABOUT THE SPEAKER
Tony Luciani - Artist
Tony Luciani picked up a camera in 2014 to document his aging mom's struggle with dementia, beginning a four-year-long voyage of discovery.

Why you should listen

Tony Luciani picked up a camera in 2014 to document his aging mom's struggle with dementia, and it was the imaginative expression of the collaboration that propelled his work internationally. After more than 40 years as a full-time painter, Luciani garnered worldwide attention with this four-year-long photography series. Their voyage of discovery, expressing the benefits of inclusion and participation within a creative medium, has gone beyond the boundaries of recognizing it as just a personal visual diary.

Luciani graduated from Toronto's Ontario College of Art in 1977 with prestigious honors. At age 21, he was encouraged to continue with his fifth-year post-graduate study in Florence, Italy. It was there that he found maturity while carefully observing the historical paintings of the Renaissance Masters. Upon returning, he was promptly accepted for representation by a well-respected and established Canadian art gallery.

In defining his work, Luciani prefers to be placed in a tradition of realism, which is both interpretive and characterized by focused observation. As a photographer, he likes defining his imagery as an "obvious extension" to what he already creates as an artist.

Luciani's art can be found in private, public and corporate collections globally. An unabridged edition of one-hundred photographs titled "MAMMA, In the Meantime" is in the collection of the local chapter of the Canadian Alzheimer Society. He is represented by Loch Gallery in Toronto, Winnipeg and Calgary.

More profile about the speaker
Tony Luciani | Speaker | TED.com
TEDxCambridge

Tony Luciani: A mother and son's photographic journey through dementia

تونی لوچیانی: سفر تصویری یک مادر و پسر از میان زوال عقل

Filmed:
531,090 views

تونی لوچیانی که هنرمند است دوربین عکاسی جدیدی را آزمایش می‌کرد که مادر ۹۳ ساله‌اش، الیا، یواشکی وارد زمینه عکس‌هایش شد. تصویر‌های خودجوشی که جرقه مشارکت یکساله‌ لوچیانی برای مستند سازی زندگی و روحیات مادرش در مواجه با زوال عقل را بوجود آورد. در این سخنرانی تاثیرگذار، او داستانهایی از پشت صحنه عکس‌های محبوبش را بیان می‌کند، که نمایشگر شادی‌ها و غم‌هایش در نگهداری از مادری سالمند است.
- Artist
Tony Luciani picked up a camera in 2014 to document his aging mom's struggle with dementia, beginning a four-year-long voyage of discovery. Full bio

Double-click the English transcript below to play the video.

00:13
When my 91-year-oldساله motherمادر, EliaElia,
movedنقل مکان کرد in with me,
0
1254
3952
وقتی مادر ۹۱ ساله‌ام، الیا،
به خانه‌ام نقل مکان کرد،
00:17
I thought I was doing her a serviceسرویس.
1
5230
2400
فکر کردم که به او خدمتی می‌کنم.
00:20
In factواقعیت, it was the other way around.
2
8460
2611
اما در واقع، درست عکس آن بود.
00:23
You see, Momمامان was havingداشتن issuesمسائل
with memoryحافظه lossاز دست دادن and acceptingپذیرش her ageسن.
3
11914
4170
می‌دانید، مادر مشکلاتی در زوال حافظه
و پذیرش سنش داشت.
00:29
She lookedنگاه کرد defeatedشکست داد.
4
17128
1888
به نظر شکسته می‌آمد.
00:31
I triedتلاش کرد to make her
as comfortableراحت as possibleامکان پذیر است,
5
19914
3415
تلاش کردم تا حد امکان در آسایش باشد،
00:35
but when I was at my easelسه پایه, paintingرنگ آمیزی,
6
23353
2396
اما وقتی که در کنار
سه‌پایه نقاشی‌ام بودم،
00:37
I would peekزیرچشمی نگاه کردن over
and see her just ... there.
7
25773
3595
یواشکی نگاه می‌کردم و می‌دیدم
که او فقط «آنجاست.»
00:41
She'dدهنه be staringخیره شدن at nothing in particularخاص.
8
29836
3021
خیره بود نه به چیز مشخصی.
00:45
I'd watch her slowlyبه آرامی climbبالا رفتن the stairsپله ها,
9
33633
3754
نگاهش می‌کردم که به آرامی
از پله‌ها بالا می‌رفت،
00:49
and she wasn'tنبود the momمامان I grewرشد کرد up with.
10
37411
2251
و مادری نبود که با او بزرگ شده بودم.
00:52
I saw, insteadبجای, a frailنحیف,
11
40053
3365
بجایش، زنی مسن،
00:55
tinyکوچک, oldقدیمی womanزن.
12
43442
3667
و نحیف دیدم.
01:01
A fewتعداد کمی weeksهفته ها wentرفتی by,
and I neededمورد نیاز است a breakزنگ تفريح from my paintingرنگ آمیزی.
13
49339
3536
چند هفته‌ای گذشت،
و نیاز داشتم تا از نقاشی‌ام جدا شوم.
01:04
I wanted to playبازی with the newجدید cameraدوربین
I had just boughtخریداری شد.
14
52899
2658
می‌خواستم تا با دوربین جدیدی
که خریده بودم بازی کنم.
01:07
I was excitedبرانگیخته --
it had all sortsانواع of dialsشماره گیری می کند,
15
55581
3389
هیجانزده بودم --
همه نوع درجه‌های مختلف داشت،
01:10
buttonsدکمه ها and settingsتنظیمات I wanted to learnیاد گرفتن,
16
58994
2325
کلید‌ها و تنظیماتی که می‌خواستم یاد بگیرم،
01:13
so I setتنظیم up my tripodسه پایه
facingروبرو شدن this largeبزرگ mirrorآینه,
17
61343
4686
پس سه‌پایه‌ام را برپا کردم
و مقابل این آینه بزرگ گرفتم،
01:18
blockingمسدود کردن the doorwayدروازه
to the only bathroomحمام in the houseخانه.
18
66053
5366
که راه تنها دستشویی خانه را می‌بست.
01:23
(Laughterخنده)
19
71443
1150
(خنده حضار)
01:25
After a while, I hearشنیدن,
20
73244
2571
بعد از مدتی، شنیدم،
01:29
(Imitatingتقلید کردن Italianایتالیایی accentلهجه)
"I need to use the washroomحمام."
21
77094
2642
(با تقلید لهجه ایتالیایی)
«من باید دستشویی بروم.»
01:31
(Laughterخنده)
22
79760
1001
(خنده حضار)
01:32
"Fiveپنج minutesدقایق, Momمامان. I need to do this."
23
80785
3008
«پنج دقیقه، مامان، باید انجامش بدهم.»
01:36
15 minutesدقایق laterبعد, and I hearشنیدن, again,
24
84379
4722
۱۵ دقیقه بعد، و دوباره می‌شنوم،
01:42
"I need to use the washroomحمام."
25
90205
2592
«باید بروم دستشویی.»
01:45
"Fiveپنج more minutesدقایق."
26
93157
1889
«پنج دقیقه دیگه.»
01:47
Then this happenedاتفاق افتاد.
27
95913
1267
بعد این اتفاق افتاد.
01:53
(Laughterخنده)
28
101323
3965
(خنده حضار)
01:57
(Applauseتشویق و تمجید)
29
105312
6943
(تشویق حضار)
02:05
And this.
30
113072
1714
و این،
02:09
(Laughterخنده)
31
117136
5449
(خنده حضار)
02:14
And then, this.
32
122609
2690
و بعد این،
02:19
(Laughterخنده)
33
127383
6400
(خنده حضار)
02:25
I had my "ahaآه!" momentلحظه.
34
133807
3041
و من به لحظه «یافتم!» رسیدم.
02:29
We connectedمتصل.
35
137198
1150
ما مرتبط شدیم.
02:30
We had something tangibleمحسوس
we could do togetherبا یکدیگر.
36
138729
3254
چیزی عینی داشتیم
که می‌توانستیم با هم انجام دهیم.
02:36
My momمامان was bornبدنیا آمدن in a smallکوچک
mountainکوه villageدهکده in centralمرکزی Italyایتالیا,
37
144991
4334
مادرم در روستای کوهستانی کوچکی
در مرکز ایتالیا بدنیا آمده بود،
02:41
where her parentsپدر و مادر had landزمین and sheepگوسفند.
38
149349
2466
جایی که پدر و مادرش زمین و گوسفند داشتند.
02:44
At a youngجوان ageسن,
her fatherپدر diedفوت کرد of pneumoniaذات الریه,
39
152658
2879
پدرش در جوانی از ذات الریه در گذشت،
02:47
leavingترک his wifeهمسر and two daughtersدختران aloneتنها
with all the heavyسنگین choresکارها.
40
155561
4228
و همسر و دو دخترش را با
کار‌های طاقت فرسا تنها گذاشت.
02:53
They foundپیدا شد that they couldn'tنمی توانستم copeمقابله کن.
41
161260
2436
فهمیدند که از پسش بر نمی‌آیند.
02:56
So a very hardسخت decisionتصمیم گیری was madeساخته شده.
42
164363
2515
پس تصمیم خیلی سختی گرفتند.
02:59
Momمامان, the oldestقدیمی ترین, at 13,
43
167490
3460
مادرم، که بزرگتر بود، در ۱۳ سالگی،
03:02
was marriedمتاهل off to a completeتکمیل
strangerغریبه twiceدو برابر her ageسن.
44
170974
4921
با غریبه‌ای دو برابر سن خودش ازدواج کرد.
03:08
She wentرفتی from beingبودن just a kidبچه
and was pushedتحت فشار قرار داد into adulthoodبزرگسالان.
45
176927
4531
و او یکباره از کودکی
به سوی بزرگسالی رانده شد.
03:14
Momمامان had her first childکودک
when she was only 16.
46
182621
3897
مادرم اولین کودکش را وقتی که تنها
۱۶ ساله بود بدنیا آورد.
03:20
Yearsسال ها laterبعد, and now livingزندگي كردن in Torontoتورنتو,
47
188726
2994
سالها بعد، وقتی که
حالا در تورنتو زندگی می‌کرد،
03:23
Momمامان got work in a clothingتن پوش factoryکارخانه
48
191744
2286
در کارخانه تولید لباس کار می‌کرد
03:26
and soonبه زودی becameتبدیل شد managerمدیر
of a very largeبزرگ sewingدوختن departmentبخش.
49
194054
4761
و بزودی مدیر یک واحد
خیلی بزرگ دوزندگی شد.
03:31
And because it was fullپر شده
of immigrantمهاجر workersکارگران,
50
199839
2524
و چون آنجا پر از کارگران مهاجر بود،
03:34
Momمامان taughtتدریس کرد herselfخودش wordsکلمات
from translationترجمه booksکتاب ها.
51
202387
4008
مادر بخودش کلمه‌ها را از
روی فرهنگ لغت یاد می‌داد.
03:38
She then practicedتمرین کرد them in Frenchفرانسوی,
Greekیونانی, Spanishاسپانیایی, Portugueseپرتغالی, Danishدانمارکی,
52
206419
4349
و بعد آن‌ها را به فرانسه، یونانی،
اسپانیایی، پرتغالی، دانمارکی،
03:42
Polishلهستانی, Russianروسی, Romanianرومانیایی, Hungarianمجارستانی,
all around the houseخانه.
53
210792
4190
لهستانی، روسی، رومانیایی، مجارستانی،
در خانه تمرین می‌کرد.
03:47
I was in aweهیاهو of her focusتمرکز
and determinationتصمیم گیری to succeedموفق باش
54
215695
5730
از تمرکز و مصمم بودنش
برای موفقیت در حیرت بودم
03:53
at whateverهر چه she lovedدوست داشتنی to do.
55
221449
2734
در هر کاری که دوست داشت انجام دهد.
03:56
After that bathroomحمام "ahaآه!" momentلحظه,
56
224863
2666
بعد از لحظه «یافتم!» دستشویی،
03:59
I practicedتمرین کرد my newfoundتازه متوجه شدم cameraدوربین skillsمهارت ها
with Momمامان as portraitپرتره modelمدل.
57
227553
4513
مهارت‌های جدیدم در کار با دوربین را
با مادرم به عنوان مدل تمرین کردم.
04:05
Throughاز طریق all of this,
she talkedصحبت کرد, and I listenedگوش داد.
58
233053
3451
و در تمام این مدت او می‌گفت،
و من می‌شنیدم.
04:08
She'dدهنه tell me about her earlyزود childhoodدوران کودکی
and how she was feelingاحساس now.
59
236895
4282
او از دوران کودکی‌اش می‌گفت
و اینکه حالا چه احساسی دارد.
04:13
We had eachهر یک other'sدیگران attentionتوجه.
60
241952
2000
ما به هم توجه می‌کردیم.
04:17
Momمامان was losingاز دست دادن her short-termکوتاه مدت memoryحافظه,
61
245404
1992
مادر حافظه کوتاه مدتش را از دست می‌داد،
04:19
but was better recallingیادآوری
her youngerجوانتر yearsسالها.
62
247420
2933
اما سال‌های جوانی‌اش را بهتر بیاد می‌آورد.
04:23
I'd askپرسیدن, and she would tell me storiesداستان ها.
63
251023
2498
من می‌پرسیدم و او برایم داستان می‌گفت.
04:25
I listenedگوش داد, and I was her audienceحضار.
64
253884
3111
گوش می‌دادم، شنونده‌اش بودم.
04:29
I got ideasایده ها.
65
257932
1421
ایده‌هایی داشتم.
04:31
I wroteنوشت them down,
and I sketchedطراحی شده است them out.
66
259377
3056
آن‌ها را نوشتم، و طراحی کردم.
04:34
I showedنشان داد her what to do
by actingبازیگری out the scenariosسناریوها myselfخودم.
67
262926
3810
خودم به او نشان دادم که چطور
طرح داستان را اجرا کند.
04:40
We would then stageمرحله them.
68
268038
1634
و بعد آن‌ها را روی صحنه بردیم.
04:42
So she posedمطرح شد, and I learnedیاد گرفتم
more about photographyعکاسی.
69
270434
4739
او حالت می‌گرفت، و من
عکاسی را یاد می‌گرفتم.
04:48
Momمامان lovedدوست داشتنی the processروند, the actingبازیگری.
70
276585
4571
مادر، عاشق حالت گرفتن و بازیگری بود.
04:53
She feltنمد worthyشایسته again,
she feltنمد wanted and neededمورد نیاز است.
71
281180
4167
او خود را ارزشمند می‌دید،
احساس می‌کرد که خواستنی و مورد نیاز است.
04:58
And she certainlyقطعا wasn'tنبود camera-shyدوربین خجالتی.
72
286419
2325
قطعا جلوی دوربین خجالتی نبود.
05:00
(Laughterخنده)
73
288768
3772
(خنده حضار)
05:04
(Applauseتشویق و تمجید)
74
292564
6946
(تشویق حضار)
05:12
Momمامان laughedخندید hystericallyهیستریک at this one.
75
300748
2969
مادر به شدت به این یکی می‌خندید.
05:16
(Laughterخنده)
76
304236
2833
(خنده حضار)
05:19
The ideaاندیشه for this imageتصویر
cameآمد from an oldقدیمی Germanآلمانی filmفیلم I'd seenمشاهده گردید,
77
307093
4454
ایده این عکس از یک فیلم
قدیمی آلمانی که دیده بودم آمده،
05:23
about a submarineزیردریایی, calledبه نام "Dasداس Bootبوت."
78
311571
2400
درباره یک زیر‌دریایی به نام «داس بوت.»
05:26
As you can see, what I got insteadبجای
lookedنگاه کرد more like "E.T."
79
314483
3761
همانطور که می‌بینید، چیزی که
بجایش بدست آمده بیشتر شبیه «ای-تی» است.
05:30
(Laughterخنده)
80
318268
1881
(خنده حضار)
05:32
So I put this imageتصویر asideگذشته از,
thinkingفكر كردن it was a totalجمع failureشکست,
81
320173
3666
پس این عکس را کنار گذاشتم،
با این فکر که اصلاً بدرد نمی‌خورد،
05:35
because it didn't reachنائل شدن
my particularخاص visionچشم انداز.
82
323863
2865
چون با بینش خاص من هماهنگ نبود.
05:38
But Momمامان laughedخندید so hardسخت,
83
326752
2388
اما مادر آنقدر زیاد خندید،
05:41
I eventuallyدر نهایت, for funسرگرم کننده,
decidedقرار بر این شد to postپست it onlineآنلاین anywayبه هر حال.
84
329164
4941
که نهایتا، برای خنده هم که شده،
تصمیم گرفتم در اینترنت ارسالش کنم.
05:47
It got an incredibleباور نکردنی amountمیزان of attentionتوجه.
85
335129
3936
که توجه خیلی زیادی به آن شد.
05:51
Now, with any Alzheimer'sآلزایمر, dementiaزوال عقل,
86
339875
4147
هر بیماری آلزلیمر، زوال عقلی،
05:56
there's a certainمسلم - قطعی amountمیزان
of frustrationنا امیدی and sadnessغمگینی
87
344046
3753
با خود مقداری هم
ناامیدی و غم به همراه دارد
05:59
for everyoneهر کس involvedگرفتار.
88
347823
1467
برای همه افراد مرتبط.
06:02
This is Mom'sمامان silentبی صدا screamفریاد زدن.
89
350434
2762
این فریاد ساکت مادر است.
06:06
Her wordsکلمات to me one day were,
90
354530
2182
یک روز با کلام خودش به من گفت،
06:08
"Why is my headسر so fullپر شده of things to say,
91
356736
4214
«چرا سرم پر از چیز‌هایی برای گفتن است،
06:12
but before they reachنائل شدن my mouthدهان,
I forgetفراموش کردن what they are?"
92
360974
4539
اما قبل از آنکه به دهانم برسند،
فراموششان می‌کنم؟»
06:20
"Why is my headسر so fullپر شده of things to say,
93
368239
5563
«چرا سرم پر از چیز‌هایی برای گفتن است،
06:27
but before they reachنائل شدن my mouthدهان,
I forgetفراموش کردن what they are?"
94
375946
4173
اما قبل از آنکه به دهانم برسند،
فراموششان می‌کنم؟»
06:33
(Applauseتشویق و تمجید)
95
381968
6865
(تشویق حضار)
06:44
Now, as full-timeتمام وقت careاهميت دادن partnerشریک
and full-timeتمام وقت painterنقاش,
96
392564
5254
به عنوان همراه تمام وقت و نقاش تمام وقت،
06:49
I had my frustrationsناامیدی too.
97
397842
2158
من هم ناامیدی‌های خودم را داشتم.
06:53
(Laughterخنده)
98
401009
1960
(خنده حضار)
06:55
But to balanceتعادل off
all the difficultiesمشکلات, we playedبازی کرد.
99
403588
3254
اما برای متعادل کردن تمام سختی‌ها،
بازی کردیم.
06:58
That was Mom'sمامان happyخوشحال placeمحل.
100
406866
1936
اینجا محل شادمانی مادر است.
07:01
And I neededمورد نیاز است her to be there, too.
101
409160
2266
و من هم نیاز داشتم که او آنجا باشد.
07:05
(Laughterخنده)
102
413909
1698
(خنده حضار)
07:10
(Laughterخنده)
103
418110
4475
(خنده حضار)
07:15
(Laughterخنده)
104
423093
4079
(خنده حضار)
07:19
Now, Momمامان was alsoهمچنین preoccupiedگرفتار with agingپیری.
105
427196
3230
حالا، مادر هم به سالمندی فکر می‌کرد.
07:22
She would say,
"How did I get so oldقدیمی, so fastسریع?"
106
430450
4952
می‌گفت، «چطور به این سرعت،
اینقدر پیر شدم؟»
07:29
(Audienceحضار sighsآهی کشید)
107
437770
1920
(آه حضار)
07:41
"So oldقدیمی."
108
449996
1150
«اینقدر پیر.»
07:48
"So fastسریع."
109
456795
1150
«به این سرعت.»
07:53
I alsoهمچنین got Momمامان to modelمدل
for my oilنفت paintingsنقاشی.
110
461292
3610
همینطور مادر را مدل
نقاشی‌های رنگ روغنم کردم.
07:57
This paintingرنگ آمیزی is calledبه نام "The DressmakerDressmaker."
111
465942
2800
نام این نقاشی «دوزنده» است.
08:02
I rememberیاد آوردن, as a kidبچه,
112
470101
2984
وقتی بچه بودم به یاد دارم،
08:05
Momمامان sewingدوختن clothesلباس ها for the wholeکل familyخانواده
113
473109
2714
مادر لباس‌های تمامی خانواده را می‌دوخت
08:07
on this massiveعظیم, heavyسنگین sewingدوختن machineدستگاه
114
475847
3517
با استفاده از این چرخ خیاطی بزرگ و سنگین
08:11
that was boltedپیچیده
to the floorکف in the basementزیر زمین.
115
479388
2773
که به کف زیرزمین پیچ شده بود.
08:15
Manyبسیاری nightsشب ها, I would go downstairsطبقه پایین
and bringآوردن my schoolworkمدرسه with me.
116
483173
4418
خیلی از شب‌ها، پایین می‌رفتم
و مشق‌هایم را با خود می‌بردم.
08:20
I would sitنشستن behindپشت her
in this overstuffedپرتقال chairصندلی.
117
488808
3752
پشتش روی یک صندلی اضافه می‌نشستم.
08:25
The lowکم humهوم of the hugeبزرگ motorموتور
and the repetitiveتکراری stitchingدوختن soundsبرای تلفن های موبایل
118
493935
4825
و صدای بم موتور قوی
و صدای مکرر سوزن چرخ
08:30
were comfortingآرامش to me.
119
498784
1466
برایم آرامش بخش بود.
08:33
When Momمامان movedنقل مکان کرد into my houseخانه,
120
501612
1833
وقتی مادر به خانه‌ام نقل مکان کرد.
08:35
I savedذخیره this machineدستگاه and storedذخیره شده است it
in my studioاستودیو for safekeepingنگهداری.
121
503469
3936
این چرخ خیاطی را نگه داشتم
و آن را در کارگاهم قرار دادم.
08:40
This paintingرنگ آمیزی broughtآورده شده me
back to my childhoodدوران کودکی.
122
508220
3133
این نقاشی من را به کودکیم برگرداند.
08:44
The interestingجالب هست partبخشی
123
512284
1815
نکته جالب
08:46
was that it was now Momمامان,
sittingنشسته behindپشت me,
124
514123
3903
این بود که حالا مادر پشت من می‌نشست،
08:51
watchingتماشا کردن me paintرنگ her
125
519181
2246
و من را در حال کشیدن نقاشی‌اش نگاه می‌کرد
08:53
workingکار کردن on that very sameیکسان
machineدستگاه she sewedدوخته شده at
126
521451
2627
که در پشت همان چرخ خیاطی نشسته بود
08:57
when I satنشسته behindپشت her, watchingتماشا کردن her sewدوختن,
127
525276
4246
وقتی که من در پشتش می‌نشستم
و به دوختنش نگاه می‌کردم،
09:01
50 yearsسالها earlierقبلا.
128
529546
2340
۵۰ سال قبل.
09:07
I alsoهمچنین gaveداد Momمامان a projectپروژه to do,
to keep her busyمشغول and thinkingفكر كردن.
129
535466
4341
من به مادر پروژه‌ای هم داده بودم،
که او را مشغول و در فکر نگاه دارد.
09:11
I providedارائه شده her with a smallکوچک cameraدوربین
130
539831
2167
برای او دوربین کوچکی فراهم کردم
09:14
and askedپرسید: her to take at leastکمترین
10 picturesتصاویر a day of anything she wanted.
131
542022
3951
و از او خواستم تا روزی حداقل
۱۰ عکس از هرچه خواست بگیرد.
09:18
These are Mom'sمامان photographsعکس ها.
132
546545
1867
این‌ها عکس‌های مادر هستند.
09:21
She's never heldبرگزار شد a cameraدوربین
in her life before this.
133
549411
3466
او هیچوقت در زندگی‌اش
دوربینی بدست نگرفته بود.
09:25
She was 93.
134
553625
1531
او ۹۳ ساله بود.
09:53
We would sitنشستن down togetherبا یکدیگر
and talk about our work.
135
581386
3095
ما با هم می‌نشستیم
و درباره کار‌هایمان صحبت می‌کردیم.
09:57
I would try to explainتوضیح
136
585187
1675
سعی می‌کردم توضیح دهم
09:58
(Laughterخنده)
137
586886
1158
(خنده حضار)
10:00
how and why I did them,
138
588068
2922
که چرا و چگونه انجامشان داده‌ام.
10:03
the meaningبه معنی, the feelingاحساس,
why they were relevantمربوط.
139
591014
3150
مفهوم آن‌ها، حسشان،
و چرا مرتبط بودند.
10:07
Momمامان, on the other handدست,
would just bluntlyببخشید say,
140
595490
3365
مادر، در آن طرف، خیلی ساده می‌گفت،
10:10
"sì,"
141
598879
1174
«سی،»
10:12
"no,"
142
600077
1484
«نو،»
10:13
"bellaبلا" or "brutabruta."
143
601585
2135
«بلا» یا «بروتا.»
10:15
(Laughterخنده)
144
603744
1579
(خنده حضار)
10:17
I watchedتماشا کردم her facialچهره expressionsاصطلاحات.
145
605347
2200
به حالت صورتش نگاه کردم.
10:21
She always had the last say,
with wordsکلمات or withoutبدون.
146
609681
4873
همیشه با کلام یا بی‌کلام
حرف آخر با او بود.
10:28
This voyageسفر دریایی of discoveryکشف
hasn'tنه endedبه پایان رسید with Momمامان.
147
616641
3766
این سفر اکتشافی با مادر پایان نیافت.
10:33
She is now in an assistedکمک کرد
livingزندگي كردن residenceاقامت,
148
621705
3476
او حالا در خانه سالمندان است،
10:37
a 10-minuteدقیقه walkراه رفتن away from my home.
149
625205
2334
۱۰ دقیقه پیاده تا خانه من.
10:41
I visitبازدید کنید her everyهرکدام other day.
150
629038
1867
هر روز به او سر می‌زنم.
10:45
Her dementiaزوال عقل had gottenدریافت کردم to the pointنقطه
151
633651
1754
زوال عقل او به نقطه‌ای رسید
10:47
where it was unsafeناامن for her
to be in my houseخانه.
152
635429
2351
که دیگر برایش ماندن در خانه من امن نبود.
10:50
It has a lot of stairsپله ها.
153
638667
1600
پله‌های زیادی داشت.
10:54
She doesn't know my nameنام anymoreدیگر.
154
642546
2200
دیگر نام من یادش نیست.
10:58
(Voiceصدای breakingشکستن)
But you know what? That's OK.
155
646760
2233
(صدایش می‌شکند)
اما راستش را بگویم. اشکالی ندارد.
11:02
She still recognizesبه رسمیت می شناسد my faceصورت
156
650783
2531
هنوز صورتم را می‌شناسد
11:05
and always has a bigبزرگ smileلبخند
when she seesمی بیند me.
157
653338
3849
و همیشه وقتی من را می‌بیند
لبخند بزرگی بر چهره دارد.
11:10
(Applauseتشویق و تمجید)
158
658813
6761
(تشویق حضار)
11:23
(Applauseتشویق و تمجید endsبه پایان می رسد)
159
671219
1150
(پایان تشویق)
11:25
I don't take picturesتصاویر of her anymoreدیگر.
160
673077
2467
دیگر از او عکس نمی‌گیرم.
11:28
That wouldn'tنمی خواهم be fairنمایشگاه
or ethicalاخلاقی on my partبخشی.
161
676292
2785
از دید من کاری درست یا اخلاقی نیست.
11:32
And she wouldn'tنمی خواهم understandفهمیدن
the reasonsدلایل for doing them.
162
680490
2967
و او دلیل انجامشان را نمی‌فهمد.
11:36
My fatherپدر,
163
684394
1150
پدرم،
11:38
my brotherبرادر,
164
686395
1150
برادرم،
11:40
(Voiceصدای breakingشکستن) my nephewپسر خواهر یا برادر,
165
688253
1372
(صدایش می‌شکند) برادر زاده‌ام،
11:46
my partnerشریک and my bestبهترین friendدوست,
166
694893
2461
شریک و بهترین دوستم،
11:49
all passedگذشت away suddenlyناگهان.
167
697378
1864
همگی یکباره از دنیا رفتند.
11:51
And I didn't have the chanceشانس
168
699980
2018
و من این اقبال را نداشتم
11:54
to tell them how much
I appreciatedاستقبال مینماید and lovedدوست داشتنی them.
169
702022
3463
که به آن‌ها بگویم چقدر
برایم مهم بودند و دوستشان داشتم.
11:58
With Momمامان, I need to be there
170
706807
3933
با مادر، باید آنجا باشم
12:02
and make it a very long goodbyeخداحافظ.
171
710764
3658
و این را یک خداحافظی طولانی کنم.
12:09
(Applauseتشویق و تمجید)
172
717066
6434
(تشویق حضار)
12:20
(Applauseتشویق و تمجید endsبه پایان می رسد)
173
728811
1150
(پایان تشویق)
12:22
For me, it's about beingبودن presentحاضر
and really listeningاستماع.
174
730684
4099
برای من، این یعنی آنجا بودن
و واقعاً شنیدن.
12:27
Dependentsوابستگان want to feel
a partبخشی of something, anything.
175
735382
3167
وابستگان می‌خواهند تا حس کنند
که بخشی از چیزی هستند، هر چیز.
12:30
It doesn't need to be something
exceptionallyبه طور انحصاری profoundعمیق that's sharedبه اشتراک گذاشته شده --
176
738573
3492
نیازی نیست تا چیزی بی‌نهایت عمیق
برای همراهی باشد.
12:35
it could be as simpleساده as walksپیاده روی می کند togetherبا یکدیگر.
177
743041
2261
می‌تواند با هم راه رفتن ساده‌ای باشد.
12:38
Give them a voiceصدای
178
746635
2023
اجازه دهید تا خواسته‌شان را
12:41
of interactionاثر متقابل, participationمشارکت,
179
749262
3296
در تعامل، مشارکت،
12:44
and a feelingاحساس of belongingمتعلق به.
180
752582
2544
و احساس تعلق بیان کنند.
12:48
Make the time meaningfulمعنی دار.
181
756363
2722
زمان را معنی‌دار کنید.
12:52
Life, it's about wantingمیخواهم to liveزنده
182
760688
3429
زندگی، یعنی خواستِ زنده بودن
12:56
and not waitingدر انتظار to dieمرگ.
183
764141
2507
و نه در انتظار مرگ بودن.
13:01
(Applauseتشویق و تمجید)
184
769787
6964
(تشویق حضار)
13:11
(Applauseتشویق و تمجید endsبه پایان می رسد)
185
779339
1150
(پایان تشویق)
13:14
Can I get a waveموج and a smileلبخند
from everyoneهر کس, please?
186
782776
3865
ممکن است برایم دستی تکان دهید،
و لبخندی بزنید؟
13:18
(Laughterخنده)
187
786665
1499
(خنده حضار)
13:20
This is for you, Momمامان.
188
788188
1400
مادر، این برای توست.
13:23
(Cameraدوربین clicksکلیک کنید)
189
791554
1150
(صدای کلیک دوربین)
13:25
(Applauseتشویق و تمجید)
190
793571
5682
(تشویق حضار)
Translated by Behdad Khazaeli
Reviewed by Sadegh Zabihi

▲Back to top

ABOUT THE SPEAKER
Tony Luciani - Artist
Tony Luciani picked up a camera in 2014 to document his aging mom's struggle with dementia, beginning a four-year-long voyage of discovery.

Why you should listen

Tony Luciani picked up a camera in 2014 to document his aging mom's struggle with dementia, and it was the imaginative expression of the collaboration that propelled his work internationally. After more than 40 years as a full-time painter, Luciani garnered worldwide attention with this four-year-long photography series. Their voyage of discovery, expressing the benefits of inclusion and participation within a creative medium, has gone beyond the boundaries of recognizing it as just a personal visual diary.

Luciani graduated from Toronto's Ontario College of Art in 1977 with prestigious honors. At age 21, he was encouraged to continue with his fifth-year post-graduate study in Florence, Italy. It was there that he found maturity while carefully observing the historical paintings of the Renaissance Masters. Upon returning, he was promptly accepted for representation by a well-respected and established Canadian art gallery.

In defining his work, Luciani prefers to be placed in a tradition of realism, which is both interpretive and characterized by focused observation. As a photographer, he likes defining his imagery as an "obvious extension" to what he already creates as an artist.

Luciani's art can be found in private, public and corporate collections globally. An unabridged edition of one-hundred photographs titled "MAMMA, In the Meantime" is in the collection of the local chapter of the Canadian Alzheimer Society. He is represented by Loch Gallery in Toronto, Winnipeg and Calgary.

More profile about the speaker
Tony Luciani | Speaker | TED.com